96/11/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خمس جواهری که به واسطه فرورفتن در دریا به دست می آید
دربارۀ غوص یعنی رفتن در دریا و بیرون آوردن چیز پرقیمتی فرمودند مال خودش است الاّ اینکه باید خمسش را بدهد. خمس آن را به حاکم شرع میدهد و مابقی از خودش است. بعد فروعاتی را ذکر فرمودند که دیروز آن فروعات را متذکر شدیم و گفتیم این فروعات را در باب معدن و در باب کنز فرمودند و اینجا هم دوباره تکرار کردند.
بحث امروز نیز همین است. بعد از آنکه فروعات را فرمودند، مسائلی هم برای غوص فرمودند. باز این مسائل هم تکرار همان مسائلی است که در باب معدن و در باب کنز فرمودند. حال بگوییم فروعات بوده و مرحوم سید فروعات را برای مقلدینشان تکرار کردند. چون عروه کتاب رساله است و رسالۀ عربی است. بعد هم بزرگانی که حاشیه بر عروه زدند، این مسائل را تکرار فرمودند، و دیروز گفتم مثل مرحوم آقای خوئی «رضواناللهتعالیعلیه» پنج شش صفحه راجع به معدن و دوباره پنج شش صفحه راجعه به کنز و در اینجا نیز پنج شش صفحه راجع به غوص ذکر کردند و همۀ اینها تکرار است و اگر فروعات را یک جا فرموده بودند و گفته بودند این فروعات از معدن و گنج و غوص است، آنگاه مسئله تمام میشد و لازم نبود مرحوم سید تکرار کنند. اما مقررین بحث باید این جملهای که من گفتم،فرموده باشند و تقریباً ده پانزده صفحه میشود و چیز زائد ندارند. آنچه در غوص گفتند، در کنز گفتند و آنچه در کنز گفتند، در معدن نیز گفتند.
مسئلۀ امروز نیز همین است. مرحوم سید چند مسئله فرمودند که این مسائل را در باب معدن و کنز فرمودند و در باب غوص نیز میفرمایند.
در مسئلۀ 21 فرمودند غواص اگر چیزی را از دریا بگیرد و به دیگری بدهد، آیا باید خمس بدهد یا نه؟! معلوم است که باید خمس دهد. این همان است که در معدن و کنز و غوص فرمودند بعد إخراج المؤنة. این رفته در دریا و چیز باارزشی پیدا کرده مثلاً یک ماهی چند کیلویی که در دل آن مروارید است، آورده و کسی را اجیر کرده که اینها را بگیر. رفته کف دریا و الان بالا آمده و نمیتوانسته آن را بالای دریا بگذارد و به کسی گفته این را بگیر. در اینجا غواص باید خمس دهد و اما اجیر، مثل مسئلهای است که در معدن فرمودند اگر چند نفر را اجیر کند برای اخراج معدن، اینها کارگر هستند و باید حقوق بگیرند و از معدن بهرهای ندارند. در کنز نیز همین را فرمودند اگر برای بیرون آوردن گنج خانهای را خراب کرد اما فعله گرفت و گنج را بیرون آورد، فرمودند اجیر باید مزدش را بگیرد و از گنج بهره ندارد. اینکه در روایات «گنج وجده» آمده، مرحوم سید نیز کلمۀ لواجده را تکرار کردند و در اینجا نیز همان را میفرمایند.
مسئله 22
إذا غاص من غیر قصد للحیازة فصادف شیئاً،ففی وجوب الخمس علیه وجهان،والأحوط إخراجه.
نمیخواست گنج پیدا کند بلکه خانهاش را خراب کرد و اتفاقا گنج پیدا کرد. «وجد الکنز یجب علیه الخمس». در اینجا هم میخواست شنا کند اما «وجد الؤلؤ یجب علیه الخمس». آنچه خصوصیت دارد، وجدان معدن و وجدان کنز و وجدان لؤلؤ از دریاست،خواه قصد داشته باشد یا قصد نداشته باشد.
مسئله 23
إذا أخرج بالغوص حیواناً و کان فی بطنه شیء من الجواهر، فإن کان معتاداً وجب فیه الخمس،و إن کان من باب الاتّفاق؛ بأن یکون بلع شیئاً اتّفاقاً، فالظاهر عدم وجوبه و إن کان أحوط.
حتی روایت هم داشتیم که «رزقٌ رزقه الله تعالی». در تاریخ و روایات هم خواندیم که مثلاً ماهی خریده که بخورد و وقتی شکم ماهی را پاره کرده درّی در آن پیدا شده است. این معدن و کنز و غوص نیست، بلکه استفادهای است که خدا به او داده و اگر بگوییم خمس دارد، روی آن استفاده است و اما نمیدانم چه شده که در روایات علیه الخمس ندارد بلکه «رزقٌ رزقه الله» دارد. شاید برای این باشد که اگر بخواهیم بگوییم خمس دارد برای اینکه فایده است، باید سال روی آن بگذرد و این هنوز سال از آن نگذشته خرج میکند و به قول روایت «رزقٌ رزقه الله».
در باب معدن همین است و در باب کنز و در باب غوص نیز همین است.
مسئله 24
الأنهار العظیمة کدجلة و النیل و الفرات حکمها حکم البحر بالنسبة إلی ما یخرج منها بالغوص؛ إذا فرض تکوّن الجوهر فیها کالبحر.
اگر در جوی آبی چیزی پیدا کرد، غوص نیست، بلکه باید دریا و دریاچه باشد. باید مثل نیل یا فرات باشد و اما اگر در جوی آبی چیزی پیدا کرد، این اسمش غوص نیست. همین را در معدن و گنج فرمودند. در معدن فرمودند صدق عرفی میخواهد. در باب گنج هم فرمودند صدق عرفی میخواهد. اینجا به جای اینکه صدق عرفی میخواهد، مثال عرفی زدند. آنجا میگفتند معدن و گنج صدق عرفی میخواهد و اینجا مثال زدند و گفتند باید دریا و دریاچه باشد و اگر دریا و دریاچه نباشد، غوص بر آن صادق نیست.
مسئله 25
إذا غرق شیء فی البحر وأعرض مالکه عنه فأخرجه الغوّاص ملکه، ولا یلحقه حکم الغوص علی الأقوی و إن کان من مثل اللؤلؤ و المرجان، لکن الأحوط إجراء حکمه علیه.
مثلاً اگر کشتی غرق شد و صاحب کشتی رها کرد و رفت. بعد از آنکه اعراض کرد، این کشتی مالک ندارد. حال اگر کسی در دریا رفت و آن را بیرون آورد، این صدق غوص نمیکند. مالک میشود اما از باب فائده که باید سال روی آن بگذرد. اما صدق غوص نمیکند و دائرمدار این نیست که یک دینار یا بیست دینار باشد برای اینکه عرفاً صدق غوص نمیکند.
مرادم اینجاست صدق عرف را که در باب معدن فرمودند و در باب کنز نیز فرمودند، اینجا به مثال فرمودند و فتوا هم روی آن دادند. یعنی میگویند من عرفاً میفهمم که این صدق غوص نمیکند. ما میگوییم صدق غوص میکند. در حاق غوص نخوابیده مجهول. مثل کسی که میداند مرواریدهایی در فلان دریا هست یا ماهیهایی هست که خدا به آنها الهام کرده و وقتی باران میآید سرشان را از باب بیرون میکنند و باران در شکم آنها میرود و به دریا میروند و آن بارانها درّ میشوند. حال کسی میداند در اینجا از اینگونه ماهیها هست، بنابراین رفت و این ماهیها را گرفت. در مانحن فیه نیز همین است. میداند مالی که صاحبش اعراض کرده، بیمالک شده است. الان در غرب همین است. مثلاً میگوید ماشین کهنه شده و ماشین را در جای معینی میگذارد و هرکه بخواهد ماشین را بردارد، طوری نیست. یعنی به صرف اینکه اعراض از آن کند، بدون مالک میشود و هرکسی آن را برداشت، مالک میشود.
مرحوم سید میخواهند بگویند غوص صادق است در وقتی که مجهول باشد. بعضی اوقات در دریا چیزی پیدا نکند و بعضی اوقات یک درّ پیدا کند. اما ما میگوییم غوص،خواه مجهول باشد و خواه معلوم باشد. مثلاً میداند در این دریا ماهیهایی هست که درّ در شکم آنهاست و یک بار هم نمیداند و به این امید است که آن ماهی را پیدا کند. هر دو صدق غوص میکند.
در باب معدن مثال عرفی زدند و در باب کنز نیز مثال عرفی زدند، اما در اینجا همان مثال عرفی را میزنند، ولی تعیین مصداق میکنند. یعنی عرف را معنا میکنند و میگویند اگر مال کسی غرق شد،اگر اعراض نکرده باشد، مالک است و اگر اعراض کرده باشد، مالک نیست و غواص مال را بیرون میآورد و مالک میشود. درحالی که صدق غوص میکند و در دریا رفته و مال معلوم را بیرون آورده و اما مال خودش است. همانطور که در آنجا که مجهول بود و پیدا میکرد، میگفتید علیه الخمس. در اینجا نیز باید بگویید «علیه الخمس».
مرادم اینجاست که در باب معدن فرمودند «المناط کل المناط العرف» و در باب کنز فرمودند «المناط صدق الکنز عرفاً» و در اینجا همان را با مثال میزنند. مطلب یک چیز است. گاهی میگویند صدق عرفی و گاهی صدق عرفی را معنا میکنند.
مسئله 26
إذا فرض معدن من مثل العقیق أو الیاقوت أو نحوهما تحت الماء؛بحیث لا یخرج منه إلّابالغوص،فلا إشکال فی تعلّق الخمس به،لکنّه هل یعتبر فیه نصاب المعدن أو الغوص؟وجهان،والأظهر الثانی.
به عنوان مثال رفت در دریا و در آنجا معدنی پیدا کرد و آن معدن را بیرون آورد. در اینجا باید خمسش را بدهد، البته نه از باب غواص بلکه از باب معدن. علیالظاهر هم معدن و هم غواص بر آن صادق است و غواص است برای اینکه رفته در دریا یک دفعه مروارید در شکم ماهی پیدا کرده و یک دفعه مروارید در ته دریا پیدا کرده و هر دو مثل هم است. اما علی کل حال مسئلهای که مرحوم سید دارد، اینست که میفرمایند: «علیه الخمس من باب المعدن لا من باب الغوص یجب علیه الخمس». خواه اسمش را غوص بگذار و خواه معدن، تفاوتی ندارد. مرحوم سید میفرمایند هم معدن است و هم غوص است اما خمسش از باب معدن است. ما میگوییم خمسش از باب معدن هست و از باب غوص هم هست. بالاخره «یجب فیه الخمس» چه معدن باشد،چه کنز باشد و چه غوص باشد. صدق عرفی غوص است، یک خمس باشد بدهد. صدق عرفی معدن یا گنج است،باید یک خمس دهد. اگر صدق عرفی هر سه باشد، عرف اسم این مخرج را هم گنج هم معدن و هم غوص میگوید.
مسئله 27
العنبر إذا أخرج بالغوص جری علیه حکمه و إن أخذ علی وجه الماء أو الساحل، ففی لحوق حکمه له وجهان، و الأحوط اللحوق و أحوط منه إخراج خمسه و إن لم یبلغ النصاب أیضا.
عنبر که عطر فوقالعاده زیبایی است و از کف دریاست. کف روی بعضی از دریاها عنبر است یعنی مثل مشک است و عطر عالی است. آیا این عنبر خمس دارد یا نه؟!
معدن که نیست بلکه کف روی آب است. کنز هم نیست، غوص هم نیست، پس از باب فائده، یجب علیه الخمس. اما مرحوم سید میفرمایند: «أن العنبر اذا کان علی وجه الماء ففی لحوقه بالکنز اشکالٌ». اما این اشکال ندارد و مسلّم گنج نیست. غوص و معدن هم نیست. سابقاً اگر یادتان باشد ما میگفتیم زاینده رود یا بعضی جاهای دیگر شن دارد و ما میگفتیم این معدن است و لازم نیست معدن با کند و کاو باشد. اما مرحوم سید فرمودند حتماً باید زیرزمینی باشد و کند و کاوی باشد. علی کل حالٍ عنبر خمس دارد، از هر بابی که باشد. همۀ این فروعات تقریباً یا به طور کلی یا به طور جزئی و مصداق، در باب معدن فرمودند، در باب کنز فرمودند و در باب غوص نیز فرمودند؛ لذا چیز که باز در اینجا میآید و همه مفروغٌ عنه گرفتند، اینست که گفتند اگر کسی اینها را پیدا کرد، از خودش باشد، البته باید خمسش را بدهد. از آن طرف در انفال میگویند دریا از انفال است. لذا معدن و کنز و غوص، از انفال است و از ملت و دولت است. شخص مالک نیست بلکه عنوان مالک است. حاکم شرع مُعنون به این عنوان است یا پیغمبر یا امام مُعنون به این عنوان است. وقتی چنین باشد، غوص هم برمیگردد به انفال و مسئله اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است و اگر روایات داریم که بفرماید از توست، این اجازۀ شخصی یا اجازۀ روایی اما موقت است. این اشکال باقی میماند و من از همۀ شما جواب این اشکال را میخواهم.