درس خارج اصول آیت الله مظاهری
87/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله هفتم را مرحوم آخوند راجع به تبادر تشکیل دادند تبادر و عدم صحت سلب و صحت حمل و اطراد گفتند اینها علامت حقیقت است اگر ما بخواهیم به دست بیاوریم یک چیزی آیا حقیقت است یا مجاز؟ به واسطه تبادر میتوانیم به دست بیاوریم حقیقت را بواسطه عدم صحت سلب، یا صحت حمل یا اطراد میتوانیم به دست بیاوریم حقیقت یا مجاز را .
تبادر را همه من جمله مرحوم آخوند این جور معنا کردند یک لفظی است معنایش را نمیدانم لذا معنایش را که نمیدانم میبرمش در خزینه ذهن برای این که ذهن من یک خزینه پر از معناست که من غفلت دارم از این معنای این لفظ را میگردانمش توی این خزینه ذهن گاهی این آقا خانم را پیدا نمیکند، این لفظ معنایش را پیدا نمیکند نمیتوانم بگویم این لفظ در این معنا حقیقت است یا مجاز جاهل میشوم به معنا گاهی در خزینه ذهن یک معنا پیدا میکند با قرینه میفهمم مجاز است یعنی لفظ معنا را پیدا کرد اما معنای با قرینه ولی گاهی لفظ معنا را پیدا میکند در خزینه ذهن بدون قرینه میشود حقیقت.
در حقیقت لفظ را بردمش درخزینه ذهن که قبلاً معنایش را میدانستم فراموش شده، قبلاً متوجه معنا بودم حالا مغفول عنه شده، حالا این لفظ را میگردانم توی خزینه ذهن، معنایش را پیدا میکند وقتی معنا را پیدا کرد این تبادر، علامت حقیقت است یعنی این لفظ پیشی گرفت معنایش را پیدا کرد، این لفظ توی خزینه ذهن معنایش را پیدا کرد آنوقت یقین پیدا میکنم این لفظ مال این معنا است. او این زیاد هم هست این که هوچی بازی درست کردند بعضی از طلبهها، بعضی از همین مدرسین که آقا اینها چه هست و به چه درد میخورد و اینها را از توی اصول حذف بکنید و امثال این حرف که از اصالت تنبلی سرچشمه میگیرد و یک طلبه باید یک دوره اصول کامل نظیر کفایه که یک دوره اصول کامل است، توی ذهنش باشد مثل موم تا مسئله از او سوال میکنند بتواند خوب جواب بدهد توی فقه هم میرود بتواند تطبیق بکند لذا راجع به تبادر خیلی وقتها چنین است خیلی از اوقات ما یک معانی متوجه الیه ما است اما فراموش میشود این اشتغالات عجیبی که برای همه جلو آمده حتی بعضی اوقات اسم بچهاش را هم فراموش میکند خب میدانسته اسم بچه چه است، فراموش میکند دیگر لذا لفظ برای معنا است میدانست وضع را میدانست که این لفظ وضع شده برای این معنا اما نسیان کرده، غفلت کرده و معنای سهو و نسیان هم همین است، گاهی در خزینه ذهن، در ذهن کوتاه مدت است در آنجا تمام شده به آن میگویند سهو، گاهی هر چه فکر میکند به ذهنش نمیآید میگویند نسیان همه اینها توی خزینه ذهن موجود است حالا یا آن خزینه کوچک که به آن میگویند ذهن کوتاه یا آن خزینه بزرگ که به آن میگویند ذهن بزرگ.
لذا چون معنا مغفول عنه واقع میشود 99 درصد از علوم همین است یعنی علوم ما که درس را مثلاً امروز این طلبه میگیرد اگر راستی خوب درست بخواند یک دفعه سرسری است یک دفعه نه خوب درست میخواند درس را خب 3-2 روز دیگر یادش میرود، این یادش میرود نه این که علمش از بین رفت، نه معنایش این است که این معنا رفت توی خزینه ذهن، از همین جهت هم ولو یادش میرود اما 3-2 سال که درس بخواند تراکم آن ذهنیات برای او علم میشود میشود ملّا.
همه معانی متوجه الیه ما باشد این مختص به معصوم (ع) است و ما معمولاً لفظ را میدانیم معنایش چه است اما خیلی از معانی مغفول عنه است، گاهی فکرش را میکند، تا فکرش را میکند به ذهن میآید، به آن میگویند سهو کرده بود یا غفلت کرده بود، حالا متوجّه شد اما گاهی هر چه فکر میکند به ذهنش نمیآید آن وقت که به ذهن نیامد لفظ را میبرد توی خزینه ذهن گردشی به آن میدهد و گاهی لفظ نمیتواند معنایش را پیدا کند، برای این که نیست و اگر هست خیلی رفته مخفی شده، نمیشود خب هیچ چیز این لفظ برای این معنا ندارد باید برود جای دیگر، معنایش را وضعش را بپرسد موضو ع له برای چه است وضعش را بفهمد درست میشود.
گاهی هم توی خزینه ذهن این لفظ، این آقا پیدا میکند، گم کرده است دیگر این گردشش را داشت اما با قرینه پیدا میکند میفهمد این موقت است، این دائمی نیست به قول آقای بروجردی (رض) این مرد را گرداندند اطراف، زنش را پیدا کند نتوانست پیدا کند اما گاهی پیدایش میکند وقتی پیدایش کرد یقین دارد که این زنش است معلوم است دیگر وقتی که زنش را دید دیگر یقین پیدا میکند که این لفظ برای این معنا است این خانم برای این آقاست.
گاهی هم شک میکند هیچ،گاهی پیدا نمیکند هیچ، گاهی پیدا میکند با قرینه هیچ چیز. اما یک دفعه راستی با فکر، لفظ معنایش را پیدا میکند به آن میگوئیم تبادر و این در علوم زیاد است، در محاورات زیاد است و تبادر یک واقعیت است این که بعضی گفتند این دور است ، نه برای این که لفظ الان معنا ندارد، من میخواهم معنایش را پیدا کنم، معنایش این است میبرم توی خزینه ذهن که آنجا معنا موجود است که توی فلسفه به این میگویند علم اجمالی، آن لفظ را میبرند آن علم اجمالی را پیدا میکند، علم اجمالی میشود علم تفضیلی این که گفتند علم تفضیلی متوقف بر علم اجمالی، علم اجمالی متوقف بر علم تفصیلی، این جور نیست، نه تبادر متوقف بر وضع است و نه وضع متوقف بر تبادر است. هیچ کدام اصلاً ربطی ندارد بلکه این لفظ را معنایش را نمیدانم اما به طور اجمال معنایش را میدانم، اجمال یعنی چه؟ یعنی مرکوز در لفظ علم اجمالی 2 تا اصطلاح دارد، یک اصطلاح در اصول داریم که نمیدانیم این کاسه نجس است یا آن کاسه که علم تفصیلی است در حقیقت اما یک علم اجمالی توی فلسفه داریم فطرت را علم اجمالی میگوید فلسفه، عرفان. مرکوزات ذهن را که از عرف گرفته، از عقل گرفته این مرکوزات را فلسفه یا عرفان به آن میگویند علم اجمالی که این علم اجمالی گاهی علم تفصیلی میشود، عرفان خیلی از این فطرت استفاده میکند یعنی مثلاً انسان توی بن بست گیر کرده خدا را هم قبول نداره کتاب هم علیه خدا نوشته اصلاً خدا چیست؟ اما توی بن بستها ناگهان مییابد خدا را یعنی آن علم اجمالی مرکوز ذهنی مرتکز ذهنی برایش علم تفصیلی میشود بنا میکند بگوید خدا، خدا اصلاً مییابد خدا را که همین جمله که قرآن رویش پافشاری دارد هم مییابد خدا را هم مییابد خدا را که همین جمله که قرآن رویش پافشاری دارد هم مییابد خدا را هم مییابد مستجمع جمیع صفات کمالات است. لذا الله را مییابد لذا بنا میکند بگوید خدا خدا، مییابد خدا، میشنود، مییابد خدا عالم است، مییابد خدا قادر است لذا میگوید خدایا به فریادم برس و سمیع است و بصیر است و هوش است و قادر است و زئوف است و مهربان یعنی مییابد یک وجود مستجمع جمیع صفات کمالات، به این میگوئیم علم اجمالی حالا توی بحث الفاظ ما هم این جور است گاهی علم تفصیلی، علم اجمالی میشود ، گاهی علم اجمالی، علم تفصیلی میشود یعنی من زید را معنایش را میدانم اما رفت توی حافظهام حافظه او را نگاهش میدارد علم تفصیلی ما شد علم اجمالی یعنی علم تفصیلی که متوجه به او بودم، توجهام را از او برمیدارم دیگر علم تفصیلی ندارم اما علم اجمالی مرکوز توی ذهن موجود است. آن وقت حالا علم اجمالی دارم، علم تفصیلی ندارم، حالا لفظ را میبینم معنایش را نمیدانم این لفظ را میبرم توی ذهن میگردانم معنایش را که مرکوز توی ذهن است، معنایش را پیدا میکنم یعنی علم اجمالی را لفظ پیدا میکند، تا علم اجمالی را پیدا کرد میشود علم تفصیلی، به این میگوئیم تبادر.
گاهی لفظ میگردد 2 تا معنا پیدا میکند میشود مشترک، مشترک را مییابد. گاهی توی ذهن میگرداند، مجاز را پیدا میکند یعنی معنا را با قرینه پیدا میکند. گاهی لفظ میگردد هم حقیقت پیدا میکند هم معنا یعنی هم مجاز پیدا میکند هم معنا. مرکوز در ذهن، مرتکز در ذهن هم معنای حقیقی است هم معنای مجازی با قرینه گاهی هم 5-4 معنا پیدا میکند حالا اینها کم است معنایش این است که لفظ را میگرداند توی ذهن و 5 تا معنا برایش پیدا میکند، هر 5 تا معنا میشود حقیقت الا این که میشود مشترک.
دیگر ظاهراً ولو این که لفظ کوتاه باشد یا نباشد کسی در این عرضی که من میکنم اختلاف ندارد، چه قدما، چه متأخرین مرادشان از تبادر این است که من عرض کردم.
2 تا اشکال توی مسئله شده، توی تبادر یکی از استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رض) است ایشان میفرمایند که این تبادر که شما میگوئید که این لفظ میرود توی ارتکاز ذهنی و این معنا را پیدا میکند، این انسباق، این خود وضع است و این که شما میگوئید تبادر علامت وضع است، نه. تبادر علامت تبادر است، تبادر علامت وضع نیست برای این که شما لفظ را میبرید توی ذهن وقتی لفظ را بردید توی ذهن، معنایش را پیدا میکنید یعنی وضع یعنی انسباق المعنی الی اللفظ یا انسباق اللفظ الی المعنی. ما معنا کردیم وضع یعنی انسباق اللفظ الی المعنی، خب شما همین را میگوئید، میگوید میرود توی ذهن انسباق پیدا میکند لفظ به معنا خب این همان وضع است در حقیقت این جور میشود که شما وضع را اسمش را گذاشتید تبادر.
در درس آقای بروجردی خیلی پافشاری روی این حرف داشتند اما معلوم است فرمایش ایشان ناتمام است میگویم اولاً ما نگفتیم که تبادر علامت وضع است، ما میگوئیم تبادر علامت حقیقت است حالا شما بفرمائید تبادر علامت وضع است، باشد یک لفظی هست من معنایش را نمیدانم یا میدانستم الان فراموش کردم حالا میبرمش این لفظ راتوی ذهن، معنا را پیدا میکند یعنی انسباق به معنا، چه چیزی را پیدا میکند؟ وضع را پیدا میکند یعنی کار من ما میگوئیم معنا را پیدا میکند شما میگوئید وضع را پیدا میکند چه تفاوت میکند باشد، شما اسمش را بگذارید تبادر وضع را پیدا میکند برای این که اول معنا را نمیدانستم یک دفعه معنا را از اول میدانم تبادر لازم نیست اما یک دفعه معنا را نمیدانم یعنی وضع را نمیدانم در حقیقت، وضع را نمیدانم، وضع را پیدا میکنم. لفظ را میبرم توی ذهن میگردانمش توی معانی، معنا پیدا میشود، وضع پیدا میشود. کار من علم به وضع پیدا شد، ما هم همین را میخواهیم میگوئیم تبادر علامت حقیقت است یعنی تبادر به قول شما وضع را پیدا کرد باشد، حالا ما میگوئیم تبادر معنا را پیدا کرد، شما بگوئید تبادر وضع را پیدا کرد، چه تفاوت میکند؟ بالاخره لفظی بوده مجهول، لفظ شده معلوم، یعنی معنادار انسباق اللفظ الی المعنی یک دفعه از اول انسباق اللفظ الی المعنی است مثل این که من معنا را میدانم چیست میدانم اسم فلانی حسن است صدایش میکنم آقا حسین این، تبادر لازم ندارد، یک دفعه معنایش را فراموش کردم راستی خیلی اوقات میشود که اسم آقا را فراموش کند حالا که اسم آقا را فراموش کرد چکار کند؟ همین لفظ را میبرد توی خزینه ذهن معنا را پیدا میکند انسباق اللفظ الی المعنی، تبادر اسمش را ما میگذاریم شما اسمش را بگذارید وضع، بالاخره کاری کردم وضع را پیدا کردم.
یک دفعه نمیتواند لفظ را پیدا کند خیلی خوب اما یک دفعه لفظ معنا را پیدا کرد. بله یک معنای دیگر هم هست این که گاهی لفظ معنا را پیدا میکند نمیداند این معنا تعیینی است یا تعینی خب باز هم حقیقت است اما به آن میگویند تعیینی است یا تعینی ؟ میگوید نمیدانم اما گاهی به دست میآورد تعیینی است، گاهی به دست میآورد تعینی است، آنها دیگر ربطی به بحث ما ندارد که این انسباق اللفظ الی المعنی اعم است از تعینی یا تعینی، بله. گاهی تعیینی میشود، گاهی تعینی میشود، گاهی تعیینی فقط میشود، گاهی حقیقی و مجازی میشود، گاهی مجازی میشود گاهی 4-3 تا معنا برایش پیدا میشود و بالاخره این کار من، گرداندن لفظ در ارتکازات در آن مرکوز در آن ذهن این گرداندن لفظ برای ما معنا پیدا میکند، حالا معنا با قرینه میشود مجاز، معنا بدون قرینه میشود حقیقت گاهی هم شک میکند این حقیقت آیا تعیینی است یا تعینی؟ خیلی جاها الان توی المنجد انسان خیلی جاها شک میکند. که بگوید وضع هذا اللفظ لهذا المعنی این را عرف استعمال میکند یا شرع استعمال میکند از نظر کثرت استعمال یک حقیقت پیدا میشود به نام حقیقت تعینی، الان اینها بحث ما نیست، میخواهد تعیینی باشد میخواهند تعینی باشد، بحث ما این است که به استاد بزرگوارمان آقای بروجردی عرض میکنیم آقا من لفظ را معنایش را نمیدانم این لفظ را میبرم توی خزینه ذهن و این لفظ ما معنا پیدا میکند، یقین پیدا میکنم این معنا مال این لفظ است در اثر این کار من، من وضع را پیدا کردم، تعیینی است یا تعیینی؟ برایم فرق نمیکند، بالاخره حقیقت است میخواهد تعیینی باشد میخواهد تعینی.
این که من دارم عرض میکنم اسمش را هر چه میخواهید بگذارید این آیا اشکال دارد یا نه؟ یعنی تبادر یک امر عرفی است، یک امر ارتکازی است یک بچه کوچک هم میداند معانی از آن غفلت میکند آن وقت اگر از او بپرسند این جملهای که یادگرفتی چیست؟ بنا میکند فکر کند بعد از فکر کردن میگوید معنایش را پیدا کردم، به این میگوئیم تبادر و معنایش را میگوید وقتی معنایش را گفت به او میگوئید بارک الله.
گاهی هم متوجه الیه است به او بگوئید این جمله معنایش چیست؟ فوراً برای شما میگوید آن وقت که این جمله را معنایش را گفت متوجه الیه است، احتیاج به تبادر ندارد و آن وقت که معنایش را فراموش کرده، یاد گرفته بوده، حالا فراموش کرده، از شما نمیپرسد چه کار کنم، خودش به طور ناخودآگاه فطری این لفظ را میبرد توی معنا یعنی همان که میگوید فکر کن ببینم بلد بشوی، یک مقدار فکر میکند، بلد میشود میگوید که معنایش را پیدا کردم و این الفاظ را بنا میکند بخواند بنا میکند ترجمه بکند با فکرش معنای که مغفول عنه بود متوجّه الیه شد نروید توی الفاظ، بروید توی واقعیات ببینید تبادر یک چیز فطری است؟ و هر بسواد و باسوادی، هر بالغ و غیر بالغی دارد؟ حالا شما بگوئید وقتی معنا را پیدا کرد، این همین وضع است، میگویم خیلی خوب باشد، وضع اولی که نیست، وضع ثانوی است، علم به وضع پیدا کرده باشد، بگوئید تعیین و تعینی را نمیتواند بگوید کدام است میگویم خیلی خوب حقیقت را که میتواند بگوید، میگوید حقیقت است، گاهی هم تعیینیاش را میگوید، گاهی هم تعینیاش را میگوید گاهی هم میگوید نه، این نه تعینی است نه تعینی ، مجاز است میگویند از کجا میگوئی مجاز است؟ میگوید قرینه، قرینه حالی دارد، قرینه مقالی دارد آن که توی ذهن مغفول عنه شده و مرتکز توی ذهن شده با مجاز معنا رفته توی ذهن حالا که متوجه الیه میشود، معنا با لفظ میآید وقتی معنا با لفظ آمد و لفظ غالب برای او شد ما اسمش را میگذاریم تبادر در اینجا علامت مجاز است. در آنجا که بدون قرینه باشد، تبادر علامت حقیقت است، در آنجا که این لفظ معنای تعیینی پیدا کند علامت وضع تعیینی است در آنجا که وضع تعیینی پیدا کند، هر چه پیدا کند، یک دفعه هم هیچ چیز پیدا کند، یک دفعه هم هیچ چیز پیدا نمیکند، هیچ چیز . لفظ بدون معنا برگشته، هیچ چیز.
میخواستم حرف دوم را هم بزنم نشد، مرحوم آخوند (رض) یک اشکال دارند راجع به اصاله عدم قرینه که اگر لفظ معنای خودش را پیدا کرد اما باز هم شک داریم حقیقت است یا نه، اصاله عدم قرینه میتواند برایمان کار کند یا نه؟ مرحوم آخوند میگویند نه. من عرض میکنم آری در جلسه بعد انشاءالله دربارهاش حرف میزنیم.
وصلی الله علی محمد وآل محمد