درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

الفضل

جلسه 13

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

     امر ششمی که بعنوان مابقی در کفایه آمده است فرموده‌اند که این بحث ما همینطور که در باب حقیقت می‌آید در باب مجاز هم می‌آید الماء الجاری، حالا اینجور بحث کنیم، الان آب ایستاده آبی است که قبلاً جاری بوده اما الان ایستاده می‌شود به این گفت آب جاری یا نه؟ این بحث ماست که بالاخره مشهور گفته بودند نه، نمی‌شود اگر بگوئیم مجاز است بعضی گفته بودند می‌شود گفت، الان بگوئیم حقیقت است، بعضی هم تفصیل قائل بودند که ما از آن مفصلها بودیم و گفتیم که موارد تفاوت دارد و مثل الزانیه و الزانی، السارق و السارقه، اینها به اعتبار مامضی می‌شود گفت که این دزد است، در حالیکه دیروز دزدی کرده این زناکار است در حالیکه دیروز زنا کرده و اما مثل زید قائم یا زید قائد که حالا دارد راه می‌رود ما بگوئیم زید قائد به اعتبار اینکه 1 ساعت قبل عقود داشته، گفتیم این نمی‌شود، مجاز است به اعتبار مامضی است و مجاز است. ما تفصیل قائل شدیم.

    علی کل حال این 3 قول، که یک قول گفته بود حقیقت است، یک قول گفته بود مجاز است، بعضی اوقات غلط است، یک قول هم تفصیل قائل شده بود در مشتقات.

    همینطور المیزاب الجاری، خب جری المیزاب در کلمات زیاد آمده، بجای اینکه بگویند جری الماء می‌گویند جری المیزاب می‌گویند ناودان چه جریان مفصلی دارد حالا باران آمده الان ایستاده به اعتبار مامضی الماء الجاری می‌شود گفت اما المیزاب الجاری می‌شود گفت یا نه؟

    مرحوم صاحب فصول گفته نه. بحث مشتق مختص به حقایق است و اما ما بخواهیم در باب مجاز هم بیاوریمش گفتند نمی‌آید، دیگر همان دلیل همیشگی، تمسک کردند به تبادر، تمسک کردند به عرف و گفتند تبادر می‌گوید این بحث مشتق مربوط به حقیقت است نه مجاز، خب مرحوم آخوند در کفایه می‌گوید چرا؟ چه فرقی می‌کند بین الماء الجاری و جری المیزاب، المیزاب جار، چه تفاوت دارد؟ اگر فی مامضی حقیقت است مثل تلبس بالفعل است، در حقیقتش همین است در مجازش هم همین است، اگر مجاز است، در حقیقتش همین است، در مجازش هم همین است و این فرق گذاشتن بین حقیقت و مجاز و بگوئیم مشتق و نزاع‌ ما مختص به حقیقت است نه مجاز، می‌فرمایند هیچ وجهی ندارد.

    خب تا اینجاها معلوم است حق با مرحوم آخوند است و حرفی نداریم اما یک جمله مرحوم آخوند دارد و این را نمی‌فهمین که ایشان فرق می‌گذارند بین مجاز در کلمه مجاز در کلمه و مجاز در اسناد این است که گاهی یک چیزی در تقدیر می‌گیریم، مقدر را نمی‌آوریم، نسبت را به مضاف یا مضاف الیه می‌دهیم، نسبت را به همسایه‌اش می‌دهیم این را می‌گویند مجاز در کلمه، گاهی نه چیزی در تقدیر نمی‌گیریم و نسبت فعل و آن مبداء را می‌دهیم به ذات اما عوضی مثل همان جری المیزاب به جای اینکه بگوئیم الماء الجاری می‌گوئیم المیزاب الجار به آن 26 قرینه که یکی از آنها قرینه حال و محل است اینجا به قرینه حال و محل بجای اینکه بگوئیم جری الماء می‌گوئیم جری المیزاب این را می‌گویند مجاز در اسناد.

    مرحوم آخوند مثل اینکه از حرفشان فهمیده می‌شود اگر مجاز در اسناد باشد این حرف صاحب فصول درست نیست اما اگر مجاز در کلمه باشد حرف صاحب فصول درست است و این را نمی‌فهمین چرا، چه فرقی می‌کند مجاز در اسناد و مجاز در کلمه؟ بالاخره مائیم و این جری المیزاب و درست است پیش عرف، این جری المیزاب درست است، حالا یا مجاز در اسناد، یا مجاز در کلمه، هیچ کدام . ادعا می‌کند که ناودان هم جاری است، بعد حقیقتاً نسبت می‌دهد می‌گوید جری المیزاب. یا حرف استاد بزرگوار ما آقای بروجردی که اصلاً این مجازی که ما می‌گوئیم حقیقت است، جری الماء است، از این جری الماء ما می‌بریم متکلم را روی جری المیزاب که مجاز را می‌گویند آن حقیقت پل می‌شود، حالا هر کسی هر چه بگوید که اگر یادتان باشد ما همه‌اش را قبول کردیم. گفتیم که بعضی اوقات مجاز در کلمه است، مجاز در اسناد است، بعضی اوقات حقیقت، حقیقت ادعائیه است، بعضی اوقات هم فرمایش آقای بروجردی است، اما کلیت ندارد، هیچ کدام از اینها. اما صحیح است، حالا به مرحوم آخوند اینجا حرف داریم که مجاز چیست و استعمالش چطور است و آیا مجاز در کلمه است یا اسناد است؟ آیا حقیقت ادعائیه است؟ آیا آن حقیقت پل است برای رسیدن به معنا، اینها هیچ کدام بحث ما نیست، بحث ما این است، جری المیزاب حرفاً درست است یا نه؟ می‌گوئیم درست است، حالا نحوی استعمالش هر چه می‌خواهد باشد، می‌خواهد مجاز در اسناد باشد، مجاز در کلمه باشد، حقیقت ادعائیه باشد می‌خواهد فرمایش آقای بروجردی باشد، هر چه می‌خواهد باشد، این جری المیزاب درست است اما مجاز است. خب حالا باران تندی آمده، از این میزاب هم حسابی جاری شده، حالا باران ایستاده است و این میزاب هم چک چک نمی‌کند، من می‌توانم بگویم جری المیزاب یا نه؟

    خب مرحوم صاحب فصول می‌گویند نه، ما هم می‌گوئیم آری، برای اینکه عرفاً همینطور که جری الماء آب ایستاده و الان می‌توانم بگویم جری الماء، همینطور هم می‌توانم بگویم جری المیزاب. و جری نیست برای اینکه فرع باشد بین مجاز یا حقیقت اگر آن به اعتبار ما مضی اگر درست باشد، اگر مباح باشد، اما تفاوت بکند در رأی به اینکه المجاز ما هو، آیا حقیقت ادعائیه است آیا مجاز در اسناد است، اینها دیگر هیچ تفاوتی در بحث ما ندارد لذا جری المیزاب مجاز است، حالا آب می‌آمد، الان آب نمی‌آید می‌توانم بگویم جری المیزاب به اعتبار مشتق یا نه؟ مثل اینکه آب جاری بوده، الان آب جاری نیست، به اعتبار مامضی می‌توانم بگویم جری الماء یا نه؟ خب همینطور که در جری الماء می‌گویند می‌توانی، در جری المیزاب هم بگو می‌توانی. حالا آنکه حقیقت است یا مجاز حرف دیگری است، آن کسانی که می‌گویند حقیقت می‌گویند حقیقتاً آن کسانی که می‌گویند مجاز می‌گویند مجازاً ، آن که دیگر فرقی نمی‌کند. خب مجاز در مجاز است دیگر، اینها را مرحوم آخوند به وضوح باقی گذاشته، یعنی مثلاً آن کسانی که می‌گویند به اعتبار مامضی مجاز است نه حقیقت، اینجور می‌گویند، می‌گویند این جری المیزاب وقتی که آب تویش جاری بود، مجاز بود، حالا الان نه. آب نیست، این ناودان خشک است می‌شود به اعتبار آن جری المیزابی که قبلاً می‌گفتیم مجاز است، حالا هم بگوئیم یا نه؟ آن کسانی که می‌گویند نمی‌شود، می‌گویند مجاز در مجاز است، آن کسانی که می‌گویند می‌شود، می‌گویند نه، اصلش مجاز است، الان هم حقیقت است.

    نمی‌دانم چه چیزی در نظر مبارک مرحوم آخوند بوده که فرق گذاشته بین مجاز در اسناد و مجاز در کلمه. خب حالا این بحث‌ها دیگر تمام شد یعنی 12-10 مقدمه مرحوم آخوند راجع به اصول لفظیه فرمودند دیگر حالا نوبت به اصل بحث است که بحث‌ها دیگر فوق العاده مفید است و باید به آن خیلی اهمیت بدهیم و فصل اول راجع به اوامر.

    اوامر 2 تا بحث دارند ؛

    یکی روی کلمه الف، میم و را

    یکی هم در صیغه افعل و باب معنا، مثل اضرب ، اعلم و امثال اینها.

    آن بحث اول خیلی چیزی نداشته، مرحوم آخوند چیزدارش کرده، نمی‌دانم چطور شده رفتند توی بحث فوق العاده مشکل که امیرالمومنین (س) می‌فرمایند دریای سیاه است و واردش نشوید، رفتند توی بحث جبر و تفویض و قضا و قدر که به راستی در فلسفه 3-2 ماه بحث دارد. اما مهمتر از اینها – اینها را می‌گویم برای اینکه مطالعه کنید ببینید به کجا می‌رسد- مهمتر از اینها آخوند جبری شده، خیلی عجیب است و این را که نمی‌شود نسبت به مرحوم آخوند بگوئیم. دیگر باید نسبت بدهیم که این ان قلت، قلت‌ها را آوردند برای خاطر اینکه ما چیز بفهمیم ولی به حسب ظاهر مرحوم آخوند 2 جا بیجا کردند، مسئله جبر و تفویض و قضا و قدر را آوردند، یکی در جلد اول، اوایل جلد اول، یکی هم در جلد دوم، اوایل جلد دوم، هر دو هم تکرار است، هر چه اینجا گفتند، آنجا گفتند، هر چه آنجا گفتند، اینجا گفتند و حالا چرا ؟ نمی‌دانم ولی آنکه آدم مبهوت می‌شود، هر دو جا مرحوم آخوند (رض) جبری شدند، توی همین بحث، می‌رسد به اینجا، قلم اینجا رسید و سر بشکست که ای کاش قلم از اول سر شکسته بود و راجع به این بحث‌ها، بحث نکرده بودند ولی بالاخره قلم اینجا رسید و سر بشکست و مرحوم آخوند مشهور شده در میان طلبه‌ها.

    خب حالا آنکه بحث دارد تا بعدش برسیم به بحث جبر و تفویض که مجبوریم این بحث قضا و قدر و جبر و تفویض را به اندازه اقتضای جلسه چند روزی رویش حرف بزنیم اما آنکه بحث دارد و اهل اصول رویش بحث کردند، روی الف، میم، راء یکی اصلاً امر نه آن طلب معنای لغویش چیست؟ 10-8 معنا برای این کلمه الف، میم، راء کردند. ولی من خیال می‌کنم این 8-7 معنا به 2 معنا برگردند یعنی امر 2 معنا دارد، یکی بمعنا شیء و در قرآن خیلی استعمال شده این کلمه امر و از آن اراده شده شی و شاید بیش از 100 جا در قرآن آمده، امر اراده شده از او شی، جامد است و جمعش هم امور است.

    این یک معنا، یک معنا هم به معنای طلب است که یعنی فرمان، طلب کردن کسی از کسی، این جمعش اوامر است این معنای حدثی دارد، معنای مصدری دارد یعنی مثل امر، یعنی خواستن که این خواستن موارد متعدد و مصادیق فراوانی دارد بین این دو تباین است یعنی آنکه جمعش امور است و آنکه جمعش اوامر است، این تباین است، وجه جمع ندارد و اینکه بعضی‌ها می‌خواستند بین این 8- 7 معنا وجه اشتراکی درست کنند و اشتراک معنوی درست کنند علی الظاهر نمی‌شود، نمی‌شود اشتراک معنوی درست کرد برای کلمه الف، میم، را . باید بگوئیم 2 تا معنا دارد یک معنای جامدی، یک معنای حدثی، آن معنای جامدی جمع بندی می‌شود به امور، آن معنای حدثی جمع بندی می‌شود به اوامر 2 معنای متفاوت لذا اشتراک لفظی است، لفظ الف، میم، را ، را گاهی وضع کردند برای او، گاهی وضع کردند برای این. و آن مفهوم شیء را که نمی‌خواهیم بگوئیم، مصداق خارجی. یعنی بمعنی شی، یعنی خارج که از این جهت می‌گوئیم جامد است. لذا شیء معنای الف، میم، را نیست بمعنای شیء هست اما شیء مفهومی نه، شیء مصداقی.

    لذا ما من شیء الا یسبح بحمده، این غیر از ما من امر الایسبح بحمده است، آن یک حرف دیگری است آن شیئی که اطلاق بر خدا هم می‌شود، که اسمش را عرض عام می‌گذارند، این جامد است و لله عاقبت الامور یعنی مردم، ملّت، گاهی عاقبت به خیرند، گاهی عاقبت به خیر نیستند.

    ظاهراً این عرض من درست می‌شود دیگر، آن 8-7 معنا هم به این 2 معنا برگردد، بگوئیم لفظ الف، میم ، را 2 معنا دارد؛

    یکی معنای شیء که شیء مصداقی است و جمعش می‌شود امور.

    یکی هم معنای حدثی است باز هم خارج، جمعش می‌شود اوامر بمعنای طلب، خواستن.

    بله این اشتراک معنوی که گفتم اگر یادتان باشد در باب اشتراک گفتم معلوم نیست اینجور باشد که یک واضع بیاید لفظ را وضع کند، گاهی برای این معنا، گاهی برای آن معنا، یا باید تعدد واضع درست بکنیم یا باید بگوئیم که آن واضع لفظ را وضع کرده برای یک معنا، مجازاً استعمال در معنای دیگر شده، کم کم حقیقت به خود گرفته که می‌شود حقیقت تعینی و اما اینکه راستی در باب اشتراک یک واضع 2 مرتبه لفظ را وضع کند، گفتیم این مشکل است اسم پسرش را می‌گذارد علی، دو دفعه اسم پسرش را می‌گذارد علی همچنین تا آخر و اما در مفاهیم یعنی در لغت، در وضع اشتراک لفظی به این معنا که بعضی از بزرگان گفتند علی الظاهر نمی‌شود پیدا کرد، این یک مطلب.

    مطلب دوم این الف، میم، را ، مقول به تشکیک است گاهی امر می‌کند مثل اینکه مولا به عبدش می‌گوید برو، بیا، امر می‌کند امرتک بکذا، آمرک بکذا به این می‌گوئیم فرمان از نظر فارسی گاهی هم رفقا به یکدیگر حرف می‌زنند مثل اینکه در غیر صیغه امر می‌گوید این آب را بده بخورم.

    گاهی هم می‌گوید امر تک بشرب الماء که معمولاً به آن می‌گوئیم التماس یا در لغت می‌گوئیم دعا. گاهی هم با کمال تواضع می‌گوید این آب را بده به من نمی‌توانم بلند شوم، این آب را بده به این می‌گوئیم سوال که هر سه خواستن است اما یکی بعنوان فرمان، یکی بعنوان توسط بین فرمان و سوال، التماس. یکی هم بعنوان سوال. این 3 معنا دیگر ظاهراً معنای دیگر هم نمی‌شود برایش وضع کرد. ممیز چه؟ یعنی این 3 معنا که برای امر هست به چه چیزی امتیاز پیدا می‌کند؟ اختلاف است، اختلاف عجیبی هم هست، بعضی‌ها می‌گویند به علو آن فرمان را، مولا باید بدهد، آن سوال را عبد باید بکند آن التماس را عبد به عبد، مولا به مولا باید باشد، این علو در حاق اینها خوابیده و متمایز از یکدیگر می‌شود. بعضی گفتند نه، علو نمی‌خواهیم استعلا می‌خواهیم یعنی آنوقت که این عبد می‌خواهد امر کند آن دفت خودش را بجای مولا می‌گذارد، استعلا، طلب علو می‌کند و آن مولا وقتی که می‌خواست سوال کند، خودش را می‌گذارد پائین و پائین تا به مقام عبدش می‌رسد بعضی هم گفتند هر دو را می‌خواهیم هم علو را می‌خواهیم، هم استعلا، مثل اینکه مرحوم آخوند اینجور می‌گویند حالا ما قائلیم نه علو می‌خواهد، نه استعلا چون مجلس را خسته می‌بینم لذا خسته هم شدید و خیلی هم من حرف زدم دیگر مابقی باشد برای فردا انشاء الله.

وصلی الله علی محمد وآل محمد