درس خارج فقه آیت الله مظاهری
95/05/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفهوم اعتکاف و اقسام آن/ کتاب الإعتکاف
بحث امروز به بعد راجع به اعتکاف است.
اعتکاف از نظر لغت و از نظر اصطلاح يک معنا دارد، معنای لغوی آن اقامه در جايی است که به آن اعتکاف میگويند.[1] از نظر اصطلاحی هم اقامه در مسجد با شرايط خاصی است.[2] لذا اعتکاف يک معنای بسيط است و مثل صلاة و صوم و زکات، دارای اجزاء و شرايط است. از کسانی که خيلی مفصّل در اين باره صحبت کردهاند، مرحوم سيّد (رضواناللهتعالیعليه) در عروه است که فروع فراوانی در اين مسأله عنوان فرمودهاند.
عبارت مرحوم سيد اين است: «ويصحّ فی كلّ وقت يصحّ فيه الصوم»؛در هر زمانی که بشود در آن زمان روزه گرفت، میتوان اعتکاف کرد. اما مثلاً در عيد فطر و در اضحی که روزه گرفتن حرام است، نمیتوان اعتکاف کرد.
اگر روزه براي کسی ضرر داشته باشد، آيا میتواند اعتکاف کند يا نه؟
اين دائرمدار این مبنا است که آيا روزهی ضرری باطل است، يا باطل نيست، بلکه شارع مقدس امتناناً گفته است کسی که در ماه مبارک رمضان مريض است، لازم نيست روزه بگيرد و اما اگر روزه را بر خودش تحميل کرد و روزه گرفت، روزه صحيح است. اگر کسی اين حرف را بزند، برمیگردد به این مبنا که مبنای مرحوم سيد است که روزهی ضرری صحيح نيست. بعد فروعش را میگويند، اما نمیدانم چرا اين چيزی که من عرض میکنم، مرحوم سيد متعرض نشدهاند و آن اعتکاف يا روزهی مستحبی بدون اجازهی شوهر، يا با نهی پدر و مادر است. مرحوم سيّد میفرمايند: روزه باطل است. اگر روزه باطل باشد، در اينجا هم بايد بگوييم: «لايصحّ الاعتکاف»؛ برای اينکه اعتکاف روزه میخواهد و روزهاش منهی عنه است، بنابراين روزه صحيح نيست. پس عدم صحت اعتکاف، مختص به عيد فطر و عيد اضحی نيست و برمیگردد به اينکه اگر کسی «لايجوز له الصوم» باشد، «لايصح عليه الاعتکاف» است.
بعد ان شاء الله مباحثه میکنيم که اگر زن برای اعتکاف روزه گرفت، ولو حق شوهرش هم ضايع شده باشد، روزهاش صحيح است. لاأقل بگوييد آنجاها که حق شوهر ادا شده يا شوهرش نيست تا حقش را ادا کند، روزهی او صحيح است. اما مرحوم سيّد از کسانی است که مطلقا میفرمايند: روزه باطل است و اجازهی شوهر میخواهد. راجع به اولاد هم میفرمايند: اجازه میخواهد ولاأقل بايد نهی از پدر و مادر نباشد و اما اگر نهی از پدر و مادر شد، اين اعتکاف باطل است؛ برای اينکه روزه باطل است. روی فرمايش مرحوم سيّد، زياد مصداق پيدا میکند و منحصر است به اين نيست که عيد اضحی يا عيد فطر باشد.
مرحوم سید میفرمايند: «ويصحّ فی كلّ وقت يصحّ فيه الصوم، وأفضل أوقاته شهر رمضان، و أفضله العشر الأواخر منه»؛[3] بهترين وقتها یرای اعتکاف، ماه رمضان است وبهترين وقتِ ماه رمضان هم دههی آخر آن است.
استدلالی که برای مسأله شده، این است که گفتهاند: برای اينکه پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) مقيد بودند که در دههی آخر ماه مبارک رمضان معتکف شوند،[4] پس معلوم میشود افضل همهی اوقات، دههی آخر ماه رمضان است.
اما استدلال ناتمام است؛ برای اينکه کار پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) درست و عالی بوده است، اما مثلاً اينکه اعتکاف دههی آخر ماه رمضان از اعتکاف در ايام البيض افضل باشد که الان مشهور شده، نمیتوان اثبات کرد. فعل پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) دلالت میکند بر اينکه اعتکاف در ماه مبارک رمضان خيلی خوب است، اما اينکه بهتر از ماه رجب و يا ماهها و روزهای ديگر باشد، نمیتوان درست کرد. اما میتوان گفت: «پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) يا ائمهی طاهرين (عليهم السلام) در ماه رمضان معتکف میشدند، بنابراين معتکف شدن در ماه رمضان خيلی خوب است، اما اينکه از ماهها و روزهای ديگر افضل باشد، علیالظاهر نمیتوان اثبات کرد. آنچه میشود همين است که در دههی آخر ماه رمضان خيلی خوب است که انسان معتکف شود، اما اگر دَوَران امر باشد بين آخر ماه رمضان يا ايام البيض ماه رجب، آن فعل پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) دلالت بر افضليت ندارد. يعنی دليلی نداريم که بگويد: افضل الأيام در اعتکاف، ماه رمضان است؛ يا اينکه أفضل الأيام، دههی آخر ماه رمضان باشد. اگر بخواهيم اين افضليت را درست کنيم، دليل میخواهيم و دليلی به جز اين تقيّد پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) به اينکه دههی آخر ماه رمضان ايشان معتکف میشدند، نداريم.
بعد میفرمايند: «و ينقسم إلى واجب و مندوب والواجب منه ما وجب بنذر أو عهد أو يمين أو شرط في ضمن عقد أو إجارة أو نحو ذلك وإلا ففي أصل الشرع مستحب.» فرمودهاند: اعتکاف به واجب و مستحب تقسیم میشود، اعتکاف واجب آنجا است که نذر کند، يا عهد کند و یا قسم بخورد وامثال اينها، آنوقت اعتکاف واجب میشود.
اين را هم بارها گفتهايم که اگر کسی نذر کند روزه بگيرد، آيا روزه واجب میشود يا نذر واجب میشود؟ حتی وقتی میخواهد نيت کند، آيا میتواند بگويد: روزهی واجب به جا میآورم، يا بايد روزهی مستحب به جا بياورد تا نذرش را منعقد کند؟ لذا مثلاً میگويد: روزهی مستحب ايام البيض به جا میآورم، قربة الی الله، آنوقت بر من واجب میشود ايام البيض روزه بگیرم.
لذا اعتکافِ واجب نداريم. مثلاً در اعتکاف استيجاري، آيا عمل به اجاره واجب است، يا روزه واجب است؟ روزه واجب نيست، بلکه بايد روزه را بگيرد تا به اجاره عمل کند. لذا اينکه در باب نماز هم میگویند: نماز به واجب و مستحب منقسم میشود و بعد برای واجب به فرايض مثال میزنند که درست است، اما اینکه به نذر و عهد و يمين مثال میزنند، کلاه صدر اعظم بر سر نوکر گذاشتن است؛ اين کلاهِ وجوب نذر را سر نماز گذاشتن و يا سر اعتکاف گذاشتن است. اعتکاف فقط مستحب است و اگر نذر کرده باشد که معتکف شود، بايد معتکف شود و اگر معتکف نشود، بايد کفاره بدهد. اما روزه برايش واجب نيست، بلکه ادای نذر برايش واجب است و اعتکاف برايش مستحب است و امر مستحب را که به جا میآورد، آنوقت نذری که کرده، ادا میشود. گفتم: حتی اگر بگويد: نذر واجب به جا میآورم قربة الی الله، اين درست نيست؛ برای اينکه نذر مستحب است. پس بايد بگويد: برای ادای نذرم روزه به جا میآورم. وقتی اعتکاف کرد، نذرش ادا شده و لازم نيست کفاره دهد.
روی اين عرضی که میکنم فکری کنيد؛ زيرا شهرت به سزايی در ميان بزرگان دارد و من جمله مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) شايد بيش از چهل- پنجاه مورد اين حرف را دارند که واجب عَرَضی را قسیم واجب اصلی میکنند و میگويند «الاعتکاف إما واجبٌ أو مندوبٌ». بعد میفرمايند و اما واجبش آنجاست که نذر کرده باشد، يا قسم خورده باشد، يا عهد کرده باشد و يا استيجار شده باشد و امثال اينها.
مسألهای که مسألهی خوبي است، اين است که میفرمايند: اعتکاف را میتواند برای خودش يا برای ميّتی به جا بياورد. حالا يا پول بگيرد، يا مجاناً به جا بياورد. اگر برای خودش معتکف شود، درست است؛ اگر برای پدرش که مرده است معتکف شود، اين هم درست است. اگر برای رفيقش که مرده است معتکف شود، اين هم درست است، اما آيا میتواند برای رفيق يا پدری که زنده است، معتکف شود؟
مرحوم سيد میفرمايند: در مسأله دو قول است و بعيد نيست که بگوييم جايز است، بلکه أقوی اين است که جايز است.[5]
اما يک شهرت عوامانهای هست که میتوان گفت سيرهی شيعه است و سنّیها قبول ندارند و آن این است که مثلاً میگويد: برای خودم و برای پدر و مادر و ذویالحقوق و رفقا زيارت میکنم، قربة الی الله. مثلاً کسی میخواهد به کربلا برود، پدرش به او التماس دعا میگوید و به او میگوید: برای من هم زيارتی بکن و او به کربلا میرود و يک روز برای خودش و يک روز برای پدرش زيارت میکند. بعضی اوقات میشود که مثلاً در حج نيابتی، برای منوی عنه نماز میخواند. در اينجا حج جايز است و اشکال ندارد، مرحوم سيد هم اشکال نمیکنند. در اين حج نماز هست و برای زنده نماز میخواند و ما بخواهيم دست از اين سيره برداريم، مشکل است.
لذا بايد بگوييم: میتوان مطلق عبادات توصّلی يا تعبّدی را برای خود و برای ديگران انجام داد الاّما أخرجه الدليل. اگر کسی به جای پدرش نماز ظهر و عصر بخواند، اين نمیشود، اما اگر حج پدرش را به جا بياورد، مسلّم میشود. مثلا پدر کسی نمیتواند به مکه برود، پسرش به جای او به مکه میرود. در اينجا اجماع و روايت[6] هست و سابقاً صحبت کرديم.
حال در مسألهی ما مثلاً کسی مادرش زمينگير است و میخواهد به اعتکاف برود، ولی نمیتواند. پسرش به او میگويد: من به جای شما به اعتکاف میروم. آنوقت به اعتکاف میرود و روزه میگيرد و نمازش را هم میخواند. آنها بايد دليل بياورند که نمیشود و الاّذوق شيعه اين است که اگر کسی بميرد، خيلی کارها برای او میتوان کرد. سنّیها میگويند: نماز استيجاری و خواندن حمد و سوره و خواندن زيارت برای او درست نيست، اما عقيدهی شيعه اين است که برای ديگری میتوان کار کرد. حال گاهی دِين ديگری را ادا میکند و اين يک عبادت است؛ مثلاً پدرش خمس بدهکار است و نمیدهد و او خمس پدرش را میدهد؛ يا مثلاً حج برای مادرش واجب است، اما نمیتواند حج برود و او حج مادرش را بجا میآورد و مسلّما میگويند: طوری نيست. کسی کربلا میرود و يک روز برای خودش و يک روز برای مادرش و يک روز برای پدرش و يک روز برای رفقايش و يک روز هم جمع میکند و میگويد: برای خودم و پدر و مادر و خويشان و ذوی الحقوق و رفقا و همه زيارت میکنم، قربةالی الله و يک زيارت میکند و آنوقت هزاران زيارت میشود.
اينکه دليل خاصی میخواهيم، میگوييم: بالاترين دليل، سيرهی متشرعه است. نمونهی آن هم مثل نماز در حج است. چه فرقی میکند بين اينکه نماز حجش را بخواند، يا روزهی مستحبی بگيرد؟ اگر کسی برای مادرش نماز مستحبی میخواند، حتماً درست است، زيارت مستحبی هم برای مادرش بخواند، ظاهراً میشود. لذا بگوييم: اعتکاف برای خودش جايز است، اعتکاف برای مردهها هم جايز است. اين دليل خاصی هم ندارد و مرحوم سيد به عام تمسک میکنند که چون برای نماز استيجاري دليل داريم، پس میتوان برای مردهها هم اعتکاف نمود. از همين جهت دليل هم دليل معتنابهای نيست، بلکه يک سيره و شهرت و اجماع است.
آنوقت در اينجا هم میگوييم: همان سيره که در واجبات هست، در مستجبات هم هست؛ پس میتواند برای خودش و برای مردهها و برای زندهها اعم از اينکه عبادت در ضمن عبادتی باشد، مثل نماز در حج، يا مثل روزه در اعتکاف، یا مستقل باشد، انجام دهد. بنابراين همانطور که نماز استيجاری برای ميت میخواند، میتواند اعتکاف استيجاری برای ميّت و اعتکاف استيجاری برای زنده کند. مثلا يکی از کارهاي علی بن يقطين اين بود که به خاطر تشيّع و به خاطر کمک به شيعه، هزار نفر شيعه را به حج میفرستاد. هزار نفر را برای حج نائب میگرفت و خودش هم میرفت و هم خودش حج به جا میآوردو هم آن هزار نفر حج بجا میآوردند. لذا مثلاً علی بن يقطين هزار حج به جا میآورد، يکی برای خودش و هزار حج برای ديگران.