درس خارج فقه الدیات آیت الله مظاهری
87/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
الفضل
جلسه : 4
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
راجع به استعمال در اکثر از یک معنا، یعنی یک لفظ بگویند 2 تا معنا اراده بکنند، آیا این جایز است یا جایز نیست؟
بعضی از آقایان دیروز اشتباهی برایشان پیدا شده بود، مثلاً آمده بود به من بگوید که چه جور میشود از یک محمد 2 تا محمد اراده بشود؟ این محال است برای اینکه یک وجود خارجی دیگر نمیشود که 2 تا بشود. یا مثلاً بعضیها از استادشان نقل کردند که چه جور میشود 2 تا مهر بزنیم جای هم بعد 2 تا مهر بشود، خب آن یک مهر میشود. این مثل اینکه عرض من یا فرمایش آقایان معلوم نشده که مرادشان چیست؟ مراد این است که ما یک لفظ بگوئیم 2 تا معنا اراده بکنیم، نه 2 مهر بزنیم بشود یک مهر نمیدانم لفظ را بگوئیم، یک محمد اراده کنیم 2 مرتبه محمد یعنی لفظ را بگوئیم و جثه خارجی را 2 مرتبه اراده کنیم اینها نیست، لفظ را بگوئیم 2 تا معنا اراده بکنیم یعنی مثالی که من زدم یا مثالی که مرحوم حاج شیخ میزدند میگوید حسنم را بده، از این حسن هم اراده بکند حسن را هم اراده بکند جثه خاجی را این میشود یا نه ؟ یا لفظ محمد را بگوید 2 تا محمداند دارند میروند، میگوید محمد هر دو برمیگردند نگاه میکنند میگوید با من بودی یا با او ؟ میگوید با هر دو، اینکه میگوید با هر دو یعنی لفظ را گفتم 2 محمد اراده کردم، آنها هر دو برمیگردند و نگاه میکنند اما این هم میگوید که با من بودی یا با او ؟ او هم میگوید با هر دو یعنی استعمال لفظ در اکثر از معنا اگر شما یک مقدار بگردید در اشعار و کنایات و در نثریات فراوان دیده میشود اتفاقاً یکی از چیزهائی که برای فصاحت و بلاغت گفته شده و نثر را، شعر را چندین برابر از نظر ذوقی بالا میبرد همین استمعال شی در اکثر از معنا است.
آقای الهی یک شعری نوشتند، این شعر را ببینید چقدر بالاست استعمال شی در اکثر از معنا عین گفته شده – راجع به امیرالمؤنین (س) – عین گفته شده و 4 تا معنا از آن اراده شده، میفرماید که المرتمی فی الدجی و المبتلی بعما فالمشتکی زمعا و المبتغی دینا یعطون سدته من کل ناحیه و یستفیدون من نعمائه عینا لفظ عین گفته شده هم کور اراده شده هم آدم تشنه هم بدهکار اراده شده درگاه او، هر که برود حرم مطهر او مسلم بیبهره برنمیگردد لذا لفظ عین بایستفیدون من نعمائه عینا این لفظ عین گفته شده هم کور اراده شده و المبتلی بعما هم تشنه اراده شده و المشتکی زمعا هم بدهکار اراده شده و المبتقی دینا هم درگاه اراده شده یعطون سدته من کل ناحبه و یستفیدون من نعمائه یک لفظ عین گفته شده 4 تا معنا در آن واحد اراده شده. تشکر میکنم از آقای الهی هست بازهم اگر شماها بگردید. من آنوقتها که حالش را داشتم یک مباحثهای داشتیم در آن بچهگیها، اول طلبگی معما میگفتیم و من آنوقتها ذوق شعری هم داشتم مخصوصاً در معما و 8-7 نفر بودیم معما میگفتیم، او برای او، این برای او و آن وقتها اگر متوجه بودم راستی استعمال شی در اکثر از معنا را جمع میکردم، راستی یک کتاب میشد این مرحوم مسجد شاهی حاج شیخ محمدرضای مسجد شاهی که توی مسجد نو نماز میخواندند خب از مراجع بزرگ است ایشان ذوقشان خیلی خوب است و راجع به این استعمال شی در اکثر از معنا خیلی در وقایع صحبت میکند و بالاخره با یک 3-2 تا مثال – مثالش را نمیزنم که شاید توهین باشد به بعضی از بزرگان – لذا استعمال شی در اکثر از معنا همین حاج شیخ محمد رضا در مقابل آخوند، در مقابل سید کرده، خنده حسابی هم از شاگردها گرفته و هیچ کس نگفته استعمال شی در اکثر از معنای تو غلط است.
حالا علی کل حال این آوردن آقای الهی را تشکر میکنم چنانچه چند روز قبل هم که آقای ملائی بود از ایشان هم تشکر میکنم که آن قضیه را آوردند یعنی مبسوط دیده بودند اینها تشکر دارد، ما تقاضا داریم از شماها یک کاری بکنید که ما از شما استفاده بکنیم.
علی کل حال بحث ما را دیگر تمامش بکنیم، رسید به اینجا که مرحوم آخوند فرمودند فرموده بودند استعمال شی در اکثر از معنا محال است تقریر کردم نتوانستیم قبول کنیم مشهور در متأخرین مثل اساتید ما گفتند که استعمال شی در اکثر از معنا مطلوب است مثل صاحب معالم فرمودند که درست است اما مجاز است. مثل صاحب قوانین که الان این عبارت را ایشان نوشتند، نمیدانم چیست اما آنکه مشهور است، صاحب قوانین فرمودند که جائز است اما مجاز است یعنی مثل صاحب معالم فرقش با صاحب معالم این است صاحب معالم میگوید قید وحدت دارد. صاحب قوانین میبیند نمیشود بگوید قید وحدت دارد، میگوید قید وحدت ندارد اما وقتی اسم پسرش را میگذارد محمد این در حال وضع آن حالت یک وحدتی به این میدهد آنوقت مثال میزند میگوید علی سبیل قضایای حینیه است که علی سبیل قضایای حینیه چه جور آن قضایا قید نمیکند اما متقید میکند یعنی فرق بین قضیه حینیه و قضیه قید به این است که آن قید میآید قضیه را مقید میکند، قضیه حینیه قید تو کار نیست اما قضیه خود به خود متقید میشود، مرحوم آخوند توی کفایه میگویند نظیر اینکه چاه را یکدفعه میکند اطرافش را سنگ چین میکند، چاه تنگ میشود، گاهی از اول چاه را تنگ میگیرد، ضیق فم رکیه. قضایای حینیه اینجوری است میگویند که وقتی که واضع لفظ را وضع میکند برای یک معنا خود به خود متقید میشود برای یکی، قید نیست اما بیرون از قید هم نیست اگر هم بخواهید مثال بزنید مرحوم حاجی راجع به شرط همین را گفته، تقید جزء و قید خارجی مقید نیست اما در حالیکه مقید نیست متقید است. گفته وقتی چنین باشد پس اگر استعمال شی در اکثر از 2 تا معنای واحد کردی مجاز است. یعنی همان حرف صاحب معالم و ما ایرادی که به صاحب معالم داریم همین که مرحوم آخوند هم دارند این است که آقا یا قید است یا نه، اگر قید نیست که ما هم میگوئیم نه ماهیت لابشرط است، قضیه حینیه هم نیست ولی اگر قید است خب دیگر همان حرف صاحب معالم است اگر هم قید نیست حالا این آقا میخواهد استعمال اکثر از 2 معنا بکند چرا مجاز باشد؟ برای اینکه وضع تاب این را دارد، موضوع له تاب استعمال شی در اکثر از 2 معنا را دارد اما این واضع در حالی وضع کرده که لفظ را وضع کرده برای یک معنا لذا یا قید است یا نه. اگر قید است حرف صاحب معالم است که معمولاً قید هم هست، برای اینکه اگر تقید جزء باشد قید است فرق بین شرط و جزء از این نظر که مأمورٌ به را متقید میکند فرق نمیکند. یک دفعه میگوید که الرکوع جزء لصلاه یکدفعه میگوید اقم الصلاه لدلوک الشمس آن را شرط قرار میدهد، اگر شرط قرار بدهد، قید خارج است اما تقید بالاخره داخل است، این نماز متقید به طهارت است به صاحب قوانین هم عرض میکنیم آیا این حالی که شما میگوئی تقید است؟ قید است؟ در نظر داشته ؟ همان حرف صاحب معالم میشود، او میگوید قید است شما میگوئید تقید جزء است، اگر قید نباشد میگوئیم خب الان لفظ را وضع کرده برای معنا، تابع 2 تا معنا دارد، استعمالی لفظی در اکثر از معنا میکنم مخالفت واضع هم کرده باشم، کرده باشم. مخالفت وضع که نکردم مخالفت موضوع له که نکردم موضع له تابع 2 تا معنا دارد، معنا هم استعمال میکنم لفظ را در 2 معنا.
قرینه میآورد، قرینه تعیینیه است 50 درصد قرائن چون باب اشتراک است، قضیه تعیینیه است. و بعضی از قرائن هم قرائن انصرافیه است یعنی از حقیقت میبردش به مجاز.
علی کل حال اینکه گفتند نقض غرض است، نقض غرض برای چه ؟ برای اینکه غرضش این است استعمال بکند لفظ را در اکثر از معنا با قرینه. اصلاً ما حقیقت خیلی کم داریم، یک قاعده کلی داشته باشید که ما درگفتگو، در هر لسانی چه فارسیها، چه عرب مخصوصاً، چه مابقی زبانها لفظ یک معنا دارد، الا اینکه 90 ت مجاز دارد البته با قرینه و قرینه حالیه قرینه مقالیه میگوید استعمال شی در غیر ما وضع له.
حالا اگر نپسندید دیگر حتماً حاشیه داشته باشید اما از خودتان مثل آن آقا که 2 تا مهر را میزد روی یکی و میگفت استعمال شی در اکثر محال است اینجوری نه. حاشیه داشته باشید، حاشیه از خودتان، خب مسلم است این ان قلت، قلتها بدرد میخورد خیلی بله بعضیها نوشتند و گفتند که صاحب معالم میگوید که استعمال شی در اکثر از معنا جایز است.
اما بحث بعدی راجع به مشتق است، این خیلی بحث ندارد اما نمیدانم چه شده که مرحوم آخوند خیلی مفصل اینجا بحث کردند درحالیکه بنا بوده مرحوم آخوند موجز بحث بکنند، قلت، قلت نکنند از خودشان هر چه دارند در کفایه بیاید این بنای کفایه است اما نمیدانم در بحث مشتق چه جور شده، خیلی مفصل در این باره ایشان بحث کردند دیگر ما هم که روی کفایه داریم میرویم جلو محبوریم – البته بطور فشرده – این حرفهای آخوند را که معمولاً هم حرفها از مرحوم صاحب هدایه المسترشدین است، حرفهائی که نقل میکند از مرحوم صاحب فصول، صاحب قوانیم و صاحب معالم است و مخصوصاً هم مباحثهای شاه یا هم درسشان مرحوم آقا میرزا رشتی در همین باب مشتق 3-2 جا نظریه این هم مباحثهشان داشتند، حالا اصل بحث مشتق این است که آیا میشود گفت زید قائم در حالیکه الان قائم نیست؟ یک ساعت قبل قائم بوده اما الان بگویند زید قائم آیا میشود این را بگوئیم یا نه ؟
خب میگویند که در این مسئله اختلافی است اما اگر بگویم زید کان قائما که معلوم است حقیقت است، این بحث ما نیست بگویم زید یکون قائما اینهم بحث ما نیست معلوم است درست است، حقیقت است حالا نشسته، نیم ساعت دیگر بلند میشود، زید کان قائما، زید یکون قائما الان هم متلبس است، زید قائما الان اینها همه بحث ما نیست بحث این است که این ذات متلبس به مبدأ نیست مثل همین مثلاً زید عالم، الان همه چیز فراموشش شده دیگر هیچ چیز حتی خانهشان را هم بلد نیست برود، سکته کرده حسابی همه چیز فراموشش شده آیا به این میتوانیم بگوئیم زید عالم؟ به اعتبار من قضا و حقیقت ؟ مجاز حرفی نیست میشود بگویم زید عالی و مرادم قبلاً باشد اما استعمال شی در غیز ما وضع له یکی از قرائن به اعتبار من مضی اینهم طوری نیست اما بگویم زید قائم الان اما حقیقت به اعتبار ما یعول، میشود یا نه ؟ گفتند اگر به اعتبار ما یعول باشد، به اعتبار آینده باشد مسلم غلط است، غلط هم نه مجاز است اما اگر به اعتبار گذشته باشد، به اعتبار ما کان بعضیها گفتند بله میشود و حقیقت هم هست همین عالمی که هیچ چیز نمیداند بگویند زید عالم حقیقت است. این بحث ماست، لذا 8-7 قسمش هیچ اشکالی تویش نیست بگویم زید عالم به اعتبار ما کان الان عالم نیست اما به اعتبار ما کان خب میشود، مجاز است، بگویم زید عالم به اعتبار ما یعول بعد عالم میشود اینهم مسلم میشود اما مجازات به اعتبار ما یعول آن مجاز را هیچ کس اشکال نکرده که نمیشود مسلم به اعتبار ما کان، به اعتبار مایکون مجازاً مسلم این جایز است، هیچ کس نگفته نه. به اعتبار ما یکون مجاز صحیح است، حقیقت صحیح است یا نه ؟ گفتند حتماً نه حجه الاسلام بعد ازاین.
من طلبه نبودم با عدهای رفته بودیم – 50 سال قبل – باغ یک کسی میدانست که من میخواهم طلبه شوم این هی من را صدا میکرد، حجه الاسلام بعد از این، حالا این اینجوری است به اعتبار بعد از این راستی حالا حجه الاسلام.
این مسلم گفتند مجاز بله، حقیقت نه. چنانچه اگر افعال ناقصه را آوردم و گفتم زید کان قائما حقیقت است بلا اشکال زید یکون قائما حقیقت است بلا اشکال، اینها هیچ کدام بحث ما نیست بحث ما فقط این است همینطور که میگویم زید قائم و الان ایستاده است و دارم میبینم ایستاده است میگویم زید قائم و این حقیقت است 2 دقیقه قبل ایستاده بود، حالا نشسته است به اعتبار 3-2 دقیقه قبل بگویم زید قائم و حقیقت باشد یعنی به اعتبار ما کان تلبس به مبدأ قبلاً بوده، الان همان تلبس به مبدأ را بصورت یقینی، بصورت حقیقتی، آیا میشود یا نه ؟ مرادم اینجاست که 8-7 قسم در این مسئله گفتند، اما 8-7 قسم را همهاش را یا مجازاً یا حقیقتاً هیچ کس اختلاف تویش ندارد فقط اختلاف یک جاست در میان این 8-7 قسم و آن این است که بگوید زید قائم اما نشسته باشد الان به اعتبار اینکه از 3-2 دقیقه قبل ایستاده بود، میتوانم بگویم زید قائم یا نه ؟ حالا این دیگر خیلی اهمیت ندارد اما نمیدانم چرا مرحوم آخوند برای این مشتق اینقدر مسئله را مشکلش کردند بعد هم همه شان گفتند اصلاً نتیجه علمی هم ندارد، حالا حقیقت باشد یا مجاز میشود که، گفتند اگر هب اعتبار ما کان هم باشد قرینه میخواهد دیگر تا بگوئیم حقیقت، تا بگوئیم به اعتبار متلبس به مبدأ فی ماضی، حالا این قرینه باشد برای اینکه این حقیقت است یا قرینه باشد برای اینکه این مجاز است چه فرقی میکند؟ لذا گفتند نتیجه عملی هم مسئله ندارد و حالا شما یک فکری رویش بکنید ببینید یک نتیجه عملی برای این مسئله مشتق میتوانید درست بکنید یا نه ؟ ولی چون مرحوم آخوند فرمودند و باید روی کفایه برویم جلو، دیگر یک هفتهای باید در این بحثها مقدمات و ذی المقدمه بعد از آن هم ترتب یک اموری بر این ذی المقدمه مجبوریم بحث بکنیم.
وصلی الله علی محمد و آل محمد