99/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: 1- فضيلت نماز جماعت 2- موارد وجوب نماز جماعت/ نماز جماعت/ کتاب الصلوة
بحث امروز به بعد به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت ولي عصر«عجلاللهتعاليفرجهالشّريف» راجع به نماز جماعت است. نماز جماعتي که از نظر تأکيد فوقالعاده مهم است. [1]
امروز در مسئلهی نماز جماعت، دو بحث داريم که هر دو بحث خيلي مهم است و متأسفانه راجع به هر دو بحث در کتابهاي فقهي بحث نشده است. در کتابهاي روايي، اصل بحث، بحث شده است و به عبارت بزرگان، بحث سير و سلوکي در اين دو بحث در فقه ديده نميشود.بحث اولمان راجع به فضيلت نماز جماعت است. بيش از صد روايت راجع به نماز جماعت داريم. شايد هم به همين اندازه تأکيد پيغمبر اکرم و اهلبيت«سلاماللهعليهم» راجع به نماز جماعت داريم و اگر هيچ چيزي نداشتيم به جز اين روايتي که در رسالههاي عمليه آمده است و آن اينست که نماز جماعت اگر يک امام و يک مأمون باشد، در هر رکعتي ثواب صد و پنجاه نماز براي آنها هست.[2] بعد رواي تشريح ثواب دو يا سه نفر را ميگويد تا ميرسد به ثواب ده نفر. که اگر يک جماعت ده نفري تشکيل شود، اگر آسمانها کاغذ گردند و درياها قلم گردند، اگر جن و انس و ملائکه نويسنده گردند، نميتواند ثواب يک رکعت اين نماز را بنويسند. نظير اين روايت فراوان است و با ادلّهی تسامح در ادلّهی سنن مطلب را تمام کردهاند و گفتهاند ثواب روي مستحبات است و ثواب روي مستحبات سند نميخواهد و ولو ضعيفالسند باشد، گفتهاند قانون تسامح در ادلّهی سنن ميگويد حجت است.
اين چيزيست که در رسالهها و در کتب ادعيه و در کتابهاي سير و سلوکي و همچنين در کتابهايي است که فضايل نقل ميکنند. حرف در اينست که اين ثوابها که نميتواند استحقاقي باشد. مثلاً کسي دو رکعت نماز صبح با جماعت ده نفري بخواند و اين ثوابها مستحقي باشد. تفضلي هم نميشود؛ براي اينکه بين تفضّل بايد تناسبي باشد؛ لذا معمولاً گفتند که استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّسسرّه» بعضي اوقات با اشاره ميفرمودند که دانه ميريزد تا کبوتر بگيرند. ثواب، ثواب ترغيبي و ثواب کنايي است، براي اينکه مردم را به نماز جماعت ترغيب کنند، اين ثوابها را ميدهند. ذکر لازم و ارادۀ ملزوم، کنايه ميشود. يا اينکه ترغيب براي امري است و ترغيب روي مستحب يا واجب است و يا تهديد روي امري است و بعضي اوقات خود، خصوصيت ندارد، بلکه براي ترغيب و تحريص و براي استقبال مردم، اين ثوابها را عنايت کردند. اگر توجه داشته باشيد، در مفاتيح محدّث قمي«رحمتاللهعليه» يا زادالمعاد علامه مجلسي«رحمتاللهعليه» و يا مصباح المتهجد شيخ طوسي«رحمتاللهعليه» و ديگران، فقط ثواب را نقل ميکنند. شايد بيش از صد هزار در مفاتيح محدث قمي ثواب نقل کرده براي دعاها و توسلها و ثوابها هم خيلي بالاست. اگر فقط اين ثوابها بود، ممکن بود کسي تشکيک کند در سند روايتها و بگويد سند ندارد. اما وقتي مقداري برويم در اصل قضيه، ميبينيم که قضيه قرآني است و همين روايتي که در رسالههاي عمليه آمده که اگر کسي در نماز جماعت ده نفري شرکت کند، ثوابش را به غير خدا کسي نميداند؛ اين در قرآن هم به طور فراوان آمده است. ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾[3]
در آيهی بالاتر از اين ميفرمايد: ﴿وَ مَنْ يُطِعِ اَللّهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ اَلَّذِينَ أَنْعَمَ اَللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَداءِ وَ اَلصّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[4]
کسي که متّقي حسابي باشد، محشور با اهلبيت«سلاماللهعليهم» و محشور با انبياء و بالاخره محشور با بزرگان است. کسي که متّقي باشد، معمولاً بايد يک ثواب معمولي داشته باشد، اما ثواب ترغيبي و تحريصي کار را به اينجا ميرساند که: ﴿وَ مَنْ يُطِعِ اَللّهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ اَلَّذِينَ أَنْعَمَ اَللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَداءِ وَ اَلصّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾
نظير اين آيه در قرآن زياد هست که براي ترغيب و تحريص، ثوابهاي بالايي عنايت ميکنند، براي اينکه مردم به سمت مستحبات بروند. اتّفاقاً کار هم کار فوقالعاده مهمي است؛ يعني رغبت روي مستحبات و مخصوصاً نماز جماعت که فوقالعاده مهم است و سازندگي خوبي دارد و قرآن ميفرمايد سازندگي اينست که انسان را به درجه پيامبري و درجه صديقين و درجهی شهدا ميرساند؛ لذا بحث اول ما راجع به اينست که اين نماز جماعت مستحب است اما آدمساز است. اين نماز جماعت مستحب است اما ثوابي که بار بر آن است، فوقالعاده محيرالعقول است و گفتم اينها ثواب استحقاقي نيست و حتي نميشود ثواب تفضّلي باشد، بلکه ثواب ترغيبي کنايي است؛ لذا اينکه انسان را ميرساند در مقام نبيين، معنايش اين نيست که پيغمبر ميشود، بلکه معنايش اينست که محشور با پيغمبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» است. کسي که به کربلا ميرود، معنايش اين نيست که به مقام امام حسين«سلاماللهعليه» ميرسد بلکه معنايش اينست که امام حسين«سلاماللهعليه» او را قبول ميکند؛ لذا اين بحث اول ماست که بايد دربارۀ آن خيلي حرف زده شود، اما اصلاً حرف زده نشده و خلاصهی بحث اين شد که اين نماز جماعت از مؤکّدات اسلام عزيز است و پيغمبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» به اين نماز جماعت فوقالعاده اهميت ميدادند و بزرگان اهميت داده و اهميت ميدهند؛ اما عمده قرآن است که روي نماز جماعت تأکيد دارد اما قرآن ميگويد هرکه سر و کار با مستحبات داشته باشد و به راستي توانسته باشد از حالت يقظه به حالت توبه و بعد به حالت تقوا درآيد، و از حالت تقوا به حالت تخليه و تحليه و تجليه برسد، آنگاه اين شخص ميرسد به مقام لقاء و آيهی ﴿وَ مَنْ يُطِعِ اَللّهَ وَ اَلرَّسُولَ﴾ همان مقام لقائي است که بيست و يک مرتبه در قرآن آمده و به قول بزرگان چه داعي داريم که بگوييم ملاقات خدا يا ملاقات ائمهی طاهرين«سلاماللهعليهم» ﴿و مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللهِ﴾[5]
معنايش اينست که خيلي ثواب دارد؛ بلکه انسان را به مقام لقاء ميرساند.در قرآن علاوه بر بيست و يک جا که اين کلمهی لقاء آمده، بعضي اوقات آياتي هست که فوقالعاده محيرالعقول است. مانند: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ﴾[6]
معنا ندارد که بگوييم در روز قيامت، نه، بلکه افرادي هستند که نظر دارند به خدا. يعني همينطور که انسان آب بخورد، سيراب شود، ميتواند به جايي برسد که خدا را بيابد، نظير آدم تشنه که آب بخورد و سيراب شدن را بيابد، ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ﴾
همچنين انسان رسد به جايي که به جز خدا نداند و اين نماز جماعت و امثال جماعت و اهميت دادن به مستحبات، انسان را به مقام لقاء ميرساند و قرآن بيش از چهل پنجاه جا راجع به اين مقام لقاء و مقام فناء صحبت کرده و اين جملهی علي«سلاماللهعليه» «ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ»؛ من خدا را ميبينم. اينکه ميفرمايند خدا ميبينم، با اين چشم مبارکشان نيست، بلکه يعني رسيدم به آنجا که ميدانم و ميبينم حقيقت را و مييابم آن حقيقت را که اگر انسان به آن مقام برسد، معنايش اين ميشود که اين شخص به واسطهی اهميت دادن به واجبات و اهميت دادن به مستحبات، به مقام لقاء ميرسد. همچنين ميرسد به مقامي که ميبيند خدا را نظير آدم تشنه که آب بخورد و سيراب شدن بيابد.
ما از اين قضايا دوريم و قرآن آمده تا ما را نزديک کند و واجبات آمده تا ما را نزديک کند، مخصوصاً مستحبات آمده تا ما را به سرحد لقاء برساند؛ لذا همهی اين روايتها و آيات مربوط به مقام لقاء و مقام فناست و اينکه انسان برسد به جايي که به جز خدا نبيند. يعني خدا را با چشم دل ميبيند و با آن هويتي که پروردگار عالم در عمق جان او نهفته است؛ لذا اين نماز جماعت که اينقدر روي آن تأکيد شده است، ولو از مستحبات است، اما مستحبي است که اگر اهميت به آن داده شود، بهشت و مقام لقاء و مقام فناء ميشود و اين روايات همهی اين ثوابهايي که دارد، کنايي است.برعکس اين هم هست. يعني قرآن ميفرمايد: ﴿إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اَللّهُ لَهُمْ﴾[7]
اگر هفتاد مرتبه استغفار کني، فايده ندارد؛ اين هفتاد از باب مثال است. يعني انسان گاهي ميرسد به آنجا که آمرزيده نميشود. انسان گاهي ميرسد به آنجا که هويت آدميت را از دست داده است. اما همين جا هم اين «سبعين مرة» از باب مثال است. حال بگوييد کنايه است و بگوييد به حرف حضرت امام، دانه ميريزند که کبوتر بگيرند و بالاخره کنايتاً ميخواهند بگويند انسان ميتواند برسد به جايي که به جز خدا نداند.طيران مرغ ديدي تو ز پايبند شهوتبه در آي تا ببيني طيران آدميتاين بحث اول راجع به نماز جماعت بود. بحث دوم، اينکه مرحوم سيد«رحمتاللهتعاليعليه» ميفرمايند هشت جا، نماز جماعت واجب ميشود. يعني مستحب مبدل ميشود به وجوب؛ و اين فرمايش مرحوم سيد در عروه در کتابهاي فقهي زياد آمده است. مثلاً کسي که نذر کند به کربلا رود، کربلا رفتن براي او واجب ميشود. يعني تبديل ماهيت ميشود. همچنين کسي که نذر کند نماز جماعت بخواند، نماز جماعت برايش واجب ميشود و اين شهرتي در ميان فقها در فقه ما و من جمله اينجا شده که هشت جا نماز جماعت واجب است و ما ميگوييم در هيچ جا نماز جماعت واجب نميشود و تبديل ماهيت معنا ندارد. اينکه گفتهاند واجب ميشود معناي ديگري دارد که انشاءالله بماند براي فردا.