درس خارج فقه آیت الله مظاهری
95/06/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط پنجم: اعتکاف حداقل باید سه روز باشد/ شرایط اعتکاف/ کتاب الإعتکاف
أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فرمودهاند: اعتکاف شرايطی دارد. چهار شرط از آن شرايط را فرمودند و مباحثه کرديم. بحث امروز راجع به شرط پنجم و ششم است.
مرحوم سید میفرمايند: «الخامس: أن لا يكون أقل من ثلاثة أيام فلو نواه كذلك بطل وأما الأزيد فلا بأس به وإن كان الزائد يوما أو بعضه أو ليلة أو بعضها ولا حد لأكثره نعم لو اعتكف خمسة أيام وجب السادس بل ذكر بعضهم أنه كلما زاد يومين وجب الثالث فلو اعتكف ثمانية أيام وجب اليوم التاسع وهكذا وفيه تأمل.»[1]
تا اين «فيه تأمّل» حرفی نيست. اينکه اعتکاف بايد سه روز باشد و اگر اضافه کند، اشکال ندارد و اما اگر پنج روز شد، آنوقت روز ششم واجب میشود، حرفی در آن نیست، فتوای ايشان هم اين است و اما اگر مثلاً هشت روز شد، آيا روز نهم واجب میشود يا نه؟ یا اگر يازده روز شد، روز دوازدهم روز واجب است يا نه؟ ایشان نمیتوانند فتوا بدهند. اما در صورت اول فتوا میدهند و میفرمایند: اعتکاف سه روز است و روزهی روز سوم واجب است و اگر يک روز زائد شود، طوری نيست، ثواب هم دارد. چنانچه فتوا میدهند که اگر پنج روز شد، روز ششم واجب میشود. اما روی اين که اگر هشت روز شد، روز نهم میتواند بدون روزه معتکف باشد یا نه، میفرمايند: بعضی فرمودهاند، ولی «فيه تأمّلٌ». اين بعض هم صاحب جواهر (رضواناللهتعالیعليه) است که ايشان جزماً میفرمايند: اگر پنج روز شد، روز ششم واجب است، اگر هشت روز شد، نهم واجب است و همچنين هرچه دو روز اضافه شد، يک روز بعدی واجب است.[2] مرحوم سيّد نفياً يا اثباتاً نمیتوانند فتوا بدهند، لذا میفرمايند: «و فيه تأمّلٌ».
روايتی داريم که هم صحيحالسند و هم ظاهرالدلاله است.
روايت 3 از باب 4 از ابواب اعتکاف: روايت صحيحالسند است و از نظر سند اشکالی در روايت نيست.
صحيحه عبيد بن زراره: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَنِ اعْتَكَفَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَهُوَ يَوْمَ الرَّابِعِ بِالْخِيَارِ إِنْ شَاءَ زَادَ (ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ) وَ إِنْ شَاءَ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَإِنْ أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ فَلَا يَخْرُجْ مِنَ الْمَسْجِدِ حَتَّى يُتِمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ.»[3]
دلالت روايت خيلی خوب است، يعنی بر نفع صاحب جواهر است و اين تأمّل مرحوم سيّد ظاهراً جا ندارد.
مرحوم سيّد میخواهند يومين و ثلاة ايام و غيره را به دو روز و سه روز، يا پنج روز و شش روز مختص کنند و میگويند: اين روايت مختص به آن است و ما بخواهيم برای کسی که هشت روز معتکف باشد، وجوب روزهی روز نهم را درست کنيم، اصل اقتضا میکند که روزه واجب نباشد.
اما ظهور روايت اين است که اگر کسی دو روز در مسجد ماند، روز سوم واجب است؛ يا اگر پنج روز ماند، روز ششم واجب است و اگر هشت روز ماند، روز نهم واجب است تا آخر. ظهور روايت قوي است و روايت اين است: صحيحه عبيد بن زراره: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَنِ اعْتَكَفَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَهُوَ يَوْمَ الرَّابِعِ بِالْخِيَارِ إِنْ شَاءَ زَادَ (ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ) وَ إِنْ شَاءَ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَإِنْ أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ فَلَا يَخْرُجْ مِنَ الْمَسْجِدِ حَتَّى يُتِمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ.»
مرحوم سيّد میخواهند روايت را اینطور معنا کنند که: «فَإِنْ أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ، يعنی فقط چهارم و پنجم، فَلَا يَخْرُجْ مِنَ الْمَسْجِدِ حَتَّى يُتِمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ.» و اما اگر «أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ»، بعد از شش روز باشد، ايشان میگويند: دلالت ندارد که روز نهم روزه واجب باشد. لذا میفرمايند: «بل ذكر بعضهم أنه كلما زاد يومين وجب الثالث و فيه تأمّلٌ.»
اینطور که مرحوم سيد عبارت را معنا میکنند، خلاف ظاهر است. اینکه بگوييم: «فَإِنْ أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ فَلَا يَخْرُجْ مِنَ الْمَسْجِدِ حَتَّى يُتِمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ»، يعنی روز ششم و اما اگر هشت روز شد و «يُتِمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ»، يعنی آيا روزهی روز نهم واجب است يا نه، آنوقت نتوانستهاند بگويند واجب نيست، بلکه گفتهاند: «فيه تأمّل». اما همينطور که صاحب جواهر فرمودهاند، ظهور عبارت اين است که اعتکاف سه روز سه روز است و روزهی روز سوم واجب است. حال يک سوم باشد روزهاش واجب است و اگر دو سوم يا سه سوم يا چهار سوم باشد روزهاش واجب است، تا آخر. مخصوصاً اينکه میفرمايند: «فَإِنْ أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ ». مرحوم سيد الف و لام «بَعْدَ الثَّلَاثَةِ» را به ثلاث اول زدهاند، ولی ظهور روایت اين است که «فَإِنْ أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ فَلَا يَخْرُجْ مِنَ الْمَسْجِدِ حَتَّى يُتِمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ». ظاهراً حق با صاحب جواهر است، نه با مرحوم سيّد.
بله، اگر کسی شک کند و نتواند روايت را اینطور معنا کند و احتمال بدهد که الف و لام «بَعْدَ الثَّلَاثَةِ»، الف و لام عهد ذکري است، خواه ناخواه، روز ششم نمیداند روزه برايش واجب است يا نه، اصل اقتضا میکند که روزه برايش واجب نباشد، آنوقت حق با مرحوم سيّد میشود و اما اگر کار به اينجا برسد، باز «فيه تأمّل» معنا ندارد. حالا بايد فتوا بدهند که سه روز اول بايد روزه بگيرد و سه روز دوم، اصل میگويد: روزه لازم نيست. اگر به جای «فيه تأمّل» فرموده بودند «والأحوط»، خوب بود و اما اگر حرف صاحب جواهر را نشنوند؛ برای اينکه الف و لام «بَعْدَ الثَّلَاثَةِ» را الف و لام عهد بگيرند، میگوييم: اگر الف و لام الثلاثة عهد شد، بايد بگويند: روزهی روز ششم واجب نست، روز نهم هم روزه واجب نيست، تا آخر و اگر شک کرديد، اصل اقتضا میکند که روزه واجب نباشد.
مرحوم سید در اينجا به جای سادس، مسألهای را به مسألهی پنجم ملحق کردهاند، درحالی که خيلی با هم نمیخواند و هرکدام برای خودش مسألهای است. مسأله اين است که گفتيم: اعتکاف سه روز است، حال بايد سه روز پی در پی باشد، يا سه روز تلفيقی هم میشود؟ مثلاً کسی میتواند روز شنبه به مسجد برود، معتکف شود، روزه بگيرد، افطار کند و از مسجد بيرون بيايد و روز دوشنبه قبل از اذان صبح به مسجد برود، اعتکاف کند، روزه بگيرد، بعد افطار کند و بعد از نماز مغرب و عشا بيرون بيايد و روز پنجشنبه و يا جمعه هم برود و نيت روزه کند و روزهی واجب را بگيرد و اعتکاف را تمام کند؟ اینجا که سه روز اعتکاف شده و احکام سه روز هم علی سبيل انفصال و علی سبيل تلفيق بار شده است، آيا میشود يا نه؟ مرحوم سيد در اينجا اشکال دارند و میفرمايند: «و فی کفاية الثلاثة التلفيقية اشکالٌ.» آنجا میگويند: «فيه تأمّل» و در اينجا میفرمايند «فِیهِ اشکالٌ.»
قطع نظر از این حرفها، اصل، عدم اتصال را اقتضا میکند؛ يعنی نمیدانيم باید اعتکاف سه رو پشت سر هم باشد، يا اگر سه روز منفصل هم باشد، اعتکاف را به جا آورده است. کسی روز شنبه، دوشنبه و پنجشنبه، يا روز جمعهی اين هفته و روز جمعهی هفتهی ديگر و روز جمعهی هفتهی ديگر، معتکف میشود، نمیدانيم آيا اعتکاف او درست است يا نه، برمیگردد به اينکه نمیدانيم اتصال شرط است يا نه، پس بايد بگوييم: اصل عدم وجوب اتصال است.
اگر اين باشد، مرحوم سيد نباید بگويند: «فيه اشکالٌ»؛ مرحوم سيد از نظر اصول، يک اصولی بالايی هستند و بايد بفرمايند: «والاصل يقتضی الصحّة». در آنجا صاحب جواهر و بعضی ديگر مسأله را عنوان کرده بودند، ولی اين مسألهی تلفيق، يک مسألهی نادری است.
اما مسألهی ديگری هست که ظاهراً شما میپسنديد و آن ظهور روايات است. مثال عرفیاش اين است که گاهی میگويد: سه روز بايد پيش من باشی و گاهی میگويد: بايد يک در ميان پيش من باشی و گاهی میگويد: گاهی اوقات پيش من باشی، اينها با هم تفاوت دارد. آنجا که میگويد: سه روز، ظهور در اتصال دارد، آنجا که میگويد: يک در ميان، ظهور در انفصال دارد و آنجا که میگويد: گاهی، ظهور در اين دارد که هفتهای يک روز روزه بگیر. در روايات ما آمده است: اعتکاف سه روز است و روز سوم هم روزه واجب است. در روايت ديگری میفرمايند: اعتکاف سه روز، يا شش روز، يا نه روز يا دوازده روز میشود و اما هر سه روز يک مرتبه روزه است. ظهور عبارت میگويد: کمتر از سه روز نمیشود و آن سه روز بايد متصل باشد. سه روز را روزه بگير و روز سوم بايد روزه بگيری و روز سوم که روزه میگيری، فرق نمیکند سومِ اول باشد، يا سومِ دوم يا سومِ سوم باشد.
اگر حرف مرا بپسنديد، حرف سيد خراب میشود و بايد بفرماييد: «و فی کفاية الثلاثة التلفيقية اشکال»؛ برای اينکه ظهور میگويد: «لايجوز». اگر کسی بگويد ظهور ندارد، نوبت به اصل میرسد و اصل میگويد: عدم اتصال. خود پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) معتکف میشدند و از پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) يا ائمه طاهرين (عليهم السلام) تلفيقی از هيچکدام نقل نشده است و اتفاقاً خود پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه طاهرين (عليهم السلام) مقيد به اين اعتکاف بودند و به اعتکاف- چه در ماه رمضان و چه در غير ماه رمضان خيلی اهميت میدادند،.
تقاضا دارم آن روايت مشهور را که روايت صحيحالسندی هم است، زياد بخوانيد. مرحوم کلينی نقل میکند که کسی در زندگیاش يک گره داشت که به دست اهل بيت (عليهم السلام) باز میشد. آمد خدمت امام حسن (عليه السلام) و گفت: گرهای دارم که به دست شما باز میشود. آقا به دنبال او راه افتادند که بروند و گرهی او را باز کنند، رسيدند به مسجد و ديدند امام حسين در آنجا معتکف است. به آن شخص گفتند: چرا راهت را دور کردي؟ به برادرم امام حسين (عليه السلام) میگفتی بيايد و گرهات را باز کند. آن شخص گفت: آقا معتکف بود، میخواستم مزاحمشان نشوم. حضرت فرمودند: «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ إعْتِکَافِ شَهْرٍ»؛[4] اگر حاجتی از کسی برآورد بهتر از اينست که يک ماه معتکف باشد.
بعد صحبت میکنيم که وضع اين يک ماه اعتکافی که ايشان فرمودهاند، چيست. علی کل حال اينها تقيدی به اعتکاف داشتند و مشهور بين شيعه و سنی اين است که اعتکاف سه روز است و اگر بخواهيم بيش از سه روز باشد، اين روايت گفت: هر سه روز، روزهاش واجب میشود. لذا اگر شش روز باشد، روز ششم واجب است و اگر نُه روز باشد، روز نهم واجب است و اگر دوازده روز باشد، روز دوازدهم واجب است، تا آخر. اما اينکه هر روز جمعه معتکف شود، نه گفته شده و نه احتمال داده شده است و اينکه ما بگوييم: اين اعتکاف به نحو انفصال است، اين خلاف ظاهر و خلاف سيره است.
پس ظهور روایت در اتصال است. لذا خود اين روايت هم که میفرمايد: اگر بر آن اضافه کني، منظور انفصالاً نيست، بلکه اتصالاً است. اگر سه روز را چهار روز کردي، خوب است، اما اگر سه روز را پنج روز کردي، روز ششم واجب است. همهی اينها ظهور در اتصال دارد. ظاهراً دست برداشتن از اين ظهور و دست برداشتن از اين سيره، مشکل است. وقتی مشکل شد، نوبت به اصل هم نمیرسد وبايد بگوييم: تلفيق در اعتکاف جايز نيست. اما اگر حرف مرا نزنيد، ظهور و سيره و غيره را نپذيريد، نوبت به اصل میرسد و اصل میگويد: جايز نيست و اما نوبت به «فيه اشکالٌ» مرحوم سيد نمیرسد و مرحوم سيد يا بايد بگويند جايز است و يا جزماً بگويند جايز نيست. وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ