درس خارج فقه آیت الله مظاهری

95/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسأله‌ی بیست و هفتم: اقوی این است که اعتکاف صبی صحیح است و بلوغ در اعتکاف شرط نیست/ مسائل/ شرایط اعتکاف/ کتاب الإعتکاف

مرحوم سید فرموده‌اند: طفل مميز هم می‌تواند معتکف شود.[1]

راجع به اين مسأله، در مطلق عبادات غيربالغ اختلاف است که آيا عباداتش صرفاً تمرينی است، يا مستحب است، اما واجب نيست. لذا مثلاً اگر بچه‌ی ده ساله نماز بخواند، کار مستحبی انجام داده است، اما اين نماز برايش واجب نيست.

مشهور در ميان اصحاب قول دوم را انتخاب کرده‌اند.

برای تمرينيّت وجهی ديده نمی‌شود که ما بگوييم: غيربالغ، «فعله کلا فعل» ‌و اگر امر شده که به او امر کنيد نماز بخواند، برای اين است که عادت کند، يا اگر گفته‌اند: اگر می‌تواند، روزه بگيرد، یا گاهی روزه بگيرد،[2] برای اين است که عادت کند، اما اين کاری که انجام می‌دهد، «فعله کلافعل» است و مثل اين است که بازی کرده باشد، وجهی در روايات برای اين قول نيست.

برای این تمرینیت تمسک شده است، به مثل «مُرُوا صِبْیانَکُمْ بِالصَّلاةِ»؛[3] به بچه‌هايتان امر کنيد نماز بخوانند، يعنی کاری که شما انجام می‌دهيد، او هم صورتاً انجام دهد. يا به قاعده‌ی رفع قلم، يعنی «رُفِعَ‌ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ»[4] تمسک شده و گفته‌اند: همين‌طور که راجع به مجنون، تمرينی است و استحبابی نيست، راجع به نابالغ هم تمرينی است و استحبابی نیست و معنای «رُفِعَ‌ الْقَلَمُ» يعنی وجوبی که بوده برداشته شده است، و اما وجهی ندارد که استحباب به جای آن گذاشته شده باشد.

معلوم است علاوه بر اينکه اين قول خلاف مشهور است، خلاف سيره‌ی عقلا هم است. عقلا اگر ببينند بچه‌ای به مادرش کمک می‌کند و به همسايه کمک می‌کند و کار خيری انجام می‌دهد، به او بارک‌الله می‌گويند؛ چنانچه اگر آدم شرّی باشد و به همسايه‌ها و بچه‌ها اذيت کند، مردم ملامتش می‌کنند و بعضی اوقات کتکش می‌زنند. جمله‌ی «ضربتهُ للتأديب» که در ادبيات می‌خوانديم در اينجا است. گاهی عصبانی شده و مظلومانه به صورت بچه می‌زند، اما گاهی للتأديب بچه می‌زند؛ يعنی می‌خواهد او را تأديب کند، آن‌وقت گناه نکرده، بلکه ثواب هم کرده است.

لذا بنای عقلاء راجع به مميّز اين است که کارهای خير را در بچه مستحب می‌دانند؛ به اين معنا که خوب می‌دانند وبه او بارک الله می‌گويند و او را تشويق می‌کنند و در کارهای شرّ هم ملامتش می‌کنند و بعضی اوقات کتکش می‌زنند. همه‌ی اينها دليل بر اين است که عقلا‌ اگر برای غيربالغ وجوب و حرمت درست نکنند، اما بنای عقلا اين نيست که بگوييم: مثل مجنون است و هرچه کرد، هيچ است.

شارع مقدس هم اين بنای عقلا را ردع نکرده، بلکه امضا کرده است؛ شارع مقدس هم اگر بچه‌ی شروری باشد، اجازه‌ی تأديب داده است. اگر بچه‌ای العياذبالله لواط بدهد، یا لواط کند، شارع مقدس حسابی او را کتک می‌زند. در باب حدود آمده که اگر بچه دزدی کند، حاکم شرع می‌تواند سر انگشتانش را زخم کند. چنانچه اگر کار خيری انجام دهد و مثلاً نماز شب بخواند، معلوم است پدر و مادرش و مردم به او بارک‌الله می‌گويند. اگر مرتب نماز جماعت شرکت کند و مثلاً‌ اگر پدرش به نماز جماعت نرود، به او می‌گويند: پسرت به نماز جماعت مقيد است، اما تو چرا مقيد نيستي.

اما دو دليلی که آورده‌اند، يکی «مُرُوا صِبْیانَکُمْ بِالصَّلاةِ»، دلالت بر تمرين ندارد، بلکه امر است و می‌فرمايد: به بچه‌هايتان امر کنيد قبل از بلوغ نماز بخوانند. اگر دلالت نکند بر اينکه اين کار مستحب است، لاأقل دلالت بر تمرين ندارد. «رُفِعَ‌ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» هم می‌گويد: واجب نيست، اما آيا مستحب است يانه؟‌ خود کلمه‌ی «رُفعَ» می‌گويد مستحب است. معنای «رُفعَ» اين است که زمينه‌ی وجوب داشته و شارع مقدس اين زمينه‌ی وجوب را برداشته است. لذا اگر دلالت بر استحباب نکند، دلالت هم نمی‌کند بر اينکه تمرين است، بلکه نماز برای اين بچه واجب نيست، اما اينکه مستحب است يا نه، «رُفِعَ‌ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» دلالتی بر اين مطلب ندارد. لذا اگر بخواهیم دليل معتنابه‌ای بياوريم بر اينکه بچه‌های مميز کارهایشان «کلا فعل» است، کارهايشان- چه راجع به کارهای خوب و چه راجع به کارهای بد- مثل اين است که انجام نداده باشند، نمی‌توانيد دليل بياوريد و تمرين درست کنيد. آن‌وقت، وقتی نشد، بنای عقلا‌ تمرينيت نيست، بلکه بنای عقلا‌ راجع به خوبي‌ها،‌ بارک‌الله است. مخصوصاً اينکه به اين بچه بيشتر بارک‌الله می‌گويند، تا به فرد مکلّف. مثلاً اگر برادری به تکليف رسيده و برادر بعدی به تکليف نرسيده باشد و هر دو برای نماز جماعت و منبر به مسجد می‌آيند، مردم به برادر کوچکتر بارک‌الله بيشتری می‌گويند تا به برادر بزرگتر.

يکی از کارهای پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) قبل از بعثت در هنگامی که بچه بودند همين بود که بچه‌ها را جمع می‌کردند و دسته جمعی می‌رفتند برای کسی که خانه می‌ساخت و مستضعف بود، کمک می‌کردند. لذا پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) با بچه‌ها برای آنها سنگ و خشت می‌آوردند و برای مستضعفين فعلگی می‌کردند. اين در تاريخ ما آمده و با براهینی به دست می‌آوريم که پيغمبر ما آن است که هم برای مستضعفين کار می‌کرده و هم ديگران را وامی‌داشته که برای مستضعفين کار کنند.

راجع به بد‌ي‌ها هم اين سيره است و شارع مقدس هم امضا کرده است. بچه‌ی شرور را اداب می‌کنند و اگر پدر و مادر ادبش نکنند، مذمت می‌کنند و حاکم شرع او را ادب می‌کند. اگر بچه‌ای دزد از کار دربيايد، حاکم شرع او را می‌گيرد و کتک می‌زند و زندان می‌کند و اگر مال دارد، حاکم شرع اين مال را می‌گيرد و به صاحبش می‌دهد. اگر بچه‌ای اذيت کند، بايد حاکم شرع و الاّ عدول مؤمنين و اگر عدول مؤمنين نباشد، مردم از باب نهی از منکر جلوی اين بچه‌ی شرور را بگيرند. اما اگر اين بچه گناه کند و بگويند: کاری با او نداشته باشيد و اگر لخت در کوچه بيايد، بگويند بچه است، مردم اين را نمی‌پسندند و اين سيره‌ی عقلا به ما می‌گويد: رفع تکليف غير از اين است که مستحب نباشد، يا مکروه نباشد و در جاهايی که گناه است، اين بچه گناه نداشته باشد، بلکه مسلّماً بايد نهی از منکر شود و بايد جلوی اين بچه را بگيرند. حال نمی‌دانم روز قيامت با او چه می‌کنند، اما می‌دانم اگر بچه شرور شد و در باغ‌های مردم دزدی کرد،‌ در دنيا حاکم شرع و اگر حاکم شرع نباشد، اوليای خودش و اگر اوليای خودش نباشند، مردم حسابی جلوی اين دزد را می‌گيرند و بعضی اوقات او را کتک می‌زنند و ملامتش می‌کنند. نهی از منکر همين‌طور که بالغ را می‌گيرد، غير بالغ را هم می‌گيرد؛ «رُفِعَ‌ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ»، مربوط به واجبات و يا نماز واجب است و اما اينکه مستحب است بچه را قبل از تکليف، با تلطف و مهربانی بيدار کنيم و سختگيری نکنيم، و وقتی بيدار شد و نماز نخواند، به او اصرار کنيم که نمازت را قضا کن و او را آدم نمازگزار و امينی بار بياوريم، از مصاديق تربيت است و از واجبات برای پدر و مادر، تربيت اولاد است و از واجبات برای جامعه، نهی از منکر راجع به غيربالغين است.

لذا سيره‌ی عقلا می‌گويد: اگر بچه عبادت کند، مأجور است و اگر گناه کند، عندالعقلا معاقب است. اما مؤاخذه‌ی آنها در روز قيامت بحث ما نيست و ممکن است کسی از نظر علم کلام بگويد: در روز قيامت هم اين بچه‌ای که هفت- هشت سال عبادت خوب کرده، با بچه‌ای که هفت هشت سال عبادت نکرده و وقتی مکلف شده، شروع کرده و بچه‌ای که مستحباتی را انجام داده و بچه‌ی ديگری که انجام نداده، بايد متفاوت باشند و اگر بگوييم: هر دو مثل هم هستند،‌ با قاعده‌ی لطف جور درنمی‌آيد. همچنين اگر بچه‌ای تا زمانی که مکلف شده، هفت يا هشت سال بدی کرده و مال مردم خوری کرده و چيزی هم نداشته که بگوييد ضمان دارد، به خلاف بچه‌ای که هفت- هشت سال به خلق خدا خدمت کرده است، اگر اينها بميرند، قاعده‌ی لطف می‌گويد: اين دو بچه خيلی تفاوت دارند؛ درجاتی که بچه‌ی خدمتگزار دارد، شرور ندارد، بلکه اگر او را عقاب کنند، عقابش به جا است و اگر مؤاخذه شود، مؤاخذه به جا است. اگر به او بگويند: چرا در سر بچه‌ی مردم زدي و او بگويد: من تکليف نداشتم، می‌گويند: آيا نمی‌فهميدی زدن در سر بچه بد است؟ به خلاف اينکه اگر خوراک خودش را به بچه‌ی ديگری بدهد و ايثار و گذشت کند و خودش گرسنه بماند و بچه‌ی مردم را سير کند، نزد خدا مأجور است. از نظر علم کلام بايد بگوييم: آخرتش هم تفاوت دارد و از نظر فقهی هم بايد بگوييم: تفاوت دارد.

اما اينکه واجب بوده و منّةً برداشته شده است، مشهور شده که «منّةً علی الامة» برداشته شده است، ولی ما نمی‌توانیم آن را هضم کنیم. در ميان بزرگان ‌مشهور شده که اين حديث «‌رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ»[5] امتنانی است. بعضی اوقات هم خيلی داغ چيزهايی گفته‌اند که به مقام مقدسشان نمی‌خورد، اما بالاخره گفته‌اند: «‌رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ»، يعنی از غير امت اين مرفوع نيست. از شيخ انصاری هم گرفته شده است و مشهور شده که قاعده‌ی رفع، امتنانی است؛ يعنی اگر در زمان حضرت موسی (‌عليه السلام) کسی نسيان می‌کرد و کاری انجام می‌داد، آيا بر او می‌گرفتند؟ اين خلاف عقل است. مثلا اگر کسی را به زور از خانه بيرونش کنند و بعد در سرش بيرون بزنند که چرا از خانه بيرون رفتی و وقتی گفت: مُکرَه بودم، به او بگويند: مُکره مربوط به امت پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) است، وجهی ندارد. اگر کسی به راستی جاهل قاصر است، نمی‌شود گفت: جاهل قاصر به جهنم می‌رود؛ زيرا هيچ تقصيری ندارد.

«إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً»[6] یعنی اگر در جايی هست که اصلاً‌ حق به او نرسيده، نمی‌توانند عقابش کنند. لذا بايد بگوييم: «‌عَنْ أُمَّتِي»تشريفات است و قيد نيست. مسأله‌ی ما هم همين است که «رُفِعَ‌ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» مربوط به امت اسلامی نيست، مربوط به انسان‌ها است. سيره‌ی عقلای انسان‌ها این است که اگر بچه‌هايشان خوبی کنند، به آنها بارک‌الله می‌گويند و اگر بدی کنند، آنها را کتک می‌زنند و ملامت می‌کنند. امت اسلامی هم اگر بچه‌هايشان خوبی کنند، بارک‌الله ‌می‌گويند و اگر بدی کنند، در سرشان می‌زنند. حکومت عقلا همين است، سيره‌ی عقلايشان همين است و اسلام عزيز هم حکومتش و هم سيره‌ی عقلایش همين است و عبادات صبي و‌ عبادات مميز را استحبابی و مستحق پاداش می‌داند، گناهان صبی هم تفاوت دارد و خيلی از گناهان صبي، عند العقلاء مستوجب ملامت است. يک بچه‌ی نمام و سخن چين و دو به هم زن و فتنه‌گر و يک بچه‌ی بطّال، با يک بچه‌ی سالم درس‌خوان و نمره‌آور با هم تفاوت دارند؛ در هر سيره‌ی عقلايی من جمله در اسلام عزيز هم با هم تفاوت دارند. معلوم است که اسلام عزيز به طور کامل اين چيزها را به همه نشان داده و از عقل و سيره‌ی عقلا متابعت کرده و ردی از آن نکرده است و «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»‌[7] و«رُفِعَ النِّسْيَانُ»[8] و غيره عمومی است، هم در دين حضرت موسی (‌عليه السلام) بوده و هم در دين حضرت عيسی (‌عليه السلام) بوده و هم در اسلام عزيز است.

مرحوم صاحب وسائل نقل می‌کند که در امم گذشته، سخت‌گيريهایی بوده، مثل اینکه اگر لباسشان نجس می‌شده، بايد لباس را می‌بريدند يا می‌سوزاندند. حالا اگر بدنشان نجس می‌شد، چه می‌کردند.[9]

معلوم است اصلاً نبايد به اینها اعتنا کنيم، بلکه بايد بدانيم جعل است و اهميت ندارد و بايد تکذيب کنيم و بگوييم: قاعده‌ی رفع و قاعده‌ی رفع قلم و امثال اينها بنای عقلا است و شارع مقدس اين بنای عقلا ‌را در چهارچوب شرع مقدس امضا کرده است.


[1] العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص685، ط ج.
[2] مستدرک الوسائل، مبرزا حسین نوری طبرسی، ج7، ص394، ابواب من یصح منه الصوم، باب19، ح4، شماره8508.
[3] دعائم الإسلام‌، ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى‌، ج1، ص194.
[4] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج1، ص45، ابواب مقدمة العبادات، باب4، ح11، شماره81، ط آل البیت.
[5] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج15، ص369، ابواب جهاد النفس و ما یناسبه، باب56، ح1، شماره20769، ط آل البیت.
[6] سوره نساء، آیه98.
[7] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج15، ص369، ابواب جهاد النفس و ما یناسبه، باب56، ح1، شماره20769، ط آل البیت.
[8] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج15، ص369، ابواب جهاد النفس و ما یناسبه، باب56، ح1، شماره20769، ط آل البیت.
[9] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج1، ص134، ابواب الماء المطلق، باب1، ح4، شماره325، ط آل البیت.