درس خارج فقه آیت الله مظاهری
95/08/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی کلام مرحوم سید در بارهی از ضروریات دین بودن زکات و کافر بودن منکر آن/ کتاب الزکاة
لفظ زکات از نظر لغت به معنای تزکيه و نموّ و برکت است. به اعتبار اينکه کسی که زکات مالش را بدهد، مال، عمر و زندگيش پربرکت میشود، زکات را زکات گفتهاند.[1]
زکات از نظر اصطلاح فقها، منحصر در 9 چيز است و از اول تا آخر کتاب زکات، راجع به اين 9 چيز صحبت میشود. طلا، نقره، گندم، جو، خرما، انگور، گوسفند، گاو و شتر. طلا و نقره را صامت، گوسفند و گاو و شتر را مواشی و گندم و جو و خرما و انگور را هم غلات اربعه میگويند.
لذا در اصطلاح فقهی، زکات به 9 قسم منقسم میشود و در مالی غير از اين 9 چيز، زکات واجب نيست، مگر اینکه خمس داشته باشد. لذا مثل مرحوم صاحب جواهر[2] و تبعاً از صاحب جواهر، مرحوم محقق همدانی تصريح میکنند که در مال مردم چيزی به غير از خمس و زکات واجب نيست.[3] لذا راجع به خمسش کتابی دارند که الحمدلله مباحثه کرديم و زکاتی دارند که الان شروع کرديم و به اميد خدا با کمک حضرت ولی عصر (روحی و ارواح العالمین له الفداء) بتوانيم تمام کنيم. لذا در باب خمس میگويند: در مال زيادی بعد از خرج و مخارج را با شرايطی که دارد، بايد يک پنجم مال به نام خمس داده شود. در باب زکات هم میگويند: اگر اين 9 چيز را داشت، با شرايط و ميزان خاصي، بايد زکات بدهد.
در اينکه ما زکات داريم، به قول مرحوم صاحب عروه از ضروريات است. مرحوم صاحب عروه اول که شروع میکند، میفرمايد: «الزكاة التي وجوبها من ضروريات الدين ومنكره مع العلم به كافر».[4]
بله، از ضروريات است، اما اينکه منکر آن کافر باشد، سابقاً صحبت کرديم که کافر و مرتد آن است که مبدأ يا معاد يا رسالت را منکر باشد و اما اگر «لشبهة»، یکی از ضروريات دين را منکر باشد، اما خدا و پيامبر و قرآن و معاد جسمانی را قبول داشته باشد، مرتد و کافر نيست. معلوم است که خواب است و بايد او را بيدار کرد و اگر بيدار نشد، وارد جهنم بيدار میشود.
مشهور در ميان اصحاب من جمله صاحب عروه در اينجا میفرمايند: هرکسی که منکر ضروری از ضروريات دين باشد، کافر است. حال منکر زکات، يا منکر خمس، يا منکر نماز و بالاخره منکر آن چيزهايی که در دين اسلام مسلّم است، مثل فروع دين باشد. اينجا هم همين را میفرمايند که «الزکاة واجبة و هو من الضروريات و منکره کافرٌ».
بعد هم میفرمايد: فی بعض از روايات آمده است: آن کسی که زکات ندهد کافر است. اما صاحب عروه کافر را معنا نمیکند و مسلّم مرادشان کفر عملی است؛ يعنی گناهی خيلی بزرگ است و مانع خمس و زکات است. حال اگر نماز و روزه و خمس را قبول دارد، اما نمیکند و نمیدهد، «مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ»،[5] اين کفرها، کفر عملی است؛ يعنی گناهش خيلی بزرگ است و با کفار در يک درجه است و به جهنم میرود. لذا کفری که بعد مرحوم عروه میفرمايند، معلوم است ولو عبارت «بل في جملة من الأخبار أن مانع الزكاة كافر»، اطلاق دارد، اما مراد کفر عملي است. اما اگر کسی منکر باشد و بگويد: زکات در اسلام نداريم، يا خمس در اسلام نيست، يا نماز در اسلام نيست، به اين منکر ضروری میگويند و هرکه منکر ضروری باشد، مرتدّ است. اين حرف شهرتی در ميان فقها دارد.
اما ما میگوييم: وقتی مرتد و کفار است که اين ضروری به انکار خدا، يا انکار قرآن، يا انکار رسالت و انکار معاد برگردد و احکام ارتداد و کفر بر اين بار است و اما اگر برنگردد و ضروری را لشبهة منکر شود، ظاهراً نمیتوان گفت مرتد است. سابقاً در باب حج صحبت کرديم و الان هم همان که در باب حج گفتيم، میگوييم. البته حرف من خلاف مشهور است؛ آنچه مشهور است، حرف مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) است که: «هو من الضروريات و منکره کافرٌ» و احکام کافر و مرتد بار بر آن میشود.
خلاصهی حرف اين است که زکات در فقه ما، مثل خمس در فقه ما است. خمس در فقه ما يعنی کسی که بعد از خرج و مخارجش زائدی داشته باشد و شرايطی داشته باشد، بايد خمس بدهد. در باب زکات هم کسی که يکی از 9 چيز را داشته باشد، با شرايط خاصی که فقها فرمودهاند، بايد زکات بدهد. لذا کتاب الزکات از نظر اصطلاح فقها منحصر است به 9 واجب است و از اول تا آخر کتاب زکات پیرامون آنها صحبت میکنند. گفتم: مثل صاحب جواهر و محقق همدانی تبعا از صاحب جواهر مدعی هستند که در اسلام به غير از خمس و زکات، چيزی بر کسی واجب نيست.
اشکالی در مسأله هست که متأسفانه کسی اين اشکال را متعرض نشده و بايد روی آن خيلی دقت کنيم و ببينيم با اين اشکال چه بايد کرد. اشکال اين است که زکات در قرآن به معنای آن 9 چيز نيست؛ برای اينکه خيلی از آياتِ زکات- که سی آيه در قرآن راجع به زکات است- در مکه نازل شده و آن وقت زکاتی واجب نبوده است. يکی از اين آيات گناه بزرگی بر تارک الزکات بار کرده است، درحالی که این آیه وقتی نازل شده است که هنوز زکات اصطلاحی واجب نبوده است. لذا اينکه بگوييم: در اسلام فقط خمس و زکات واجب است و غير از خمس و زکات چيزی واجب نيست، با اول قرآن که میفرمايد: «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»[6] تعارض پيدا میکند. حالا راجع به «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» بگوييم: هرکسی هرچه دارد، خودخوری نکند؛ از نظر قدم، از نظر قلم، از نظر مال و جاه و مقام، هرکسی هرچه دارد، همينطور که خود و زن و بچهاش استفاده میکنند، بايد ديگران هم استفاده کنند و به ديگران هم کمک کند. اما بعضی از آيات را نمیتوان حمل بر استحباب کرد؛ مثلاً آيهی «وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِی سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هٰذَا مَا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ«،[7] میفرمايد: اگر خلأ فردی مثل فقر، يا خلأ اجتماعی مثل عمران و آباديهای واجب و لازم باشد و کسی ميلياردها و ميليونها پول در بانک جمع کند، به اين فرد بگوييد: جهنم برای تو است. در روز قيامت و در جهنم همين پولها تجسم مییابد و به تو میگويد: «هٰذَا مَا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ«. اين نه مربوط به خمس و نه مربوط به زکات است، بلکه مربوط به انفاق است؛ «وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِی سَبِيلِ اللَّهِ». «لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ»؛[8] هرکس بايد به اندازهی وُسعش کمک کار ديگران باشد.
مرحوم کلينی (رضواناللهتعالیعليه) در اصول کافی بيش از پانصد روايت در اين باره نقل میکند. روايات صحيحالسند و ظاهرالدلاله است و میگويد: او را به صف محشر میآورند و از ترس چشمها به گودی فرو رفته و در پيشانی نوشته شده (آيِسٌمن روح الله) و خدا او را رسوا میکند و میگويد: اين کسی است که میتوانست به ديگران کمک کند و نکرد. بعد هم خطاب میشود او را به رو به آتش جهنم بيندازيد.
در قرآن هم راجع به انفاق آمده است: «وَيْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ«؛[9] «أَ رَأَيْتَ الَّذِی يُکَذِّبُ بِالدِّينِ فَذٰلِکَ الَّذِی يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَ لاَ يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِينِ».[10] آيات زکات کنار آيات صلاة گذاشته شده است و کم پيدا میشود که زکات بگويد و صلاة نگويد و يا صلاة بگويد و زکات را نگويد. معمولاً در اين سی جا، هرکجا زکات را گفته، صلاة هم گفته و هرکجا صلاة گفته، زکات هم گفته است و مثل اينکه انسان حس میکند ما بايد دو بال برای پرواز داشته باشيم.
قضيهای نقل میکنند که در تاريخ هم قضيهی معتبری است و آن اين است که عثمان، ابیذر را تبعيد کرده بود؛ برای اينکه عليه عثمان در مدينه صحبت میکرد. وقتی او را به شام بردند، در شام انقلابی ايجاد کرد، لذا او را برگرداندند. وقتی برگشت، پاهای مبارکش زخمی بود و او را پيش عثمان آوردند. هم سنیها و هم شيعه نقل میکنند که پول حسابی پيش عثمان بود. کعبالأحبار هم که آخوند درباری بود، پيش عثمان بود. ابیذر چشمش به پولها افتاد و گفت: اين پولها را برای چه کاری میخواهي؟ عثمان هم برای اينکه دل حضرت ابیذر را بسوزاند، گفت: میخواهم همين مقدار روی آن بريزم و هرکاری خواستم بکنم. بعد برای اينکه حضرت ابیذر راساکت کند، يک مسأله از کعبالأحبارپرسيد. به کعبالأحبار گفت: اگر کسی زکات مالش را بدهد، آيا چيزی برايش واجب است؟ کعبالأحبار گفت نه، آنچه واجب است، همين است. سنّیها خمس را قبول ندارند و میگويند: فقط زکات واجب است و شيعه میگويد: خمس و زکات واجب است. ابیذر عصايی که در دستش بود به سر کعبالأحبار زد و گفت: يابن اليهوديه! تو میخواهی اسلام بگويي؟ بعد رو به عثمان کرد و گفت: يادت نيست که زمانی بعد از نماز مغرب با پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) کار داشتيم و رفتيم خدمت حضرت و ایشان ناراحت بودند و ما گفتيم: مسأله را در وقت ديگری بپرسيم؟ فردا صبح که پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را ديديم،حضرت از ما عذرخواهی کردند و فرمودند: من ناراحت بودم؛ برای اينکه يازده درهم پيش من بودم و من به اهلش نرسانده بودم و میترسيدم بميرم و اين يازده درهم در مال من بماند. بعد هم بالاخره حضرت ابیذر را به رَبَذه تبعيد کرد و از آنجا به بهشت رفت.[11]
نظير اين تاريخها و روايات فراوان است و اگر کسی بگويد: زکات در لغت به معنای نموّ وبرکت است، اما در اصطلاح فقها يک باب زکات در اموال نُه گانه داريم و يک خمس در اموال زائد بر معونه داريم و فقها دو کتاب درست کردهاند.: يکی در باب زکات ويکی در باب خمس و يک اصطلاح هم در قرآن داريم که زکات در مقابل نماز است. نماز رابطه با خدا و زکات رابطه با مردم است. اين اقتصاد اسلام است، اما نگفتهاند. آنچه من میگويم اين است که اقتصاد اسلام، نه اقتصاد سرمايهداري است که هرچه میخواهد حيف و ميل کند و جمع کند، نه اقتصاد کمونيستی است که اصلاً ماليت برای کسی قائل نيست، بلکه يک اقتصادی است که همه مالکند، اما بايد خمس و زکات بدهند و علاوه بر خمس و زکات اگر میدانند فقير هست و احتياج و خلأ هست، بايد اين خلأها را پر کنند و بايد کنز و جمع را هم بدهند،. اين اقتصاد اسلام است و روايات هم همين است که اگر مردم به راستی حقوق واجبهی خود را بدهند، آنوقت فقر نيست. حضرت امام (رضواناللهتعالیعليه) میفرمودند: اگر تهران خمسش را بدهد، من فقر را برمیدارم. به راستی اگر مردم خمسشان را بدهند، حکومت اسلامی میتواند فقر فردی و اجتماعی را از بين ببرد.
بحث فردا راجع به اين است که زکات شرايطی دارد و شرط اولش اين است که بايد بالغ باشد و اگر غیر بالغ باشد، زکات برايش واجب نيست.