درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الصوم

95/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پنجم: زن شیردهی که شیرش کم باشد و روزه گرفتن برای خودش یا بچه‌اش ضرر داشته باشد/ فصل: في موارد جواز الافطار/ کتاب الصوم

فرموده‌اند: «الخامس: المرضعة القليلة اللّبن إذا أضرّ بها الصوم أو أضرّ بالولد، ولا فرق بين أن يكون الولد لها أو متبرّعة برضاعه أو مستأجرة. ويجب عليها التصدّق بالمدّ أو المدّين أيضاً من مالها والقضاء بعد ذلك، والأحوط بل الأقوى الإقتصار على صورة عدم وجود من يقوم مقامها فی الرضاع تبرّعاً أو بأُجرة من أبيه أو منها أو من متبرّع[1]

این عبارت‌ها تکرار بحث اين دو سه روز است. فقط، بحث اول ما راجع به شيخ و شيخه بود، بحث دوم راجع به ذوالعطاش بود، بحث سوم راجع به زن آبستن بود و بحث چهارم که بحث امروز است، راجع به زن شيرده است. این‌ها پنج مصداق از «يُطِيقُونَهُ»[2] در آيه‌ی شريفه است و آيه‌ی شريفه فرمود: هرکسی که روزه برايش سخت است، روزه را افطار کند و بدل آن روزه کفاره بدهد و اين پنج قسمی که مرحوم سيّد فرموده‌اند، مصداق همان «يُطِيقُونَهُ» است. اما چرا مرحوم سيّد، پنج مسأله درست کرده‌اند و برای هرکدام خصوصيتی درست کرده‌اند، مجهول است.

مرحوم سيّد راجع به شيخ و شيخه مشقّت را جلو آورده‌اند؛ راجع به ذوالعطاش، معذوريت را جلو آورده‌اند و راجع به حامل مُقرب و راجع به زن شيرده فرموده‌اند: بايد ضرر داشته باشد و آن «يُطِيقُونَهُ» را نياورده‌ا‌ند. ديروز عرض کردم: زنی که آبستن است و حامل مُقرب است و يا نزديک هم نباشد، اما وضع جسمی اين خانم اقتضاء می‌کند که روزه نگيرد، اين گاهی روزه برايش مشقت دارد و گاهی حرج است و گاهی ضرر است و اصلاً‌ نمی‌تواند روزه بگيرد و در هر سه صورت می‌تواند روزه‌اش را بخورد، بلکه به عقيده‌ی مرحوم سيّد واجب است که روزه‌اش را بخورد. زن شيرده هم همين‌طور است. زنی که شير می‌دهد، اگر روزه بگيرد، گاهی برای خودش و گاهی برای بچه‌اش مشقّت دارد و گاهی حرج است و گاهی بالاتر ضرر و عذر است. در هر سه صورت می‌تواند روزه‌اش را بخورد؛ بلکه به عقيده‌ی مرحوم سيّد واجب است که روزه‌اش را بخورد و «يُطِيقُونَهُ» می‌گويد: کفاره هم بده و ما گفتيم: دليلی بر قضا هم ندارد؛ اما مرحوم سيّد فرمودند: دليلی بر قضا دارد. حالا بگوييد: بر قضا دليل داریم، اما راجع به هر سه بگوييد، ولی راجع به زن شيرده، يا زن آبستن، اگر بگوییم باید کفاره بدهد و بعد هم قضا کند، با کلمه‌ی «يُطِيقُونَهُ» در آيه‌ی شريفه جور در نمی‌آيد.

علی کل حالٍ ايراد واضحی که به مرحوم سيّد هست، اين است که چرا مرحوم سيّد در مسأله‌ی ديروز و امروزمان قضيه‌ی ضرر را جلو آورده‌اند و قضيه‌ی «يُطِيقُونَهُ» را جلو نياورده‌اند؟ اگر می‌خواهند بگويند: اگر روزه برای زن شيرده مشقّت دارد، بايد روزه بگيرد، بعيد است که چنین بگويند و اگر بگويند: روزه نگيرند، بايد به جای ضرر، مشقّت را آورده باشند و حرج هم به طريق اولی می‌آيد، ضرر هم به طريق اولی می‌آيد. اين ايراد واردی است، اما چه بايد گفت؟ نمی‌دانم چرا مرحوم سيّد اين‌طور کرده‌اند؟

بايد اين‌طور باشد که: «الخامس: المرضعة القليلة اللّبن إذا کانت مشقّة لها أو بولدها»؛ وقتی مشقّت شد، می‌تواند روزه‌اش را بخورد و اگر حرج شد به طريق اولی و اگر ضرر شد، به طريق اولي می‌تواند بخورد. اما مرحوم سید الان اين‌طور فرموده‌اند: «الخامس: المرضعة القليلة اللّبن إذا أضرّ بها الصوم أو أضرّ بالولد». معناي این عبارت اين است که اگر ضرر داشته باشد، بايد روزه را بخورد و اما اگر حرج باشد، يا مشقّت باشد، نمی‌تواند روزه را بخورد و اگر بگوييم: می‌تواند، بايد حرج را از قاعده‌ی حرج درست کنيم و مشقّت را هم بگوييم بايد تحمّل کند و روزه بگيرد. اما مرحوم سيّد اين را نمی‌فرمايند و کسی هم نگفته که اگر مشقّت دارد- مثلاً زن شيرده چه برای خودش و چه برای بچه‌اش و زن آبستن چه برای خودش و چه برای بچه‌اش ضرر داشته باشد- روزه را بخورد؛ حرج هم باشد، روزه را بخورد و اگر هم مشقّت داشته باشد، روزه را بخورد.

اين يک مسأله است که اين ايراد به اين چهار پنج مسأله وارد است و آن اين است که مرحوم سيّد بايد يک قاعده‌ی کلی فرموده باشند-‌ چنانچه در عباراتشان اين قاعده‌ی کلی بود و چنانچه در قرآن هم بود- وآن قاعده‌ی کلی اين است که شيخ و شيخه و ذوالعطاش و زن آبستن و زن شيرده و نحوها و مرحوم سيّد بايد اين «نحوها» را فرموده باشند و اگر متابعت از قرآن کرده بودند، بايد بفرمايند: کسی که روزه برايش ضرر دارد، يا مشقت دارد، می‌تواند روزه‌اش را بخورد. آن‌وقت راجع به ضررش کفاره ندارد، ولی راجع به مشقتش، به دليل قول الله تبارک و تعالي کفاره دارد. آن‌وقت اين پنج مسأله در آن کلی درج می‌شد و حکم کلی هم در يک مسأله فهميده می‌شد. حق مطلب هم همين است، فتوای مرحوم سيّد همين است، اجماع هم همين است، بلکه بايد بگوييم: ضرورت همين است و اينکه مرحوم سيّد پنج مسأله کرده‌اند و در مسائل اختلافات و خصوصياتی آورده‌اند، ظاهراً نبايد اين‌طور باشد و نمی‌دانم چرا چنين شده است.

مسأله‌ی ديگر و قاعده‌ی کلی ديگر اين است که هرکسی می‌تواند قضای روزه‌اش را بگيرد، بايد بگيرد. فتوای مرحوم سيّد هم همين است. روزه برايش ضرر داشته باشد، يا مشقت داشته باشد، يا حرج داشته باشد، همين است. اما برای کسی که روزه برايش ضرر داشته باشد و بخورد، قضا دارد و کفاره ندارد؛ مگر اينکه عمداً سال از آن بگذرد و اما اگر حرج يا مشقت باشد، يا «يُطِيقُونَهُ» باشد، روزه را می‌خورد و بعد اگر می‌تواند قضايش را به جا می‌آورد و اگر می‌تواند، کفاره بدهد. اين هم پيش اصحاب مسلّم است، پيش مرحوم سيّد هم مسلّم است و اين مطالب را از کتاب صوم و از خود مرحوم سيد استفاده کرديم.

دو خصوصيت ديگر هم در اين مسأله هست: «ولا فرق بين أن يكون الولد لها أو متبرّعة برضاعه»؛ فرقی هم نمی‌کند که بچه‌ی خودش باشد، يا بچه‌ی ديگری باشد. مثل اينکه مجاناً بچه‌ی خواهرش را شير می‌دهد ولو يک روز باشد، در اين‌جا هم اگر روزه بگيرد، شير ندارد، بايد روزه را بخورد تا بتواند شير بدهد. مرحوم سيد می‌فرمايند: اين را هم می‌گيرد. يا مثلاً کسی اجاره می‌شود که به بچه‌ا‌ی شير بدهد، اما می‌داند که اگر روزه بگيرد، نمی‌تواند شير بدهد، این‌جا هم بايد روزه را بخورد، تا بتواند شير بدهد.

انصافاً به طور کلی گفتنش مشکل است. يک دفعه کسی نيست، اين را بگوييد و اما اگر کسی باشد، به چه دليل اين می‌تواند روزه‌اش را بخورد؟ شخص ديگری که شير دارد، شير می‌دهد و او کار اين خانم را می‌کند، پس چرا اين خانم تبرعاً يا استيجاراً به اين بچه شير بدهد که لازم باشد روزه‌اش را بخورد؟ مثلاً ديگری می‌تواند بچه را شير بدهد، اما اين خانم جلو می‌آيد و می‌گويد: من يا مجاناً يا استيجاراً بچه را شير می‌دهم. اگر می‌‌داند که اگر اين کار را بکند، بايد روزه‌اش را بخورد، در اين‌جا من شک دارم که آيا «يُطِيقُونَهُ» اين را می‌گيرد يا نه و کلمه‌ی «يُطِيقُونَهُ» معنايش اين است که بايد اين بچه را شير بدهد و اگر ندارد، يا دَوَران امر است بين اينکه به بچه يا خودش ضرر بخورد، يا روزه نگيرد، روزه نگيرد و اما اگر کسی هست که بچه را شير بدهد، اما اين خانم مثل مسافرت برای فرار از روزه، بگويد: من بچه را شير می‌دهم. اما می‌داند اگر بخواهد بچه را شير دهد، بايد روزه‌اش را بخورد، در اين‌جا نمی‌تواند روزه‌اش را بخورد. ما می‌گوييم «يُطِيقُونَهُ» در اينجا صادق نيست.

اصلاً استيجارش مثل کسی است که خودش را مضطر کند، تا روزه بخورد. مثل اينکه مثلاً برود در بيابان، يا در باغی و نتواند از باغ بيرون بيايد و اين را می‌داند و در اين باغ رفته، تا مضطر شود و روزه‌اش را افطار کند. ما می‌گوييم: اين نمی‌شود و اگر رفت، بايد روزه را بخورد؛ زيرا مضطر شده، اما مسلّماً گناه کرده است. خطاب می‌شود چرا روزه‌ات را خوردي؟ می‌گويد: من نمی‌توانستم روزه بگیرم. آن‌وقت خطاب می‌شود: چرا قدرت را از خودت گرفتي؟ مثل اينکه در روز قيامت خطاب می‌شود چرا عمل نکردي؟ می‌گويد: من نمی‌دانستم. آن‌وقت به او می‌گويند: چرا نرفتی ياد بگیري؟ آن‌وقت‌ها به صورت جوک می‌گفتند: چه وقت شراب و روزه خوردن حلال می‌شود؟ آن‌وقت می‌گفتند: وقتی به جايی برود و خودش را مضطر کند و مجبور شود روزه‌اش را بخورد، يا شراب بخورد، آن‌وقت حلال است. اما ما می‌گوییم: حلال نيست و اين روزه‌ای که می‌خورد حرام است. عرف هم می‌گويد: چرا اين کار را کردی؟ و وقتی می‌گويد: نمی‌توانستم، آن‌وقت می‌گويند: چرا خودت را به نتوانستن زدي؟ بالاخره کتک روزه را می‌خورد، بايد کفاره‌ی روزه را هم بدهد و هم کار حرامی کرده است. گفتم روايت داريم و مسلّم است و امر عرفی است که خطاب می‌شود «أَفَلَا عَمِلْتَ؟» و وقتی می‌‌گويد: من نمی‌دانستم،‌ خطاب می‌شود: «هَلَّا تَعَلَّمْتَ؟»؛[3] يعنی می‌توانستی مقدمات را فراهم کنی، اما مقدمات را از دست دادي.

انصافاً اين فرمايش مرحوم سيد مشکل است که بگوييم: اين خانم می‌تواند بچه را شير بدهد، ولو اينکه می‌داند بايد روزه‌اش را بخورد. يک دفعه بچه‌ی خودش است و چاره‌ای نيست، آنجا حرف دیگری است، اما اگر بچه‌ی ديگری باشد و چاره‌ای باشد و کسی ديگری باشد که بچه را بگيرد و در حالی که روزه‌اش را می‌گیرد، بچه را شیر بدهد، اما اين خانم بچه را شير بدهد و روزه‌اش را هم بخورد، انصافا مشکل است.

علی کل حالٍ اين فرمايش ايشان که می‌فرمايند: «ولا فرق بين أن يكون الولد لها أو متبرّعة برضاعه أو مستأجرة و يجب عليها التصدّق بالمدّ أو المدّين أيضاً من مالها والقضاء بعد ذلك والأحوط بل الأقوى الإقتصار على صورة عدم وجود من يقوم مقامها فی الرضاع تبرّعاً أو بأُجرة من أبيه أو منها أو من متبرّع»؛ انصافا مشکل است؛ برای اينکه ایشان فرمودند: «الخامس: المرضعة القليلة اللّبن إذا أضرّ بها الصوم» و «أضرّ بها الصوم» کفاره ندارد. اگر فرموده بودند: «الخامس: المرضعة القليلة اللّبن اذا صار رضاعه مشقّة»، آن‌وقت بايد می‌گفتند: «و يجب عليها التصدّق بالمدّ»، اما حالا فرموده‌اند ضرر، وقتی ضرر باشد، قرآن می‌فرمايد: «فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ»؛[4] روزه را بخورد، کفاره هم ندارد. اما قرآن در «يُطِيقُونَهُ» فرموده است: کفاره دارد. ما هم گفتيم: قرآن می‌گويد: کفاره دارد، ولی قضا ندارد.

لذا چرا گفته‌اند: «و يجب عليها التصدّق بالمدّ أو المدّين أيضاً من مالها والقضاء بعد ذلك»؟ البته معلوم است چون خودش خورده، بايد از مالش بدهد. «والقضاء بعد ذلک»، راجع به ضررش درست است، چون قرآن شريف فرمود: «فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ» و اما راجع به «يُطِيقُونَهُ» قرآن ندارد و بايد دليل ديگری بيايد و بگويد: «يُطِيقُونَهُ» هم قضا دارد و هم کفاره دارد. اما دليلی نداريم.

«والأحوط بل الأقوى الإقتصار على صورة عدم وجود من يقوم مقامها فی الرضاع

مرحوم سید با این عبارت از مسأله برگشتند و درست هم همین است. اول فرمودند: «المرضعة القليلة اللّبن إذا أضرّ بها الصوم أو أضرّ بالولد»، به شرطی که أضرّ را به ضرر معنا کنيم. بعد فرمودند: «ولا فرق بين أن يكون الولد لها أو متبرّعة برضاعه أو مستأجرة.» اما حالا می‌فرمايند: «بل الأقوى الإقتصار على صورة عدم وجود من يقوم مقامها فی الرضاع». اين خيلی خوب است، اما انصافاً عبارت نارسا است. مرحوم سید اول فتوا دادند و گفتند: «ولا فرق بين أن يكون الولد لها أو متبرّعة» و الان می‌فرماييد: «بل الأقوى الإقتصار على صورة عدم وجود من يقوم مقامها». اين مسأله تمام شد.

مسأله‌ی بعد، مسأله‌ی فوق‌العاده مشکلی است که بايد بگوييم: از عمده مسائل صوم، همين مسأله است و آن مسأله اين است که فرموده‌اند: «فصل فی طرق ثبوت هلال رمضان وشوّال للصوم والإفطار وهی اُمور.»[5]

چه اول ماه شعبان و چه آخر ماه رمضان، ماه به چه چيزی ثابت می‌شود؟ می‌فرمايند: «اول: به يقين»[6] و بايد فرموده باشند: «الاول: رؤية المکلّف نفسه»؛ يعنی مکلف خودش ببيند. در رساله‌ها آمده است: «العلم»؛ يعنی بايد علم پيدا کند. اينکه خودش ببيند، فرقی نمی‌کند که علم باشد یا علمی؛ یعنی خودش ببیند، یا خودش نبیند، اما بیّنه یا شاهد عادلی به او خبر دهد. بنابراين بگوييم: اگر بيّنه نيست، اگر علم یا علمی باشد، ظاهراً ماه اثبات می‌شود. آن‌وقت علم یعنی اينکه خودم ديدم و علمی یعنی اينکه کسی که ثقه است بگوید: من ديده‌ام.

حرفی که در مسأله هست و حرف مهمی است، اين است که آيا در مهام امور مثل رؤية الهلال، اين علم حجت است يا نه؟ آيا بايد شهرتی در کار باشد يا يک نفر ببيند کفايت می‌کند؟

من عقيده دارم رؤية الهلال از مهام امور است و در مهام امور بايد شهرت بالایی در کار باشد و الاّ اگر يک نفر يا دو نفر بگويند: ماه را ديده‌ایم، ماه اثبات نمی‌شود.


[1] العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص627 ط ج.
[2] بقره/سوره2، آیه184.
[3] امالی، محمد بن محمد بن نعمان‌ (شيخ مفيد)، ص228.
[4] بقره/سوره2، آیه185.
[5] العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص628 ط ج.
[6] العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص628 ط ج.