درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1388/02/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : اجزای مأموربه ، به امر ظاهری از واقع
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
عرض کردم که مأمور به، به امر ظاهری مجزی است از مأمور به، به امر واقعی . اگر مدتی نماز میخواند بدون سوره طبق فتوای مجتهدش، یا طبق فتوای خودش حالا فهمید اشتباه کرده خیال میکرد روایت بر وجوب نداریم، روایت بر وجوب پیدا کرده، حالا این نمازها را باید اعاده کند یا نه؟ قضا کند یا نه؟ همین طور که حدیث لاتعاد میگوید نه، قاعده اجزا هم میگوید نه.
گفتم برای این اجزا 5 تا دلیل ما داریم اگر این 5 تا دلیل را بپسندید دیگر باید بگوئید اجزا و الا شهرت از متأخرین این است عدم اجزا الا ما اخرجه الدلیل.
دلیل اولی که رویش صحبت کردم گفتم که ما در جمع بین حکم واقعی و ظاهری مدعی هستیم رفع ید از تکلیف، رفع ید از واقع برای این که اگر امارات حجت نباشد اختلال نظام لازم میآید، اگر اصول حجت نباشد اختلال نظام لازم میآید لذا شارع مقدس مجبور است، چنانچه عقلا مجبورند امارات را حجت بکند، اصول را حجت کند، چه اصول فقهیه، چه اصول عملیه، چه اصول عقلائیه و میداند هم خلاف واقع خیلی میشود اما به قاعده اهم و مهم دیگر این جور میشود که احکام ظاهریه مجزی از احکام واقعیه به این معنا که اگر مخالف درآمد رفع ید از تکلیف، تقبل ناقص به جای کامل. یعنی امارات را حجت میداند، میداند که این امارات مخالف واقع در میآید، حالا چه بکند؟ جمع بین حکم واقعی و ظاهری که مرحوم آخوند میگویند تحلیل حرام و تحریم حلال و اینها لازم میآید ما آنجا گفتیم تحلیل حرام و تحریم حلال، جمع بین ضدین نه برای اینکه رفع ید میکند از تکلیف واقعی. یک قاعده کلی، یک قاعده جزئی، یک قاعده کلی در همه جا دیگر معمولاً قواعد کلیه که نمیخواهیم آن کلی منطقی باشد میبیند که یا رسیدن به تکالیف واقعی رسیدن به مطلوب، رسیدن به مقصود، یا رسیدن به مقصود و اختلال نظام لازم آمدن، امارات حجت نبودن، اصول حجت نبودن و یا اینکه امارات و اصول حجت باشند به قول مرحوم حاج شیخ دندان سر جگر میگذارد و میگوید که خیلی جاها که این اماره، این اصول مطابق با واقع نیست ما هم رفع ید از تکلیف میکنیم، خب سنگین است برای مولا اما به قول مرحوم حاج شیخ دندان سر جگر گذاشتن است، چارهای ندارد شارع برای این که هم واقع را بخواهد، هم مؤادی اماره را، خب نمیشود وقتی هم مودای اماره هم واقع هم جمع بین ضدین نمیشود، آنجا که مخالفت بشود، دیگر خواه ناخواه نمیتواند بگو و اماره که حجت نیست باید بگوید که من رفع ید از تکلیف واقع یا نفس الامری میکنم، من تقبل ناقص بجای کامل میکنم. تقویت در جعل آنجاست که بواقع دیگر نشود عمل بکنی اما اینجا گاهی است، همیشگی که نیست 80 درصد به واقع میرسد، امارات که همهاش مخالف واقع نیست، اصول که همهاش مخالف واقع نیست. بله امارات و اصول هر دو گاهی مخالف واقع است، گاهی واقع را بواسطه حجیت اماره از دست میدهد. گاهی واقع را بواسطه حجیت اصول فقهی یا اصول عملی از دست میدهیم این دلیل اول ماست.
اگر کسی قبول نکند رفع ید را مثل مرحوم شیخ انصاری میگوید ما قبول نداریم این مصلحت سلوکیه است، اصلاً ما حکم ظاهری نداریم یک مصلحتی هست در پیمودن این راه یعنی حجیت امارات و اصول، این مصلحت دارد و اما واقع را میخواهد، بنابراین وقتی که معلوم شد اماره مخالف با واقع است باید بیاورد. اما، ما حرف مرحوم شیخ انصاری را نمیزنیم ما میگوئیم تقبل ناقص به جای کامل است رفع ید از واقع است نه این که مصلحت سلوکیه است یا حرف مرحوم آخوند اگر یادتان باشد مرحوم آخوند میفرمایند که ان وافق الواقع تنجز، ان خالف الواقع فعذر آن وقت فعذر را میفرمایند که اصلاً همه واقعیات این جوری است لو عَلَم بِه، فتنجز خب ما نحن فیه عَلَم بِه است دیگر، آن وقت منجز میشود وقتی منجز شد پس قضا دارد، اعاده دارد اما، ما این لو علم به لتنجز را و مصلحت سلوکیه را و امثال اینها را قائل نیستیم قائل به تقبل ناقص به جای کامل هستیم که یک امر عقلائی هم هست و قائلیم به رفع ید از تکلیف واقعی برای یک مصلحت اهم.
اینها همه، چه مرحوم شیخ، چه مرحوم آخوند، چه دیگران، چه ما، هیچ
کدام قائل به این نیستیم که احکام واقعیه مقید به قید است، نه. احکام واقعیه مطلق است اما این مطلقات گاهی مجبور است رفع ید از تکلیف بکند در جایی که میبیند اماره مخالف با واقع در آمد.
دلیل دوم که ما داریم بنای عقلاست ما میگوئیم بنای عقلا بر اجزاست و شارع مقدس از این بنا ردع نکرده، منع نکرده، پس اجزاست مثلاً عقلا میگویند که روز دوشنبه مهمانی کن و افراد را هم تعیین میکند نحوی غذا را هم تعیین میکند، این عقلا.
آن وقت این آقا هم زحمت خودش را میکشد الا این که کسی موثق از طرفش میآید میگوید این که گفتم دوشنبه نه، سه شنبه، این تمام کارهایش را کرده، تمام افراد را دعوت کرده، مهمانیاش تمام شده الاّ این که او سه شنبه میخواسته، سه شنبه نشده، دو شنبه بوده یعنی اصلاً آن که مولا میخواسته هیچ واقع نشده، آن که مولا نمیخواسته یا بیتفاوت بوده، واقع شده حالا آیا این آقا دو دفعه باید همان خرج و مخارج را که کرده جبران کند، اعاده کند، قضا کند؟ این را عقلا میپسندند که مولا تحمیل کند براین که خبر ثقه مخالف واقع در آمده من مهمانی را سه شنبه میخواستم و تو باید مهمانی روز سه شنبه را به پول خودت جبران بکنی؟ مسلم یک ظلم است، مسلم عقلا این جور میگویند که آقا گفتی حالا یا گفتی و اشتباه کردی یا بواسطه خبر ثقه یا بواسطه اصلی که گفته بودی حجت است، اشتباه شد تقصیر این ندارد یکدفعه این آقا تقصیر دارد، خیلی خوب این بحث ما نیست، بحث ما این است که مأمور، به امر ظاهری این جور، با مأموربه، به اصول عملیه، این آقا که این مهمانی را کرده با این خرج و مخارج هیچ تقصیر ندارد الاّ این که مولا میخواسته روز سه شنبه، حکم واقعی روز سه شنبه مهمانی بوده و این دو شنبه مهمانی کرده بواسطه خبر ثقه، بواسطه اشتباه مولا، هیچ تقصیر این آقا ندارد یعنی صد در صد آنچه مولا گفته به حسب ظاهر عمل کرده اما مخالف با واقع درآمده این مهمانی را سهشنبه میخواسته دوشنبه کرده، دوشنبه میخواسته، سهشنبه کرده یا همچنین در اجزا مثلاً او واقع و نفس الامر میخواسته چلوکباب باشد از طرف مولا آمد گفت چلوخورشت باشد مهمانی، این هم چلوخورشت درست کرد داد به مردم و تمام شد، حالا فهمید که مولا چلوکباب میخواسته، حالا بگویند که جبران کند دودفعه مهمانی کن از پول خودت به چلوکباب، مردم نمیپسندند دیگر. مردم میگویند تو باید رقع ید از تکلیف واقعی بکنی، او هم همین است ، تفاوت نمیکند مولا گفته پول را بده به این آقا، اما یکی آمد گفت نه، پول را بده به این آقا، واقع میخواسته پول مال آن آقا باشد، پول مال این آقا شده خب حالا کی باید جبران کند؟ این بنده؟ تقصیر این بنده چی است؟ هر کجا تقصیر دارد بگو بله. مسلم باید جبران کند.
و اما این که این باید از پول خودش پذیرایی روز سهشنبه بکند هیچ عاقلی نمیگوید ظلم میدانند این را برای این که امر مولا را پذیرفته مولا گفته روز دوشنبه حالا بعد میفهمیم آن که آمده گفته دوشنبه، غلط بوده، اشتباه کرده، یعنی خبر ثقه درست از کار در نیامده، مطابق با اصل بوده، اصل درست از کار در نیامده، این آقا هیچ تقصیر ندارد، مأمور به، به امر ظاهری را آورده اما این مخالف شده با مأمور به، به امر واقعی، مطلوب مولا نیامده، مسلم گفتند خب آقا نیامد دیگر، خسارت مال این نیست، برای این که این هیچ گناهی ندارد از طرف تو آمدند گفتند این کار را بکن، او هم این کار را کرد حالا مخالف با واقع در آمد تو دیگر باید ببخشی بخشیدن هم نه، تو باید رفع ید از تکلیف بکنی دیگر تو باید تقبل ناقص بجای کامل بکنی و بالاخره تو باید این آقا را از نظر تکلیف و از نظر وضع بگوئی هیچ چیز، همین جور که تکلیف ندارد از نظر گناه، همین طور که عقاب ندارد، جبران به اعاده و قضا هم ندارد.
لذا مثلاً ما در این رفع ما لایعلمون، اصول عملیه همه، میگوئیم اینها همه یک امور عقلائی هستند و شارع مقدس که فرموده رفع ما لایعلمون این جور نیست که چیز آورده باشد، نه یک اصل عقلائی است، لذا رفع ما لایعلمون مواخذه؟ بله حکم وضعی؟ بله. و این که ما بگوئیم اگر تقصیر ندارد و گناه هم ندارد اما جبران باید بکند، عقلا نمیپسندند یک تعبد حسابی میخواهد، اگر تعبد داشته باشید یعنی دلیل یک دلیل داشته باشید به عدم اجزاء حرفی و اما اگر دلیل برای عدم اجزا نباشد دیگر خواه ناخواه باید بگوئیم عقلا میگویند اجزا، شارع مقدس هم ردعی نکرده، پس اجزا. این هم حرف دوّم.
حرف سوم ما این که جاهل قاصر معذور است شرعاً، عقلاً.
یک اختلافی هست در میان بزرگان و آن این است که جاهل مقصر معذور است یا نه؟ خب مشهور در میان بزرگان گفتند جاهل مقصر معذور نیست هم کتک میخورد، هم باید آن که بجاآورده است، ناقص بوده اعاده کند، قضا کند و مشهور هم شده، الجاهل المقصر کالعامل الا فی موضعین، جهرو اخفات بجای یکدیگر یا تمام بجای قصد این مشهور شده اگر یادتان باشد مرحوم آخوند (رض) هم در برائت این قاعده را میآورند رویش هم فتوا میدهند و میگویند جاهل مقصر هم از نظر تکلیف، هم از نظر وضع معذور نیست اما جاهل قاصر هم از نظر وضع هم از نظر تکلیف معذور است خیلی کم پیدا میشود توی رسالهها که بگوید جاهل قاصر از نظر وضع معذور نیست. از نظر تکلیف معذور است، از نظر وضع معذور نیست. ظاهراً نداریم که کسی بگوید جاهل قاصر کتک بخورد یا جاهل قاصر کارهایی که کرده دو دفعه انجام بدهد. هیچ کس نگفته توی جاهل مقصرش هم ما همین اشکال را داریم الجاهل المقصر کالعامد الاّ فی موضعتین من یک دفعه بررسی میکردم مرحوم شیخ انصاری که این چیزها را نشان ما داده توی فرائد هم میگوید الجاهل المقصر کالعامد الاّ فی موضعتین بیش از 50 جا در همین جا در مکاسب گفته جاهل مقصر معذور است از نظر وضع، بله از نظر تکلیف کتک میخورد، قرآن هم میفرماید کتک میخورد.
مرحوم شیخ انصاری اگر یادتان باشد رفع ما لایعلمون را مواخذه در تقدیر میگیرد خب دیگر این جور میشود مواخذه ما لایعلمون نیست و اما اگر نماز را بد خوانده، نماز را باید اعاده کند یا قضا بکند اما، ما که میگوئیم مواخذه در تقدیر نیست، حقیقت ادعاعیه است معنایش این است که مالا یعلمون در اسلام نیست، دیگر خواه ناخواه این جور میشود که جاهل مقصر هم کالعامد نیست، کتک دارد اما به او بگویند قضا بکن، رفع ما لایعلمون میگوید نه، الا ما اخرجه الدلیل آن حرف دیگری است. مثل حدیث لاتعاد. خب میگوید که جاهل قاصر، جاهل مقصر معذور است الا در 5 جا، آن حرف دیگری است، حدیث لاتعاد همین اجزاست دیگر، میگوید لاتعاد الصلواه الا من خمس، اگر این من خمس را نمیگفت که ما میگوئیم لاتعاد الصلواه مطلقاً مگر اخرجه الدلیل یک دلیل بیاید بگوید که معذور نیست. در همه چیزها، در همه کارها و کسی پافشاری کند بگوید جاهل مقصر کالعامد، معنایش هم این که هم کتک میخورد، هم اعاده و قضا دارد، اگر مخالف با واقع در آمد. اما راجع به جاهل قاصرش که دیگر کسی نگفته. روایت صحیح السند ظاهر الدلاله، کلما رکب امر بجهاله فلا شیء علیه و نظیر این روایت هم زیاد هست آمد بدون احرام توی مسجدالحرام طواف میکرد، اطرافش را گرفتند باید پیراهنت را بدری از پا بیرون بیاوری، باید بروی میقات محرم بشوی باید بیائی حج خودت را بجا بیاوری، بعد هم حج من قابل . امام صادق (س) رسیدند گفتند چیست؟ کارگر آمد جلو، گفت کارگر هستم پول جمعکردم آمدم مکه، حالا این بلا را به سرم آوردند، نمیدانستم، حضرت فرمودند که پیراهن خودت را نمیخواهد در بیاوری، از همان سر در بیاور همین جا هم محرم شو برو اعمالت را هم بجا بیاور و حج من قابل هم نیست بعد امام (ع) یک قاعده کلی دادند دست ما کلما ربک امر بجهاله فلا شیء علیه، حالا اگر کسی بگوید که این کلما رکب راجع به جاهل مقصر نیست، ما که میگوئیم هست این آقا جاهل قاصر بوده خیلی خوب ما هم جاهل قاصر را داریم حرف میزنیم خب این آقا جاهل قاصر بوده و جاهل قاصر امام (ع) فرمودند معذوری. حرفهایی که آنها میزدند امام صادق فرمودند همه آنها بیخود است، برای این که این کارهایی که اگر عمداً کرده بود، خیلی اشکال داشت، این کارها را که جهلاً کرده، حضرت فرمودند طوری نیست.
ما الان بحث فقهی کردیم، لذا بحث کلامی هم نیست و بحث فقهی هم هست و آن این است که جاهل مقصر با رفع ما لایعلمون این کتک دارد برای این که تقصیر کرده اما اعمالش صحیح است، حالا کسی نگوید، بگوید آقا این خلاف اجماع است، اجماع داریم که الجاهل المقصر کالعامد، بگود اما جاهل قاصر را دیگر کسی نگفته، همه گفتند جاهل قاصر معذور است، هم تکلیفاً هم وضعاً قرآن هم میگوید، در سوره نساء میفرمایند جاهل مقصر را ملائکه با تازیانههای آتشین جانش را میگیرند بعد میفرمایند الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا لذا این جاهل قاصر منقسم میشود به اقسامی؛ یک همین مجتهد، این مجتهد جاهل قاصر است دیگر، یعنی به واقع نرسیده یا آن کسانی که مسئله میدانند، مسئله گو هستند گاهی به یک مسئله غفلت دارد، جاهل قاصر است دیگر. بعضی امام جماعتها حمد و سورههایشان اشکال دارد و اما جاهل قاصر است دیگر به ذهنش هم نمیآید این که حمد و سوره غلط باشد یا این مسئله غلط باشد و همچنین آن کسی که کشش فکری ندارد باز جاهل قاصر است، آن کسی که دسترسی ندارد، جداً دسترسی ندارد، جاهل قاصر است و علی کل حال جاهل قاصر فقط این نیست که آن پشت کوهی باشد، نه آن عاقل هم که کوشش خودش را کرد و بجایی نرسید مثل مجتهد جامع الشرایط، راستی کوشا اگر یکدفعه العیاذ بالله تقصیری کرده باشد بدون فکر، فتوایی داده باشد، آن را بگوئید جاهل مقصر و اما مجتهد جامع الشرایط جاهل قاصر است به این معنا، آن جا که به واقع نرسد معذور است دیگر، هم از نظر تکلیف هم از نظر وضع. من خیال میکنم این اجماعی که مرحوم شیخ انصاری فرمودند راجع به اجتهاد و تقلید، این همین است نمیشود که ما راجع به اجتهاد و تقلید یعنی راجع به جاهل قاصر بگوئیم معذور نیست هم خودش معذور است هم مقلدینش.
لذا آن کسی که بواقع نمیرسد، به او حکم منجز نیست برای این که حکم برای کسی منجز است که عالم باشد وقتی منجز نشد ما بخواهیم بگوئیم اعاده و قضا، باید فعلیت را درست کنیم و کلما رکب امر بجهاله فلا شیء علیه که کی امر عقلی است میگوید فعلیت هم ندارد. انشاء هست برای این که در انشاء جاهل و عالم ندارد مقصر و قاصر ندارد آن نماز را وضع میکند حیث هی، هی برای مکلفین، اما اگر تقصیر توی کار نباشد مثل مجتهد جامع الشرایط ما بخواهیم بگوئیم این معذور نیست بخواهیم بگوئیم مقلدینش باید اعاده کنند، باید قضا کنند، خودش باید اعاده کند، قضا کند.
اگر این لاتعاد الصلاه الا من خمس، این خمس را نداشتیم میگفتیم، اما ان خمس را دارد، وقتی آن خمس را دارد میگوئیم نماز بدون وضو باید اعاده کند یا قضا.
بحث ما در جاهل قاصر الان که میخواهیم بگوئیم اجزا مرادمان جاهل قاصر است ولی این جور نیست، ما جاهل مقصر را میگوئیم مجزی است، امر کتک دارد اما احکام وضعیه از آن مرفوع است، رفع ما لایعلمون به ما میگوید ولی حالا اگر کسی روی جاهل هم حرف ما را نپذیرد بحث ما الان راجع به جاهل قاصر است یعنی مجتهد جامع الشرایط فتوایش مخالف با واقع در آمد، اینجا مراد ماست عقلا و شرعاً میگوئیم این جاهل قاصر معذور است.
باز هم رویش مطالعه کنید.
وصلی الله علی محمد وآل محمد