درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

الفضل

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  در مسئله جبر و تفویض و مسئله قضا و قدر، این 2 مسئله نباید با هم خلط شود و متأسفانه خلط شده و خلط 2 مسئله با هم دردسرها درست کرده این نظیر آوردن فلسفه توی اصول که ما می‌خواستیم اصول را تحقیقی کنیم آن اصل اصول هم ضربه خورد همین الان که ما داریم این بحث‌ها را می‌کنیم خب مربوط به اصول نیست مرحوم آخوند (رض) ناگهان 180 درجه اصول را رها کردند رفتند روی بحث جبر و تفویض و قضا و قدر. به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رض) می‌فرمودند فلسفه را آوردند توی اصول چاق بشود، نشد و این مسئله جبر و تفویض و قضا و قدر خب یک مسائلی است که باید توی فلسفه خوب حل شود و از کسانی هم که انصافاً خوب حل کرده مرحوم صدرالمتألهین در اسفار آنکه دیروز گفتم، امروز گفتم فردا می‌گویم انشاءالله اینکه این خلط شدن بین مسئله جبر و تفویض و مسئله قضا و قدر است و ما باید این 2 تا مسئله را از هم جدا کنیم بعد از جدا کردن 2 تا مسئله از هم بحث بکنیم.

    مسئله جبر و تفویض یک مسئله عقلائی است، اصلاً مسئله فلسفی نیست لذا بگوئید یک مسئله در علم کلام باید از آن بحث شود، راجع به اعتقادات است و راجع به حکم عقلا که افعال ما را چه جوری حساب می‌کنند. لذا یک بحث کلامی است اما بحث قضا و قدر بحث کلامی نیست، یک بحث دقی فلسفی است که همه فلاسفه تویش ماندند و بالاخره هم نمی‌شود حلش بکنیم یک تعبد تکوینی است نظیر یک تعبد تشریعی یک کلی گوئی‌هائی درباره‌اش شده که بعد درباره‌اش حرف می‌زنم.

    لذا دیروز راجع به مسئله جبر و تفویض صحبت کردم، گفتم که این مسئله جبر و تفویض اینطور که شیعه می‌گوید یک بحث عقلائی است، عقلا حکم می‌کنند به آنچه شیعه می‌گوید و عقلا می‌خندند به ریش اشعری‌ها به ریش تفویضی‌ها، معتزلیها.

    وقتی انسان برود توی تاریخ می‌بیند این کسانی که همدیگر را می‌زدند و تکفیر می‌کردند، یعنی آن خلفای بنی امیه و بنی العباس می‌خواستند این تنور گرم باشد برای اینها، آنها کار خودشان را بکنند لذا یک مشت آدمهای بی‌سواد نه فلسفه دیده، نه عرفان دیده نه سواددار این اشعری‌ها اصلاً سواد نداشتند اما از طرف حکومت وقت تأیید می‌شدند هم پولشان دادند هم آن کسانی که درسشان می‌رفتند پول حسابی به آنها می‌دادند حتی یک درس یک دینار آنها هم چون موید به حکومت بودند می‌رفتند شب فکر می‌کردند یک فکر به نظرشان می‌آمد فردا می‌آمدند و می‌گفتند، معتزلیها می‌گفتند اشعری‌ها فردا می‌آمدند آنچه آنها می‌گفتند رشته می‌کردند، جنگ بود بین اینها لذا آتشش دامن شیعه را هم می‌گرفت لذا شیعه هم مرتب می‌آمد از ائمه طاهرین راجع به مسئله جبر و تفویض صحبت می‌کردند و آنها هم گاهی خلط می‌کردند مسئله جبر و تفویض را با مسئله قضا و قدر اما از آنها توقع نیست، یک مشت آدمهای بی‌سواد بودند بالاخره 2 دسته پیدا شدند یکی بعنوان جبر، یک بعنوان تفویض اشعری می‌گفت ما هیچ کاره، همه کاره خدا. تفویضی می‌گفت که ما همه کاره خدا هیچ کاره. حقیقتاً این بود دیگر اینهمه داد و فریادها، او می‌گفت ما هیچ کاره، خدا همه کاره. این می‌گفت ما همه کاره خدا هیچ کاره آن کسانی که می‌گفتند خدا همه کاره اسمشان را گذاشتند جبریون. آن کسانی که می‌گفتند ما همه کاره، خدا هیچ کاره، اسمشان را گذاشتند تفویضیون.

    از ائمه طاهرین (ع) سوال می‌کردند می‌گفتند هر دو غلط‌اند معلوم است که خدا همه کاره است ما هم همه کاره‌ایم چه جور خدا همه کاره ما هم همه کاره‌ایم؟ ائمه طاهرین (ع) می‌فرمودند که یادت بدهم توی نماز وقتی می‌خواهی بایستی بگو بحول الله و قوه اقوم و اقعد این لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین که این روایت هم افتاد دست ما طلبه‌ها هی بافتیم با هم، هر کسی طوری، اما خود امام صادق (س) معنا می‌کردند لاجبر و لاتفویض را همین بحول الله و قوه را سنی‌ها که ندارند این مختص شیعه است و ائمه طاهرین هم بجای الله اکبر یعنی ما آنچه روایت داریم در نماز حالتی که پیدا می‌کنی بگو الله اکبر ائمه طاهرین نگفتند این جابجائی الله اکبر بگو بحول الله و قوه اقوم واقعد. قدرت را خدا می‌دهد رفع موانع را خدا می‌کند اما من می‌ایستم، من می‌نشینم. اگر خدا قدرت ندهد من نمی‌توانم بلند شوم. نمی‌توانم بنشینم اگر پروردگار عالم رفع موانع نکند مار شل کند من ناگهان فلج بشوم، من نمی‌توانم بایستم، نمی‌توانم بنشینم بحول الله و قوه فلج نیستم قدرت هم دارم اقوم واقعد لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین. بالاخره 100 درصد مائیم که می‌نشینیم مائیم که می‌ایستیم قهر قاری در کار نیست که بگوئیم مکره‌ایم عدم قدرت نیست تا بگوئیم مجبوریم، سلب اختیار. نه 100 درصد مختاریم اما خب معلوم است اینکه 100 درصد مختاریم یک چیزهای دیگر هم می‌خواهد در یک چهار چوبی زمان می‌خواهد، مکان می‌خواهد مقتضیات می‌خواهد و در هر علت تامه‌ای قلبش یک شرایطی می‌خواهد و مقتضیات ربطی به اختیار من ندارد ربطی به تفویض من ندارد همینجور که باید زمان باشد باید مکان باشد باید محیط باشد باید جریان خون در بدن من باشد معلوم است باید قدرت از طرف خدا باشد همه نعم الهی، من بخواهم بایستم و بنشینم بیش از 100 تا نعمت باید باشد تا بتوانم بایستم و بنشینم . حالا کسی می‌ایستد و می‌نشیند توی نماز، حول و قوه مال خدا، اختیار 100 درصد مال این. یک کسی هم نماز نمی‌خواند بجای نماز توی سر مردم می‌زند آنهم همین است توی سرزدن 100 درصد ظالم است. اما قدرتش مال خدا سلامتی این مال خدا و بالاخره اقتضائات همه مال خدا. و ان تعدوانعمت الله لاتحسوها انسان بخواهد نعمت‌های خدا را بشمارد راجع به یک لااله الاالله گفتن یا راجع به یک غیبت کردن خب این نعم الهی که مقتضایات است همه مال خداست. به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی در حاشیه بر کافی در درس هم می‌فرمودند مولا پول را داده این استفاده، تجارت بکند، بجای تجارت رفته کارهای مبتذل کرده به قول آقای طباطبائی این رفته زن بازی کرده حالا این گردن مولا است یا 100 درصد گردن خودش کی باید حکمش را بکند؟ عقل دقی فلسفی؟ نه، عقلا. برای اینکه مربوط به عقوبت و مثوبت است، مثوبت و عقوبت مربوط به عقل دقی فلسفی نیست، آن کلی می‌گوید این می‌خواهد مثوبت و عقوبت جزئی درست بکند مربوط به تخیل و واهمه و امثال اینها می‌شود مربوط به حکم عقلا می‌شود. عقلا باید بگویند که توی سر این بجاست یا نه. اگر این با آن حول و قوه خدا نماز خواند، عقلا می‌گویند بارک الله و مثوبت داری خدا هم بهشت‌اش می‌برد. اگر هم با این حول و قوه خدا این آمد و گناه کرد عقلا می‌گویند این کیفر دارد. اسلام هم، قرآن هم می‌گوید کیفر تو جهنم است. لذا اصلاً بحث جبر و تفویض مربوط به عقلا به عبارت دیگر ما توی اصول فقه اسمش را می‌گذاریم عرف مربوط به عرف است این را توی فقه و اصول می‌گوئیم عرف در علم کلام و در علم‌های جزئی عقلی اسمش را می‌گذاریم بنای عقلا. حکم عقل اما نه آن عقل دقی فلسفی حکم عقل یعنی عقل عادی یعنی عقلا، حکم عقلا و عقلا درباره انسان اصلاً فکرش را نمی‌کنند اینکه خدا هست و اراده خدا هست و کلا فی یده و امثال اینها، اصلاً فکر این را نمی‌کنند. قبول دارند، نه قبول نداشته باشند. اما اصلاً روی این فکر نمی‌کنند، در احکامشان. فکر چه می‌کنند؟ این مختار است یا نه؟ و اما فکر این را بکنند که این مختار نیست برای اینکه اراده ازلی رویش دارد کار می‌کند و امثال اینها، نه بلدند، عقلا و نه فکرش را می‌کنند. بلکه آنچه فکر می‌کنند در باب استحقاق عقوبت و مثیبت 100 درصد ایت امر ظاهری است این مختار است یا نه؟ مجبور است یا مکره؟ اگر مجبور است می‌گویند هیچ چیز اگر مکره است باز می‌گویند هیچ چیز اگر مختار است می‌گویند اگر کار خوب است می‌گویند مثوبه، اگر کار بد است می‌گویند کتک و روی این عرض من این مسئله لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین یک امر بدیهی عقلائی است. امر بدیهی به اندازه‌ای که بچه هم درک می‌کند بچه 5-4 ساله غذایش را می‌دهد به خواهرش بخورد هی نگاه می‌کند به بابایش که بگوید بارک الله یا اینکه نه راستی فطرتش کار می‌کند خوشحال است از اینکه غذایش را داده خواهرش خورده همین بچه 5-4 ساله می‌زند توی سر خواهر خودش شرمنده و منتظر این است که مادرش بیاید یک نیشگول از این بگیرد. یک امر فطری، وجدان اخلاقی، عقلی اما نه آن عقل دقی فلسفی، عقل عقلائی، اسمش را می‌گذارند عقل عادی لذا مسئله جبر و تفویض پیش من اینجوری است، از بدیهیات است بله اگر به این بچه بگویند این غذائی که تو دادی به خواهرت، این کجا بود؟ خب می‌گوید بارک الله به مادرم که این غذا را پخت داد به من بخورم، نخوردم دادم به خواهرم یعنی درک می‌کند این بچه که همه‌اش خودش نه، مادرش هم این غذا را پخته یا اینکه مثلاً توی سر این بچه می‌زند به او می‌گویند چرا؟ می‌گوید توی سرم زد، بدی کرد و راستی هم اگر بدی کرده باشد یعنی همه‌اش را گردن خودش نمی‌گذارد یک مقداری هم گردن آن بچه که بدی کرده خب درست است. راجع به اعمال و کردار ما لاجبر و ما مختاریم 100 درصد و لاتفویض همه را گردن خدا خب مسلم غلط است اما بل امر بین الامرین که این را ائمه طاهرین یاد ما دادند توی نماز بگوی بحول الله و قوه اقوم و اقعد.

    اگر بپسندید عرض مرا تا اینجا دیگر خیلی احتیاج هم نیست که برویم روی مسئله فلسفی، مسئله دقی اما یک مسئله دقی فلسفی هم اینجا آورده شده آنهم خیلی خوب است یعنی شما اگر این مسئله عوامانه ما را نپسندید بحث عقلی که به شما بخورد یک بحث بکنید که آن را بپسندید و آن بحث این است که مرحوم آخوند (رض) تبعاً از دیگران – خیلی‌ها گفتند- گفتند اراده ازلی کار می‌کند نمی‌شود که اراده ازلی محدود باشد پس وقتی اراده ازلی کار کرد روی اختیار من من می‌شوم مضطر برای اینکه اینجور می‌شود که فعل من متوقف بر اراده من است اراده من متوقف بر اراده خدا پس مجبورم. مرحوم آخوند توی کفایه اول جواب داده خیلی جواب خوب نمی‌دانم بعد چرا توی دردسر افتاده و آن را جواب دادند گفتند بله اراده ازلی بگوئید کار می‌کند اما اراده ازلی این است که من با اختیارم نماز بخوانم لذاپروردگار عالم اراده کرده است بنده‌ها با اراده شان خوبی بکنند یا بدی بکنند. خب وقتی اینجور باشد دیگر می‌شود اختیار و شما اختیار را بخواهید بزنید خلف می‌شود برای اینکه می‌گوئید که اراده من یعنی اختیار، اختیار من متوقف بر اراده خداست پس جبر است می‌گوئیم این خلف است شما فرض کردید اراده تو 100 درصد اراده تو یعنی فعل متوقف بر اراده تو، اراده تو متوقف بر اراده حق. لازمه‌اش این است که خدا خواسته است که تو با اختیارت 100 درصد نماز بخوانی یا گناه بکنی، لذا ما بخواهیم قائل به جبر شویم خلف است یعنی خلاف ما فرضنا است. فرض شده اختیار من توی سلسله 100 درصد کار می‌کند مرحوم آخوند اول همین جور می‌فرمایند خیلی عالی است دیگران هم فرمودند و مسئله جبر و تفویض را مقداری عقلی‌اش کردند وقتی عقلی‌اش کردند اینجور هم جواب دادند، این جواب بسیار عالی است بر می‌گردد به اینکه بحول الله و قوه اقوم واقعد، اراده من که در سلسله‌ این اراده حق، اراده من 100 درصد خوابیده است. خدا خواسته است من با اختیارم بهشتی یا جهنمی شوم. نمی‌شود که این اختیار را انداخت بگویم پس مجبورم.

    بنابراین بعضی بزرگان مثل استاد بزرگوار ما حضرت امام لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین را اینجور معنا می‌کردند، خوب است شاید حرف من بهتر باشد ولی علی کل حال فرمایش حضرت امام که دیگران هم می‌فرمودند مرحوم صدرالمتألهین، مرحوم حاجی و بزرگان خیلی منجمله خود مرحوم آخوند درکفایه اول فرمودند لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین به این معنا که اراده ازلی کار می‌کند اما در سلسله علل اراده من یعنی خدا این را خواسته، خدا خواسته است من با اراده‌‌ام فعل را بجا بیاورم، فعل خوب باشد باید بنابراین خدا خواسته است من مختار باشم برمی‌گردد به این. اینهم خیلی حرف خوبی است و ما بگوئیم در سلسله علل اراده من خوابیده پس این را خدا خواسته من مجبورم این خلف است، نه خدا نخواسته که من مجبوری بجا بیاورم. خدا خواسته من مختار بجا بیاروم. برمی‌گردد به اینکه باز اراده شما ولو مطابق بر تصدیق باشد، متوقف بر او باشد همین است که مرحوم آخوند می‌گوید خدا خواسته است شما تصور کنید، تصدیق کنید، شوق و اراده عمل را بجا بیاورید بله درست هم هست، خدا خواسته است من مختار 100 درصد باشم چنانچه خدا خواسته است آدم، مثل آدمی که در کما است 100 درصد مجبور باشد، خدا خواسته است اینکه با تهدید بعضی‌ها مکره باشند اینها همه خواست خداست اختیارش خواست خدا، جبرش هم خواست خداست و اگر اهلش هم خواست خداست، همه خواست خداست خب بله خیلی خوب است و ما تشائون الا ان یشاء این را بعضی بزرگان جور دیگر معنا کردند مربوط به اهل بیت و واسطه فیض ولی حالا ظاهر آیه یعنی شما می‌خواهید اما معلوم است این خواست شما متوقف بر خواست خداست یعنی اراده شما متوقف بر اراده حق، جبر شما هم متوقف  بر اراده حق، اکراه شما هم متوقف بر اراده حق. درست است.

    دیگر اینطور که عرض می‌کنم عالی در می‌آید لذا مثل تعبدیات، خدا خواسته است این امر تعبدی را بجا بیاورم بهشتی شوم، خدا خواسته است این گناه را العیاذ بالله کسی بجا بیاورد جهنمی شود.

    خب می‌دانید مسئله جبر و تفویض خیلی مفصل است، با این 2 تا مقدمه‌ای که من عرض کردم، اگر قبول بکنید دیگر این فرمایش امام صادق" لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین" درست می‌شود.

    مسئله فردایمان، راجع به مسئله قضا و قدر که ربطی به مسئله جبر و تفویض ندارد.

وصلی الله علی محمد وآل محمد