درس خارج اصول آیت الله مظاهری
87/09/02
بسم الله الرحمن الرحیم
الفضل
جلسه 5
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
قبل از آنکه وارد بحث بشوم الان به یکی از فضلای قم که الان اینجاست میگفتم درس ما در قم این خصوصیت را داشت که 8-7 نفر مثل تو مینشستند حرف میزدند، مشاجرههای خوب بود و این در اصفهان از بین رفته و ما خیلی دلمان میخواهد 8-7 نفر از فضلا پای منبر بنشینند - مخصوصاً اینکه گوش من هم سنگین شده - پای منبر بنشینند مطالعه قبلی داشته باشند، مطالعه کتابها داشته باشند و برای اینکه اشکال بکنند، بنشینند و در هر درسی 8-7 تا اشکال، چقدر مزه دارد. و متأسفانه نیست، حالا الان علم اصول اینجا دوره سوم است و باید خیلی من از شماها استفاده کنم و متأسفانه نمیکنم. خیلی من تأسف میخورد که چرا چنین است. بعضی از فضلا که راستی فضلااند از اصحاب جدا شدند ما آنوقتها این کسانی که احتراماً درس میآمدند و میرفتند تکیه میدادند میگفتیم اصحاب جدار لذا بعضی از شما که اصحاب جدار شدید، بعضی از شما هم برای نبود عریضه در نصفه درست بنا میکنند بیایند تا اینکه درس تمام بشود.
تعدادی از عزیزان مبتدی هستند، خب آنها وظیفهشان این است که حسابی گوش بدهند، حسابی جزوه بنویسند، حسابی اشکالهایشان را بپرسند اما میان شما فضلائی هستند اینها خوب میتوانند حرف بزنند خوب میتوانند رد و بدل کنند، خوب مسئله را هضمش کردند مخصوصاً که دوره دومشان یا سومشان هم هست، از اینها خیلی توقع هم هست و توقع اینکه صف اول را معمولاً درسهای نجف، درسهای قم همیشه چنین بود، آن کسانی که اشکال میکنند، محدودند، بعضیها نمیخواهند اشکال کنند، اما بعضی میخواهند اشکال کنند وظیفهشان این است بنشینند پای درس، حسابی گوش بدهند حسابی بشنوند تقریر استاد، را ناگهان شروع کنند.
من یادم نمیرود درس استاد بزرگوار ما آقای بروجردی بعضی اوقات طوری میشد که آقای بروجردی بحث را ول میکردند برای فردا. یا مثل استاد بزرگوار ما حضرت امام بعضی اوقات اقرار به اشکال میکردند، فردا میآمدند تشکر میکردند و حرف آن شاگرد را قبول میکردند، خیلی اینها مزه دارد. این عین الملوک و ابناء الملول یک مصداقش همین جاهاست.
وعلی کل حال ما مبتلا شدیم به شما که اشکال نمیکنید، آنهائی که میتوانند اشکال کنند، باید اشکال بکنند. شما تقصیر دارید این اصول من مثل مرحوم آقای خوئی شانس خوبی داشتند در تقریر اصولشان را تقریر میکردند، فقهشان را تقریر میکردند، همین کتابهائی است که همه استفاده میکردند، اینها که از آسمان نیامده بودند، اینها همین افراد متوسطی بودند که راستی میخواستند تقریر بکنند، تقریر میکردند یک کتاب میشد و در این 12-10 ساله اقلاً 20 جلد کتاب فقهی و اصولی از من شما باید چاپ کرده باشید، یکی را هم نکردید در روز آخرت چه جواب میدهید؟ نمیدانم. من میگذرم، خیلی اهمیت ندارد، اما خدا میگذرد یا نه؟ جواب میخواهد، اگر جواب داشته باشید، والا گیر هستید.
خب اما بحث ما راجع به موضوع علم اصول و فائده علم اصول و تعریف علم اصول بود. از نظر موضوع علم اصول گفتم که قدما گفتند کتاب و سنت و عقل و اجماع و مرادشان آنجاست، آن آیات است، آن روایات است آن عقل است، آن اجماع است که بتواند ابزار توی فقه واقع شود تناسب بین کلام و وحدت و غرض. این مرادشان است لذا گفتم این ایرادهائی که در اصول آمده حتی از شیخ انصاری (رض) این ایرادها وارد نیست.
آن کسی که تمسک به آیه میکند، هیچ وقت تمسک به قل هو الله احد، تفسیر الله الصمد را، نکرده، نمیکند میگوید این کتاب، این آیه دلالت ندارد. برای این حکم فعلی، یعنی قرآن من حیث آیات الاحکام. یعنی قرآن من حیث الغرض من، موضوع کل علم مایبحث عن عوارضه الدخیله که ما معنا و آیات الاحکام دلالت حسابی دارد در فقه ما.
گفتم بهتر از این بگوئیم ما یقع فی طریق الاستنباط که مرحوم آخوند میگویند، بهتر از این بگوئیم الجه فی الفقه که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمودند، خب این موضوع علم اصول.
قاعده علم اصول چیست؟ از بیان موضوع فایده معلوم شد دیگر خیلی احتیاج نداریم اینطرف و آنطرف زدن، فایبده علم اصول چیست؟ آن است که ابزار واقع میشود در فقه ما خب معلوم است این فایده خیلی بزرگ است مرحوم آخوند که اسم علم اصول را گذاشتند صناعت همین آقای آخوند وقتی در اجتهاد و تقلید میرسند که اجتهاد به چه چیزی احتیاج دارد؟ میرسند به علم اصول یک پرواز عجیبی میکنند میفرمایند علم اصول مقدم بر همه علوم برای اینکه فقه ما احتیاج به این علم دارد.
میفرماید علم اصول اشرف از همه علوم برای اینکه دخالت در فقه ما دارد و فقه ما اسمش گذاشته شده فقه الاکبر، لذا از ما بپرسند فایده علم اصول چیست؟ میگوییم ما یقع فی طریق الاستنباط. دیگر خیلی لازم نیست اگر تقریرها مثل تقریر مرحوم نائینی و امثال اینها را مطالعه بکنید – که باید مطالعه کرده باشید و درس آمده باشید- دیگر احتیاج به آن همه تفصیل نداریم برای اینکه شما میدانید توی همان مطول یادتان دادند اینکه تعریف هر چه اقصر بهتر، رساتر، عالیتر. هر چه بتوانیم از آن حذف کنیم باب تعریف باید چنین باشد علاوه بر اینکه اجلی از معرف باید باشد اما هر چه بشود مختصر باشد، مختصرترین حرفها در فایده علم اصول مایقع فی طریق الاستنباط یک مقدار مختصرتر هو الحجه فی الفقه، قاعده علم اصول این است ما اگر اصولی نباشیم توی فقه لنگیم. خیال نکنید فقه همهاش این است که ما بتوانیم تطبیق بکنیم فتوای خودمان را با روایات اهل بیت خب همین تطبیق هم باز یقع فی طریق الاستنباط است اما بالاخره این اصول ما از اول تا آخر حتی وضع، حتی حقیقت و مجاز، حتی مشتق اینها که هوچی بازی در میآورند. من یادم نمیرود اصول میرفتم اصول آقای داماد (رض) وقتش هم بد بود، عصر ساعت 3-2 بود. کسی رسید از این ژیگولیها که بعد هم خیلی بد در آمد به من گفت کجا؟ گفتم اصول گفت اصول در خدمت استعمار، البته قبل از پیروزی انقلاب بود، حالا بعضیها مثلاً الان چنین شده که تا بتوانید شما مختصر میکنید، اینها مجتهد درست نمیکند. ما ادبیات میخواهیم، منطق میخواهیم، برو بالاتر ما فلسفه میخواهیم برو بالاتر ما علم معانی بیان میخواهیم، فصاحت و بلاغت میخواهیم برو بالاتر ما یک سطح پر محتوی و رسا میخواهیم، حالا که نیست چه؟ رسائل شیخ انصاری، یک دائره المعارف در اصول. یا کفایه مرحوم آخوند، حالا که نیست چیزی جای کفایه بنشیند کفایه مرحوم آخوند یک دوره مقنع رسائل اما با یک شیوه علمی که آقایان 1200 نفر مجتهد تحویل جامعه داد. مرحوم آخوند خیلی شانس داشت این 1200 مجتهد هیچ کدام استعدادهایشان مثل شما نبود، نظر استغنائی و اقتصادیشان خیلی بدتر از شما بود همین آقا سید ابوالحسن اصفهانی میگفت توی صف نماز پسرش آمد حین نماز پاهایش را بالا کرد، گفت باباجان ببین از بس پا برهنه راه رفتم پاهایم تاول کرده - همان که سرش را توی نماز بریدند - مرحوم آقا سید ابوالحسن اشاره کردند، فرمودند بابای تو این است اشاره کردند به آخوند. اگر پول بدهد من هم کفش برای تو میخرم، اگر پول ندهد، خب ندارم بخرم. آقا سید ابوالحسن شد، از نظر اقتصادی خیلی بدتر از شما، از نظر اجتماعی خیلی بدتر از شما یک ناامنی عجیبی در عراق حکم فرما بود، آخوند درست کرد، میرزای کوچک درست کرد، مرحوم نائینی درست کرد.
گفتند نبوغ چیست؟ گفت نبوغ سرم نمیشود، هر کس تلاش و کوشش داشته باشد حسابی به هر کجا بخواهد میتواند برسد. لذا این اصول بدرد نمیخورد، این حرف دشمن و حرف بیسوادهاست، حرف تنبلهاست. و الا اصول یقع فی طریق الاستنباط. خب اینهم قاعدهاش. تعریفش چیست؟ از موضوع فهمیده میشود از قاعده فهمیده میشود.
تعریف علم اصول این است یقع فی طریق الاستنباط تعریف علم اصول این است هو الحجه فی الفعل یک کلمه هم موضوع است، هم قاعده، هم تعریف. خیلی عالی در میآید کم علم پیدا میشود یعنی اصلاً وقتی کنجکاوی بکنیم بعضی از علوم همین جور است، اگر نگوئیم غالب علوم. اما این علم اصول آنکه خیلی واضح است این است تعریف و قاعده و موضوع یک چیز است، موضوع را شناختیم فایده را میشناسیم، فایده را شناختیم تعریف را میشناسیم، تعریف را شناختیم فایده و موضوع را میشناسیم. همهاش هم یقع فی طریق الاستنباط. به قول آقای بروجردی (رض) بالاتر الاصول هو الحجه فی الفقه. هم موضوع است و هم فایده است هم تعریف.
اما یک تعریفی شده از قدماء که همیشه مشهور است، این همان است اما یک مقدار بیشتر واضح کرده؛ هو العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه. این تعریف خیلی مشهور است. مرحوم شیخ طوسی اول اصولی که نوشته شده، عده است در میان سنیها نه، در میان سنیها آن 4 نفر که سنیها امامتشان میدانند یعنی ابوحنیفه، مالک، شافعی و آن یکی، این 4-3 تا خودشان و سایرین کتاب خیلی نوشتند که شیعه در مضیقه عجیبی بود، دچار این بود که حفظ جان زن و بچهاش بکند، وامانده بود اما مثل شیخ طوسی قد علم کرد. الحمدلله همه گذشتهها را این مرد جبران کرد 200 جلد کتاب به بالا در عرض 40 سال ایشان نوشت. اما 40 سال خفقان، کتابخانهاش را آتش زدند کرسی درسش را، آنجا که درس میگفت آتش زدند، شاگردها فرار کردند تا توانستند گرفتند و قتل عام کردند، خود ایشان پیاده از بغداد آمد نجف ،اولین کاری که کرد تشکیل حوزه داد. شما را به خدا قسم طلبهها روز قیامت جواب شیخ طوسی را چه میدهید؟ و حوزه نجف بالاخره مرهون شیخ طوسی است. بیش از چندین هزار نفر مرجع تقلید و مجتهد جامع الشرایط تحویل داد. مرادم اینجاست که اولین اصولی که در میان ما نوشته شده عده شیخ طوسی است، خیلی خوب کتابی هم هست و آنجا میفرماید تعریف علم اصول، این علمی که میخواهم بنویسم، تعریفش، العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه، خیلی خوب است اما همان ما یقع فی طریق الاستنباط است، همان الحجه فی الفقه است. آن یک مقدار تفصیلش بیشتر، تفصیل رسا هم هست دردرس قبل صحبت کردم، گفتم ولو ما یقع فی طریق الاستنباط، این بعضیاش عام است مثل باب اوامر، نواهی، مطلق، مقید، عام، خاص، مفاهیم مجمل و مبین و بعد هم بیائیم به قاعده یقین و حجیت قید واحد و حجیت امارات، بعد هم برویم سر اصول عملیه و در آخر کار تعادل و تراجیح، همه اینها یقع فی طریق الاستنباط مگر اینکه بحث ما عام است اما غرض ما خاص است. لذا موضوع کل علم مایبحث عن عوارضه الذاتیه، آن عام، خاص میشود، یعنی ما بحث میکنیم اینکه عام حجت است یا نه؟ دلیمان هم بنای عقلا. یعنی در میان عقلا عام خاص است یا نه؟ خب درست میکنیم عام یعنی چه؟ تخصیص یعنی چه؟ تقیید یعنی چه؟ بعد میآئیم توی اصولمان همانها را که عام بحث کردیم به نحو خاص میبریم توی فقهمان از فقهمان استفاده میکنیم مثل یک شمشیر هم میتواند دشمن بکشد هم میتواند دوست بکشد هم میتواند کارهای دیگر انجام بدهد. شمشیر را در جبهه برای چه میخواهند؟ آدم بکشد. حالا عام را برای چه میخواهیم، ما که توی اصول بحث میکنیم برای چه میخواهیم؟ برای اینکه برویم توی فقه و در فقه از آن استفاده بکنیم. وقتی رسید به اینجاها بگو بارک الله تو خوب گفتی کسی نگفته تو عالی گفتی.
چیزی که مطالعه میکنند و باید بدانند و فردا جوابش را بدهند این است، همه اینها که ما گفتیم از آخوند استفاده کردیم، انصافاً مرد عجیبی بوده، هم از نظر تقوا بالا بوده، الهامات داشته، هم از نظر علمی بالا بوده، راستی بالا بوده. هم از نظر اجتماعی و سیاسی همه اینها که گفتیم از آخوند استفاده کردیم اما آقای آخوند در آخر کار یک جمله دارند که همه چیز را خراب کردند میگویند تعریف علم اصول این است صناعه یعرف به القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه. علم اصول همان علم اصولی که در آخر کار میفرمایند بالاترین علوم است، فقه الاکبر است اگر نبود فقه نداشتیم حالا رفت یک صنعت شد مثل آهنگر که یک صنعت دارد من طلبه هم بحث اصولی یک صنعت دارم نمیدانم یعنی چه؟ صناعه به یعرف القواعد این یعنی چه؟ خب از اول بگو ما یقع فی طریق الاستنباط گفتیم و تمام شد و پذیرفتیم و بارک الله را هم به تو گفتیم نمیخواهی حرف قدماء را بزن. حرف بزرگان، اینکه هو العلم بالقواعد لاستنباط الاحکام الشرعیه در اصول ما عام و خاص درست میکنیم در فقه ما خیلی بدرد میخورد. در اصول ما حجیت خبر واحد و حجیت امارات درست میکنیم. در اصول ما اصول عملیه درست میکنیم. در اصول ما قاعده تعادل و تراجیح روایت درست میکنیم حالا ناگهان حرف قدما را رها کنیم یک چیزی برای خودمان درست کنیم، علم اصول را پدرش را در بیاوریم، صناعه به یعرف القواعد الممهده خب بگو علم یعرف به القواعد یعرف هم لازم نیست همانطور که خودشان نیاوردند بگو علم اصول چیست؟ قواعد ممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه علمش را میخواهی بیاور میخواهی نیاور یا بگو العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه یا علمش را هم بینداز الاصول هو القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه این تعری علم اصول است.
علی کل حال من توی جزوه هم نوشتهام، اضعف التعریفات تعریف مرحوم آخوند در علم اصول است اما اشرف التعریفات باز تعریف مرحوم آخوند در علم اصول است، اشرف است آنجا که میگوید ما یقع فی تعریق الاستنباط، اضیف است آنجا که میگوید صناعه یعرف به القواعد.
حالا روی این حرف مرحوم آخوند چون کفایه حاشیههای خیلی خوب دارد و متأسفانه طلبهها حتی مدرسان میروند دنبال اینکه کسی فارسی کرده باشد یا کان یکون کرده باشد حال مطالعه و حال حاشیه کمپانی را ندارد، حاشیه مرحوم آخوند بر رسایل اینها خیلی مهم است لذا در این کان یکون درست بکند یک چیزی بیاید سر درس کلمه این شاگردها را به طاق بکوبد، اگر ضمنش هم بلد نباشد، غیبت و تهمت و شایعه نباشد.
حالا شما که از اینها نیستید بنابراین درباره همین صناعه یعرف به یک حواشی خوب خوبی هست، اگر حالش را داشته باشید مطالعه کنید فردا به من ایراد کنید و الا بحث فردایمان راجع به بحث اول اصول وضع.
وصل الله علی محمد و آل محمد