درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   یک مسئله مشکلی امروز داریم مثل مباحثه فقه‌مان امیدواریم که با فکر شما این مشکل را حل کنیم.

    مسئله اولش مشکل نیست و آن این است که الفاظ وضع شده برای معانی لفظ زید را پدر وضع کرد برای پسرش من حیث اینکه این پسر است و اسم می‌خواهد، بعبارت دیگر لابشرط و اما این که بشرط شیء یعنی لفظ را وضع کنند برای این که اراده معنا بشود، گفتند نه دلیل هم خیلی واضح است و آن اینکه شما وقتی که بدانید اسم فلانی حسن است وقتی که بگویند حسن این معنا به ذهن شما می‌آید می‌خواهد او اراده کرده باشد می‌خواهد نکرده باشد و اینکه او اراده کرده باشد از لفظ معنا را تا معنا بیاید توی ذهن شما خب مسلم این جور نیست، خیلی احتیاجی به این 4-3 تا دلیلی که مرحوم آخوند در کفایه آوردند، خیلی احتیاجی به اینها نیست فرمایش خوب است اما همین عرض من مطلب را صاف می‌کند و آن این که وقتی این اسماء را ما بشنویم معنا می‌آید توی ذهن ما او می‌خواهد از این اسماء اراده معنا کرده باشد یا نکرده باشد و اینکه بگوئیم اگر او اراده معنا کرده آنوقت توی ذهن من می‌آید و الانه دو ضربدر دو برابر با چهار است که این جور نیست. خب سببش چه؟ که وقتی لفظ را می‌گویند معنا می‌آید توی ذهن من بدون این که فکر این را بکنم که آن متکلم اراده کرد یا نه این به چه دلیل؟ اقوی دلیل شیء وقوع شیء است یعنی می‌بینم که در دلالات تصوریه من معنا را از لفظ استفاده می‌کنم ولو متکلم اراده آن معنا را نکرده باشد همین دلیل بر این است که لفظ وضع شده برای معنا من حیث هو معنا من حیث انه مراد و اگر هم من حیث انه مراد باشد دیگر خیلی مصیبت درست می‌شود به قول مرحوم آخوند و از جمله مصائبش این است که اگر این جور بگوید وضعت هذا اللفظ لهذا المعنی بشرط اراده خب این جورها همیشه می‌شود مجاز هیچ وقت نمی‌شود حقیقت برای این که وقتی من لفظ زید را بگویم معنا به ذهن شما می‌آید نه معنای مرادم مجاز است. استعمال کردیم لفظ را در غیر ما وضع له نه مجاز ادعائی است نه آن مجاز حرف آقای بروجردی است بلکه همان حرف قدما باید جزء و کل درست بکنیم، یکی از آن قرائن قرینه جزء و کل است دیگر و همیشه می‌شود مجاز یک وقت حقیقت پیدا بکنیم برای این استعمال ظاهراً هیچ وقت پیدا نمی‌شود ولی احتیاج به این حرفها نداریم یک بداهت عرفی است این که الفاظ را وضع می‌کنند. برای معنای لابشرطی نه برای معنای مراد، معنای وصفی که بشود ماهیت به شرط شیء . ضرب را وضعش کردند برای فعل ماضی تا می‌گوید ضرب زید عمرو به ذهن شما می‌آید که زید عمرو  را کتک زده حالا آن ضرب زید عمرو که می‌گوید می‌خواهد مراد باشد می‌خواهد اراده بکند می‌خواهد اراده نکند برایش فرقی نمی‌کند معنای ضرب زید عمرواً به ذهن من می‌آید اصل مطلب باید بگوئیم یک بداهت است و این که الفاظ وضع شده برای معنای بدون قید اراده متکلم آن متکلم می‌خواهد اراده کرده باشد، می‌خواهد نکرده باشد لفظ می‌آید در ذهن من و اگر راستی برای معنای مراده باشد وقتی لفظ را می‌گوید باید نیاید توی ذهن من برای این که معنای غیر وضع له که نمی‌آید توی ذهن باید توی ذهن می‌نیاید در حالیکه در ذهن می‌آید بدون قید اراده معنا من حیث هو معنا می‌آید توی ذهن.

    خب تا اینجاها می‌توانیم بگوئیم حرفی ندارد همه هم گفته‌اند، منجمله مرحوم آخوند اینجا فرمودند و 4-3 تا دلیل هم آوردند اینکه الفاظ وضع شده برای معانی من حیث هی، هی. لا من حیث انه مراد. بعبارت دیگر الفاظ وضع شده برای معانی لابشرط نه برای معانی به شرط شیء الاّ اینکه یک جمله از عَلَمَین – مرحوم شیخ الرئیس و مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی- در اشارات و شرح اشارات نقل شده و اینها گفتند الدلاله تتبع الاراده دلالت لفظ بر معنا این متوقف بر اراده است الدلاله تتبع الاراده اگر آن آقای متکلم اراده معنا نکرده باشد این دلالت برای آن معنا ندارد، وقتی دلالت دارد که اراده کرده باشد معنا را.

    مرحوم صاحب فصول ایراد می‌کند به عَلَمَین می‌گوید این حرف چیست؟ خب معلوم است که لفظ، دلالت ، تابع اراده نیست آن آقای متکلم می‌خواهد اراده کرده باشد، می‌خواهد اراده نکرده باشد لفظ می‌آید توی ذهن ما.

    مرحوم آخوند خیلی با بی­اعتنائی حرف صاحب فصول را رد می‌کند اما درحالیکه رد می‌کند قبول می‌کند در حالی که مرحوم آخوند اول که وارد بحث می‌شوند و 3-2 تا دلیل می‌آورند می‌فرمایند که الفاظ وضع شده برای معانی لابشرط، نه به شرط شیء ، نه به شرط اراده از مبنا برمی‌گردند می‌فرمایند ما 2 تا دلالت داریم، یکی دلالت تصوریه یکی دلالت تصدیقیه. می‌گویند در دلالت تصوریه همین است که گفتیم الفاظ وضع شده برای معانی لابشرط وقتی لفظ زید را بگویم معنا به ذهن من می‌آید می‌خواهد آن اراده کرده باشد می‌‌خواهد اراده نکرده باشد در دلالت تصوریه همین جور است، دلالت متوقف بر اراده نیست و دلالت لفظ منطبق بر معنا می‌شود می‌خواهد او اراده کرده باشد یا نکرده باشد. اما در دلالت تصدیقیه حتماً باید اراده باشد و عَلَمَین هم همین را می‌خواهند بگویند که از دلالات تصدیقیه یعنی زید قائم، این زید قائم که یک تصدیق است نه تصور، متکلم باید این تصدیق را اراده کرده باشد تا این که آن آقای مخاطب آن دلالت تصدیقیه را قبول بکند لذا می‌فرمایند دلالت تصوریه این دلالت تابع اراده نیست لفظ معنا را می‌دهد به ما می‌خواهد آن اراده کرده باشد یا نه آن در دلالت تصدیقیه این جور نیست بعد حتی ایراد می‌کنند به خودشان و ایراد را قبول می‌کنند می‌گویند اگر نسیاناً یکی گفت زید قائم یا دروغ گفت زید قائم این معنا نیست، دلالت تصدیقیه نیست؟ می‌گویند بله نیست. این  جهالت است، این ضلالت است نه دلالت دلالت نیست اما ضلالت و گمراهی هست عَلَمَین هم همین را می‌خواهند بگویند می‌گویند در تصدیقات دلالت متوقف بر اراده است، اگر اراده نباشد دلالت نیست، اگر تو خیال کردی دلالت است برمی‌گردد به جهالتی که او داشته یا تو. برمی‌گردد به گمراهی او دروغگو بوده و اما بخواهیم بگوئیم دلالت است، دلالت نیست.

    تقریباً اول که دارد بحث می‌شوند می‌فرمایند دلالت تابع اراده نیست بعد که جواب می‌خواهند بدهند می‌گویند دلالت تابع اراده است اما در دلالات تصدیقیه نه تصوریه . خب به مرحوم آخوند عرض می‌کنیم آقا این زید که این آقای متکلم می‌گویند می‌خواهد اراده کرده باشد یا نه ما از آن معنا می‌فهمیم خب در زید قائم هم همین است می‌‌خواهد او دروغ بگوید می‌خواهد راست می‌خواهد خطا کرده باشد می‌خواهد نکند به مجردی که می‌گوید زید قائم ما قیام زید می‌آید به ذهنمان و متوقف بر اراده این آقای متکلم نیست متوقف بر تصدیقش هم نیست او می‌خواهد تصدیق بکند، می‌خواهد نکند می‌خواهد دروغ بگوید می‌خواهد نگوید می‌خواهد نگوید می‌خواهد در صدد گمراهی ما باشد می‌خواهد نباشد می‌خواهد خطا کرده باشد می‌خواهد نکرده باشد همین طور که توی خواب اگر بگوید زید معنا می‌آید توی ذهن من حالا هم که خواب است می‌گوید زید قائم معنا می‌آید  توی ذهن ما لذا هر چه در دلالت تصوریه بگوئید همان در دلالت تصدیقیه هم هست که دلالت تصدیقیه معنایش این است که اگر بگوئید الدلاله تتبع الاراده معنایش این است که اراده که نباشد دلالت نیست در حالی که زید قائم یک تصدیق است دیگر فرق بین تصور و تصدیق همین است، تصور آن است که یکّه باشد، بی معنا باشد؛ زید تصدیق آن است که مبتدا و خبر باشد نسبت بین، بین داشته باشد.

    اشتباه همین شده، می‌گوید زید قائم می‌دانم دروغ می‌گوید می‌خواهد مزاح بکند همین طور نشسته یک دفعه می‌گوید زید آمد، می‌دانیم دروغ می‌گوید خب هیچ چیز اما این زید قائم توی ذهن ما می‌آید یا نه؟ در حالیکه می‌دانم دروغ می‌گوید اما زید قائم این تصدیق در مقابل تصور توی ذهن ما می‌آید یا نه؟ یعنی این جمله خبریه معنایش، جمله خبریه متوقف بر معنای مراد است یا متوقف بر معنا؟

    خب همین جور که جمله نه مفرد است، مفرد دلالتش متوقف بر اراده

نیست و تا می‌گوید زید آن جسم خارجی می‌آید توی ذهن وقتی می‌گوید زید قائم همین طور است، چه تفاوت می‌کند؟ الدلاله لاتتبع الاراده و اینکه مرحوم آخوند با کمال شهامت می‌فرمایند که بله دلالت نیست، ضلالت است ،دلالت نیست، خطاست می‌گوئیم دلالت نیست یعنی چه ؟ یعنی وقتی می‌گوید زید قائم من از آن هیچ نمی‌فهمم اگر اراده نکرده باشد؟ باید احراز بکنم اراده‌اش را تا از زید قائم چیز بفهمم این جور؟ که شما در مفردش همین را می‌فرمائید می‌فرمائید در مفردات معانی لاتتبع الاراده، دلالت‌ها لاتتبع الاراده لفظ دال بر مفرد است، بر معناست می‌خواهد آن آقای متکلم اراده کرده باشد یا نکرده باشد دلالت در تصوریه.

    لذا در دلالتهای تصوری شما چه می‌فرمایند ؟ می‌فرمایند دلالت لاتتبع الاراده بخواهی نخواهی، او بخواهد نخواهد لفظ می‌آید به ذهن ما و اما در دلالات تصدیقیه این جور نیست باید آن اراده بکند تا دلالت تصدیقیه پیدا شود و تا اراده نکند، آن هم اراده واقع و نفس الامر الا دلاله تتبع الاراده ایشان می‌فرمایند عَلَمَین گفتند ما هم قبول می‌کنیم صاحب فصول هم بی خود گفته اشتباه کرده بین دلالتهای تصوریه و دلالتهای تصدیقیه و نمی‌دانیم حالا عَلَمَین چه گفتند. مرحوم آخوند چه می‌فرمایند حالا الان اگر بگوید زید چیزی به ذهن می‌آید یا نه؟ خب بله معنایش می‌آید به ذهن می‌خواهد او اراده کرده باشد می‌خواهد نکرده باشد اگر هم بگوید زید قائم چیزی به ذهن می‌آید یا نه؟ خب بله قیام زید به ذهن می‌آید می‌خواهد او اراده کرده باشد می‌خواهد نکرده باشد.

    لذا مثلاً اگر بجای زید قائم می‌گفت عمروا قائم خطا کرد خب حالا به ذهن ما چیزی می‌آید یا نه؟ به ذهن ما می‌آید عمروا قائم است بعد می‌فهمیم زید قائم است به او می‌گوئیم آقا این که گفتی عمروا قائم اشتباه کردی اشتباه کردی نه این که مهمل گفتی، مهمل نگفتی اشتباه کردی یا آنجا که دروغ گفته باشد می‌گوید زید آمد نگاه بکنیم ببینیم هیچ کس نیست نمی‌گوئیم که مهمل گفتی می‌گوئیم چرا دروغ گفتی؟ چرا دروغ گفتی، یعنی چه؟ یعنی این لفظ تو معنا داشت من معنایش به ذهنم آمد اما فهمیدم تو اراده رویش نداشتی تصدیق، یعنی دروغ گفتی. اما دلالت تابع اراده باشد، اراده متکلم این جور نیست.

    قهراً اگر من عادت به کلام باشم، اگر من بدانم زید قائم یعنی چه خب از در و دیوار هم بشنوم زید قائم، از یک آدم بشنوم آدم خواب، آدم خواب است می‌گوید که حسن من آمد، حالا شما از این هیچ نمی‌فهمید؟ الا اینکه بگوئیم هزیان می‌گوید. هزیان گفتن او ،دروغ گفتن او خطای او غیر از معنا داشتن لفظ است. خب زید وضع دارد من هم عارف هست این که اسم پسرش را زید گذاشته تا می‌گوید می‌آید، راست بگوید می‌آید، هر چه اینها را که مرحوم آخوند قبول دارد می‌گویم همین را قبول داری، توی زید قائم هم همین جور است اگر من عالم به وضع شدم شما حتی عالم به وضع هم نباشی اما تا می‌گوئی زید قائم و من عالم به وضع هستم این زید قائم معنایش می‌آید توی ذهن من، معنای تصدیقیه ، فرق بین گفتن مفرد و مرکب، فرقش چیست؟ در این که وقتی می‌گوید زید، معنا می‌آید به ذهن من می‌خواهد او اراده کرده باشد می‌خواهد نکرده باشد خب این را مرحوم آخوند می‌فرمایند 4-3 تا دلیل هم برایش می‌آورند. در وقتی تصوری باشد نه تصدیقی تا می‌گوید زید معنا می‌آید به ذهن ما می‌خواهد آن آقا اراده کرده باشد می‌خواهد نکرده باشد.

    حالا به مرحوم آخوند می‌گویم زید نمی‌گوید، می‌گوید زید قائم، خب می‌آید به ذهن ما آن معنای جملی‌اش آن معنای تصدیقی به قول منطق می‌آید به ذهن ما می‌‌خواهد او دروغ گفته باشد می‌خواهد نگفته باشد می‌‌خواهد اراده کرده باشد می‌خواهد نکرده باشد همین جور که دلالت تصوری تابع  اراده متکلم نیست دلالت تصدیقی هم تابع اراده متکلم نیست، هر دواش تابع وضع است. این تا اینجا.

    لذا یک فکری رویش بکنید، عَلَمَین چه می‌خواهند بگویند نمی‌دانم، اما این که مرحوم آخوند اینجا طرفداری از عَلَمَین می‌کنند و می‌فرمایند با کمال شهامت فرق است بین دلالت تصوریه و دلالت تصدیقیه دو دلالت تصوریه لا تتبع الاراده، عَلَمَین هم اراده نکردند این حرف را اما در دلالات تصدیقیه تتبع الاراده متکلم را و عَلَمَین همین را می‌خواهند بگویند.

    ما به مرحوم آخوند می‌گوئیم ما هیچ فرقی بین دلالت تصوریه و دلالت تصدیقیه نمی‌بینیم در این که هیچ کدام تابع اراده متکلم نیست همین طور تا می‌گوید زید معنا می‌آید به ذهن من تا هم می‌گوید زید قائم معنا می‌آید به ذهن من، آن معنای تصوری، این معنای تصدیقی.

    حالا یک حرف دیگر هم داریم که اگر لفظ را بگوید و جِدّ رویش نباشد که اراده استعمالی و اراده جدی توی اصول اسمش را می‌گذاریم آن وضعش چیست، آیا عَلَمَین آن را می‌خواهند بگویند یا نه؟ می‌خواستم  امروز بگویم نشد دیگر فردا یک اشاره‌ای می‌کنیم برویم سر ترکیبات آیا وضع دارد یا نه؟

وصلی الله علی محمد وآل محمد