درس خارج اصول آیت الله مظاهری
87/11/21
بسم الله الرحمن الرحیم
الفضل
جلسه 15
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث سوم ما درباره کلمه امر است ،الف، میم، را این است که آیا این دلالت بر وجوب دارد یا نه؟ مثلاً اگر بگوید بیا، برو، این مربوط به بحث ما نیست، بعد درباره این صحبت میکنیم، صیغه افعل دال بروجوب است یا نه؟
بحث الان ما راجع به امر است، میگوید آمرک بکذا، امرت میکنم فردا ساعت 8 پیش من باشی، صیغه افعل نیست، صیغه مضارعه مثلاً اما با امر میگوید امرتک، آمرک، آیا این دال بر وجوب است یا نه ؟
مشهور در اصول این است که دال بر وجوب است، مرحوم آخوند (رض) 5-4 دلیل میآوردند اینکه دال بر وجوب است، یکی از ادلهاش تمام است و آن چیست؟ احتجاجات، عرف اگر بگوید امرت میکنم فردا ساعت 8 بیا، ساعت 8 نیامد استحقاق عقوبت دارد. مثل اینکه بجای امر صیغه افعل بیاورد، بگوید جئنی غداً، فردا بیا، ساعت 8 بیا، به کلمه افعل جئنی، همان که آن دال بر وجوب است و بعد دربارهاش صحبت میکنیم، عمده دلیل هم آنجا همین است ،احتجاجات ،اگر نیامد کتک میخورد، مگر اینکه یک عذر موجهی بگوید که بنا بود ساعت 8 ، توی وسیله نشستم خراب شد، اما اگر عذر نباشد ، استحقاق عقوبت دارد. این فرمایش مرحوم آخوند که میفرمایند خیلی حرف خوبی است و باید بگوئیم دلیل واحد هم هست، غیر از این دلیل نداریم اما مرحوم آخوند رفتند توی آیات و روایات و این آیات و روایات کفایه را من بخوانم، ببینید که آیا دلالت دارد یا نه؛
میفرمایند که دلالت بر وجوب دارد، لقوله تعالی فالیحذر الذین یخالفون عن امر ان تصیبهم فتنه، او یصیبهم عذاب الیم. ملت باید بترسند از اینکه مخالفت خدا بکنند برای اینکه هم عذاب دنیوی دارد هم عذاب اخروی دارد. خیلی عالی است و طمطرق دارد.
مرحوم آخوند به کلمه امر چسبیدند. میگویند که ببین، اگر مخالفت امر خدا بکند، هم عذاب دنیا دارد، هم عذاب آخرت. به مرحوم آخوند میگوئیم این فالیحذر الذین یخالفون عن امره یعنی اوامر قرآن، نواحی قرآن و آنها بصورت صیغه افعل و باب معنا است نه بصورت امر و امر دراینجا عنوان مشیر است، به آن صیغه افعل در باب معنا و قرآن میگوید کسانی که اوامر خدا را مخالفت بکنند، عذاب دنیا دارند و عذاب آخرت. لذا اینکه این امر است که در اینجا آمده پس دلالت دارد کلمه الف، میم، را دال بر وجوب است ، ظاهراً اینجور نیست.
لذا این آیه شریفه را اگر کسی تمسک بکند برای صیغه افعل و باب معنا که بعد میآوریم، آن خوب است.
علی کل حال این آیه را اگر تمسک کنیم برای صیغه افعل و باب معنایش و باب معنایش هم یکی امرت است خوب است. و اما این آیه از کلمه امری که تویش است بخواهیم استفاده کنیم، اینکه این ماده الف، میم، را هر کجا بشود دال بر وجوب است، هیچ دلالت ندارد. مثل این است که بگوید علیک بهذا الجالس، حالا هذا الجالس خصوصیت دارد. یعنی این جثه خارجی را اکرامش کن، اکرم هذا الرجل، عنوان مشیر که دلالت ندارد، دلالت بر امری ندارد.
علی کل حال دلالت ندارد، معلوم است دیگر حالا آخوند گفته نمیدانم چرا، تعجب هم هست بعضی اوقات توی کفایه چیزهایی هست که آدم تعجب میکند، مقام مرحوم آخوند خیلی بالا بوده انصافاً هم از نظر فقه، مخصوصاً از نظر اصول، مرحوم آخوند اصول مثل موم در دستشان بوده اما خب بعضی اوقات اشتباهات بزرگی دارند مثل اینکه انشاءالله در جلسات بعد می رسیم رفتند توی بحث جبر و تفویض و قضا و قدر و قلمشان هم شکسته، این یکی.
باز تمسک کردند به این روایت شریف، لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بسوالک اگر سخت نبود برای امتم مسواک کردن را واجب میدانستم. حالا اسلام تا سر حد وجوب هم رفته، یک روایات خیلی بالائی راجع به مسواک داریم، گفتند، لامرتهم بسوالک، پس این امرت دال بر وجوب است، الف، میم، را گفته شده دال بر وجوب است.
خب به مرحوم آخوند میگوئیم آن امر بسواک که نمیگوید آمرک، میگوید ای ملت نظافت را مراعات کن، از جمله نظافت مسواک کردن است. باز این امر در اینجا گفته شده مصداق اراده شده نه مفهوم الف، میم، را . مثل همان اشکالی که توی آن آیه شریفه هست فلیحذر الذین یخالفون عن امره، که امر گفته شده، مصداق اراده شده ،اینجا هم امر مفهوم گفته شده، مصداق اراده شده، مصداقش صیغه افعل و باب معنا است.
سوم صحت الاحتجاج علی العبد بمجرد مخالفت امره که اگر بالفظ امر بگوید، بگوید آمرک بکذا این مخالفت بکند، استحقاق عقوبت دارد، دلیل خوبی است. اصلاً غیر از این دلیل هم دلیلی نداریم، نه اینجا. در باب صیغه افعل و باب معنا هم میرسیم، آنجا هم آیات و روایت نمیتواند برایمان کار بکند. حالا اگر آیات هم دلالت داشته باشد، ارشاد است، ارشاد به حکم عقل است یعنی عقلا مخالفت امر را چه الف، میم، را باشد، چه صیغه افعل و باب معنایش باشد. عقلا این را جواب میخواهند، بنابراین صیغه افعل و باب معنا یا کلمه الف، میم، را بگوید آمرک، امرتک و امثال اینها ،دال بر وجوب است، دلیلش چه؟ بنای عقلاء به قول مرحوم آخوند احتجاجاتی که در میان عقلا هست، اینهم سوم.
چهارم، گفتند که تمسک کردند به آیه شریفه " ما منعک ان لاتسجد اذا امرتک " به شیطان خطاب شد امرت کردم، چرا مخالفت کردی؟ خدا به شیطان گفته بود، آمرک ان تسجد یا خدا اینجور فرموده، تکرار هم دارد در قرآن که فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین، فسجد الملائکه کلهم اجمعون الا ابلیس.
لذا با صیغه افعل، فقعوا، اسجدوا اما آمرک ان تسجد در قرآن نداریم. لذا میفرماید امر به شیطان شد، آیه شریفه میفرماید که ما منعک ان تسجد اذا مرتک. این دال بر وجوب است، لذا شیطان مطرود شد، برای اینکه مخالفت الف، میم، را خدا را کرد میگوئیم شیطان مطرود شد برای اینکه مخالفت فقعوا له ساجدین را کرد نه مخالفت امر را کرد. بالاخره اینطوری است که این آیه شریفه کاری به الف، میم، را ندارد، کار به فقعوا دارد، اصلاً توی قرآن نداریم که یک جا خدا با کلمه امر گفته باشد چرا سجده نکردی؟ آنچه در قرآن داریم 8-7 جا همین است، با کلمه اسجد، فقعوا له ساجدین اینها، اگر کسی بگوید دال بر وجوب است، خب حرفی است که حالا اینهم نیست، بعد صحبت میکنیم و اما نداریم یک جا که این آیات و روایاتی که ایشان فرمودند، نداریم که لفظ الف، میم، را بکار برده شده باشد و دال بر وجوب باشد. و امر اهلک بالصلاه یعنی به آنها بگوئید صلوا نه اینکه بگو آمرک ان صلوا، اینکه مسلم نیست لذا همان آیه هم که هست باز هم این است امر بکنید زن و بچهتان را نماز بخوانند، به زن و بچه بگوئید، صلوا، اول وقت است، بلند شوید نماز کنید. ای زن و بچه طلبهها بلند شو اول وقت نماز بخوان و الا وای به این طلبه و زن طلبه و بچههای طلبه. این و امر اهلک بالصلاه است.
یکی هم قضیه بریره ، بریره میخواست زنش را طلاق بدهد، آمد خدمت پیغمبر اکرم، پیغمبر اکرم فرمودند، زن طلاق دادن یعنی چه ؟ زنت را طلاق نده، صبر و استقامت داشته باش، آنوقت گفت یا رسول الله امر میکنید، یعنی امر حکومتی که زنت را طلاق نده؟ این زنت را طلاق نده، این امر است؟ حکومتی است؟ حضرت فرمودند نه ، انا شافع.
من واسطه شدم ،واسطهگری میخواهم بکنم، خب حالا مرحوم آخوند به چه تمسک کردند؟ میگوید که بریره، گفت اتامرنی؟ حضرت فرمودند نه، انا شافع، معنایش این است که اگر امر بکند برایش واجب میشود. میگویم چه امری؟ امر این بود که پیغمبر اکرم سفارش میکردند نرو زنت را طلاق بده، زن طلاق دادن بد است، باید صبر کنی، استقامت کنی. آن هم میخواست به پیغمبر بفهماند که یا رسول الله طلاق حتماً باید باشد، الا امر حکومتی شما باشد، لذا گفتند امر حکومتی میگوئید نکن؟ فرمودند نه، امر حکومتی نمیکنم هر چه گفتم هیچ کدام امر نبود، هر چه بود، اینکه زنت را طلاق نده ،این بود. لذا باز هم مرحوم آخوند اشتباه کردند مفهوم را با مصداق اینها مصادیق است که دال بر وجوب است، این اشتباه مفهوم به مصداق بعضی اوقات، مرحوم آخوند هو میگفتند دیگران را و میگوید این اشتباه مفهوم به مصداق کرده، حالا اینجا مفهوم آخوند به سرش آمده، و اشتباه مفهوم به مصداق شده مصداق دال بر وجوب است، ایشان مفهوم را میگوید دال بر وجوب است.
این یک حرف، یک حرف دیگر هم این که خیلی خوب حالا این امر دال بر وجوب است برای این آیات چرا؟ مگر این استعمال اعم از حقیقت نیست؟ اینجاها که شما میگوئید دال بر وجوب است ، جاهای دیگر هم دال بر استحباب است، استعمال اعم از حقیقت است. شما میخواهید تمسک کنید استعمال را و بگوئید الف، میم، را مطلق دال بر وجوب است، خب همین است که صاحب معالم بارها یادمان داده، خود مرحوم آخوند یادمان داده که استعمال اعم از حقیقت است . اینها دال بروجوب باشد ، جاهای دیگر هم هست و دال بر استحباب است مثل مرحوم صاحب معالم اگر یادتان باشد میفرمایند به اندازهای امر- صیغه افعل باب معنا – به اندازهای امر در استحباب استعمال شده که مجاز مشهور است یعنی برای وجوبش دیگر قرینه میخواهیم. خب کلمه امر و کلمه صیغه افعل بارها و بارها گفته شده از آن اراده وجوب شده و همینطور که صاحب معالم میگویند همینجور است، اگر اوامر استحبابی بیشتر از اوامر وجوبی نباشند حتماً کمتر نیستند. به عبارت دیگر این اوامری که مربوط به فروع دیناند تا اوامری که مربوط به اخلاقاند، اوامر مربوط به اخلاق 1000 تا است ،اوامر مربوط به فقه یکی . یک در هزار، اگر صاحب معالم فرمودند، درست فرمودند دیگر، لذا آنجا هم که میخواهیم بگوئیم ، آنجا هم همین را میگوئیم که بله استعمال زیاد شده اما اگر امر بدون قرینه کرد و تخلف شد استحقاق عقوبت هست، همین استحقاق عقوبت دال بر وجوب است مگر قرینه بیاید بگوید مستحب است. اصل صیغه افعل و باب معنا هم در وجوب استعمال میشود و هم استحباب اما به قول صاحب معالم استحبابش خیلی بیشتر از وجوبش است برای اینکه عرض میکنم دیگر این اوامری که در باب مستحبات و اخلاق و رسوم و آداب و امثال اینها است، آنها 1000 تا است، امر وجوب یکی ولی اینکه ما مجاز مشهور درست کنیم و بگوئیم وضع تعینی در استحباب پیدا کرده است ،اینها نیست، دلیل ما چیست؟ اینکه اگر امر کرد بدون قرینه، حالا امر کرد، یکدفعه با کلمه الف، میم، را میگوید آمرک بکذا، یکدفعه میگوید جئنی بکذا آمرک به اینکه فردا بیائی، یکدفعه میگوید جئنی غداً این جئنی غداً قرینه ندارد، نیامد بعد به او گفتند چرا نیامدی ،گفت نمیدانستم واجب است یا نه، نمیدانستم میخواهید یا نه خب مسلم کتک میخورد آن احتجاجات که مرحوم آخوند در وسط مطلب میفرمایند، دلیل بر این است که امر چه بصورت الف، میم، را باشد، چه بصورت باب معنا باشد این دال بر وجوب است و اما این آیات هیچکدام راجع به الف، میم، را نیست، همه مربوط به مصادیق است و ما در مفهوم الف، میم، را در کلمه امر داریم بحث میکنیم مرحوم آخوند برده است در مصداق، اشتباه مفهوم به مصداق شده.
و یکی هم استعمال اعم از حقیقت است آیات ولو دال بر وجوب باشند، اما تعین در وجوب را نمیرساند مگر باز هم احتجاج جلو بیاید.
حالا مطالب دیگر هم هست، انشاء الله برای جلسه بعد.
وصلی الله علی محمد وآل محمد