درس خارج فقه الدیات آیت الله مظاهری
87/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
الفضل
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث امروز ، بحث مفیدی است، مفیدتر از بحثهای قبل و آن بحث راجع به موضوع علم اصول، فایده علم اصول، تعریف علم اصول است.
خب معلوم است، رسم قدما بوده، رسم بسیار خوبی است که ما وقتی وارد علمی میخواهیم بشویم موضوع آن علم را بدانیم، مسئلهاش را بدانیم، تعریفش را بدانیم، قاعدهاش را بدانیم. و اینکه اصحاب، قدمای اصحاب روی این مطالب اهمیت میدادند، اهمیت بجایی است.
راجع به موضوع علم اصول مشهور در میان بزرگان گفتند کتاب، سنت، عقل و اجماع. سببش هم این است که ما در اطراف این 4 چیز صحبت میکنیم برای اینکه ابزار بشود برای ما، برویم توی فقه و استنباط بکنیم، لذا در اصول راجع به کتاب، راجع به سنت، راجع به عقل، راجع به اجماع صحبت میشود. مراد عقلی که اینها میگویند یعنی عرف، یعنی عقلا، نه آن عقل دقی فلسفی، آنکه در هیچ علمی غیر از علم فلسفه حجت نیست حتی در علم عرفان هم که معرفت است، آن عقل دقی حجت نیست فقط در فلسفه است که موضوعش فکر است، موضوعش وجود است و باید با دقت عقلی با آن نیشگولهای عقلی مطالب شکافته شود. لذا در مانحن فیه که میگوئیم موضوع کتاب است و سنت و عقل و اجماع، یعنی عقلاء یعنی بنای عقلاء یعنی سیره عقلاء که اسمش را میگذاریم عرف، خب این موضوع.
ایراد شده که ما در اصول راجع به ذات کتاب که بشود علم تفسیر، راجع به ذات سنت که بشود حجیت قول امام، راجع به عقل که بشود فلسفه راجع به اجماع، ذات اجماع چیست؟ برای چیست؟ ما در این باره صحبت نمیکنیم پس چه جور میگوئید موضوع، کتاب و سنت و عقل و اجماع، این یک اشکال.
اشکالش را ولو دیده باشید و یادتان باشد مرحوم آخوند و همچنین دیگران منجمله شیخ خیلی اینطرف و آنطرف میزنند، اما به عقیده من یک مطلب خیلی واضحی است. یعنی ما اگر میگوئیم کتاب، یعنی کتاب من حیث اینکه توی فقه به درد ما میخورند میشود آیات الاحکام، لذا ما در اصولمان، راجع به آیات الاحکام، راجع به آن قرآنی که میشود برود در فقه اینجوری صحبت میکنیم. راجع به سنت هم قول امام حجت است یا نه ؟ نه. صحبت میکنیم قول امام یعنی این روایاتی که در وسایل الشیعه است، این روایات حجت است، این روایات حجت است یا نه؟ برای اینکه اینها اقوال اماماند. بر ای اینکه میگوید قال الصادق (ع) حالا اسمش را میگذاریم خبر واحد، آیا این حجت است یا حجت نیست؟ یعنی اگر زراره گفت قال الصادق (ع) آیا قول این حجت است که ما ببریمش توی فقه از آن نتیجه بگیریم یا نه؟ اینکه مرحوم آخوند میگویند مایحکی عن قول الامام، نه قول امام چیست؟ بحار اقوال الامام است، وسایل الشیعه اقوال الامام است، لذا میبینیم میگوید قال الصادق (ع) انه قال کذلک.
راجع به عقل هم ما نمیخواهیم بگوئیم عقل چیست و چه جوری است، نه. میخواهیم بگوئیم این بنای عقلا ما میتوانیم ببریم توی فقه و از این بنای عقلا حجیت خبر واحد درست بکنیم؟ ما این بنای عقلا را ببریم توی فقه اصول عملیه درست بکنیم، میشود یا نه؟
همچنین راجع به اجماع، این اجماعی که گفته شده آیا میتوانیم ببریم توی فقه و از آن استدلال رویش بکنیم؟ بگوئیم که آب مضاف به ملاقات نجس، نجس میشود اجماعاً. آیا میتوانیم این کار را بکنیم یا نه؟
اسم اینها را میگذارند دلیل حیثی که در فقه ما هست، بعضی از ادله، ادله خنثی است یعنی من حیث دارد، قید دارد و قید اینجا همین است، مثل الناس مسلطون علی اموالهم یا مثل قواعد فقهیه همه، اینها قواعد حیثی هستند. یعنی الناس مسلطون علی انفسهم در یک چارچوب خاصی است، به قول مرحوم حاج شیخ کسی اعصایش را دست بگیرد توی کوچه و دور سرش بچرخاند، توی سر مردم بخورد، بگوید خب نیائید جلو، الناس مسلطون علی اموالهم اینها را که نمیخواهیم بگوئیم. دلیل خنثی یعنی در چارچوب عقل و شرع و عرف و به آن میگویند دلیل حیثی. ما نحن فیه هم همین است، این سرو صداها که اگر مطالعه کرده باشد با این عرض من تمام این سروصداها تمام میشود و آن این است که کتاب سنت و عقل و اجماع من حیث اینکه ببرمش توی فقه از فقه استفاده بکنم، ابزار برای فقه ما باشد و این نه اینکه ایراد به ما بشود که در ذات کتاب حجت است یا حجت نیست؟ شما اصلاً صحبت نمیکنید، ذات عقل حجت است یا نه؟ شما صحبت نمیکنید. ذات قول امام حجت است یا نه؟ شما صحبت نمیکنید، پس چطور میگوئید موضوع علم اصول کتاب است و سنت است و عقل و اجماع؟ عرض میکنیم حیثیت تقییدی است تمام حیثیات به تقیید میخورند حتی مثلاً مشهور است، حیثیات تعلیلیه برمیگردد به حیثیات تقییدیه. اکرم زید الا نه عالم، یعنی اکرم زیداً العالم، علت است اما این علت برمیگردد به تقیید. همه حیثیات به قول صدرالمتألهین اما این قول صدرالمتألهین را در اصول مسلم پیش ماست که حیثیات همه تضیق میکند مطلب را، تضییق هم نیست، در باب مطلق و مقید مرحوم آخوند یک جمله دارند، خیلی جمله خوبی است، میفرمایند گاهی تقیید است، گاهی تقید است، آنوقت مثال میزند مثل ضیق فمن رکیه، چاه را گشاد میکنند بعد سنگچینیش میکنند، تنگ میشود، گاهی از اول امر چاه را تنگ میگیرند، ما نحن فیه که میگوئیم کتاب، سنت، عقل و اجماع، خود به خود تضیق است، کدام کتاب ؟ کدام آیات؟ کدام بحثها درکتاب، آنهائی که به درد فقه ما بخورد کدام عقل؟ آنکه به درد ما بخورد، کدام اجماع؟ و کدام بحث از عقل؟ آنهائی که بدرد ما بخورد. لذا کتاب و سنت و عقل و اجماعی که ابزار برای فقه ما باشند، برای اینکه اصول الفقه، ما اصول الفقه داریم میخوانیم، لذا من عقیده دارم که این ان قلت، قلتها اگر در ذهن مبارکتان باشد از کفایه از شیخ انصاری، از دیگران، اینها هیچ کدام به بحث ما نمیخورد و همینطور که قدما فرمودند موضوع علم اصول کتاب و سنت و عقل و اجماع است.
لذا بحث دلیلیت از دلیل، بحث یحکی عن القول الامام و بحث اینکه کتاب من حیق هو کتاب بحث میکنیم برای اینکه بعضی آیات استفاده کنیم، اینها هیچ کدام نیست، عمده همین جمله من است این تقییدها را، حیثیات را تقییدش بکنیم، امر میشود متغیر موضوع علم اصول، نه کتاب مطلق من حیث اینکه توی فقه بدرد ما بخورد.
لذا مثلاً آیات ارث در قرآن شریف، اینها آیاتی است که توی فقه ما خیلی بدرد میخورد حالا ما اثبات میکنیم قرآن شریف حجت است، قرآن منحرف نیست و قرآن شریف ظهورش حجت است، اینها را درست میکنیم، نه من حیث انه کتاب تا بگوئی اینها علم تفسیر است، نه من حیث اینکه میخواهیم آیات الاحکام را از این بیرون بکشیم میشود حیثیت تقییدیه. بحث از کتاب میکنیم اما من حیث اینکه از آیات ارث آن، از آیات الاحکامش استفاده میکنیم. لذا مباحث اصول عملیه هم همین است. بحث از اصول عملیه برمیگردد به این که من بحث از اصول عملیه میکنم، قواعد فقهیه درست میکنم برائت درست میکنم، این برائت را در فقه ببریم از سر تا پای فقهمان برائت استفاده کنم لذا اصول عملیه چه عقلائی، چه غیر عقلائی ، قواعد فقهیه همه بحث از آن میکنند اما بحث حیثی، اسمش را هم نمیآورم، لازم نیست اسمش را بیاورم، بحث از کتاب است اما اگر از من بپرسند آیا تقیید میگوئی، تقیید میخوانی، میگوییم نه. میگوید پس چه میکنی؟ میگویم که دارم قرآن اثبات میکنم که این قرآن را در فقه ببرم و از آن استفاده بکنم، میشود بحث حیثیت تقییدیه آقا فلسفه میخوانی که بحث از عقل میکنی؟ میگوید نه، من اصلاً بحث عقلی ندارم، اگر بحث عقلی هم بکنم بیخود توی اصول آوردند، استطرادی است، بحث از بنای عقلا میکنم که آن بنای عقلا برای من خبر واحد درست بکند، آن بقای عقلا برای من قاعده فراغ درست بکند، قاعده تجاوز درست بکند و اینها را بحث میکنم برای اینکه اینها را ببرم در فقه از آن استفاده بکنم، میشود بحث از عقل، یعنی عقل عقلائی اما من حیث اینکه ببرم توی فقه از آن استفاده بکنم. کار خیلی عالی میشود دیگر همچنین از اصول عملیه که بعضی گفتند که این اصول عملیه یک مسائل فقهی است استطراداً در اصول ما آمده میگوئیم نه مباحث، همه قواعد فقهیه است، قواعد فقهیه یعنی اصول، یعنی یک قاعده در اصول درست میکنند که توی فقه راحت باشند، این قاعده مثلاً را از اول باب طهارت تا به آخر دیات از آن استفاده میکنند.
این خلاصه حرف قدماء بسیار حرف خوبی است.
یک ایراد دیگر هم شده و آن این است که خیلی خوب بفرمائید اینجور است اما بین بحث شما و بین رفتن توی فقه عام وخاص است، شما مثلاً بحث میکنید از اوامر، آیا واجب است یا نه؟ نمیگوئی که اوامر کتاب، اوامر روایات، مطلق اوامر حجت است یا نه؟ و حال آنکه در علم اصول اوامر کتاب اومر روایات برایت حجت است، پس باز موضوع شما شد موضوع عام که مرحوم آخوند در کفایه هم اشاره به این مطلب دارند، اتفاقاً ایراد به خودشان هم وارد است، جواب این است، جوابش را الان دادم که بله من بحث از اوامر میکنم اما غرض چه ؟ همان که خود مرحوم آخوند فرمود که تمایز علوم به اغراض است، ما میگوئیم به موضوعات است، به محمولات است، من اگر الان بحث از اوامر و نواهی و محمولات میکنم برای عام است اما غرض من خاص است، همان حیثیت تقییدیه، یعنی بحث میکنم برای اینکه بروم توی فقه، اوامر فقهی را بگویم واجب است، اوامر وائی را بگویم واجب است، مفهوم روایت را بگویم حجت است، بحث من عام است اما بحث تقییدی است، بحث غرضی است به قول مرحوم آخوند، غرض من از بحث اوامر و نواهی و مفاهیم و مطلق و مقید، غرض من ابزار گرفتن برای توی فقه است، حیثیت تقییدی اسمش را میگذاریم و اگر عرض مرا بپسندید دیگر اگر مطالعه کرده باشید، کلیه شبهات رفع میشود و اصلاً شبهات سالبه به انتفاء موضوع میشود، این حرف قدماء .
مرحوم آخوند (رض) این را یک مقدار مختصرتر کردند برای اینکه در باب تعریفات این است که هر چه مختصرتر بهتر، ایشان فرمودند موضوع علم اصول ما یقع فی طریق الاستنباط است، خیلی حرف خوبی است، البته علیه خودشان است اما اصل مطلب خیلی عالی است، این همان حرف قدماست، فرق نمیکند، آنها گفتند کتاب و سنت و عقل و اجماع اما حیثی و در چهار چوب فقهی مرحوم آخوند میفرمایند ما یقع فی طریق الاستنباط، موضوع علم اصول ما یقع فی طریق الاستنباط، هر چه در استنباط فقه من دخالت داشته باشد، من به این میگویم موضوع علم اصول و الا استطراد است.
خب اینهم حرف مرحوم آخوند خیلی حرف خوبی است که ما یا بگوئیم کتاب و سنت و عقل ،اجماع با آن تقریری که من کردم یا بگوئیم ما یقع فی طریق الاستنباط اینکه مرحوم آخوند یادمان دادند و همه این مباحث یقع فی طریق الاستنباط.
تا برسیم به اصل اصول، مبادی تصدیقیه، مبادی تصوریه، همه اینها یقع فی طریق الاستنباط ولو اسمش را از نظر فصاحت و بلاغت و آن مطولی که شما نخواندهاید که خیلی عجیب و عالی بود و در آنجا مبادی تصدیقیه، مبادی تصوریه برایمان درست کردند، اینها همه اصطلاحاً خوب است لذا ما باب اوامر از مبادی تصدیقیه یا مبادی تصوریه است اما از نظر مرحوم آخوند همچنین آنکه میگوید کتاب و سنت و عقل و اجماع، از اولی که وارد میشوم بسم الله بدان علم اصول بهترین علمهاست و فعلاً هیچ مقام و منزلتی در میان طلبهها ندارد، بدان این از اول تا آخر ما یقع فی طریق الاستنباط است، لذا هر کجا ندارد استطراد است، نداریم همچنین چیزی، خیلی کم داریم، نداریم جایی، آنوقت باز این ایرادی که کردم، مرحوم آخوند ایراد کرده خودشان هم وارد است و آن این است که ما یقع فی طریق الاستنباط باب اوامر هم یقع فی طریق الاستنباط، هم یقع فی طریق احتجاجات عرفی جوابش همان است، جوابش همان است که اینها عام بحث میشود اما غرض ام ررا تقید میکند، اصلاً معمولاً اینجور است، عرض علت غائی است دیگر، عرض مقدم بر علت فاعلی، علت صوری اما موخر علت غائی است بر فاعلی و صوری و مادی، تقید میکند ما یقع فی طریق الاستنباط غرض هم اینکه بخواهم با مردم احتجاج کنم، نه. غرض من این است توی اصول از اوامر نواهی و مفهومات و عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل و مبین استفاده بکنم.
خیلی حرف خوبی است حرف مرحوم آخوند استاد بزرگوار ما آقای بروجردی توی درس چیز دیگری داشتند بهتر از حرف استادشان مرحوم آقای آخوند و ایشان میفرمودند که موضوع علم اصول هو الحجه فی الفقه، این هو الحجه فی الفقه هم اقصر، هم بی اشکالتر است و آن این است که اگر از ما بپرسند موضوع علم اصول چیست؟ میگوئیم هو الحجه فی الفقه، این همان کتاب و سنت و عقل و اجماع است، این همان ما یقع فی طریق الاستنباط است، اما حرف آقای بروجردی انصافاً شیرینتر، رساتر و بهتر از حرف استادشان مرحوم آخوند است.
فتلخص مما ذکرنا اینکه موضوع علم اصول، کتاب و سنت و عقل و اجماع اما حیثی غرضمان یک تحیث، تقید به موضوع کتاب و سنت و عقل و اجماع میدهد که اسمش را میگذاریم دلیل حیثی. بهتر از این ما یقع فی طریق الاستنباط، آنهم ما یقع فی طریق الاستنباط، آن غرض مرحوم آخوند دیروز تقیدش میکند. هو الحجه فی الفقه، آن دیگر خیلی احتیاج به تقید ندارد اما باز هم همین است. بحثها چون عام است دیگر تقید باید بیاید، تقید غرضی ولو من بحثهای عام میکنم در اصول، حجیت خبر واحد، این مربوط به فقه نیست، مربوط به بنای عقلاء راجع به آداب و رسوم و احتجاجاتشان، خبر واحد درست میکنند اما من که خبر واحد درست میکنم برای چه؟ هو الحجه فی الفقه، میخواهم ببرمش در فقه حجت درست کنم، میشود تقیید، غرض ما تقیید میکند، غرض ما بطور ناخودآگاه تحیث میکند عرض ما میآید آن کار ما را میگوید هو الحجه فی الفقه.
این خلاصه حرف است اگر بپسندید خیلی اشکالها رفع میشود و خیلی هم ما تصالحی هستیم دیگر بتوانیم تصالح بدهیم بین قدما و آخوند شاگردشان، خیلی خوب است دیگر و این تصالح مسلم هست، این موضوع علم اصول.
میخواستیم خیلی زود رد شویم، نشد میخواستیم تعریف علم اصول را هم بگوئیم دیگر انشاءالله برای جلسه بعد ما.
وصل الله علی محمد و آل محمد