درس خارج فقه الدیات آیت الله مظاهری
87/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
الفضل
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
عرض کردم 4-3 فرع مترتب بر این قانون صحیح و اعمی است، فرع اولش را دیروز متعرض شدم و اینکه باب معاملات هیچ تفاوت ندارد با باب عبادات ما اگر اعمی شدیم اینجا هم باید اعمی بشویم و اگر صحیحی شدیم، اینجا هم باید صحیحی بشویم اگر هم عرض من باشد اینکه ماهوی شدیم، اینجا هم باید ماهوی بشویم.
دیگر فرقی هم نمیکند در معاملات که راجع به مسبب صحبت کنیم یا راجع به سبب راجع به مسبب صحبت کنیم یعنی بگوئیم که بیع، اجاره، رهن، نکاح، طلاق اینها این الفاظ وضع برای چی شده آیا وضع شده برای تبدیل اضافتین در بیع برای تملیک منفعت در بیع، صحیح. یا اینکه نه وضع شده برای تملیک منفعت عرفی اعم از صحیح و فاسد بمعنی اینکه لفظ بیع وضع شده برای انتقال، برای تبدیل اضافتین با صرف از عوارض مشخصه یعنی ماهیت لابشرط این ماهیت لابشرط میآید توی خارج گاهی عوارض مشخصه صحت است گاهی از عوارض مشخصهاش فساد است. لذا میگوئیم این بیع فاسد است آن کسی هم که میگوید صیغه نمیخواهیم میگوید این بیع صحیح است در حالات و خصوصیات و هر چه مربوط به تشخص فردی باشد ،این تشخصات فردی که در منطق اسمش را میگذاریم عوارض مشخصه این بیرون از وضع است وقتی بیرون از وضع باشد دیگر خواه ناخواه آن ماهیت لابشرط میآید توی خارج با تشخصات فراوانی میسازد چنانچه با انتقال زید و عمرو انتقال خانه و انتقال اجناس و منجمله با انتقال صحتاً او فساداً البته معلوم است در باب عبادات هم همین است باید مسمی صادق باشد تا آن ماهیت مصداق پیدا کند و اما مسمی اصلاً صادق نباشد مثلاً بیعی کرده است بلا معوض این اصلاً مسمی صادق نیست مثل آنجا یک نمازی خوانده که لایصدق عرفاً انه صلاه اینها خارج از بحث ماست. بحث آنجاست که فاسد است اما مسمی هست یعنی آن ماهیت لابشرط مصداق دارد.
دیروز عرض کردم مرحوم آخوند در کفایه میفرمایند که ما راجع به اسباب صحبت کنیم نه راجع به مسببات برای اینکه مسببات دارای وجود و عدم است نه دارای صحت و فساد به ایشان عرض میکردم که باب عبادت هم همین است آنجا که فاسد است عدم است دائر مدار وجود و عدم یعنی معطیٌ به ما یا مطابق با مأمور به است یا نه، آنجا که نه خب هیچ چیز، فاسد است هیچ چیز عدم است اما نباید راجع به دوران امر بین وجود و عدم واقعی صحبت بکند، بحث ما بحث الفاظ است، باید ببینیم این لفظ که برای آن معنای لابشرطی است آیا توی خارج آمد یا نه؟ اگر توی خارج آمد معطی به مطابق با مأمور به است میگوئیم صحیح است. لذا اینکه مرحوم آخوند میفرمایند که راجع به مسبب صحبت نکن بیا راجع به سبب صحبت بکن که آیا وضع برای صحیح شده یا وضع برای اعم از صحیح و فاسد؟ و آن مسبب یعنی نفس بیع، اجاره، نکاح، طلاق این احکام معاملی شرعی، روی اینها حساب نکن برای خاطر اینکه معلوم است وضع برای صحیح شده و معنا ندارد وضع از برای اعم باشد برای اینکه یا هست یا نیست، اگر هست صحیح است، اگر نیست هیچ چیز پس لفظ اصلاً وضع نشده برای امر معدوم به ایشان عرض میکنیم که این خلطی که شده این است بین واقع و بین بحث اعمی و صحیحی، بحث اعمی و صحیحی بحث لغت است که واضع یا شارع مقدس این لفظ را برای چه وضع کرد، اگر به قید صحت باشد میشویم صحیحی اگر به قید اعم از صحیح و فاسد باشد میشودیم اعمی اگر هیچ این قیدها نباشد وضع کرده باشد برای ماهیت میشویم ماهوی لذا در باب عبادت گاهی این نماز وجود خارجی پیدا میکند اما وضو نداشته خب صلاه است اما به او میگویند صلاه فاسد است گاهی هم با وضو بوده، مسجد بوده، با جماع بوده، با تعقیب بوده حسابی ادله التکبیر آخره التسلیم با مشخصات فردی بوده، به آن میگوئیم نماز صحیح و اینها همه مربوط به عوارض مشخصه است که الان بحث بعدیمان همین است، مرحوم آخوند اقرار میکنند که عوارض شخصیه از بحث ما بیرون است، ما بحث صحیح و اعم که میکنیم راجع به ماهیت است، یعنی جزء ماهیت، شرط ماهیت. روی آن داریم بحث میکنیم و اما اگر از عوارض شخصیه شد از بحث ما بیرون است.
بنابراین باب معاملات و باب عبادات هیچ تفاوتی با هم ندارد، همینجور که لفظ صلاه وضع شده برای آن ماهیت لابشرط صلاه که دیگر همه عوارض مشخصه بیرون است لفظ بیع هم وضع شده برای آن انتقال لابشرطی که همه عوارض شخصیه از آن بیرون است. لذا بیع صحیح است، بیع صادق است، انه بیع ، فاسد است یا نه، این از عوارض مشخصه است، ببین که تطابق معطی به، مأمور به هست یا نه ببین مأمورٌ به اجزاء و شرایطی که شارع تعیین کرده، اجزاء و شرایطی که عرف تعیین کرده تویش هست یا نه؟ اگر هست بگو صحیح است، اگر نیست بگو فاسد است و اما اینکه انه بیع لذا میگوئیم تقسیمشان میکنیم البیع اما صحیح او فاسد نه آن بیع ماهوی این بیع توی خارج، این خارجی یا صحیح است یا فاسد اگر همه عوارض مشخصه را ندارد فاسد است، اگر همه عوارض مشخصه را دارد صحیح است. و فرقی نمیکند دیگر شما بفرمائید که باب معاملات امضائی است بهتر در میآید تا اینکه بفرمائید باب عبادات تعبدی است، بدتر در میآید برای اینکه آنجا یک شبهاتی پیدا میشود و اما در باب معاملات چون که امضائی است ما باید ببینیم که عرف بیع را به چه میگوید شارع مقدس هم همین را میگوید خب از شما میپرسم اگر یک بیعی این مواطاتش اشکالی پیدا کرد عرفاً چه میگویند یا یک بیعی واقع شده عرفاً اما عرف میگوید یک جزء ندارد، یک شرط ندارد چه میگوید؟ اصلاً بیع نیست یا نه لفظاً میگوید بیع است، فاسد است چنانچه آن عبادت هم متشرعه میگویند نماز است و فاسد است. لذا روی مسببات مثل صلاه دیگر ، صلاه هم یک مسببی است دیگر آن مأمورٌ به واقعی که اجزاء و شرایط تطابق با آن بکند. این صلاه و بیع در عرف، اینها همه، همه مسببند، این مسببات لفظ وضع برای مسبب شده یا برای سبب؟ ما میگوئیم شما هر کدام را میخواهی بگو، بگو برای مسبب، وضع برای مسبب به این معنا که بیع انتقال یا موجود است یا نه میگویم نه این انتقال یا موجود است یا نه، آنکه موجود است یا صحیح است یا فاسد. اما یا صحیح است یا معدوم کجا، آنجا که مسمی نباشد، ماهیت نتواند تطبیق با آن بکند اما کجا یا صحیح است و فاسد این تقسیم آنجا که مسمی صادق باشد عرفاً مثل صلاتش مسمی صادق باشد شرعاً اما فاسد است ارکان آمده اما فاسد است مثلاً اگر بگوئید رشد شرط است عرفاً یک بچه 10-8 ساله خانه بابایش را فروخته با وکالت هم فروخته این مسمی نیامده، اما اگر بگوئید همین جا نه، مسمی آمده اما بیع فاسد است، انتقال آمده عرفاً اما فاسد است خیلی خوب معنایش اینجور میشود که لفظ وضع شده برای یک ماهیت لابشرطی که آن ماهیت لابشرط در خارج گاهی صححی است و گاهی فاسد اما گاهی هیچ چیز اصلاً مسمی نیست تا ماهیت صادق بر آن باشد. این راجع به مسبب.
بیائید راجع به سبب برای اینکه این تبادل اضافتین مبرز میخواهد یعنی بیع چیست؟ انتقال، انتقال را گفتیم که مسبب است و این مسبب لفظ وضع شده برای ماهیت لابشرط که صادق بر صحیح و فاسدش است اما این انتقال این تبدیل اضافتین مبرز میخواهد، مبرزش چیست؟ عرفاً مواطات یا شرعاً مثلاً بگوئید توی نکاحش که مسلم است بگوئید صیغه، انکحت، قبلت، حالا این انکحت و قبلت یعنی این مبرز بعبارت دیگر آیا وضع شده برای صحیح یا برای اعم از صحیح و فاسد؟ ما میگوئیم هیچ کدام. این مبرز انتقال وضع شده برای ماهیت لابشرط، آن ماهیت لابشرط توی خارج گاهی صحیح است مثل مواطات 2 مرد با هم و بگو مبارک باشد و امثال اینها اما گاهی سفیه است، این نقل و انتقال آمده عرفاً اما میگویند که این مبرز، این سبب فاسد است، چرا فاسد است؟ برای خاطر اینکه باید عاقل باشد سفیه است یا در شرع مقدس اسلام میگوئیم آمده لذا اینجور میگوئید، میگوئید بیع الصبی فاسد یعنی آن نقل و انتقالات، حالا یا مواطاتی یا بالصیغه لذا اگر بگوئید وضع برای اسباب ما که میگوئیم برای مسبب است، مسلم باب معاملات مثل باب عبادات است، الفاظ وضع میشوند برای مسببات بله الفاظ وضع میشوند برای مسببات یعنی لفظ بیع، لفظ اجاره و لفظ نکاح، اما اینها آن انتقال، آن عقد، اینها مبرز میخواهند، لذا گاهی لفظ است، گاهی فعل، لذا میگوئیم بیع یعنی آن نقل و انتقالات إما بالصیغه و إما بالمواطاه کل واحد اینها إما صحیح او فاسد لذا برای سبب باشد همین است برای مسبب باشد همین است، قدر جامع در عبادات گفتیم هست قدر جامع در معاملات هم هست وضع برای صحیح شده باشد یا وضع برای فاسد.
لذا معطی به مطابق با مأمورٌ به است، اگر این وساطت را بیاورید توی کار آنهم همینطور است، صلاه یک امر بسیطی است این مرکبات آن را ایجادش میکند الا کسی بگوید نه اصلاً لفظ صلاه مرکب است، آن صلاه واقعی، و ما انتزاع نداریم همین الفاظ اوله التکبیر آخره التسلیم نماز است چنانچه استاد بزرگوار ما حضرت امام اصرار داشتند حتی راجع به طهارت ایشان میگفتند که طهارت یک امر بسیطی است ما قبول ندرایم بلکه طهارت در ضو همان غسلات و مسحات است ولی اینها هیچ کدام ضرر به بحث ما نمیزند بحث ما این است که واقعاً یا موجود میشود یا نه، چه در عبادات چه در معاملات اما الفاظ برای چه وضع شده این غیر از آن حرفی است که مرحوم آخوند میگویند دایر مدار وجود و عدم است میگوئیم آقا این خلط بین واقع و بین لغت است، لغت برای چه وضع شده؟ آیا اگر بگویم که البیع اما بالصیغه او بالمواطاه، اما صحیح او فاسد این غلط است یا غلط نیست؟ در حالیکه واقعاً یا این انتقال هست یا این انتفال نیست مثل آنجا، یا نماز هست یا نماز نیست اینکه فرق نمیکند یک معنا در اینکه اگر فاسد است، هیچ نیامده نمازش همین است، بیعش هم همین است، اگر هم راجع به لغت باشد میگوئیم لفظ وضع شده برای یک معنا لابشرطی که آن معنای لابشرطی میآید در خارج هم صحیح را میگیرد هم فاسد را میگیرد، هم بالصیغه را میگیرد هم مواطاه را میگیرد هم این زمان را میگیرد هم آن زمان را میگیرد تمام عوارض مشخصه و خلط شده عوارض مشخصه با اجزاء و شرایط واقعی و نفس الامری. وضع شده برای کلی طبیعی وجود ذهنی که نه، کلی طبیعی یعنی خارج، کلی طبیعی، کلی توی خارج است با عوارض مشخصه لذا لفظ وضع شده برای کلی قطع نظر از عوارض مشخصه اسمش را میگذارند ماهیت لابشرط در عبادات همین است ،در معاملات هم همین است.
بحث صحیح و اعم اینجور است ما در خارج لفظاً، لغتاً نماز فاسد داریم اما این نماز فاسد آیا مأمورٌ به را ساقط میکند یا نه؟ نه اینها ربطی با هم ندارد همچنین ما در خارج بیع فاسد داریم آیا این یبع فاسد در نقل و انتقال میکند یا نه؟ دوران وجود و عدم است اما این منافات ندارد لفظ صادق باشد برایش مثل نماز فاسد ممکن است نماز بر او صادق است اما این نمازی که برد و صادق است که میگوئیم نماز فاسد معطیٌ به مطابق با مأمورٌ به نیست دوباره باید بخواند مأمورٌ به را هم ساقط بکند. حرفهای خوبی است دیگر ان قلت قلت نکنید راستی همینجور است لذا این عرایض من اگر راستی توجه بفرمائید عقدهها را حل میکند دیگر این بحث فوق العاده مهم صحیحی و اعمی ظاهراً حل میشود دیگر و همه خلطها هم توی همین شده که واقع و نفس الامر را تطابق معطیٌ به و مأمورٌ به را خلط کردند با لغت، بحث صحیح و اعمی بحث لغوی است که واضع برای چه وضع کرده، ما بحث الفاظ داریم میکنیم حالا از شما میپرسم در خارج ما بیع فاسد داریم یا نه؟ بله کجا؟ آنجا که عرفاً بیع باشد اما شرعاً عوارض مشخصه را نداشته باشد. نماز هم همینطور است، ما نماز فاسد داریم یا نه لفظاً ، عرفاً ؟ بله. نماز فاسد کدام است آنکه معطی به مطابق با مامور به نباشد میخواستم حرف دوم را بزنم اما حالا طول میکشد و نباید اینقدر طول بکشد. حرف دوم ما راجع به این است که بحث نتیجه دارد یا نه؟ نه. برای خاطر اینکه میگویند اگر ما صحیحی شدیم تمسک به اطلاقات و تمسک به برائت و اینها نمیتوانیم بکنیم و ما میگوئیم نه هم تمسک به اطلاقات میشود کرد هم تمسک به برائت.
انشاءالله فردا دربارهاش صحبت کنیم.
وصلی الله علی محمد و آل محمد