درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الصوم

94/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

‏    موضوع: حکم انکار وجوب روزه­ی ماه رمضان/ وجوب روزه­ی ماه مبارک رمضان/ کتاب الصوم
مرحوم سید رضوان ‌الله ‌تعالی‌ علیه فرموده‌اند: «و وجوبه فی شهر رمضان من ضروریات الدین ومنکره مرتد یجب قتله و من أفطر فیه لا مستحلاً عالماً عامداً یعزر بخمسة و عشرین سوطاً فإن عاد عزر ثانیاً، فإن عاد قتل علی الأقوی و إن کان الاحوط قتله فی الرابعة وإنما یقتل فی الثالتة أو الرابعة إذا عزر فی کل مرتین أو الثلاث وإذا ادعی شبهة محتملة فی حقه درئ عنه الحد.»[1]
سه مطلب در اینجا هست: مطلب اول این­که روزه­ی ماه مبارک رمضان، از ضروریات دین است؛ یعنی یک امر واضح و هویدا این است که اسلام عزیز نماز و روزه دارد. لذا در فروع دین گفته­اند: اول نماز و دوم روزه است. پس شکی در آن نیست، لذا از ضروریات دین می‌شود.
می‌فرمایند اگر کسی منکر آن شود، مرتدّ است و قتل او واجب است. البته نه این­که هرکسی بتواند این کار را بکند، مثلاً این­طور نیست که اگر زن ببیند شوهرش منکر روزه است، بتواند شوهرش را بکشد، یا برعکس، بلکه این مربوط به حکومت می‌شود. باید به حاکم مراجعه شود و پیش حاکم ثابت شود، حالا یا خودش چندین مرتبه اقرار کند، یا دو شاهد عادل شهادت بدهند. بنابراین اگر زنش شهادت بدهد، یا شوهر شهادت بدهد، فایده‌ای ندارد. بعد از آنکه یا دو شاهد عادل شهادت دادند و یا اقرار کرد که من منکر روزه هستم، مرتدّ می‌شود. معنای مرتد هم یعنی برگشت از اسلام عزیز؛ اسلام را قبول ندارد، بنابراین باید او را کشت. معلوم است که مرحوم سیّد این­ها را نفرموده­اند و به وضوح باقی گذاشته­اند.
مسأله‌ای که در اینجا هست و سابقاً ما در باب قضاء و شهادات و در باب حدود و دیات مفصل درباره‌اش صحبت کردیم، این است که مرتدّ من حیث هو مرتدّ، واجب القتل و کافر نیست، چه در نماز باشد و چه در روزه یا خمس باشد، بلکه باید برگردد به انکار رسالت و وقتی به انکار رسالت برگشت،آن­وقت مرتدّ است و مرتدّ را باید کشت. اما اگر به انکار خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و انکار قرآن برنگردد، مرتد نیست. مثلاً در روزه شبهه ایجاد می‌کند، که متأسفانه ایران روی شبهه می‌گردد و جوان­های ما را با شبهه می‌برند و یکی از کارهای بهائیها همین ایجاد شبهه در میان جوان­هاست. وقتی این درّ گرانبهای اسلام را از آنها گرفتند، با شهوت و پول، آن دین خرافی و حزب مضر را ارائه می‌دهند و او هم قبول می‌کند. لذا نمی‌گوید اسلام نباشد، بلکه مثلاً می‌گوید روزه در وقتی است که هوا خوب باشد و یا در وقتی است که اصالة الصحه برای انسان باشد، روزه گرفتن خوب است و اما در این هوای گرم و امثال این­ها، روزه از اسلام نیست. ایجاد شبهه می‌کند، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و خدا و قرآن را قبول دارد و اگر شیعه باشد، ائمه طاهرین علیهم السلام را قبول دارد، اما مثلاً می‌گوید: آنها نگفته­اند، بلکه شما بد فهمیده­اید. این­که چنین شخص واجب القتل باشد، دلیلی بر وجوب قتلش نداریم. آنچه مصداق ارتداد است و به او مرتدّ می‌گویند، کسی است که خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن را منکر باشد و اما اگر آنها را قبول داشته باشد، اما با شبهه، روزه را قبول نداشته باشد، ولو از ضروریات دین است، اما دلیلی نداریم که این شخص مرتدّ باشد. بله، در میان اصحاب مشهور بوده، الان هم در رساله‌ها هست که هرکسی یکی از ضروریات دین را منکر باشد، مرتدّ است، و احکام ارتداد بر او بار است. اگر مرد باشد او را می‌کشند و اگر زن باشد، او را زندان می‌کنند و بالاخره احکامی دارد.
لذا در این فرمایش مرحوم سید دو حرف هست: یکی این­که درست است که این از ضروریات دین است اما آیا مرتدّ است یا نه، دلیلی ندارد. اگر برگشتش به انکار رسالت نباشد، برگشتش به انکار قرآن نباشد، مثل این­که الان بعضی­ها خمس نمی‌دهند و می‌گویند: خمس در قرآن نیامده است و آخوندها خمس را درآورده­اند. این شخص مرتدّ نیست، بلکه حرف مزخرف و شبهه واهیه می‌زند؛ برای این­که زیر بار خمس نرود. اما یک بار قبول دارد، اما می‌گوید: امام گفته، اما العیاذبالله بی­خود گفته است، یا در قرآن هست، اما معنایش اینطور نیست که شما معنا می‌کنید. اگر چنین باشد، اثبات ارتداد او مشکل است؛ لذا وجوب قتل او دلیل ندارد. پس این جمله‌ای که مرحوم سید می‌فرمایند «ومنکره مرتد یجب قتله» اشکال دارد؛ برای این­که باید انکارش به انکار خدا و به انکار رسالت و قرآن برگردد، اما حتی اگر به انکار ولایت هم برگردد، از شیعه گری مرتد می‌شود، اما مسلمان است و مثل سنّی­ها که ائمه طاهرین علیهم السلام را آدم­های خوب و عالمی می‌دانند، اما امام نمی‌دانند، می­شود. به این ضروری مذهب می‌گویند.
لذا یک جمله این­که «منکره مرتدّ اذا رجع الی انکار الرسالة» و جمله­ی دیگر هم «منکره مرتدّ» باید این­طور باشد که ایجاد شبهه نکند و پیش مردم و غیره هم فایده ندارد و اگر بخواهند حکم قتلش را صادر کنند، باید او را پیش حاکم شرع ببرند و حاکم شرع باید از او سوال کند. اما اگر ایجاد شبهه می‌کند، ولی نمی‌گوید من منکر خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هستم، مرتد نمی­شود. اما اگر بگوید: روزه چیست؟ روزه را پیغمبر گفته و العیاذبالله بی­خود گفته، آن­وقت مرتدّ می‌شود و قتل او واجب است و اما اگر ایجاد شبهه کند و بگوید پیغمبر روزه را فرموده، قرآن هم روزه دارد، اما برای آدم­هایی است که امکان روزه گرفتن دارند و اما فقرا و بیچاره‌ها و کسانی که باید کار کنند، پیغمبر نگفته باید روزه بگیرند، این شخص مرتد نیست، بلکه حرف مزخرف زده و شبهه‌ای ایجاد کرده است. حتی حاکم شرع هم ممکن است او را تعزیر کند، اما قتلش واجب نیست. قتل وقتی واجب است که اولاً: پیش حاکم باشد، بعد هم شهادت عادل یا اقرار خودش باشد، اما ادعای زن راجع به شوهر و یا شوهر راجع به زن، پذیرفته نیست. بعضی اوقات برمی‌گردد به علم قاضی که آیا علم قاضی حجت است یا نه که ما علم قاضی را حجت نمی‌دانیم و می‌گوییم: باید از راه متعارف باشد و راه متعارفش بینه و قسم و اقرار است، یعنی آن سه چیزی که در باب قضاء و شهادات آمده است و اما علم قاضی در باب قضا و شهادات نیامده و ما علم قاضی را حجت نمی‌دانیم. لذا اینها باید صاف شود، تا فرمایش مرحوم سید که می‌فرمایند «من ضروریات الدین ومنکره مرتد یجب قتله» درست شود.
در مسأله­ی دوم می‌فرمایند: یک دفعه کسی قبول دارد که روزه­­ی ماه رمضان ضروری دین است، اما فاسق و فاجر و روزه خوار است. می‌فرمایند: باید بار اول به او 25 تازیانه بزنند، اگر دوباره روزه خورد، 25 تازیانه می‌خورد و اگر بار سوم روزه خورد، 25 تازیانه می‌خورد و اگر دوباره روزه خورد، می‌فرمایند: قتلش واجب است و أحوط این است که قتل در مرتبه­ی چهارم باشد، نه در مرتبه­ی سوم.
باز راجع به اینکه 25 تازیانه می‌خورد، این­طور نیست که مثلاً اگر مردی ببیند زنش روزه می‌خورد، بتواند 25 تازیانه به او بزند و یا کسی ببیند رفیقش روزه می‌خورد، او را به خانه ببرد و به عنوان ناهار دادن، به او تازیانه بزند. بلکه باید نزد حاکم باشد. یعنی او را ببرند پیش حاکم اسلامی و در نزد حاکم اسلامی، یا خودش اقرار کند که روزه خورده­ام و یا دو بینه عادل شهادت دهند که ما دیدیم که او روزه خورد. ظاهراً مرحوم سید اینها را به وضوح باقی گذاشته است. حالا در همین جا اگر این شخص مستحلّ روزه نیست، اما فاسق و فاجر است و در همین جا ایجاد شبهه می‌کند؛ یعنی حاکم شرع به او می‌گوید روزه خوردی یا نه؟ می‌گوید: بله، زیرا روزه برایم ضرر داشت. همین که ایجاد شبهه می‌کند، حاکم شرع نمی‌تواند او را تعزیر کند. اگر شبهه‌ای باشد که عقلا پسند باشد؛ مثلاً بپرسند چرا روزه خوردی؟ بگوید: زیرا مسافرم، یا برای این­که دکتر گفته روزه بخور. در این چیزها تفحص هم لازم نیست و همین مقدار که ایجاد شبهه باشد، «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَات‏» می آید. مرحوم سید همین جا در آخر کار «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَات» ‏دارند.
روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم که «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَات‏».[2] باید دنبال شبهه باشیم و این­که اثبات کنیم شبهه درست است یا نه، وظیفه­ی حاکم اسلامی نیست؛ وظیفه­ی حاکم اسلامی این است که خودش ایجاد شبهه کند و شبهه‌ای در دهانش بگذارد تا شبهه‌ای بیاورد.
لذا بار اول 25 تازیانه، بار دوم هم 25 تازیانه، به او می­زنند. البته بعد از این­که دو بار تعزیر شود، مشهور در میان اصحاب گفته­اند: بار سوم قتل است. فقط راجع به ماه رمضان هم نیست، بلکه راجع به همه­ی گناهان کبیره همین را فرموده­اند.
راجع به گناهان کبیره اگر حد داشته باشد، مثل زنا که حد دارد؛ «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ»؛[3] این وظیفه­ی حاکم است که صد تازیانه بزند. مگر این­که مصلحت ملزمه‌ای جلو بیاید، که آن حرف دیگری است که آیا حاکم شرع باید طبق مصالح نفس الامری کار کند یا نه؟ ما می‌گوییم: باید طبق مصالح نفس الامری کار کند و اگر مثلاً با رجم کردنِ زن، سر و صدا و بحران درست شود و به اسلام ضربه بخورد، می‌تواند بدون این­که رجم کند، او را بکشد. در همین جا هم ممکن است حاکم صلاح بداند 25 تازیانه، یا صلاح بداند 50 تازیانه و یا صلاح بداند 10 تازیانه بخورد و یا مثلا یک ماه زندان و امثال این­ها را مصلحت ببیند.
و اما اگر گناه کبیره باشد، ولی برای آن حدی تعیین نشده باشد، مثل غیبت که گناه کبیره است و خیلی بالا است و روایات می گوید: «اشدّ من الزنا» است، حالا اگر کسی غیبت کند و او را پیش حاکم شرع ببرند و او اقرار کند که من غیبت کرده­ام و توجیه هم نکند، در اینجا گفته­اند: 25 تازیانه می‌خورد. بعد از این­که 25 تازیانه برای روزه خوردن یا غیبت کردن، خورد، اگر دوباره روزه خورد و یا دوباره غیبت کرد، باز 25 تازیانه می‌خورد. اما اگر بار سوم غیبت کرد و یا روزه خورد، مشهور در میان اصحاب گفته­اند: حکم او قتل است، روایت صحیح السندی هم نقل کرده­اند که قتل است، اما مرحوم شیخ طوسی در مبسوط روایت مرسلی نقل کرده است که قتل در بار چهارم است.
مرحوم سید در این­جا می‌فرماید: اقوی این است که در همان دفعه­ی سوم باشد؛ برای این­که روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم، اما أحوط این است که در مرتبه­ی چهارم باشد.[4]
بزرگان و محشین بر عروه به ایشان اشکال کرده­اند که این احتیاط چه احتیاطی است؟ احتیاط خلاف احتیاط است، برای این­که روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم که در مرتبه سوم او را بکش و شما می‌گویید احتیاط این است که در مرتبه چهارم بکشی. لذا می‌بینیم مشهور در محشین بر عروه این ایراد را به مرحوم سید کرده­اند که این احتیاط خلاف احتیاط است.
اما می‌توان گفت همانطور که مرحوم سید فرموده­اند، اقوی مرتبه سوم است و اما قاعـده­ی «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَات» مـی­گوید: مرتبه­ی چهارم قتل است. روایات شیخ طوسی در مبسوط مرسل است و مبسوط رساله­ی عملیه­ی شیخ طوسی است و در آنجا گفته الرابعه. پس بگوییم: قاعده­ی «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَات» در مرتبه­ی چهارم است.
الاّ این­که ایرادی در مسأله هست که اگر بتوانیم به «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَات» تمسک کنیم، آن­وقت الاقوی مرتبه سوم و الاحوط مرتبه چهارم معنا ندارد و باید بفرمایید: الاقوی مرتبه چهارم. لذا روایتی که می‌گوید مرتبه سوم، در آنجا است که شبهه‌ای در کار نیاید و مرتبه چهارم برای آنجا است که شبهه­ای باشد و مرسله­ی مرحوم صدوق یک شبهه است؛ برای این­که مرسل به این اندازه می‌تواند کار کند و وقتی بتواند کار کند، بگوییم «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَات» و روایت موثقه بار سوم را از کار بیندازد. و اما اگر این حرف من درست باشد، مرحوم سید نباید بگویند اقوی مرتبه سوم است، بلکه باید بگویند الاقوی مرتبه چهارم است. لذا بالاخره اشکال به مرحوم سید را نمی‌توان رفع کرد. همینطور که محشین بر عروه به ایشان اشکال کرده­اند که این احتیاط چه احتیاطی است! شما اگرطبق روایت عمل کنید، روایت گفته مرتبه سوم و روایت هم صحیح السند و ظاهرالدلاله است. اگر باقانون «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَات» می‌آیید باید بگویید آن موثقه هیچ و آن مرسله برایمان کار می‌کند و باید در مرتبه چهارم باشد. اما اقوی مرتبه سوم و احوط مرتبه چهارم، با قواعد فقهی جور در نمی‌آید.
روایت 1 از باب 12 از ابواب مایمسک الصائم عنه: «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ‏: اَنَّهُ یُعَزِّرُ بِخَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ سَوْطا».[5]
مرحوم نجاشی مفضل بن عمر را تضعیف کرده است[6]، اما از آن­طرف، بزرگان نه تنها او را تضعیف نکرده­اند، بلکه من نوشتـه­ام: «یظهر من المفید فی الارشاد و الشیخ فی الغیبة و الکشی فی الرجال انّه من خواص اصحاب أبی عبدالله علیه‌السلام و انّه محمود عنده و انّه مشی علی منهاجه». لذا ظاهراً مرحوم نجاشی در باره­ی او ادعای غلو می‌کند.
مرحوم نجاشی در خیلی جاها، افراد خیلی بالا را تضعیف می‌کند، به عنوان این­که غالی بوده است و غلو، آن وقت­ها با غلوِ الان تفاوت می‌کند. الان که ما می‌گوییم غالی است، یعنی مثلاً امیرالمؤمنین علیه السلام را خدا می‌داند؛ اما غلو آن زمان­ها این است که این حرف­هایی که ما می‌زنیم آنها می‌زدند. مثلاً ما امیرالمؤمنین علیه السلام را واسطه­ی فیض می‌دانیم و اما آنها نمی‌گفتند، لذا اگر کسی این­طور حرف­ها را برای ائمه طاهرین علیهم السلام می­گفت، می‌گفتند غالی است. این اشکال در مرحوم نجاشی، با آن همه مقامش هست که خیلی جاها خواص از شیعیان را تضعیف می‌کند و یا می‌گوید: «انه غال» و یا می‌گوید: «انه ضعیف» و این مفضل بن عمر از آن افراد است. الان مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی[7] که از رجالیین بوده­اند و یا مرحوم کشی که مقدم بر نجاشی است؛ زیرا رجال دارد و رجالش معمول به عند الاصحاب است، اینها می‌گویند: مفضل بن عمر بسیار عالی است و از خواص ابی عبدالله علیه السلام است[8] و طریقه­ی او هم طریقه­ی امام صادق علیه السلام است و راهش راه امام صادق علیه السلام بوده است. [9] بنابراین گفتارش هم گفتار امام صادق علیه السلام بوده است.   
روایت از نظر سند اشکال ندارد و این­که بعضی از محشین، من جمله مرحوم آقای خوئی در حاشیه بر عروه می‌گوید: روایت مفضل بن عمر ضعیف السند است به خاطر مفضل بن عمر، و بعد هم در اینجا در مستند مرحوم آقای خوئی می‌فرمایند: روایت ضعیف السند است، برای این­که نجاشی مفضل بن عمر را تضعیف کرده است[10]، اما تضعیف نجاشی در مقابل تعریف­های شیخ مفید و شیخ طوسی و مرحوم کشی در رجال، هیچ است. بعد هم خیلی از بزرگان را دیده­ایم که مفضل بن عمر را تقویت کرده­اند و اما چیزی که مهم است، عمل به این روایت است که هم قدماء و هم متأخرین به این روایت عمل کرده­اند. لذا روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله است و اشکال ندارد. و اما در مبسوط مرسل نفل کرده است که «لما روي عنهم عليهم السلام أن أصحاب الكبائر يقتلون في الرابعة.».
لذا حرف مرحوم شیخ طوسی را می‌گیریم و روی آن فتوا می‌دهیم و می‌گوییم: «فی المرتبة الرابعة».



[1]عروة الوثقى، سيد محمد كاظم الطباطبائي اليزدي، ج3، ص521، ط ج
[2]وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج28، ص47، أبواب مقدمات الحدود وأحكامها العامة، باب24، ح4، شماره 34179، ط آل البیت.
[3]نور/سوره24، آیه2.
[4]المبسوط، شیخ محمد بن حسن طوسی، ج7، ص284.
[5]وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج10، ص56، ابواب ما يمسك عنه الصائم ووقت الامساك‏، باب12، ح1، شماره 12820، ط آل البیت.
[6]رجال نجاشی، ابو العباس احمد بن علی نجاشی، ص416.
[7]رجال طوسی، شیخ محمد بن حسن طوسی، ص343.
[8]الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد( شیخ مفید)، ج2، ص216.
[9]اختیار معرفة الرجال، شیخ محمد بن حسن طوسی، ج2، ص612.
[10]المستند في شرح العروة الوثقى، سيد أبوالقاسم خوئي، ج11، ص6.