درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

الفضل

جلسه 2

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   مسئله اول که در اصول آمد یک مسئله بغرنجی است اما بعدش مسائل خیلی آسان و خوب است و استدلال دارد و از فضلای جلسه تقاضا دارم روی این بغرنج و مشکل یک فکری بکنید، جوابی تهیه بکنیم و آن مشکل این است، قدماء متأخرین همه گفتند موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه و مثل اینکه یک تسلم درمیان همه هست و این تسلم یک اشکال دارد و آن این است که موضوع کل علم مایبحث عن عوارض غیر ذاتیه، نه عن عوارضه الذاتیه، عن عوارضه القریبه. مرحوم آخوند می‌فرماید موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه ای بلا واسطه فی العروض یعنی عرض، عرض قریب نه، حتماً عرض ذاتی در حالیکه ما یک جا پیدا نمی‌کنیم در یک علمی که از عوارض ذاتیش بحث بکند، همه از عوارض قریبه بحث می‌کنند. عوارض ذاتی کدام است؟ خب منقسم کردند در منطق به 6 قسم، بالاخره 6 قسم برمی‌گردد به اینکه واسطه، واسطه در عروض نباشد، واسطه در ثبوت باشد یعنی عرض عارض شود بر موضوع بدون واسطه، یا واسطه در ثبوت باشد 6 قسمش کردند، عرض قریب کدام است؟ آنکه عارض شود بر موضوع اما با واسطه،اول و بالذات عارض بشود بر آن واسطه، ثم عارض بشود بر آن موضوع علم اصول و علم فقه و همه علوم این جور است برای اینکه محمولها یعنی عوارض اول عارض می‌شود بر موضوعات مسائل ثم عارض می‌شود بر موضوعش، می‌شود عرض قریب، عرض ذاتی کدام است؟ اینکه آن واسطه هیچ کاره باشد، فقط واسطه باشد. علت باشد برای اینکه محمول را بدهد به موضوع و اما اگر نا اهل باشد محمول را اول خودش بردارد، بعد از آنکه خودش برداشت، بدهد به دیگری، خب می‌شود عرض قریب تمام علوم اینجور است، برای اینکه همه مسائل ، هر علمی، یک موضوع دارد، یک محمول دارد، آنوقت آن محمول که بار بر آن موضوع خاص شد، ثم عارض بر آن موضوع علم هم می‌شود ، می‌شود عرض قریب.

    دیروز عرض کردم مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی، خیلی حرف در اینجا زده شده، اگر مطالعه کرده باشید دیروز می‌گفتم به اندازه‌ای مسئله مسلم شده که مثل استاد بزرگوار ما حضرت امام در درس، اصلاً می­گفتند چه کسی گفته این حرف را ؟ این حرفها همه هیچ چیز، خب این حرف است، ان چیز دیگری است قرار است، اما راستی بخواهیم تراز نکنیم، یکدفعه می‌گوئیم بیخود گفتند، یکدفعه می‌خواهیم این بیخود گفتن نباشد، راستی درستش بکنیم مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی و همچنین صدرالمتألهین که دیروز می‌گفتم صدرالمتألهین از خواجه نصیر الدین طوسی گفته، هر دو، آن در شرح اشارات ،اول شرح اشارات همانجائی که آقایان بحث می‌کنند، اول بحث موضوع کل علم ما یبحث عن عوارض الذاتیه ، خواجه نصیرالدین طوسی در اول اشارات می‌گویند بعدش هم مرحوم ملاصدرا در اول اسفار و اینهم نمی‌دانم چه جور شده، آقایان اصلاً حرف مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی و مرحوم ملاصدرا را نمی‌گویند، خب مثل مرحوم آخوند اهل بخیه است دیگر، کفایه‌اش پر از فلسفه است اما اینجا استاد خودش را – استاد کل- خواجه نصیرالدین طوسی و صدرالمتألهین را اصلاً فراموش کرده ، نه فراموش کرده ، حسابی می‌چسباند بلا واسطه فی العروض و ندیدیم هیچ کس این کسانی که اصول نوشتند، ندیدیم حرف ملاصدرا و حرف شیخ الرئیس را بزنند، در حالیکه حرف خیلی بالا است. خیلی مفید است، رفع اشکال هم می‌کند این 2 بزرگوار می‌گویند اشتباه اینجا شده که عرض منطقی را شما اشتباه گرفتید با عرض به معنا محمول و سنخیت بین موضوع و محمول باید سنخیت باشد و این موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه معنایش این است، شما علم اصول موضوعش چیست؟ کتاب و سنت و عقل و اجماع، یا به قول مرحوم آخوند ما یقع فی طریق الاستنباط، این موضوع علم اصول است،  هر چه وابسته به این موضوع باشد ما به این می‌گوئیم عرض ذاتی، عرض ذاتی یعنی چه؟ در مقابل بیگانه نه در مقابل عرض قریب، همه اعراض، اعراض قریب منطقی‌اند، اما در اصول که می‌گوئیم کل موضوع، یا توی فقه فرق نمی‌کند می‌گوئیم موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه یعنی عن محمولاته، آنوقت این محمول برای موضوع می‌شود عرض ذاتی در مقابل چه؟ در مقابل اینکه فلسفه را بیاورند توی اصول، یک مسائل بیگانه را ببرند توی فقه یک مسائل فقهی را ببرند توی فلسفه. اینها، این خلط‌ها که گاهی واقع می‌شوند و می‌گویند این مسائل عوارض ذاتیش نیست برای اینکه ما یقع فی طریق الاستنباط نیست، برای اینکه فعل مکلف نیست در موضوع علم فقه لذا مثل مرحوم صدرالمتألهین خیلی رسا برای اینکه هر کدام شما اسفار خواندید می‌دانید که اسفار خیلی از نظر لفظ گویاست خیلی قلم خوبی صدرالمتألهین داشته و انصافاً توانسته آن معانی فوق العاده مشکل را که شفا، خب همین است دیگر، شفا یک دوره فلسفه اما مشکل است، چه مشکلی ولی آن فلسفه را صدرالمتألهین آوردند همان فلسفه یک مقدار بیشتر و پررنگ تر اما از نظر لفظ خیلی رسا، خیلی پر محتوی. ایشان بهتر از مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی است ،می‌فرمایند این سفره مسائل را پهن کن ببین این مسائل آیا سنخیت دارد باموضوع یا نه؟ ما در اصول می‌خواستیم چه کار بکنیم؟ هدف ما در اصول چیست، می‌خواستیم کتاب و سنت و عقل و اجماع درست بکنیم این هدف است خب مسائلی که مربوط هدف و غرض ماست به موضوع علم ما می‌خورد اما مسائلی که مربوط به هدف ما مربوط به غرض ما نیست به موضوع ما نمی‌خورد، آنهائی که نخورند می‌گوئیم عرض قریب، بعبارت دیگر می گوئیم استطراد، استطراداً آمده دیروز می‌گفتم الکلام یجری الکلام آمده، اما آن مسائلی که به موضوع بخورد، این با هدف ما، با غرض ما درست است به اینها می‌گوئیم عوارض ذاتیه ، این یک اصطلاح است ،این حرف مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی این حرف صدرالمتألهین خیلی خوب است و ما توقع داشتیم از مثل مرحوم آخوند اینجا همین را بگویند موضوع کل علم مایبحث عن عوارضه الذاتیه ای تکون سنخاً مع موضوع العلم، درست می‌شد دیگر. باب اوامر ملاکش است، باب نواهی، باب عام و خاص، باب مطلق و مفید باب مفهوم، همه اینها توی تدوین این علم، توی غرض من، توی هدف من، برای اینکه موضوع علم اصول کتاب، سنت عقل و اجماع است دیگر همه اینها برای آن می‌شوند.

    اما یک مسئله فلسفی که در اصول آمده این مسائل فلسفی استطرادی است. مثل استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی (رض) یکی از کارهای خوبش همین است که ایشان اول آیه را معنا می‌کن مثل مجمع البیان حتی مجمع البیان بهتر معنا می‌کند تا علامه طباطبائی، علی کل حال معنا می‌کنند آیه را بعد از آنکه آیه را معنا کردند یک بحث استطرادی، بحث فلسفی، بحث عرفانی، بحث اجتماعی، بحث سیاسی به نام فرع می‌آورند توی المیزان هزارها مسائلی آمده که سنخ تفسیر نیست، سنخ تفسیر چیست؟ آنچه مجمع البیان دارد و اما مسائل فلسفی، اجتماعی، سیاسی به قاعده الکلام یجر الکلام. یکدفعه مثل طنطاوی است تنطاوی نه ،می‌گوید 700 آیه در قرآن مخصوص علوم طبیعی است ، آیه را می‌آورد، عارض بر  آن می‌کند که یکی‌اش را علامه طباطبائی نیاوردند، حق هم با علامه طباطبائی است برای اینکه قرآن را ما نمی‌توانیم تفسیر زمانی و مکانی و امثال اینها بکنیم، خب این کار تنطاوی مووضع کل هم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه یعنی می‌گوید این آیه دلالت دارد بر اینکه مثلاً خورشید در حرکت است، و الشمس ینبقی لها ان تدرک القمر، کل فی فلک یسبحون. و آن علم باطل و علم تنظیم روز، قرآن این را می‌خواهد بگوید این سنخیت دارد، اما علامه طباطبائی (رض) خیلی عالی کرده، می‌فرمایند که مثلاً این قضیه داروین مسئله باطل این مربوط به قرآن نیست یک فرعی است که من آوردم برای اینکه تکامل داروین را از بین ببرم خب خیلی خوب است اما آیا این عارض بر موضوع علم تفسیر می‌شود یا نه ؟ نه. مرحوم صدرالمتألهین همین را می‌گویند دیگر، خیلی عالی است البته گفتم از مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی گرفتند و آن این است که ما موضوع را در میان می‌گذاریم ، موضوع هر علمی را حالا منجمله علم اصول، موضوع علم اصول چیست؟ کتاب، سنت، عقل و اجماع. به قول مرحوم آخوند بهتر، ما یقع فی طریق الاستنباط، این را می‌گذاریم وسط، اطراف این یک مسائلی جمع بکنیم، این سفره را پر بکنیم، آنوقت        می رویم سر مسائل هر کدام این مسائل بخواند با این موضوع می‌گوئیم این مسئله مال این علم است هر مسئله نخواند می‌گوئیم استطرادی است. می‌گوئیم این طرد للباب آمده ،الکلام یجر الکلام آمده، این را می‌گویند عرض قریب یعنی محمول غریبه است، هر محمولی که خودی باشد، ذاتی باشد، مال موضوع باشد بگوئیم این عرض ذاتی است ، هر محمولی که غریبه باشد، به این موضوع نخورد، من باب الکلام یجر الکلام باشد می‌گوئیم این عرض قریب است یعنی محمولی است که سنخیت با این موضوع ندارد، خیلی خوب است انصافاً .

    بنابراین ما عقیده داریم که این موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه ، این جمله مرحوم آخوند که بلاواسطه فی العروض ، این مطلب را –  مطلب غلط را –  جا انداخته، نباید اینطور باشد و عرض قریب و عرض ذاتی توی منطق ، اصلاً ربطی به این ندارد، یک جمله‌ای بعضی اوقات استاد بزرگوار ما آقای بروجردی داشتند، خیلی جمله خوبی بود، می‌فرمودند که ما یک علومی را آوردیم توی اصل مثل علم منطق و علم فلسفه را آوردیم در اصول برای اینکه این را حالش بیاوریم اما باد کرد و این اصول ما حالا باد کرده است، این باد را باید خالی بکنیم و این خیلی حرف خوبی است دیگر لذا اصول ما هر مسائلی که مربوط به کتاب و سنت و عقل و اجماع است ، هر مسئله‌اش که توی فقه ما به درد می خورد و ما می‌توانیم با آن مسئله، با آن قانون، مسئله درست بکنیم، این خودمانی است این ذاتی است و هر مسئله‌ای که طرداً للباب آمده، این خودمانی نیست، این غریبه است، این ذاتی نیست. برمی گردد به اینکه اصلاً آنهائی که گفتند موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه مرادشان این سنخیتها بوده، نه مرادشان آن عرض قریب و  عرض ذاتی منطقی بوده، عالی در می‌آید.

    یک حرف دیگر هم هست، این را ببینید چطوراست؟ و آن این است که موضوع هر علمی با مسائلش کلی و جزئی است که دیروز می‌گفتم دیگر و کلی و جزئی ، جزئی عین کلی، کلی عین جزئی است، کلی طبیعی است دیگر ما 3 تا کلی داریم یکی کلی ذهنی، کلی عقلی که در ذهن است ، تصور انسان. یک یکلی منطقی آنکه منطق رویش کار می‌کند، لابشرط است، نه توی ذهن است، نه توی خارج . این را هم می‌گوئیم کلی منطقی یعنی کلی که لابشرط من حیث هی، هی . ماهیت لابشرط من حیث هی، هی. یک کلی دیگر هم داریم توی خارج با عوارض مشخصه. مثل زید انسان خب این انسان را که حمل بر زید می‌کنیم مجاز که نیست یعنی تمام معنا این انسان آمده توی ذهن فرقش این است که عوارض مشخصه دارد، تا توی خارج نیامده باشد، عوارض مشخصه ندارد کلی ذهنی است، کلی عقلی است، وقتی آمد توی خارج می‌شود کلی طبیعی به قول حاشیه ملا عبدالله چه خوش می‌گوید الحق ان الطبیعی بمعنا وجود افراده. خب کلی طبیعی توی خارج است، آنوقت کسی اینجور بگوید هر مسئله که ما رویش بحث می‌کنیم، این محمولات ولو بر ای این جزئی است اما برای کلی هم هست پس محمول عارض شده بر کلی یعنی موضوع علم بلاواسطه.

    اگر حرف مرا بپسندید این دیگر شاید از نظر بهتر از حرف مرحوم صدرالمتألهین است که حرف صدر المتألهین اصلاً قضیه را سالبه به انتفاء موضوع کرده و اما این عرض من قضیه را سالبه به انتقاء موضوع نمی‌کند، می‌گوید درست است، موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه، عوارض ذاتی هم یعنی همان عرض ذاتی منطق آنوقت چه جور درستش بکنید در حالیکه مسائل بار بر موضوع علم می‌شود با واسطه؟ می‌گوئیم آقا واسطه‌اش خودش است.

    لذا مثلاً همین مثال من زید انسان ، ما یک انسان داریم، ماهیت لابشرط یجتمع مع الف شرط، این موضوع علم منطق است، حالا اینکه یجتمع مع الف شرط می‌آید در خارج، در ضمن زید، در ضمن عمرو، در ضمن بکر، آن عوارض مشخصه این کلی طبیعی را متکثرش می‌کند به عدد انسانهای در خارج ما کلی طبیعی توی خارج داریم لذا فرق بین آن ماهیت لابشرط با زید انسان چیست؟ هیچ چیز فقط فرقش عوارض مشخصه   است ، عوارض مشخصه این کلی را جزئی کرده ، گفتیم زید انسان لذا تمام مسائل علم، علم اصول را ببینید، علم اصول یک مسائلی دارد، عمده‌اش مسائل امرو نهی و مفهوم و عام و خاص و باب یقین و باب مظنه و اصول عملیه. اینها مسائل علم اصول است، خب حالا این مسائل علم اصول، اشتراکش چیست؟ ماهیت لابشرطش چیست؟ ما یقع فی طریق الاستنباط. این یک کلی است، کلی لابشرط. این کلی لابشرط را من می‌آورم در باب اوامر و روی مسائل اوامر صحبت می‌کنم، من حیث انه امر یک مسئله‌ای است از مسائل، جزئی است اما همین مسئله من حیث انه امر جزئی است یقع فی طریق الاستنباط یا نه ؟ آری پس کلی طبیعی آمد اینجا. وقتی کلی طبیعی اینجا آمد، مسائل همینطور که عارض بر مشخصات است، عارض بر کلی طبیعی هم هست، نمی‌شود که عارض نباشد دیگر. زید انسان اینجوری است که هر چه به سرزید بیاید، به سر انسان هم آمده، هر چه راجع به زید در منطق بگوئیم، راجع به انسان هم گفتیم. برای اینکه کلی طبیعی به تمام معناست، اشتراکی که نیست آن رجل همدانی می‌گوید. راستی به اندازه افراد انسانها ما کلی طبیعی در خارج داریم به تمام معنا. فقط فرقش عوارض مشخصه است. خب ما نحن فیه چیست؟ ما یقع فی طریق الاستنباط این موضوع علم اصول. بحث مفهوم می‌خواهیم بکنیم، می‌گوئیم آیا مفاهیم حجت است یا نه ؟ که اگر حجت باشد ما برویم توی فقه از مفاهیم استفاده بکنیم. این بحث مفهوم است می‌گویم خیلی خوب، این عرض عارض شد بر معروض، بر باب مفاهیم، باب مفاهیم با باب اوامر فرقش چیست؟ عوارض مشخصه، اشتراکش چیست؟ ما یقع فی طریق الاستنباط. پس این به تمام معنا آمد توی المفهوم حجه ام لا. پس بحث‌هایی که در باب مفاهیم می‌کنیم ولو موضوعش جزئی است مثل زید است، اما کلی طبیعی در زید است پس در حقیقت بحث از کلی طبیعی کردیم بلا واسطه. اصلاً واسطه هیچ نخورد، اگر هم واسطه خورد، واسطه جزئی و کلی بود، جزئی و کلی عین یکدیگر است توی خارج.

    اینها از من است دارم می‌گویم، قبول ندارید دیگر آن حرفهای قم است و خیلی خوب حرفهای قم را می‌زنیم، حرف من را قبول دارید یانه ؟ اشکال به حرف من بگیرید. اگر اشکال به حرف من هست آن است، حالا دیگر بحث را تمام بکنیم دیگر در این باره صحبت نکنیم و آن این شد موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه را ما بخواهیم روی اصطلاح منطق بیائیم جلو، اشکال وارد است برای اینکه باید بگوید موضوع کل علم یبحث عن عوارضه القریبه. خب چه بکنیم؟ گفتم شیخ الرئیس جواب داده، گفته اصلاً این عوارض ذاتیه در اینجا یک اصطلاح شده درمقابل منطق و آن این است که موضوع کل علم ما یبحث عن مسائلی که سنخ موضوع است، استطرادی نیست، ذاتی است، خودمانی است، مسائل از خود علم اصول است، گفتم خیلی حرف خوبی است، مثل صدرالمتألهین هم تصدیقش کرده، اما یک جمله هم خود من داشتم ببینید این چیست؟ رویش فکر کنید اگر رد می‌کنید و از خودتان چیزی دارید تا فردا صحبت کنیم و الا برویم سر مباحث دیگر. و آن این است که موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه ای بلا واسطه یا اصلاً واسطه نمی‌خورد یا واسطه در عروض نیست ما می‌‌گوئیم چون کلی طبیعی در خارج است تمام معنا، پس بحث از جزئی، بحث از کلی است پس در حقیقت تمام محمولها بار می‌شوند بر موضوع جزئی و کلی هر دو ولو فرق بین کلی و جزئی الا به عوارض مشخصه برای اینکه کلی توی خارج است، اگر توی خارج نبود خب 2 چیز بودند می‌شد انسان اشکال بکند اما چون توی خارج کلی طبیعی و جزئی عین یکدیگرند بحث از این، بحث از اوست. بحث از او، بحث از این است. بحث از عوارض ذاتی است، ای بلا واسطه فی العروضی که مرحوم آخوند می‌گوید.

وصل الله علی محمد و آل محمد