درس خارج اصول آیت الله مظاهری
87/09/05
بسم الله الرحمن الرحیم
الفضل
جلسه 8
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
خلاصه بحث ما راجع به وضع این شد که ما 4 قسم وضع قائلیم در عرف و در شرع هم دیده میشود؛
وضع عام موضوع له عام، اسماء اجناس.
وضع خاص موضوع له خاص ، اعلام.
وضع عام موضوع له خاص، هیئات.
وضع خاص موضوع له عام، اختراعات.
حرف این بود که وضع عام موضوع له خاص مثال زده بودند به هیئات به معانی حرفیه مثل اشارات، ضمایر و گفته بودند این وضع عام است، موضوع له خاص است برای اینکه وضع شده برای ما فی الخارج آن هو که رابطه بین مبتدا و خبر است. آن اشارهای که عنوان مشیر دارد. آن انشائی که کسی بعت و قبلت میگوید. و ایراد مهمش این بود که این نمیشود برای اینکه لازم میآید همیشه این ضمائر، اشارات، معانی حرفیه مجاز باشند. برای اینکه موضوع له در زمان واضع بوده دیگر بعدش موضوع له نیست وقتی موضوع له نشد دیگر مجاز است لذا لازم میآید مجاز بلا حقیقت، یک وقتی یک حقیقتی داشته، تمام شده در زمان واضع اما بعدش دیگر الایوم القیامه این مجاز بلا حقیقت است.
ما جواب دادیم گفتیم نه، وضع عام است موضوع له عام است وضع شده برای مفهوم اما به نحو قضایای حقیقیه و ظاهراً این بغرنجی که در اصول هست با این عرض من این بغرنج حل خواهد شد. برای اینکه اگر وضع شده باشد برای کلی، علی نحو قضایای حقیقیه معنایش این است که لفظ را وضع کرده برای این، کلما وجد فی الخارج و یصدق انه ضمیر، هو مصداقه.
اما مرحوم آخوند (رض) معلوم است توی مسئله ماندند. لذا مثل اینکه در نظر مبارکشان بوده، بخواهند بگویند وضع عام، موضوع له عام، لازم میآید اینکه مفاهیم بتواند اشاره داشته باشد، مفاهیم بتواند کار انشاء را بکند، نمیشود پس چه کار بکند؟
لذا مرحوم آخوند برای خودشان یک چیز درست کردند و روی این یک چیز هم یک ورق اینطرف و آنطرف صحبت کردند.
ایشان میفرمایند وضع عام است موضوع له هم عام است، مستعمل فیه خاص است. لذا لفظ اشاره، لفظ هذا به قول ملا سید علی این هذای خارجی گفته تصور کرده هذا، اما وضع کرده برای معنای عام مفهومی، هر اشارهای را اما خواهش کرده از مستعملین اینکه این من که مفهوم کلی است استعمال بکن در خصوصیات. لذا در کفایه مثال میزند، میفرماید هیچ تفاوتی بین لفظ ابتدا و لفظ من، سرت من البصره الی الکوفه نیست از نظر وضع، وضع عام است موضوع له هم عام است الا اینکه واضع خواهش کرده مستعمل فیه خاص باشد، گفته هر وقتی که معنای اسمی میگوئی، بگوئی که ابتدا البصره، الکوفه یا ابتدا سیری البصره اما اگر میخواهی معنای حرفی درستش بکنی، بگوئی سرت من البصره من استعمال بکن، ابتداء استعمال نکن، نگو سرت الابتداء الکوفه ،الانتهاء البصره این جور نگو، بگو سرت من البصره الی الکوفه و اما اگر میخواهی معنای اسم بیاوری مبتدا و خبر بیاوری، طوری نیست بگو ابتداء سیری البصره، انتهاء سیری الکوفه. مستعمل فیه را همیشه خاص کن، یعنی اسماء یعنی اشارات ایشان میفرمایند و الا هیچ فرقی بین ابتدا و بین من ندارد. هر دو وضع عام است موضوع له هم عام است مترادفند. الا اینکه خواهش واضع این است این ترادف را مثل انسان و بشر. گفته وقتی که انسان در مقابل حیوان اراده میکنی بگو انسان نگو بشر، وقتی در مقابل همه جمادات اراده میکنی بگو بشر و الا انسان همان بشر است از نظر وضع، وضع عام است موضوع له عام است و موضوع له هم اسم جنس است. و لافرق بین لفظ الابتداء و لفظ من مگر اینکه تقاضا کرده واضع از ما که اگر آن را میخواهی استعمال کنی آن جور استعمال کن، اگر این را میخواهی استعمال کنی، این جور استعمال کن. و الا وضع عام است موضوع له عام است و لافرق بین الاسماء و الحروفات.
لذا اینکه از عبارتها فهمیده میشود شاگردهای مرحوم آخوند هم 3-2 تایشان، بعضیها را من پیششان درس خواندم از شاگردهای مرحوم آخوند و از کفایهگوهای حسابی بودند یا مثل استاد بزرگوار ما آقای بروجردی و بعضیها نه از اساتید بزرگ بودند اینها همه و همچنین حاشیه نویسهای بر کفایه این لفظ، این یک ورق را اینجوری حرف زدند، اینجوری معنا کردند و مشهور شد در میان اصولیین که مرحوم آخوند (رض) میگویند وضع عام، موضوع له عام، مستعمل فیه خاص.
خب اول ایرادی که هست این است که آقا مگر واضع پیغمبر است که حرفهایش را بشنویم، خب نمیخواهیم حرفهایش را بشنویم. واضع خواهش کرده یعنی چه؟ من میخواهم در آنجائی که وضع عام است، موضوع له عام است همین جور که واضع وضع کرده همین جوری، بگویم که سرت، الابتداء البصره، الی هم انتها جا میگذارم سرت الابتداء البصره لانتهاء الکوفه. میشود؟ خواهش واضع اگر دخالت در وضع نداشته باشد چه جور میشود که آقای واضع خواهش کند من هم مجبور شدم خواهش آقای واضع را بپذیرم و بگویم سرت من البصره الی الکوفه.
لذا این اولین ایراد است که خواهش واضع یعنی چه؟ لذا باید خواهش واضع نباشد چرا نباشد؟ برای اینکه حرفهای من غلط در میآید اگر بخواهم بگویم سرت الابتدا بجای من الکوفه، الانتهاء البصره، به من میخندند دیگر. لذا ابتدا جا دارد استعمالش آنهم در حاق لفظ خوابیده و من هم جا دارد، آنهم در حاق او خوابیده، هر وقت معنا غیر استقلالی شد نوبت من میرسد. بجایش ابتدا نمیشود هر وقت نوبت استقلالی شد نوبت ابتدا میرسد من بخواهم بجای ابتدا من استعمال بکنم. ابتداء سیری بگویم من سری، میگویم آقا چه فرقی میکند؟ بگویم ابتداء سیری یا بگویم من سیری به من میخندند دیگر.
لذا این حرف مرا درستش کنید که آیا این جایز است؟ میشود؟ نه اینکه وضع را ما باید از عرف بگیریم. نمیشود که ما از خود در بیاری بگوئیم انسان و بشر مترادف است هر کجا انسان استعمال شد، بشر هم استعمال کن، نه بعضی اوقات بشر را نمیشود جایی انسان و انسان را جای بشر استعمال کنیم. میگویند مرحوم آخوند تصدیق میکند. بگویند لفظ ابتدا و لفظ من مترادفاند وضعش هم وضع عام است موضوع له هم عام است. خب مترادف را بجای یکدیگر نمیشود استعمال کرد پس معلوم میشود مترادف نیست اگر متباین است، متباین کجاست؟ آنجا که معنا و لفظ هر دو مغایر با لفظ و معنای دیگر باشد چه وقت مغایر میشود؟ در وضع. لفظ من را وضع کرده برای امر غیر استقلالی لفظ ابتدا را وضع کرده برای معنای استقلالی یعنی نه او را بجای این میشود استعمال کرد، نه این را بجای او مترادف که نیست متباین است یکی معنا دارد با لاستقلال، یکی دارد بغیر استقلال، اصلاً مفهوماً 2 چیز است نه این آن است، نه آن این است. لذا مترادف نیست میشود متباین حالا که متباین شد میخواهید بگوئید وضع عام، موضوع له عام، میگویم موضوع له عام نمیتواند باشد برای اینکه اگر موضوع له عام شد همان اشکال مجاز است بدون حقیقت لازم میآید. اگر مفهوم را در نظر گرفت، مفهوم معنای استقلالی دارد نمیشود که مفهوم معنای غیر استقلالی باشد مثلاً مفهوم من مستقل بالمعنی است دلیل بر این هم هست که میتوانم تصورش بکنم. اما این من بیاید در خارج، نمیتوانم هیچ کاری با آن بکنم مگر رابطه بین چیزی و چیز دیگر باشد یعنی معنا غیر استقلالی میشود و از نظر مفهوم مستقل، از نظر خارج غیر مستقل لذا آن مفهوم نمیتواند این باشد.
اگر حرف من باشد میگویم وضع عام است، موضوع له عام است، وضع شده برای کلی اما نه کلی اطلاقی، کلی طبیعی، قضایای حقیقیه یعنی کاری به واضع ندارد، گفته کلی، اما نحو سبیل قضایای حقیقیه یعنی این کلی باید بیاید توی خارج با یک مصداق آن مصداقش من است، آن مصداقش هذا است، آن مصداقش هو بین مبتدا و خبر است.
لذا از جاهائی که من قائلم این است که کلی طبیعی از جاهایی که مصداق ندارد توی خارج نمیتواند بیاید همین جاست الا اینکه اگر کلی علی سبیل قضایای حقیقیه بگوئید میتواند برای اینکه مصادیق خارجییش مستقل بالمعنی نیست رابطه است، صرف ربط است و اما اگر حرف مرا نزنید بگوئید وضع عام موضوع له عام، مستعمل فیه خاص میگویم این مستعمل فیه خاص چه؟ شاگردهای مرحوم آخوند برای من نقل کردند که ایشان روی منبر میگفتند که خواهش واضع خب خدا رحمتش کند مرحوم آقای مجاهدی از متخصصین در کفایه گوئی بود و از شاگردهای خوب مرحوم آخوند. خب من به ایشان میگفتم واضع کیست که هر چه بگوید من بگویم چشم؟ خب آیا من میتوانم مخالفتش بکنم یا نه؟ اگر نمیتوانم دلیل براین است که وضع عام، موضوع له مستعمل فیه خاصی که شما میگوئید نیست. کسی که اسم ماشینش را میگذارد طیاره این که خدا نکرده وضع را خود مردم درست میکنند معمولاً اینجوری است که مردم استعمال میکنند بعد هم حقیقت به خود میگیرد. لذا خود خدا هم باشد، خود خدا خواهش کرده یا امر کرده؟ چه کار کرده؟ مرحوم آخوند میگوید- که برای من نقل کردند- گفتند خواهش کرده و الا اگر امر کرده باشد میرود توی جزء خود معنا. و راستی در حالیکه من 11-10 دوره کفایه گفتم و اینهم دوره پنجم خارجم است هنوز نفهیدم مرحوم آخوند چه میخواهد بگوید و چه جوری درستش میکند؟ از یک طرف مرحوم آخوند و آنهم کفایه و هزار نفر به بالا مجتهد تحویل جامعه بدهد و از آنطرف هم حرفش را من طلبه نفهمم و ایراد بکنم.
اگر بشود تطبیق بر کفایه کنیم آنوقت ما میشویم تابع مرحوم آخوند و افتخار میکنیم که تابع مرحوم آخوند باشیم، افتخار نیست مرحوم آخوند را رد بکنیم، یک نفهمیدگی است اما تابع مرحوم آخوند بشویم افتخار میکنیم اما به شرطی که بتوانید این حرف مرا اولاً حرف دیروز مرا بپسندید بعد از آنکه بپسندید بتوانید تطبیق کنید با کفایه اگر این 2 تا حرف باشد اینطور بگوئیم که مرحوم آخوند میفرمایند وضع عام، موضوع له عام درست است. مستعمل فیه خاص، خواه ناخواه اگر علی نحو قضایای حقیقیه شد مستعمل فیه خاص میشود. نمیشود مستعمل فیه خاص نشود. برای اینکه قضایای حقیقیه این است کلما وجد فی الخارج و یصدق انه انسان، انسان. کلی طبیعی که توی خارج است معنایش همین است کلما صدق فی الخارج و یصدق انه انسان، انسان شامل آن میشود به تمام معنا.
اگر این عرض مرا بپسندید و کفایه درست میشود و الا اگر عرض مرا نپسندید 3-2 تا اشکال مهم به مرحوم آخوند وارد است و حالا چه کارش باید بکنیم؟ چه بهتر اینکه از بحث بگذریم و بگوئیم که 4 قسم وضع داریم هر 4 قسم هم در خارج موجود است ؛
وضع عام موضوع له عام، اسماء اجناس.
وضع عام موضوع له خاص، ضمایر اما باز وضع عام است به آن معنا که گفتیم یعنی قضایای حقیقیه.
وضع خاص موضوع له خاص، اعلام.
وضع خاص موضوع له عام، گفتم همه اختراعات که آقایان قبول ندارند.
این خلاصه حرف ماست دیگر چیزی نداریم. فردا روی یک حرف خیلی خوبی که توی معلول نمیدانم خواندید یا نه مجاز را میگوید با 24 قرینه باید باشد مرحوم آخوند میگویند نه، میخواهد قرینه باشد میخواهد نباشد ذوق باید باشد.
وصل الله علی محمد و آل محمد