درس خارج اصول آیت الله مظاهری
87/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
الفضل
جلسه 12
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مرحوم صاحب فصول فرمودند که اسمائی که اطلاق بر الله تبارک و تعالی میشود مثل اینکه میگوئیم الله عالم، فرمودند این غیر از این است که بگوئیم زید عالم بخاطر اینکه در الله عالم صفت عین ذات است اما در الله عالم زید، یک امر عرضی است نبوده است، آمده است، بعد هم میرود لذا در آن بحث بکنیم، تلبس و عدم تلبس. خب این معنا دارد و اما راجع به خدا بخواهیم این بحث را بکنیم که نحوی تلبس چیست؟ این معنا ندارد. پس صفات الله تبارک و تعالی از بحث ما بیرون است برای اینکه نمیتوانم وقتی پیدا کنم که الله تبارک و تعالی صفتی نداشته یا صفتی داشته و الان ندارد، یا الان ندارد بعد پیدا میشود پس اصلاً اینکه آیا مشتق حقیقت در من تلبس بالحال است یا فی اعم است از آن یا فی ما انقضی اصلاً در صفات الله تبارک و تعالی نمیآید راجع به خدا و مشتقی که مربوط به خداست اصلاً بحث سالبه به انتقاء موضوع است این یک حرف، یک حرف دیگری هم که صاحب فصول دارند میفرمایند که اصلاً این الله عالم برای خدا مجاز است برای اینکه مشتق معنایش این است که ذات متلبس بالمبداء و این ذات متلبس بالمبداء یک وقت نبوده است و یک وقت پیدا شده است و یک وقت از بین میرود و معنایش را هم میفهمیم، زید عالم، زید قادر یعنی چه اما راجع به خدای تبارک و تعالی ما اصلاً نمیدانیم زید عالم یعنی چه برای اینکه ما به مقام اسماء و صفات که نرسیدیم و کنه باری تعالی، کنه اسماء و صفات حق را هم که نمیدانیم اصلاً نحو چطوری است نمیدانیم، همین مقدار میدانیم که خدا عالم است، قادر است اما نحوی قدرتش، نحوی علمش چیست نمیدانیم پس از 2 جهت وقتی میگویم زید عالم این مجاز است از بحث مشتق هم بیرون است، این فرمایش صاحب فصول.
مرحوم آخوند در کفایه به هر دو حرف ایشان اشکال دارند میفرماید که این اسماء و صفات جزء ذات باشند این یک بحث خارجی است و یک بحث دقی و فلسفی است، شیعه در مقابل سنی میگوید که صفات حق نمیتواند عراض بر ذات باشد باید عین ذات باشد برای اینکه اگر عین ذات نشد احتیاج جلو میآید وقتی احتیاج جلو آمد امکان جلو میآید، این حرف شیعه در مقابل سنی که همه صفات را زائد بر ذات میداند. لذا شیعه میگوید نه، عرفای از شیعه هم میگویند هر کسی اینجور بگوید شرک است، تعدد اله پیدا میشود، تعدد صفت و موصوف پیدا میشود. خب این یک بحث کلامی است، 2 در 2 برابر 4 هم هست من در حالیکه مفصل در فلسفه در علم کلام صحبت شده اما یک بحث بدیهی است ما عالمیم، احتیاج به علممان داریم، ما قادریم، احتیاج به قدرتمان داریم، قدرت ما علم ما هم احتیاج به ما دارد خب این ماست لذا ما محتاج به علمان، محتاج به قدرتمان هستیم چنانچه قدرت و علم ما هم احتیاج به ماست برای اینکه میخواهد عارض بر ما شود، یا عارض بر ما هست محل میخواهد ، جوهر میخواهد اما پروردگار عالم اگر بگوئید که احتیاج دارد، معنای احتیاج یعنی امکان پس باید صفات خدا عین ذاتش باشد اما همان جا هم میگویند که ذاتش یعنی چه؟ میگوید نمیدانم. و حتی مثل مرحوم حاجی سبزواری در حاشیه بر منظومه که کتاب مستقلی هم هست مربوط به عرفان است، مربوط به اسماء و صفات است، اقرار میکنند که خب ما نمیدانیم که وضعش چه جوری است، به قول امام صادق (س) میفرمایند کلما میزتمو باوهامکم فهو مخلوق لکم، مردود الیکم. شما اگر یک چیزی برای خدا درست کنید مثل مورچه که 2 شاخک دارد، خیال میکند این شاخکها که امتیازش است، خدا هم 2 تا شاخک دارد، امام صادق میفرمایند بنابراین ما بخواهیم روی کنه خدا و اسماء و صفات و عین ذات صحبت کنیم نمیشود اما همینطور که مثل صدرالمتألهین 40 دلیل برای اثبات وجود خدا میآورد اما حالا این وجود چیست؟ ما وجود خودمان را هم نمیدانیم چیست چه رسد به وجود خدا و کنهه فی غایه الخفائی.
مرحوم آخوند به صاحب فصول میفرماید که این بحث خیلی خوی است اما این ربطی به بحث لغت ندارد ما در لغت اینجور وضع میکنیم، اینجور بحث میکنیم که این مشتق برای چه وضع شده، برای من تلبس بالمبداء یا اعم از من تلبس بالمبداء فی الحال و من قضا.
خب وقتی اینجور بحث کردیم میگیرد آنجا را هم که صفت عین ذات موصوف باشد نمیدانم مرحوم آخوند چه میخواهند بگوید برای اینکه مرحوم صاحب فصول میگوید نمیگیرد چرا؟ سالبه به انتفاء موضوع است چون نمیتوانی شما وقتی پیدا کیند که بوده ،الان نیست بحث مشتق ما این است که زید عالم بوده، الان نیسان کرده، پیر شده علمش بطور کلی از بین رفته میتوانم به او بگویم زید عالم یا نه؟ این بحث ماست که من قضا یعنی گذشته متلبس بوده، الان نیست آِیا به اعتبار گذشته میتوانم بگویم که دارای صفت است یا نمیتوانم؟ اختلاف است لذا به مرحوم آخوند میگوئیم که بحث ما این است خب در الله تبارک و تعالی میتوانم پیاده کنم یا نه؟ سالبه به انتفاء موضوع است برای اینکه خدا عالم بوده است، هست و خواهد بود حالا من بحث بکنم که آیا عالم که به خدا میگوئیم به اعتبار حال است یا به اعتبار من قضا اگر به من قضا بوده و حالا نیست آیا حقیقت است یا مجاز؟ ظاهراً نمی شود دیگر لذا نمیدانم مرحوم آخوند چه در نظر مبارکشان بوده آنچه میفهمیم حرف صاحب فصول عالی است و قضیه مشتق راجع به ذات باری تعالی سالبه به انتفاء موضوع است و نمیشود ما پیدا کنیم یک وقتی بوده حالا نیست حالا میخواهیم لفظ را استعمال بکنیم در حالیکه صفت را ندارد، آیا حقیقت است یا مجاز؟ راجع به خدا این حرف را نمیشود زد. لذا اگر یادتان باشد مرحوم آخوند گفتند که در زمان یک امر تصرمی، یک امر وحدانی الان هست به مرحوم آخوند گفتیم این درست است لازمه فرمایش شما این است که اصلاً هیچ وقت من تلبس بالمضی و بالحال نباشد همیشه تلبس بالحال باشد همین حرف را به مرحوم آخوند راجع به زمان زدیم به آن ناطقی که خودتان میفرمائید همین حرف را زدیم گفتیم بحث مشتق آنجاست که بتوانیم انفکاک صفت از موصوف کنیم که این موصوف ما صفت داشته الان ندارد، اما راجع به زمان که شما میگوئید یک امر وحدانی است فلاسفه هم گفتند ما هم قبول داریم خب باید بگوئید از بحث بیرون است، ایشان میفرمایند نه از بحث بیرون نیست و فرد منحصر به فرد است نمیشود دیگر، آنجا این ایراد را به مرحوم آخوند که کردیم، لذا ما زمان را طور دیگر از نظر عرفی، گفتیم عرف زمان را منقسم میکند به اقسامی برایش آن درست میکند، ساعت درست میکند، واقعیت ندارد اما عرف اینجور است خیلی چیزها از نظر فلسفه واقعیت ندارد، عرفیت دارد و ما تابع همان عرف هستیم. خون و رنگ خون بدهید به دست مکبرات امروز میگوید رنگ خون، خون است مثل بوعلی سینا میگوید معنا ندارد عرض بدون محل حتماً ذرات خون اینجاست بدهید درست عرف میگوید 2 تاست، رنگ خون با خون 2 چیز است.
لذا ما راجع به زمان، زمان را گفتیم که ساعت درست میکند، ماه درست میکند، قطعه میکند زمان را منجمله زمان را عود میدهد و میگوید اللهم ان هذا یوم قتل الحسین یوم تبرکت به بنوامیه مثل اینکه الان است. عید نوروز یک ماه دیگر میآید، یعنی عود درست میکند این مجاز نیست یک امر حقیقی اما عرفی. خب این حرفها خوب است به مرحوم آخوند آنچه به ذهن ما میرسید گفتیم اما در ما نحن فیه که ما بخواهیم یک مصداق برای کلی درست کنیم، اصلاً این حرفها نمیآید حرف صاحب فصول است که میفرماید آقا قضیه الله تبارک و تعالی چون که صفات عین ذات است دیگر معنا ندارد ما بگوئیم که آیا اگر خدا یک روزی صفتی داشت و حالا ندارد آیا میتوانم بگویم انه عالم، انه رازق ام لا؟ را ما آن حرف بعدی، یکدفعه صاحب فصول (رض) میخواهد بگوید که علم خدا را من سرم نمیشود چیست خب ذات خدا را هم سرم نمیشود عینیتش را هم سرم نمیشود. بله اگر کسی مقام شهود داشته باشد شاید یک چیزهایی سرش بشود اما با فلسفه، پای استدلالیاتی چوبین بود و اینجاها استدلال هیچ نمیتواند برای ما کار بکند، خدا چیست؟ نمیدانم ، اما میدانم هست . خدا عالم است یا نه؟ بله، اما نحو چه؟ نمیدانم. عین ذات است؟ بله اما چه؟ نمیدانم، یعنی نمیتوانم راجع به الله تبارک و تعالی بحث کنهی، بحث حقیقت وجودی بکنم، خب هیچکس نگفته است و نخواسته است و نه میشود اگر صاحب فصول این را بخواهد بگوید، خب حق با صاحب فصول است اما اگر غیر از این بگوید چنانچه صاحب فصول قائل به مجاز است، مرحوم آخوند همین جا را گرفته که مجاز است یعنی چه؟ یعنی الله عالم، این اطلاق علم بر خدا مجاز است، مرحوم آخوند میگوید خب مجاز است آنکه خدا دارد، آیا من که میگویم الله عالم، هیچ چیز نمیفهمم؟ لقلقه لسان است، یک لفظ بدون معنا است یک لفظ بدون وضع است؟ یا چیزی میفهمم؟ آنجا که چیزی فهمیدم آیا همان معنایی که برای همه میفهمم برای خدا هم می فهمم؟ مثل زید عالم یعنی انکشاف واقعیات برای زید آنهم انکشاف وجود برای خدا، اگر بگوئید نه این را نمیفهمم ضدش را میفهمم معنایش اینجور میشود، الله علام یعنی الله جاهل. الله قادر، یعنی الله عاجز. البته اشبه به هو است اما مرحوم آخوند میگوید آقای صاحب فصول اینکه تو میگوئی مجاز است آیا معنایش این است که هیچ چیز نمیفهمم از این الله عالم؟ یا میفهمم همان که راجع به زید عالم میفهمم؟ یاضدش را میفهمم؟ ضدش را بفهمم میشود الله عالم یعنی الله جاهل لقلقه لسان باشد و هیچ چیز نفهمم یا وجدانم جور نمیآید، چون چیز میفهمم پس باید بگوییم انکشاف.
بله خب همه ما مرحوم آخوند و صاحب فصول و همه، نحوهی انکشاف چیست؟ معلوم است نمیدانند معلوم است نمیفهمند. راجع به خودمان اگر کسی فلسفه خوانده باشد مرحوم حاجی سبزواری یک عمر توی فلسفه کار کرده وقتی می رسد به وجود ذهنی میماند، و حسابی میماند، اینهمه 8-7 صفحه خودش را میگوید شعرش را میگوید، شرحش را میگوید، حاشیهاش را میگوید اما بالاخره نمیتواند بگوید وجود ذهنی چیست خب دیگر معلوم است راجع به خدا هم، نحوی اتحاد و نحوی علم و قدرت و اینها را نمیدانیم اما میدانیم خدا عالم است. لذا نمیدانیم صاحب فصول چه میخواهند بگویند اگر اینکه مرحوم آخوند فهمیدند خب درست است، لازمه فرمایش صاحب فصول این است که ما وقتی میگوئیم الله عالم، هیچ نمیفهمیم بگوئیم حتی مجاز است، مثل جری المیزاب است، آب توی میزاب نیست اما نمیتوانم بگویم جری المیزاب اینها را که خب نمیشود گفت بخواهیم بگوئیم که الله عالم، یعنی عالم بر او منکشف نیست؟ اینهم که نمیشود گفت پس میگویم الله مثل زید عالم که کتاب برایش منکشف است، الله عالم هم یعنی دنیا برای او مخلوق است. دنیا نه، همه یعنی عالم وجود برای او منکشف است.
بله برویم توی عرفان و فلسفه یک بحث دیگری میشود، بحث شهودی. مثلاً پروردگار عالم تجلی کرد با صفت فحل، این عالم پیدا شد حالا اینها معنایش چیست، باید برویم در عرفان ببینیم معنایش چه میشود، تجلی یعنی چه مثلاً خیلی میخواهند تجلی درست بکنند میگویند بایست در مقابل آئینه صورتت توی آئینه است، خودت هستی؟ نه. برای اینکه تو داخل در آینه نیستی مثل تو است؟ نه پس چیست؟ خارج است؟ داخل است؟ نه اسمش را میگذاریم تجلی، ما تجلی کردیم در آینه وقتی که می خواهند مثلا بزنند اینجور قال میزنند.
علی کل حال ما راجع به خدا و اسماء و صفات خدا ذرهای سرما نمیشود فقط کلی، خدا هست هم عقل ما میگوید، هم شرع می گوید خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است و الله برای آن وضع شده و الله علم علی الاصح، اینها همه خیلی خوب است. من خیال میکنم که جمع بین قول مرحوم آخوند و مرحوم صاحب فصول بشود با عرضی که کردم، حالا رویش فکر بکنید، ببینید چیز دیگری به فکرتان می رسد یا نه.
میخواستم بحث را تمام بکنم که فردا می گویند روز شهادت است تعطیل کردند، خیلی خوب فردا تعطیل اما ما این تعطیلات را قبول نداریم ولی علی کل حال میخواستیم روز شنبه اوامر را بگوئیم به امید خدا اما حالا اجازه بدهید روز شنبه هم مشتق بگوئیم، روز یکشنبه اگر زنده هستیم اوامر بگوئیم.
وصلی الله علی محمد وآل محمد