درس خارج فقه آیت الله مظاهری
95/10/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط سوم: بارکش نباشد/ شرایط زکات انعام/ اجناس زکویه/ کتاب الزکاة
«الشرط الثالث: أن لا يكون عوامل ولو فی بعض الحول، بحيث لا يصدق عليها أنها ساكنة فارغة عن العمل طول الحول، ولا يضر إعمالها يوما أو يومين فی السنة كما مر فی السوم.»[1]
شرط سوم در زکات انعام اين است که بايد مثلا شتری که گفتيم به نصاب رسیده، بارکش نباشد و شتر را برای شيرش و برای پشمش و برای بچهاش در چراگاه بچراند و اما اگر قطار شتر باشد، زکات ندارد.
الاّ اينکه عبارتی که ديروز داشتند، با عبارت امروز، مقداری متفاوت است؛ عبارت امروز را روی صدق عرفي میبرند. اگر يادتان باشد راجع به اينکه بايد يک ساله سائمه باشد، نه معلوفه، ايشان گفتند: يک روز يا دو روز طوری نيست. اما نگفتند: اگر مثلاً يک هفته شد، صدق عرفی ندارد. در مسأله دو سه قول بود، يک قول گفته بود: غلبه[2] و يک قول گفته بود دقت عقلی[3] و يک قول هم گفته بود صدق عرفي که گفتم مشهوردر ميان فقها هم همان صدق عرفی است.[4] ديروز اين عبارت را نداشت، عبارتی که ديروز داشت اين بود که اگر يک روز يا دو روز به چراگاه نرود و معلوفه باشد، زکات دارد. اما امروز صدق عرفی را میآورد و میخواهند مدّعی شوند که اگر يک روز يا دو روز عامل بود، بايد زکاتش را بدهد اما اگر سه روز شد، لازم نيست زکاتش را بدهد.
ديروز گفتيم: اگر بخواهيم صدق عرفی را حساب کنيم، معنايش اينطور میشود که عرف میگويد: اين يک سال در چراگاه بوده، اما مثلاً يک هفته برف و باران میآمد و نمیتوانست شتر بيرون بياورد و در طويله بود و نتوانست در بیابان بچرد، ما میگفتيم: اگر عرفاً بگويند يک سال سائمه است ولو يک هفته هم معذور باشد و چرا نرود، صدق میکند که در چراگاه میچرد و بايد زکاتش را بدهد. ما میگفتيم: متفرقش هم يک ماه است. يک هفته کار داشته و بعد يک هفته برف و باران بوده و و يک هفته ناامن بوده و بالاخره حساب کنيم، يک ماه به طور متفرق معلوفه بوده، ما میگفتيم: زکات دارد. يک روز يا دو روز را ديروز مرحوم سيد فرمودند، امروز هم میگويند، اما يک جمله اضافه دارند و میخواهند بگويند: اگر يک روز يا دو روز و يا نصف روز، عامل بود، طوری نيست و اما اگر سه روز يا چهار روز ولو متفرق عامل بود، زکات ندارد.
عبارت اين است: «الشرط الثالث: أن لا يكون عوامل ولو فی بعض الحول، بحيث لا يصدق عليها أنها ساكنة فارغة عن العمل طول الحول، ولا يضر إعمالها يوما أو يومين فی السنة كما مر فی السوم»؛ بايد مثل قطار شتر، بارکش نباشد. فی بعض الحول را «بحيث لايصدق عليها أنها ساکنة» معنا میکنند و اين حرف خوبي است، ما هم ديروز تبعا از مشهور همين را میگفتيم که «بحيث لايصدق عليها أنها معلوفة». امروز هم مرحوم سيد میفرمايند: «بحيث لايصدق عليها أنها ساکنة فارغة عن العمل طول الحول». بعد اين «بحيث يصدق» با «و لايضرّ» يک منافات دارد. میفرمايند: «ولا يضر إعمالها يوما أو يومين فی السنة كما مر فی السوم». در اينجا حتی دو روزش را هم اشکال میکنند.
عبارت دیروز اين بود: «الشرط الثاني: السوم طول الحول، فلو كانت معلوفة ولو فی بعض الحول لم تجب فيها ولو كان شهراً بل اُسبوعاً. نعم، لا يقدح فی صدق كونها سائمة فی تمام الحول عرفاً علفها يوماً أو يومين».[5] لذا ايشان در سه روز هم اشکال دارند، اما اين صدق عرفی را قبول دارند که اگر صدق عرفی باشد، يک هفته متفرق يا يک ماه متفرق، صدق میکند که يک سال سائمه است. به طور متفرق امر مهمی برايش جلو آمده و نتوانسته قطار شترش را ببرد اما در سال، ساربان است و شترهايش هم قطار شتر برای بردن بار است، ولو میفهمد اما صدق عرفی دارد که باربر است، يا معلوفه است و يا سائمه است؛ اما اگر يک ماه متفرق هم باشد اشکال ندارد.
حال آيا میتوان گفت: «يوماً أو بعض يوم» يا «يوماً او يومين» از باب مثال است؟ از آن طرف هم اسبوع را دارد که میفرمايد: با یک هفته معلوفه بودن، معلوفه نمیشود. میفرمايند: «ولو کان شهراً، بل أسبوعاً، نعم لا یقدح فی صدق کونها سائمة فی تمام الحول عرفاً علفها یوماً أو یومین.» و در اينجا که میفرمايند: «ولا يضر إعمالها يوما أو يومين فی السنة كما مر فی السوم»، بگوييم: اين «يوما او يومين» و «يومين او بعض يوم» از باب مثال است و صدق عرفی را قبول دارد. لذا آيا میشود اين مثالها را گردن مرحوم سيد بگذاريم و بگوييم: مرحوم سيد هم قبول دارد؟ بگوييم: اسبوعشان يعنی مستمر، اما اگر يک هفته متفرق شد، صدق عرفی دارد. قدری بالاتر بگوييم: اگر يک ماه شد، صدق عرفی دارد.
علی کل حالٍ اين فرمايش مرحوم سيد است که در صدر مسأله، قول سوم را قبول میکنند که بايد صدق عرفی باشد و عرف بگويد: اين سائمه يا عامله و يا معلوفه است و تشخيص موضوع هم از فقيه نيست، بلکه از خودمان است و يک ماه متفرق، طوری نيست. حتی يک هفته با عذر عقلی و عذر شرعی، طوری نيست. به عنوان مثال ساربان مريض شده و نتوانسته شترهايش را ببرد و يک هفته مريض بوده، بگوييم طوری نيست. اما اگر يک هفته عمداً و بدون جهت باشد، باز من عقيده دارم صدق عرفی دارد، ولی مرحوم سيد هفته را جدا کرده و فرموده است: «شهراً او اسبوعا». اما اينها از باب مثال است.
پس بحث امروز اين است که شتر بايد بارکش نباشد، حال گاهی در ايام سال نشد که آن را به بيابان ببرند ويا شتر مريض بود و نشد آن را چرا ببرند و يا مجبور شدند باری بر آن بار کنند، هرکجا صدق عرفی و به عبارت ديگر عذر عقلی و عذر شرعی و عذر عرفی باشد، میتوان گفت استثنا است. پس بايد معلوفه نباشد، مگر اينکه عذر شرعی و عذر عقلی و عذر عرفی جلو بيايد. در مانحن فيه هم بايد عامل نباشد و اما اگر به عذر شرعی و عذر عقلی و عذر عرفي عامل شد، يصدق عرفاً اينکه اين شتر باربر نیست. فرق است بين اينکه باديه نشينها مثل گوسفند، شتر میچرانند و بین اینکه بعضی از آنها ساربان هستند که به آن شترها بارکش میگويند ولو اينکه خيلی اوقات باری نيست ببرند. ديروز میگفتم: اين صدق عرفی هم دارد؛ تسامح وتساهل نيست؛ يعنی هر کجا عرفاً صدق معلوفه و صدق سائمه وصدق عامله و صدق ساکنه آمد، حکم خودش را دارد. تشخيص موضوع هم از عرف است. شارع مقدس میگويد: اين شترها بايد ساکن نباشند و اگر ساکن شدند و چراگاه بود بايد زکاتش را بدهند. اما خود ما بايد بگوييم اين ساکن است يا متحرک است، يا مردم باید بگويند اين معلوفه است و يا سائمه است.
آيا میتوان گفت نزاع لفظی است؟
ظاهراً اين عبارتها و اين صدق عرفی در کلام مرحوم سيد هم هست، پس بگوييم: مرحوم سيد اصل مطلب را قبول دارند و نزاع، لفظی است؛ به اين معنا که يک روز يا دو روز ضرر نمیزند و ما میگوييم: يک روز يا دو روز و يک هفته و متفرق، با عذرهای شرعی و عقلی ضرر ندارد. مرحوم سيد هم اين را قبول دارد. مثلاً شتری که در چراگاه بوده والان برف آمده و نمیشود به چرا برود و در خانه است. آنوقت معلوفه و ساکنه میشود، ولی اين يک هفته ضرر ندارد؛ برای اينکه معذور بوده است.
در شبههی مفهومی هم اگر شک کنيم که عامل است يا نه، مثلاً در همين مثالی که من عرض کردم، يک هفته ناامنی بود و يا برف و باران بود و ساربان نتوانست شترهايش را برای بارکشی ببرد و يک هفته در خانه ماند؛ مرحوم سيد گفتهاند: يک هفته ضرر دارد و با يک هفته عامل میشود و زکات ندارد و ما گفتيم: زکات دارد. اگر شبههی مفهومی جلو بيايد، خواه ناخواه مفهوم را نمیدانيم و حکم را میدانيم و بايد به احتياط فتوا بدهيم. اما ديروز میگفتم: در شبههی مفهومی راجع به موضوع همين است؛ يا أقل و أکثر است و يا تخيير و تباين است و يا بيان موضوع است و اما اگر نمیدانيم چگونه است، اصل موضوعی نداريم، اما اصل حکمی داريم و آن برائت است. نمیدانيم آيا بر اين زکات واجب است يا واجب نيست، بنابراين واجب نيست.
فتوای شيخ طوسی و محقق در معتبر کاری به صدق عرفی ندارد، بلکه میگويند: ملاک غلبه است و غلبه را حساب میکنيم؛ اگر هفت ماه سائمه و پنج ماه معلوفه باشد، هفت ماه مناط حکم است و آن پنج ماه مناط حکم نيست. مرحوم سيد میگويند: غلبه نيست، بلکه صدق عرفی است. مرحوم سيّد، چه در مسأله ديروز و چه در مسأله امروز میگويند: صدق عرفی، يک يا دو روز است و برای ايشان سخت است که جلوتر روند وسه روز يا چهار روز را هم ملحق کنند. اما برای ما سخت نبود که يک ماه متفرق با عذر شرعی وعذر عقلی و عذر عرفي را هم ملحق کنيم. عرف میگويد: اين شتر مريض بوده، اما سائمه است، زيرا يک سال در چراگاه میچريده است؛ يا يک هفته مريض بود و نتوانست بار بکشد و يا ساربان مريض بود و نتواست شتر را ببرد، ما میگوييم: اين شتر عامله است.
مسألهی ديروز و امروز راجع به شبههی مفهومی است و اين مسأله فوقالعاده مسألهی مشکلی است. مرحوم آقای داماد (رضواناللهتعالیعليه) و خيلي از شاگردان خوب آقای داماد در شبههی مفهوميه میگويند: ما اصل نداريم و وقتی اصل نداشتيم، اصل حکم هست و اگر استصحاب هم نباشد، خود حکم هست؛ يعنی در شتر زکات هست وبايد زکات داد. ما میگوييم: در شبههی مفهوميه اگر أقل و أکثر و تباين نباشد، همين است، اما بعد از اينکه شبههی مفهوميه است و بعد از اينکه نتوانستيم در موضوع کار کنيم و شبههی موضوعی نتوانست برای ما کار کند، نوبت به شبههی حکميه میرسد و در مسألهی ديروز و امروز شبههی حکميه برائت است. نمیدانيم زکات واجب است يا واجب نيست، بنابراين واجب نيست.
پس اينطور است که اگر نمیدانم شتر عامل است يا نه، نمیدانم زکات برايم واجب است يا نه، پس واجب نيست. موضوع برای ما نتوانست کار کند، بنابراين قاعده اقتضاء میکند که زکات واجب باشد، چون حکم خدا واجب است، اما برائت و «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»[6] بر «يجب الزکاة» حکومت دارد. وقتی حکومت پيدا کرد، نمیدانم زکات واجب است يا واجب نيست، بنابراين واجب نيست.
«الشرط الرابع: مضىّ الحول عليها جامعة للشرايط»؛[7] بايد يک سال از روی اين شتر و گاو وگوسفند بگذرد.
اگر يادتان باشد از روايات و کلمات اصحاب و امثال اينها استفاده کرديم که مراد از يک سال، يازده ماه است؛ يعنی وقتی وارد ماه دوازده شود، زکات برايش واجب میشود. اما اگر شش ماه اين گوسفند را داشت و بعد گوسفند را فروخت، يا اينکه ده ماه شترها را داشت و بعضی از شترها مريض شدند و از نصاب افتادند و از گله بيرون رفتند، دراين صورت زکات ندارد. بايد يازده ماه در ملک او باشد، تا اينکه زکات واجب شود و اما اگر شش ماه يا ده ماه گوسفندان را خريد و هنوز يازده ماه تمام نشده، گوسفندان را فروخت، زکات ندارد.
در اصل مطلب روايات زيادی داريم.
روايت 2 از باب 8 از ابواب زکات انعام: صحيحهی زراره: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَا يُزَكَّى مِنَ الْإِبِلِ وَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ إِلَّا مَا حَالَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ وَ مَا لَمْ يَحُلْ عَلَيْهِ الْحَوْلُ فَكَأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ.»[8]
اين روایت تخصيص دارد و مراد از حول در اينجا دوازده ماه نيست، بلکه يازده ماه است و اگر ده ماه در ملکش بود و فروخت يا اينکه بعضی را فروخت و از نصاب انداخت، زکات ندارد.
«و نحوها غيرها، فلااشکال فی اصل المطلب. انّما الکلام فی المشتهر بين الاصحاب و يکفی الدخول فی شهر الثانی عشر.»
سابقاً صحبت کرديم که اگر وارد ماه دوزادهم شد، يک سال تمام است. به عبارت ديگر، تعبداً در اينجا يازده ماه به جای دوازده ماه است.