درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

    موضوع: فرع اول: آیا محبوس به دین حکم مصدود را دارد؟/ فروعات/ آیا حج مصدود به عمره تبدیل می­شود؟/ مقصد اول:احصار و صدّ/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
مسأله دیروز این بود که اگر کسی از موقفین- یعنی از عرفات و مشعر- ممنوع شود، ؛ یا اینکه از مشعر ممنوع شود، اما از عرفات ممنوع نشود، چه کند؟ همین که سابقاً مفصل درباره‌اش صحبت کردیم، حال در آنجا که نتواند به جا بیاورد، گفته­اند: حج او باطل است، ولی اگر از این چیزها ممنوع شود، فرموده­اند: حج او مبدّل به عمره می‌شود.[1]
سابقاً مفصل درباره­ی این مسأله صحبت شد که در عرفات وقوف اختیاری و اضطراری داشتیم و در مشعر هم وقوف اختیاری و وقوف اضطراری داشتیم و در آنجا گفته شد که اگر اختیاری مشعر را یعنی بین الطلوعین را درک کند، یا وفوف اضطراری مشعر را درک کند، حج او صحیح است. لذا عرفات و مشعر بالاخره از افعالی است که نایب بردار نیست و خودش باید انجام دهد. حال آنجا که خود نمی‌تواند انجام دهد، سابقاً بحث کردیم که حج او بدل می‌شود به عمره مفرده و عمره مفرده به جا می‌آورد. آنگاه یک عمره است و به جا آورده و حج به ذمّه­ی اواست و بعد باید حج را به جا بیاورد.
در مسأله ما نیز همین است. این مصدود در اینجا عام است، یک دفعه نمی‌گذارند به عرفات و مشعر برود که فقها اسم این را صدّ گذاشته­اند؛ مصدود و ممنوع شده از توقف در عرفات و توقف در مشعر و یک دفعه مریض شده و نمی‌تواند عرفات برود یا مثلاً در عرفات سکته کرده و نمی‌تواند به مشعر رود، که به این احصار می‌گویند. علی کل حال راجع به ممنوع شده از این­که بتواند توقف در عرفات و در مشعرالحرام را درک کند، می‌فرمایند: حج او به عمره مفرده مبدّل می‌شود و یک عمره به جا آورده و حج هم به ذمّه او است و بعد باید حج را به جا بیارود.
اما یک دفعه غیر از وقوفین است. در غالب این دوازده جزئی که در باب حج هست، می‌شود نایب گرفت و اگر خودش نمی‌تواند انجام دهد، می‌تواند نایب بگیرد و نایب انجام دهد.
ظاهراً چهار چیز است که فقط مباشری است و نیابت معنا ندارد: یکی احرام است و یکی وقوف به عرفات و وقوف به مشعر و یکی هم تراشیدن سر است، اما مابقی را اگر خودش نمی‌تواند انجام دهد، نایب می‌گیرد. مثلاً طواف و سعی بین صفا و مروه و حتی نماز طواف و رمی جمرات و ذبح و همه­ی این­ها نیابت بردار است  و مباشری نیست. حال اگر کسی از یکی از چیزهایی که مباشری نیست، ممنوع شد؛ مثل این­که محرم شد و به عرفات آمد و مشعر را به جا آورد و بعد او را گرفتند و یا مریض شد و یا مصدود و محصور شد. این شخص برای مابقی اعمال می‌تواند نایب بگیرد؛ برای رمی جمرات، چه جمره عقبه و چه جمره­ای که در منی باید بعد از مکه به جا بیاورد و همچنین برای ذبح، می­تواند نایب می‌تواند بگیرد. در آنجا هم که مصدود و محصور شده، برایش رمی جمرات می‌کنند، یا به نیابت او ذبح می‌کنند، اگر هم نتواند سعی بین صفا و مروه را انجام دهد، نایب می‌گیرد. اگر می‌شود او را به دوش می‌گیرند و یا روی ویلچر می‌نشانند و سعی بین صفا و مروه می‌کنند و اگر نشد، نایب، هم در سعی بین صفا و مروه و هم در طواف و هم در نماز، اعمال را برایش انجام می‌دهد؛ مثلاً نمی‌تواند نماز طواف را بخواند، نایب برایش می‌خواند.
پس در جاهایی که می‌تواند نایب بگیرد، اگر مصدود یا محصور شد، نوبت به نیابت می‌رسد و در آنجا که نمی‌تواند، گفتیم حج به عمره مبدل می‌شود و اما در این جاهایی که می‌تواند، مبدل می‌شود به استنابه و باید نایب بگیرد. حتی مثلاً اگر او را به زندان بردند و یا نمی‌گذارند در مسجدالحرام بماند، اما می‌تواند نایب بگیرد و به کسی بگوید که سعی بین صفا و مروه و طواف و حتی طواف نساء را برایم به جا بیاور و کسی برایش به جا می‌آورد، حج او صحیح است و مبدل به عمره نمی‌شود. سابقاً هم مفصل درباره‌اش صحبت شد.
حال اگر کسی نمی‌تواند نایب بگیرد، مثل این­که مثلاً در عرفات او را گرفتند و یا در مشعرالحرام او را گرفتند و العیاذبالله به زندان بردند و از جایی خبر ندارد. نه می‌تواند رمی جمرات کند و نه ذبح کند و نه سعی بین صفا و مروه و طواف و نماز طواف نساء کند، این مصدود و محصور می‌شود. چنانچه مثلاً اگر ظالم او را نگرفت و به زندان نبرد، ولی خودش زندانی شد، مثلاً راه را گم کرد و از همه چیز واماند، یا این­که مثلاً سکته کرد و او را به مریض خانه بردند و یا در اطاق ماند و زبان نداشت و هول زده شد و نتوانست نایب بگیرد، این مصدود و محصور می‌شود و هرچه در باب مصدود و محصور گفتیم در اینجا هم می‌گوییم. در باب مصدود و محصور یک حکم دارد و فرقی نیست بین این­که مصدود شود، یعنی ظالم او را بگیرد یا محصور شود یعنی مرض او را بگیرد و اینها تفاوتی با هم ندارد. حال یا مصدود یا محصور است و نمی‌تواند نایب بگیرد، چه باید بکند؟
سابقاً گفتیم: از قرآن استفاده می‌شود که اگر می‌تواند ذبح کند و اگر می‌تواند سر بتراشد.[2] ما گفتیم ذبح لازم نیست و یک امر مستحبی است و یا مربوط به حج قِران است و این حج قِران نداشته، بنابراین همین مقدار که در زندان تقصیر کند، محلّ می‌شود. آیا این حج کفایت می‌کند یا نه؟
معمولاً فقها گفته­اند: نه، اما یک صورتش را که قبلاً صحبت کردیم که اگر کسی هنوز اعمالش تمام نشده، مُرد و حتی مثلاً محرم شد و هیچ عملی به جا نیاورده و مُرد، گفته­اند: همین احرامش از حجة الاسلام کفایت می‌کند. اگر یادتان باشد ما در آنجا می‌گفتیم که محصور و مصدود هم مثل موت است؛ همین­طور که اگر مُرد و نتوانست انجام دهد، کفایت از حجة الاسلام می­کند، اگر هم زنده است و نمی‌تواند انجام دهد و می‌بیند مردم سعی بین صفا و مروه می‌کنند و این در زندان است و نمی‌تواند انجام دهد و یا فلج شده و نمی‌تواند انجام دهد، در اینجا هم ما می‌گفتیم مثل مرگ است و که اگر تقصیر کند، از احرام بیرون می‌آید و با آن روایاتی که می‌فرماید: اگر کسی در وسط حج بمیرد، حجة الاسلام او کافی است، حجة الاسلام او هم کافی است. اما فقها این را نفرموده­اند، لذا ما هم نباید عرض کنیم. یعنی اگر بخواهیم در مقابل فقها دکان باز کنیم، نمی‌شود. باید بحث طلبگی بکنیم، اما نمی‌شود در مناسک­ها برود و یک چیز خلاف شهرت و اجماع شود. ذوق فقهی اقتضا نمی‌کند، روش بزرگان و فقهـا هم این­طور نبوده و اقتضاء نمی‌کند، از همین جهت ولو اجماع مدرکی باشد، حجت می‌دانند.
   شیخ انصاری در مکاسب معمولاً نمی‌تواند از شهرت بگذرد، در حالی که مدرکی هم است؛ یعنی شیخ انصاری آنجا که شهرت هست و مدرک هم هست، یعنی دلالت روایات هم هست، نمی‌تواند از شهرت دست بردارد. همچنین صاحب جواهر را می‌بینیم که مفصل سه چهار صفحه بحث می‌کند و حسابی شهرت را رد می‌کند و روایات را جا می‌اندازد و دلالت روایت درست می‌کند، اما بالاخره در آخر کار نمی‌تواند از شهرت بزرگان و قدماء و متأخرین نظیر شهیدین و محققین و امثال اینها بگذرند.
    لذا مسأله ما هم همین­طور است، ولو این­که ما در آنجا بحث طلبگی و القای خصوصیت کردیم و گفتیم اگر کسی مصدود و محصور شود، مثل آنجاست که بمیرد و همین­طور که اگر بمیرد، حجة الاسلامش کافی است و لازم نیست برایش حجة الاسلام بدهند، اگر هم مصدود و محصور شد و نتوانست نایب بگیرد، حجة الاسلام او ساقط است و اما فقها، هم قدماء و هم متأخرین گفته­اند: آن قضیه مربوط به موت است و غیرموت را نمی‌گیرد. بنابراین در مسأله فعلی تصریح می‌کنند و می‌فرمایند: این می‌تواند مُحلّ شود و آنجا که می‌تواند عمره مفرده به جا بیاورد، مبدل به عمره مفرده می‌شود و عمره مفرده را به جا می‌آورد و آنجا که مبدل می‌شود به قضیه مصدود و محصور، اگر می‌تواند ذبح می‌کند و بعد هم تقصیر می‌کند یا حلق می‌کند و محلّ می‌شود، اما باید حج من قابل هم انجام دهد. همین­طور که مطالعه کردید، مرحوم صاحب جواهر بیشتر از دو صفحه در این باره صحبت می‌کنند[3] اما خلاصه حرف این است که عرض کردم و مطابق شهرت قدما و متأخرین هم هست و ان قلت قلت هم در آن نیست و مرحوم محقق هم جزماً در این باره صحبت کرده­اند.
در اینجا فروعی متعرض شده­اند[4]:
یک فرع مربوط به دَین است؛ مثلاً به کسی بدهکار است و فرار کرده و اتفاقا رفت تا حج به جا بیاورد و اما وقتی محرم شد، بستانکار او را گرفته است و نمی‌گذارد حج به جا بیاورد. آیا وضع این چه می‌شود؟ آیا محصور و مصدود است؟
بزرگان در این شک دارند و معتقدند که مصدود و محصور مربوط به این­طور چیزها نیست و قدر متیقنش این است که مثل حدیبیه، ظالم برای حج جلوی او را بگیرد و در این­جا برای حج جلوی او را نگرفته، بلکه می‌گوید دین مرا بده، لذا مثل آنجا نیست.[5] اما بعضی از بزرگان هم فرمودند که در اینجا هم مصدود و محصور است و تفاوت نمی‌کند، برای این­که الان نمی‌گذارند حج رابه جا بیاورد، ولو بستانکار این کار را می‌کند و او را گرفته و می‌گوید دین مرا بده تا رهایت کنم و این هم نمی‌دهد و یا ندارد که بدهد و الان مصدود و محصور است و می‌خواهد مُحلّ شود، چه باید بکند؟ آیا برمی‌گردد به عمره مفرده و اگر می‌گذارند عمره مفرده انجام دهد و اگر نگذارند عمره مفرده انجام دهد و یا شما بگویید اصلاً جای مصدود و محصور در اینجا نیست و این می‌خواهد مُحل شود، چه کند؟
مرحوم شهید در مسالک فتوا داده­اند که این محصور و مصدود است و اگر می‌تواند ذبح کند و اگر مثل ما که گفتیم ذبح لازم نیست، خواه ناخواه حلق می‌کند و تقصیر می‌کند و مقداری مو از صورت یا سرش می‌گیرد و مُحلّ می‌شود.[6]
اما اگر این بدهکار از دست بستانکار فرار کرده، اما ورشکسته بوده است و به راستی نمی‌خواسته مال مردم را ندهد، ولی ورشکسته شده و بعد که می‌بیند او را می‌گیرند و زندان می‌کنند، فرار می‌کند. می‌گوید حال که فرار کردیم، حجی به جا بیاوریم و در میان مردم می‌آید و محرم می‌شود و وقتی محرم شد، بستانکار او را می‌گیرد، اما این تقصیر ندارد. حتی مثلاً قرآن می‌فرماید: «فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ» [7]؛ خیلی از کسانی که زندان هستند، بی­جا زندان هستند، برای این­که به راستی ورشکسته، می‌خواسته مال مردم را بدهد و آبرویش رفته و اگر او را زندان کنند، بیشتر آبرویش می‌رود. قرآن می‌فرماید باید به او مهلت بدهند و این هم باید این­طرف و آن­طرف بزند و دین مردم را ادا کند و اگر نشد، «المفلس فی أمان الله».
می‌دانید که بعضی از چیزها هم استثنا شده، من جمله خانه و خانواده و لوازم زندگی، که الان خانه را جمع می‌کنند و او را از خانه بیرون می‌کنند. قرآن و فقه ما این­ها را قبول ندارد و اگر به راستی ندارد که بدهد، می‌گویند باید به او مهلت بدهید. البته به او هم می‌گویند تلاش و کوشش کن و مال مردم را بده و مواظب باش در مال مردم تصرف نکنی و مواظب باش که مال مردم را بیشتر از مال خودت حفظ کنی. علی کل حال اگر ورشکست، طبق «فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ» می‌گویند نمی‌شود او را گرفت و باید رها کنید و کسانی که می‌توانند کمک کنند، مثل ستاد دیه و ستاد دین که انصافاً خیلی از زندانی­ها را نجات دادند، شما هم در این کار خیر ترغیب و تحریص کنید و اگر بی­گناهی در زندان است، آزاد شود. مثلاً کسی تقصیر نداشته و تصادف کرده و او را زندان کرده­اند و بهترین راه، آزاد کردن او است و اگر قرض یا امثال اینها باشد، بهترین راه آزاد کردن آنها است.  
در این­جا مسأله­ی ما این است که فرار نکرده و اگر فرار کرده، برای این بوده که نمی‌توانسته دین خود را ادا کند. یک دفعه کلاهبرداری است، مثل بعضی­ها که به عنوان ورشکستگی کلاهبرداری می‌کنند و بعد هم فرار می‌کنند. این­ها منظور نیستند، بلکه کسانی که تقصیر نداشته باشند و طلبکار آنها را گرفته و بالاخره مانده­اند؛ حالا این چه باید بکند؟
خیلی از بزرگان گفته­اند: صد و حصر در اینجا می‌آید و این­ها هم حکم مصدود و محصور را دارند و هرچه در مصدود و محصور گفتیم، در این هم می‌گوییم و آن این است که حالا که نمی‌تواند حج را به جا بیاورد، مُحلّ شود و مشهور گفته بودند: گوسفند به منی بفرستد و اگر نمی‌تواند در همان جا گوسفند ذبح کند و اگر گوسفند ندارد، حلق یا تقصیر کند. در اینجا دِین را بردند در صد و احصار و نمی‌دانیم چرا قول غیرمشهور است. البته بزرگان مثل صاحب ریاض و مرحوم محقق ثانی و من جمله شهید در مسالک، که انصافاً شهرت شکن هستند، گفته­اند: حکم صدّ و احصار را دارد و این­که در روایات ما آمده که مثلاً صدّ آن است که مریض شود، ما می‌گوییم: این­طور نیست و یا این­که گفته­اند: احصار این است که فقط دشمن او را بگیرد، باز ما می‌گوییم این­طور نیست. به عبارت دیگر مثل مرحوم شهید یک قاعده کلی به دست می‌دهند و اگر مطالعه کرده باشید، این قول، یک قول مشهوری شده و این از عجایب هم است؛ برای این­که در اول کلام که وارد می‌شوند، صدّ و احصار را معنا می‌کنند و صدّ و احصار را وارونه معنا می‌کنند. قرآن شریف می‌فرماید: (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ) [8]؛ یعنی اگر دشمن جلوی شما را گرفت. در حدیبیه چنین شد و دشمن جلوی شما را گرفت و قرآن اسم آن را احصار گذاشته است. آنگاه در روایات ما راجع به این­که کسی بیمار شد، اسمش را مصدود گذاشته است. لذا وقتی می‌خواهیم معنا کنیم، باید بگوییم مصدود آن است که مریض شود و نتواند برود و محصور آن است که دشمن نگذارد برود. اما مشهور در میان فقها، من جمله صاحب جواهر، محصور را معنا کرده­اند به این­که کسی که مریض شود و مصدود را معنا کردند به آنجا که دشمن جلوگیر او شود. حال چیزی که عجب است، این است که در اینجا درحالی که بدهکار است و نمی‌تواند بدهد، گفته­اند: این مصدود است. یعنی همان جا که مرض را گفته­اند و حتی مرحوم شهید «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اسم می‌آورد و  حکم مصدود و محصور را یکی درست می‌کند و می­فرمایند: آنکه ممنوع باشد از اینکه بتواند حجش را انجام دهد.
مرحوم صاحب جواهر روایت را نقل نمی‌کند و مرحوم شهید «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک روایت هم نقل می‌کند[9] و آن روایت حمران است که صحیح السند است و فرموده است: «هُوَ حِلٌّ حَيْثُ حَبَسَه‏ الله ُ»؛[10] یعنی آنجا که تقصیر خودش نباشد و حبسه الله باشد، یعنی یک دفعه دشمن او را گرفته و نمی‌گذارد برود. گفته­اند: این جمله موانع است؛ یک دفعه دوست او را گرفته و نمی‌گذارد برود، مثل اینکه زنش مانع از رفتنش است و می‌گوید که نمی‌شود تو بروی  و طوری شده که باید زن داری کند و یک دفعه هم دینی دارد و نمی‌تواند دین را بدهد و خواه تقصیر داشته باشد یا نداشته باشد، همه اینها حبسه الله است. یعنی خودش تقصیر ندارد و اگر این موانع نبود، خودش حجش را به جا می‌آورد. به عبارت دیگر هرکجا مانعی در کار شد، مرحوم شهید فرموده­اند: آیه­ی شریفه او را می‌گیرد و تمسک به این روایت هم کرده­اند و گفته­اند: «حیث حبسه الله» یک معنای عام است و می‌گوید مصدود و محصور یک معنا دارد، خواه دشمن او را بگیرد، یا غیر دشمن و خواه مریض شود و یا راه را گم کند و هرچه مانع از حج باشد، مصدود و محصور است و قرآن می‌فرماید که «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ».
این حرف خوبی است و لذا مرحوم شهید انصافاً ملاّی حسابی بوده و می‌فرماید: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ»؛ یعنی «فان مُنعتُم»، بنابراین حالا که ممنوع شده، مشهور گفته­اند: اگر می‌توانی ذبح کن و اگر نمی‌توانی حلق کن و اگر نمی‌توانی تقصیر کن و از حج بیرون بیا.                                                                                                       




[1]شرائع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص211، ط استقلال.
[2]سوره بقرة، آیه196
[3]جواهرالکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج20، ص128-125.
[4]شرائع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص212، ط استقلال.
[5]جواهرالکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج20، ص130.
[6]مسالك الأفهام، الشهيد الثاني، ج2، ص393.
[7]سوره بقرة، آیه280
[8] سوره بقرة، آیه196
[9]مسالك الأفهام، الشهيد الثاني، ج2، ص393.
[10]وسائل الشیعة، شیخ محمد بن حسن حر عاملی، ج13، ص189، أبواب الاحصار والصد، باب8، ح3، شماره17543، ط آل البیت.