99/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: 1- وظيفهی ورثه در قبال ميتي که نماز و روزه را عمداً يا سهواً ترک کرده است 2- وصيت به خواندن نماز قضاء از باب احتياط/ مسئله 5 و 6/ نماز استيجاري/ کتاب الصلوة
مسئله 5:
إذا أوصى بالصلاة أو الصوم ونحوهما ولم يكن له تركة لا يجب على الوصي أو الوارث إخراجه من ماله ولا المباشرة إلا ما فات منه لعذر من الصلاة والصوم حيث يجب على الولي وإن لم يوص بهما، نعم الإحوط مباشرة الولد ذكرا كان أو انثى مع عدم التركة إذا أوصى بمباشرته لهما وإن لم يكن مما يجب على الولي أو أوصى إلى غير الولي بشرط أن لا يكون مستلزماً للحرج من جهة كثرته وأما غير الولد ممن لا يجب عليه إطاعته فلا يجب عليه، كما لا يجب على الولد أيضاً استئجاره إذا لم يتمكن من المباشرة أو كان أوصى بالاستئجار عنه لا بمباشرته.[1]
مسئله، مسئلهی مشکلي است. سببش هم اينست که اختلاف فراواني در مسئله شده است. بعضي گفتهاند و نسبت به شهرت هم دادهاند که اگر پدري مرد و يک عمر نماز نخوانده، همهی اين نمازهايش را بايد اين پسر بخواند. اگر ميت امکانات دارد، از امکانات او بردارند و بعد اگر چيزي باقي ماند، ورثه قسمت ميکنند و الاّ نه. اين يک قول است که مرحوم سيد«رحمتاللهعليه» اين مسئله را در اينجا انتخاب ميکنند و ميفرمايند:
إذا أوصى بالصلاة أو الصوم ونحوهما ولم يكن له تركة لا يجب على الوصي أو الوارث إخراجه من ماله ولا المباشرة إلا ما فات منه لعذر من الصلاة والصوم حيث يجب على الولي وإن لم يوص بهما، نعم الإحوط مباشرة الولد ذكرا كان أو انثىو اين مسئله، مسئلهی مشقتزايي است. مثلاً کسي ميداند که پدرش نماز نخوانده است. حال بگويند ماترک ميت را بايد صرف نمازهايش کنيد، خواه ورثه پولي داشته باشند يا نداشته باشند و محتاج باشند يا محتاج نباشند، نوبت به اين چيزها نميرسد. اين يک قول در مسئله است و به عقيدۀ من اين قول خود به خود منتفي است. براي اينکه معمولاً مشقّتزاست و بگوييم يک آدم لاابالي مرده و الان تمام نماز و روزههايش را مثل ديوني که ميدانيم دارد و بايد ادا کنيم، نماز و روزهها را هم بايد به جا بياوريم. فقه ما اين را نميپسندد. معمولاً هم فقها نفرمودند. گرچه نسبت به شهرت داده ميشود اما نميشود با مشقّتي که معمولاً در جلوست، اين قول را انتخاب کنيم. قول ديگر دربارۀ نماز و روزۀ ميت است. گفتند نماز و روزهاي که سهواً از او ترک شده باشد، خواه وصيت کرده باشد يا وصيت نکرده باشد. نماز و روزههاي ميت را ورثه بايد به جا بياورند، ولو اينکه ميت چيزي ندارد، ولو اينکه براي ورثه کار مشکلي است، اما تکليفي است که بايد اين تکليف ادا شود. اين قول بعد از آن قول، باز هم مسئلهی مشکلي ميشود. مثلاً پدري چندين سال مريض بوده و نماز و روزههايش را نتوانسته خوب به جا بياورد، الان که مرد، ورثه بايد اين نماز و روزهها را به جا بياورند. اگر ماترک دارد از ماترک ميت و اگر ندارد، خودشان بدهند. اين هم نظير قول دوم، به قاعدۀ حرج، مسئلهی خود به خود منهي است. بلکه معمولاً حتي متدينّين زير بار اين مسئله نميروند. به معناي اينکه ميت چيزي نداشته و الان چندين سال نماز و روزه دارد. نماز و روزهاش را بايد ولي بخواند. قول سوم همان قول اول و دوم است و فرقش اينست که در آن قول اول و دوم گفته نشده پسر بزرگ، اما در اين قول سوم گفتند پسر بزرگ بايد به جا بياورد. در اينجا مسئله را مشکلتر کردند و اينکه براي ولي ميت، ولد اکبر، بايد نماز و روزههاي پدر را به جا بياورد. اگر ورثه کمک نکردند، خودش بايد به جا بياورد و حتي اگر ميت ندارد، اين پسر بايد از مال و زحمت خودش اين کار را انجام دهد. مگر اينکه نتواند و حرجي در کار باشد. قول چهارم در مسئله اينست که اصلاً وقتي ميت بدهکاري دارد و مال دارد، به اندازۀ ثلثش از مالش ميدهند و مابقي را اگر خواستند ميدهند و اگر نخواستند نميدهند. اگر مال هم ندارد، چيزي بر عهدۀ ورثه، چه دختر و چه پسر و چه ولد اکبر و چه ولد غيراکبر نيست، مگر نماز و روزههايي که در مرض موت نخوانده است. مثلاً چند روزي مريض شده و نتوانسته نماز بخواند و روزه بگيرد؛ اين نمازها را پسر بزرگ از ورثه بايد ادا کند؛ لذا قضاي نماز و روزهها بر ولد اکبر است، البته نماز و روزههاي بر مرض موت. اين قدر متيقن از روايات است و ما قائل به همين هستيم و ميگوييم اينکه مشهور شده بار سنگيني از ميت روي دوش ولي يا ورثه ميگذارند، ولو اينکه ميت هيچ نداشته باشد، اين قول درست نيست و اين قول قدر متيقن دارد و قدر متيقنش اينست که کسي که از دنيا رفته، اگر پسر بزرگ دارد، بايد نماز و روزۀ در مرض موت را برايش بخوانند و يا بدهند تا برايش بخوانند. در مسئله بيش از اين نميتوانيم بار کنيم بر فقهي که قائليم فقه شيعه، سهل است. بنابراين بيش از اين قول چهارم نميشود گفت. لاأقل اصل اقتضاء ميکند عدم را. دليلي براي مطلب نداريم و اگر باشد، مطلقاتي است که قدر متيقن دارد و قدر متيقنش همين قول چهارم است. مثل اينکه انسان ميبيند در بنبست واقع شده است، لذا بعضيها گفتند اگر نماز و روزۀ پدر و مادر را به جا نياورد، عاق پدر و مادر ميشود و چون عاق پدر و مادر ميشود، پس بايد آنچه به ذمّهی پدر يا مادر است، همهی ورثه به جا بياورند. ولي معلوم است اينها احسان به پدر و مادر است و عاق پدر و مادر معنا ندارد. بله، اگر چيزي را بر ما تحميل کرده باشند، مثل همين قول چهارمي که تحميل شده است، اگر نماز در مرض موت و روزۀ در مرض موت را پسر بزرگ نخواند، گناه بزرگي است. حال نه به اندازهاي که عاق پدر و مادر شود، اما علي کل حالٍ گناه بزرگي است.مسئله 6:
لو أوصى بما يجب عليه من باب الإحتياط وجب إخراجه من الأصل أيضاً، وأما لو أوصى بما يستحب عليه من باب الإحتياط وجب العمل به لكن يخرج من الثلث وكذا لو أوصى بالاستيجار عنه أزيد من عمره فإنه يجب العمل به والإخراج من الثلث، لأنه يحتمل أن يكون ذلك من جهة احتماله الخلل في عمل الأجير، وأما لو علم فراغ ذمته علما قطعيا فلا يجب وإن أوصى به، بل جوازه أيضاً محل إشكال.[2]
در اينجا مسئله را مشکلتر کردند. مسئله اينست که نميداند نماز و روزه به ذمّهاش هست يا نه، اما وضع پدر و مادرش طوري است که احتمال بالا ميدهد که نماز و روزه را نخوانده و يا وصيت ميکند، درحالي که ميدانيم نماز و روزه را خوانده اما وصيت ميکند مثلاً ده سال نماز احتياطي براي من بخوانيد يا ده سال روزۀ احتياطي براي من بگيريد.مرحوم سيد باز مسئله را مشکل کردند و ميفرمايند بايد به اين احتياط عمل کرد. اما اگر چنين علمي را ندارد و اما احتياط هست، باز ايشان دست برنميدارند و ميفرمايند از ثلث مالش، نماز و روزۀ اين ميت را بخوانند. بعد يک قول صد در صد ضدّ اين قول ميفرمايند که اگر بداند اين وصيت، وصيت درستي نيست و اين شخص نماز و روزههايش را خوانده، ميفرمايد وصيت او معنا ندارد، بلکه ميفرمايد اشکال دارد که اين وصيت را به جا بياورند. ميت گفته يک عمر براي من نماز بخوانيد و روزه بگيريد. اينها هم ميدانند که نماز و روزه ندارد و احتياط مستحبي کرده و جايز نيست به جا بياورند. معلوم است که اين حرف جا ندارد و تمسّک کردند به روايتي که روايت دلالت ندارد.
صحيحة أبي بصير عن امرأة مرضت في شهر رمضان وماتت في شوّال فأوصتني أن أقضي عنها «قال: هل برئت من مرضها؟» قلت: لا، ماتت فيه «قال: لا يُقضى عنها، فإنّ الله لم يجعله عليها» قلت: فإنِّي أشتهي أن أقضي عنها وقد أو صتني بذلك «قال: كيف تقضي عنها شيئاً لم يجعله الله عليها؟! فإن اشتهيت أن تصوم لنفسك فصم»[3]
گفتند اصلا دلالت ندارد و جايز نيست که به اين وصيت عمل کنيم. معلوم است که نميشود به اين روايت عمل کرد. به اين اندازه ميتوان به آن عمل کرد که خود را مقدم بر ديگران بداند. اينکه بخواهد براي ديگران روزه بگيرد که ميداند روزه به ذمّهاش نيست، براي خودش روزه بگيرد. يا به جاي اينکه نماز براي کسي بخواند که ميداند نماز به ذمّهاش نيست، براي خودش نماز بخواند. و اما اينکه نميشود نماز و روزه براي او بگيريم که ميدانيم نماز و روزه به ذمّهاش نيست، منافات با سيره و روش بزرگان دارد. بعضي از بزرگان دو سه مرتبه در عمرشان همهی نماز و روزههايشان را قضاء کردند و معلوم است که اين کار يک کار خوبيست و اينکه ما بخواهيم بگوييم جايز نيست، درست نيست.