درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواز بجا آوردن نماز طواف در هر وقتی/ طواف/ مقصد دوم: افعال حج/ کتاب حج
     فرموده اند: اگر نماز طواف را در آن مواقعی که نماز مکروه است، مثل عصر، یا بعد از طلوع آفتاب، بجا بیاورند نه تنها صحیح است، بلکه مکروه هم نیست. مرحوم صاحب جواهر هم می فرمایند بلا خلاف اجده فیه [1]و روایاتی هم در مسأله نقل می کنند.
     اشکال مهمیکه اینجا است، این است که عامه نماز خواندن را (نماز مستحبی باشد، یا نماز واجب، مثل قضای نماز) بعد از طلوع آفتاب و قبل غروب آفتاب، حرام، بلکه باطل می دانند. در مقابل، شیعه این قول را رد می کند و می فرماید: هر موقعی نماز بخوانی بجاست. لذا بخواهی بعد از طلوع آفتاب نماز قضا بخوانی، یا قبل از طلوع آفتاب طواف کرده ای، حالا می خواهی بعد از طلوع آفتاب نماز بخوانی، یا عصر طواف کرده ای، حالا می خواهی نماز طواف بخوانی، خواندن نماز مطلقا جایز است و ما یک وقتی نداریم که نماز خواندن در آن مکروه باشد و یکی از امتیازهای خاصه و عامه همین است که خاصه می گوید: نماز خواندن هر وقتی جایز است، عامه می گوید نماز خواندن، مثل نمازهای یومیه وقت دارد و بعد از طلوع آفتاب یا عند غروب آفتاب بخواهد نماز بخواند، جایز نیست. البته یک دسته از آنها هم می گویند: نماز حرام نیست، باطل نیست، مکروه است.
     اگر این قول، یک امتیاز بین شیعه و سنی باشد، مسأله ی ما سالبه به انتفاء موضوع می شود و اینکه مرحوم محقق در شرایع می فرماید: اگر نماز طواف را عصر یا بعد از آفتاب بخوانی مکروه نیست، می گوییم: نماز قضا هم چنین است، نماز مستحبی، یا نماز تحیت مسجد هم بخواهد بخواند، هر وقتی نماز بخواند، جایز است و این مسأله مختص به نماز طواف نیست، بلکه همه ی نمازها را (چه واجب و چه مستحب) هر وقتی بخواهد بخواند، من جمله بعد از طلوع آفتاب و هنگام غروب آفتاب، اشکال ندارد. لذا چاره ای نداریم جز اینکه روایات را حمل بر تقیه کنیم و بگوییم: نماز خواندن در هر وقتی جایز است.
     مرحوم صاحب وسائل روایت صحیح السندی نقل می کند که این عامه از اهل بیت (علیهم السلام) هیچ نگرفته اند، جز جوازِ نماز طواف عند العصر از حسنین (علیهما السلام)[2] و بنایشان این است که اصلا و ابدا از اهل بیت (علیهم السلام) روایت نقل نکنند و این یک بنای عجیبی است. مثلا عامه به صحیح بخاری خیلی اهمیت می دهند، به اندازه ای که بجای اینکه ما صبح به صبح قرآن می خوانیم، آنها تیمناً و تبرکاً صحیح بخاری می خوانند و صحاح سته ی آنها خیلی به صحیح بخاری اهمیت می دهند. بخاری اول کتابش می گوید: «من هر روایتی می خواستم بنویسم، اول دو رکعت نماز خواندم، بعد روایت را نوشتم»[3]. این کتاب هشت جلد است، اما کتاب به این بزرگی، یک روایت از امام صادق (علیه السلام) ندارد و صدِ هشتاد از روایاتش از صحابیین یا تابعین است وصدِ بیستش از پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم) است. به آنها که پیغمبر( صلی الله علیه وآله و سلم) را ملاقات کرده اند، صحابی و به آنها که ملاقات نکرده اند، تابعی می گویند. معمولا می گویند روایاتِ صحیح بخاری صحیح السند است، اما همان روایات هم معمولا ضعیف السند است، حتی می توانیم بگوییم: صحیح بخاری اصلا یک روایت صحیح السند اصطلاحی ندارد. اصلا صحاح سته این طور است که روایتهایش به اهل بیت (علیهم السلام) نمی رسد؛ حتی به پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم) هم جز صدِ بیستش با یک سندهای عجیبی نمی رسد.
     استاد بزرگوار ما آقای بروجردی که در این زمینه متخصص هم بودند، می فرمودند: «اینها اصلا در فقه ششصد تا روایت دارند، که یک ثلثش مال عایشه خانم است (یک تبسمی هم می کردند) یک ثلثش هم مال کعب الاحبارها (آخوندهای درباری)است، یک ثلثش هم متفرقه است.» همه ائمه ی اینها ایرانی هستند؛ شاگردان امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) هم بوده اند، اما بنا دارند از اهل بیت (علیهم السلام) روایت نقل نکنند. حتی روایت داریم که ابن عباس با امام حسن (علیه السلام) نشسته بودند، یک عربی آمد و مسأله ای پرسید. ابن عباس احترام کرد، ساکت شد تا امام حسن (علیه السلام) جواب بدهد، ولی تا امام حسن (علیه السلام) خواست جواب بدهد، آن عرب دوید در کلام امام حسن (علیه السلام) و گفت: من از تو نپرسیدم، باید ابن عباس جواب دهد، قول تو را قبول ندارم.
     عامه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) و از اصحاب و از تابعین روایتی نقل کرده اند، که می شود نماز طواف را عند الغروب یا عند الطلوع خواند. در خصوص خواندن نماز هنگام طلوع آفتاب و هنگام غروب آفتاب، بعضی از آنها گفته اند: نمی شود نماز خواند، بعضی گفته اند: مکروه است، بعضی گفته اند: باطل است، بعضی گفته اند: نماز فریضه را می شود، اما نماز نافله را نمی شود خواند. اما در خصوص نماز طواف، مشهور در میان آنها این است که نماز طواف را عند الغروب یا عند الطلوع می شود خواند.که گفتم روایت داریم که امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: اینها از اهل بیت (علیهم السلام) هیچ روایتی نقل نکرده اند، الا این نماز طواف را.[4]
     اگر این حرف درست باشد، که درست است، باید بگوییم این روایتهایی که می گوید: نماز طواف را عند الغروب، یا عند الطلوع می شود خواند، تقیه است؛ برای اینکه ما روایات صحیح السند و ظاهر الدلاله ای داریم که می فرماید: ما وقتی نداریم که نماز خواندن در آن وقت مکروه باشد، هر وقت بخواهیم نماز بخوانیم، اشکالی ندارد، عند الطلوع باشد، یا عند الغروب باشد، نماز طواف واجب باشد، یا نماز طواف مستحبی باشد، نماز واجب باشد، مثل نماز میت و نماز قضا، یا نماز مستحبی باشد. لذا نمی دانم چه شده که این عبارت مرحوم محقق اینجا آمده است و بعد هم مرحوم صاحب جواهر می گویند بلا خلاف و روایاتی هم برای جواز نقل می کنند، در حالی که اصلا مسأله پیش شیعه سالبه به انتفاء موضوع است.
     عبارت مرحوم محقق این است که می فرمایند: «یجوز أن یصلی رکعتی الطواف الفریضه ولو فی أوقات التی تکره لابتداء النوافل»[5]، صاحب جواهر هم می فرمایند: «بلاخلاف ولا اشکال، لاطلاق الادلة، و خصوص قول الصادق (علیه السلام) فی صحیح ابن عمار السابق: «هَاتَانِ الرَّكْعَتَانِ هُمَا الْفَرِيضَةُ، لَيْسَ يُكْرَهُ لَكَ أَنْ تُصَلِّيَهُمَا فِي أَيِّ السَّاعَاتِ‏ شِئْتَ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عِنْدَ غُرُوبِهَا، وَ لَا تُؤَخِّرَهَا سَاعَةَ تَطُوفُ وَ تَفْرُغُ، فَصَلِّهِمَا».[6]
     همه ی اینها خوب است، اما این مسأله اصلا سالبه به انتفاء موضوع است و شیعه قائل به این حرف نیست، تا ما بگوییم نماز طواف، عند الطلوع، یا عند الغروب طوری نیست، اما مابقی نوافل، یا حتی نمازهای واجب اشکال دارد. مشهور در میان عامه  این است که نماز در این اوقات را حرام یا لااقل مکروه می دانند. الآن هم یکی از چیزهایی که به حاجی ها سفارش می شود این است که پیش از ظهر و بعد از ظهر و بعد نماز عصر در مسجد الحرام، یا در مسجد النبی نماز نخوانید؛ برای اینکه اینها نماز خواندن را حرام می دانند، یا نماز را باطل می دانند  و یا لا اقل نماز را مکروه می دانند و چون به این واسطه شناخته می شویم، شما تقیه مدارائی داشته باشید و اصلا نماز نخوانید. الآن خیلی از شما روحانی کاروان هستید، روحانی کاروان سفارش می کند که عند طلوع الشمس و عند غروب الشمس نماز نخوانید.
     بنابر این روایت است، بلا خلاف اجده هم است، اطلاق ادله هم است، جواز اینکه نماز طواف را عند طلوع الشمس و عند غروب الشمس بخوانیم هم است، اما این جمله ای که مرحوم محقق فرموده اند که «التی تکره لابتداء النوافل»، این اصلا در میان شیعه نیست، وقتی نیست، اصلا مسأله سالبه به انتفاء موضوع است و اصلا نباید مسأله را متعرض شده بودند. اگر شیعه یک قولی داشت ولو اختلاف بود که مثلا عند طلوع الشمس، یا عند غروب الشمس مکروه است، آن وقت می گفتند: الا صلاة طواف نافله یا فریضه، خوب بود حرف بزنیم و اما ما که قائل نیستیم و حرف مربوط به عامه است، ما اصلا در این مسأله نباید حرف بزنیم، نباید بگوییم: «یجوز أن یصلی رکعتی الطواف الفریضه ولو فی أوقات التی تکره لابتداء النوافل».
     حالا یک روایت بخوانم.
      صحیحه إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ: «قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا عَلَیهِ السَّلام عَنْ صَلَاةِ طَوَافِ التَّطَوُّعِ بَعْدَ الْعَصْرِ، فَقَالَ: لَا ‏ (فرمودند: نه این نماز طواف را بعد از عصر نخوان.) فَذَكَرْتُ لَهُ قَوْلَ بَعْضِ آبَائِهِ أَنَّ النَّاسَ لَمْ يَأْخُذُوا عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَیهِمَا السَّلام إِلَّا الصَّلَاةَ بَعْدَ الْعَصْرِ بِمَكَّةَ، فَقَال: نَعَمْ (این درست است، اما تو نخوان) وَ لَكِنْ إِذَا رَأَيْتَ النَّاسَ يُقْبِلُونَ عَلَى شَيْ‏ءٍ فَاجْتَنِبْهُ‏، فَقُلْتُ: إِنَّ هَؤُلَاءِ يَفْعَلُونَ، فَقَالَ: لَسْتُمْ مِثْلَهُم[7]»؛ یعنی باز هم به تو می گویم نخوان.
     گفتم: و لو اینکه در میان عامه اختلاف است، بعضی ها همین روایت را از امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل می کنند که فرمودند: خواندن خصوص نماز طواف عند الطلوع، یا عند غروب طوری نیست و آنها این روایت را از حسنین (علیهما السلام) گرفتند، اما ابن بزیع می گوید: من اینها را به حضرت رضا (علیه السلام) گفتم، اما حضرت رضا باز هم به من فرمودند: «لَسْتُمْ مِثْلَهُم»؛ تو نماز طواف را بعد العصر نخوان. حسابی استشمام تقیه می شود، لذا ما این روایتهایی که می گوید: نماز نافله را بعد طلوع الشمس، یا قبل الغروب نمی شود خواند را حمل بر تقیه می کنیم. اگر هم روایاتی داریم که نماز طواف را می شود، اما ما بقی نمازها را نمی شود، باز هم حمل بر تقیه می کنیم. حتی اگر قول مشهور آنها این باشد که این نماز را می شود خواند، باز هم حضرت رضا (علیه السلام)  می فرماید: نخوان، برای اینکه مشهور می شوی، به تو نگاه می کنند، می گویند این شیعه است و در وقتی که نماز جایز نیست، مشغول نماز است.
     کسی عرض من را نگفته است، حمل کردن این همه روایت هم این جور که من عرض می کنم، کار مشکلی است، چون انصافا روایات هم خیلی است. عجب هم است که مثل صاحب وسائل، روایات را نقل می کند، بدون این احتمال من و مثل اینکه همین طور که صاحب جواهر می گویند: «بلاخلاف اجده، لااشکال له لاطلاق الادلة»، یک حرف مشهوری در شیعه است و آن اینکه نماز را مطلقا (چه واجب چه مستحب) عند الطلوع، عند الغروب نمی شود خواند، الا نماز طواف. لذا طبق این روایتها روی فتوا داده شده است و من جمله مرحوم محقق مفروغ عنه گرفته اند که پیش شیعه یک وقتی است که نماز خواندن مکروه است و آن عند طلوع الشمس و عند غروب الشمس است، لذا می گویند: «یجوز أن یصلی رکعتی الطواف الفریضه ولو فی أوقات التی تکره لابتداء النوافل».  
     خلاصه حرف این شد که ما عند الشیعه، عند الخاصه یک وقتی نداریم که نماز خواندن مکروه باشد. حالا اگر هم ما چنین چیزی داشتیم،  خواندن نماز طواف در آن مواقع، یعنی عند الطلوع و عند الغروب مانعی ندارد؛ برای اینکه در این باره روایاتی داریم. آن وقت با احتمال من معنایش اینجور می شود: این روایتهایی که می گوید جایز است و جایز نیست، باید همه اینها حمل بر تقیه بشود و حتی آنهایی که می گویند جایز است، باز هم ما برای خاطر تقیه مدارئی نخوانیم.
     مسأله بعد این است که می فرمایند: اگر یک شوط از اشواط هفتگانه را نکرد و به جای هفت شوط، شش شوط طواف کرد و از مطاف بیرون رفت، گفته اند: اگر عمدا باشد، طوافش باطل است، اما اگر سهوا یا جهلا باشد، باید ببینیم نصف طواف را کرده یا نه، اگر مثلا چهار شوط طواف کرده است، بر می گردد آن یک شوط را بجا می آورد و اما اگر یک شوط، یا دو شوط بوده است، باید برگردد از اول طواف کند. این هم یک قول مشهوری در میان اصحاب است؛ الآن هم در مناسکها این حرفها آمده و بین نصف و عدم نصف فرق گذاشته اند. نصف طواف سه شوط و نصف شوط است، ولی معمولا احتیاط کرده اند و گفته اند: نصف طواف چهار شوط است؛ یعنی اگر چهار شوط کرده باشد و سه شوط باقی مانده باشد، آن وقت است  که می توانیم برگردیم و طواف راتمام کنیم واما اگر سه شوط کرده باشد، یا دو شوط کرده باشد، طواف باطل است.
     در مسأله زیاد روایت داریم، الا اینکه روایاتی داریم که از این نصف و غیر نصف، ساکت است.
     مرحوم صاحب جواهر می فرمایند: آن روایاتی که دلالت می کند بر اینکه باید نصف طواف را کرده باشد، آن روایاتی را که ساکت است و فرق بین نصف یا غیر نصف نمی گذارد، تخصیص می زند[8]. الآن هم در مناسکها طبق همان فرمایش صاحب جواهر گفته اند: ما حمل مطلق بر مقید می کنیم؛ یک دسته روایت داریم که مطلق است، یک دسته روایت هم داریم که مقید است و گفته است: آنکه می تواند اتمام کند، آنجاست که نصف طواف را ( که معمولا در مناسکها می گویند چهار تا)؛ چهار شوط  طواف کرده باشد، در این صورت است که اگر یک شوط نکرده باشد و یادش برود و از طواف بیرون برود، می تواند برگردد و همان یک شوط را بجا بیاورد و اما اگر دو یا سه شوط طواف کرده باشد، باید همه طواف را بجا بیاورد.
      یک اشکال اصولی در مسأله وجود دارد، اشکال را  می گویم، تا روی آن فکر بکنید. اشکال این است که که اگر بخواهیم بعضی از این روایتها را تقیید کنیم، تقیید بعد الحاجة است و اگر یادتان باشد در اصول گفته ایم که تخصیص بعد الحاجه و تقیید بعد الحاجه جایز نیست.[9]                                                                                      روایت ابان بن تغلب را بخوانیم، ببینیم چه باید گفت. این روایت برای منبرهایمان هم خیلی خوب است، تقاضا دارم برای منبرهایتان هم استفاده کنید.
     صحیحه ابان: «قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلام فِي الطَّوَافِ فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِي فَسَأَلَنِي أَنْ أَمْشِيَ مَعَهُ فِي حَاجَتِهِ‏ (یکی از شیعه ها در وسط طواف از من خواست برای کاری همراه او بروم.، ولو طواف مستحبی هم بوده است، اما طواف با امام صادق خیلی مهم بوده و رها کردن طواف برایش خیلی مشکل بوده است.) فَسَأَلَنِي أَنْ أَمْشِيَ مَعَهُ فِي حَاجَتِهِ فَفَطَنَ بِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلام (آقا یک نظر لطفی به من کردند) فَقَالَ: يَا أَبَانُ مَنْ هَذَا الرَّجُلُ (این شخص کسیت که تو را صدا کرد؟) قُلْتُ: رَجُلٌ مِنْ مَوَالِيكَ (یک شیعه است.) سَأَلَنِي أَنْ أَذْهَبَ مَعَهُ فِي حَاجَتِهِ، قَالَ: يَا أَبَانُ اقْطَعْ طَوَافَكَ وَ انْطَلِقْ مَعَهُ فِي حَاجَتِهِ فَاقْضِهَا لَهُ (یک حاجتی دارد. بعد هم معلوم شد یک نزاعی بین او و ساربان بوده و ابان رفت، آن نزاع را رفع کرد. فرمودند: طوافت را قطع کن و برو دنبال حاجت او.) فَقُلْتُ: إِنِّي لَمْ أُتِمَّ طَوَافِي (من هفت شوط طواف نکرده ام.) قَالَ: أَحْصِ مَا طُفْتَ وَ انْطَلِقْ مَعَهُ فِي حَاجَتِهِ (فرمودند: ببین چند شوط طواف کرده ای، حسابش را بگیر، بعد برمی گردی کامل می کنی.) فَقُلْتُ وَ إِنْ كَانَ طَوَافَ فَرِيضَةٍ؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ إِنْ كَانَ طَوَافَ فَرِيضَةٍ -إِلَى أَنْ قَالَ- لَقَضَاءُ حَاجَةِ مُؤْمِنٍ خَيْرٌ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَاف حَتَّى عَدَّ عَشْر».[10]نفرمودند: خیرٌ من عشر طواف، فرمودند: خیر من طواف و طواف و طواف حتی عد عشرا.
     این روایت بین نصف و عدم نصف فرق نگذاشته است، در یک چیز جزئی هم بوده است. ما بخواهیم روایت را تخصیص بزنیم و بگوییم بعد از نصف بوده است، تأخیر بیان از وقت حاجت می شود. لذا اگر ما باشیم و قاعده ی تأخیر بیان از وقت حاجت، باید بگوییم فرق نمی کند بین اینکه نصف طواف را کرده باشد یا نه، می تواند طواف را رها کند، ولو دو شوط کرده باشد. اگر مثلا چهار شوط کرده باشد، مسلم می شود طواف را رها کرد، اما اگر دو شوط باشد، مشهور می گویند نمی شود، برای اینکه روایت داریم. اما این روایتها اطلاق دارد، دو شوط باشد، چهار شوط باشد، آخری باشد، یا اولی باشد، می فرماید: رها کن. ولو طواف فریضه هم باشد، ثواب آن ده برابر است و باید آن بروی، حاجت مومن بجا بیاوری، بعد برگردی. همه ی قوم چنین کرده اند، الآن هم در مناسکها بین نصف و غیر نصف  فرق گذاشتند و گفته اند: اگر نصف به بالا باشد، می تواند طواف را رها کند، بعد که برمی گردد از همانجا شروع کند و اما اگر نصف نباشد، نمی تواند طواف را رها کند و اگر طواف را رها کرد، طواف باطل است. کلام قوم با این روایت ابان جور نمی آید، تقییدش هم بخواهیم بکنیم، نمی شود و به قاعده تأخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست. چطور درستش کنیم؟ ان شا الله جوابش را فردا از شما می گیریم.


[1] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج19، ص324.
[2] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج13، ص435، ابواب طواف، باب76، ح4، شماره 18148، ط آل البیت.
[3] منتهی السؤل علی وسائل الوصول الی شمائل الرسول، عبدالله عبادی حجی، ج2، ص11.
[4] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج13، ص435، ابواب طواف، باب76، ح4، شماره 18148، ط آل البیت.
[5] شرائع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص200.
[6] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج19، ص324.
[7] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج13، ص436، ابواب طواف، باب76، ح10، شماره 18154، ط آل البیت.
[8] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج19، ص329.
[9] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص237.
[10] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج13، ص380، ابواب طواف، باب41، ح7، شماره 18011، ط آل البیت.