درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

فرموده اند: در باب طواف، مثل نماز، طهارت(هم طهارت از خبث و هم طهارت از حدث) می خواهیم. بنابراین باید بدن و لباس طواف کننده پاک باشد و اگربدن یا لباس او نجس باشد، طوافش باطل است.
     بعد راجع به آن نجاساتی که در نماز معفو است، مثل خون کمتر از درهم، بحث کرده اند که چه حکمی دارد. مشهور گفته اند: آن هم باید نباشد، و خون کمتر از درهم هم اگر به لباس، یا بدنش باشد، باید تطهیر کند، اما اگر نسیانا یا جهلا (جهل به حکم، یا جهل به موضوع) و یا اضطرارا باشد، طوافش اشکال ندارد.
     مرحوم محقق در شرایع صورت جهلش را می فرماید و سکوتش دلیل بر این است که نسیان و اضطرارش جایز نیست.[1] مرحوم صاحب جواهر و بسیاری از بزرگان هم می فرمایند: برای اینکه روایتها بیش از این دلالت ندارد که جاهل معذور است، باید روی قواعد جلو بیاییم و بگوییم اگر نسیانا، یا اضطرارا هم در لباس نجس یا بدن نجس طواف کرد، باز طوافش باطل است و اگر نمی تواند، باید نایب بگیرد[2]. اینها حرفهایی است که فرموده اند و به شهرت نسبت هم داده شده است.
     اما روایات با فرمایشات قوم به هم نمی خورد، حتی روایت داریم که اگر عمدا هم در لباس نجس یا بدن نجس طواف کند، طوافش باطل نیست. ظاهر روایات هم این است که جهل (جهل به حکم جهل به موضوع) و سهو و اضطرار موجب می شود که  طواف او باطل نباشد. اگر با قاعده ی اضطرار، رفع ما اضطروا الیه، رفع النسیان و رفع مالا یعلمون هم جلو بیایم، آن قاعده هم به ما می گوید: سهوا، جهلا، اضطرارا و عذرا می شود در بدن نجس، یا لباس نجس طواف کرد. بخواهیم اقوال را بگیریم در روایات می مانیم، بخواهیم روایات را بگیریم در اقوال می مانیم؛ لذا مسأله، مسأله ی مشکلی می شود. روایات را بخوانیم، ببینیم از شما چه می شود استفاده کرد.
     صحیحه ی يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ: «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) رَأَيْتُ فِي ثَوْبِي شَيْئاً مِنْ دَمٍ وَ أَنَا أَطُوفُ، قَالَ: فَاعْرِفِ الْمَوْضِعَ ثُمَّ اخْرُجْ فَاغْسِلْهُ ثُمَّ عُدْ فَابْنِ عَلَى طَوَافِك‏».[3] من طواف می کردم، ناگهان دیدم مثلا انگشتم خراشیده وخونی شده است، یا لباسم خونی است. فرمودند: همان جا را علامت بگذار و از طواف بیرون برو و پاکش کن و برگرد، از همان جا که طواف را قطع کردی، طواف را شروع کن.
     مرحوم محقق می فرماید: این روایت و امثال آن مربوط به جاهل است؛ «إن لم یعلم طوافه صحیح و اما لو نسی» می فرماید طوافش صحیح نیست. دیگر عمدش هم به طریق اولی صحیح نیست، اضطرارش را هم اصلا متعرض نمی شوند، در حالی که مسأله اضطرار یک مسأله ی مبتلابه ای است. وقتی هم برویم در کتابها، می بینیم همانند مرحوم محقق در شرائع مشی کرده اند. صاحب شرایع می فرماید: «یشترط فی الطواف الطهاره فی لباسه و بدنه و إن لم یعلم، طوافه صحیح»[4]. این روایتی که خواندم، دلالتش بر قول مرحوم محقق، خیلی خوب است، اما نسیان را هم می گیرد، اضطرار را هم می گیرد و اگر شما جرأت داشته باشید، بگویید: عمدش را هم می گیرد. حال عمدش را بگویید نه، اما چرا نسیان را نگیرد، چرا این روایت را منحصر کنیم به صورت جهل؟ یک بار دیگر روایت را بخوانم، ببینید می شود آن را منحصربه صورت جهل کرد.
‏      صحیحه ی يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ: «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) رَأَيْتُ فِي ثَوْبِي شَيْئاً مِنْ دَمٍ وَ أَنَا أَطُوفُ، قَالَ: فَاعْرِفِ الْمَوْضِعَ ثُمَّ اخْرُجْ فَاغْسِلْهُ ثُمَّ عُدْ فَابْنِ عَلَى طَوَافِك‏»[5].مرحوم محقق روایت را این جور معنی کرده اند: «رأیت فی ثوبی شیئا من دم و أنا لم اعلم و اطوف»، در حالی که صورت نسیانش را هم می گیرد
     مرحوم محقق و مشهور و من جمله صاحب جواهر یک قاعده ی کلی در باب حج دست ما داده اند و فرموده اند: اینها در باب حج رکن است، رکن هم در باب حج معنای خاصی دارد ؛ به این معنی که اگر عمدا نیاید، حج باطل است و اما اگر سهوا یا جهلا یا اضطرارا نیاید، یا موانع بیاید، صحیح است الا ما اخرجه الدلیل[6]. به عبارت دیگر مرحوم محقق و مشهوربزرگان، من جمله صاحب جواهر می فرمایند: رکن در باب حج غیر از آن رکن در باب صلاة است و معنایش این است که اگرعمدا نیاوری، حج باطل است و اما اگر غیرعمدی باشد، حج صحیح است؛ معنای این رکن است، الا ما اخرجه الدلیل، که بعض اوقات عمدا هم طوری نیست. در این باره سابقا مسائلی راخواندیم، بعدا هم یک مسائلی رامی خوانیم.
     مصححه ی ابی نصر بزنطی: روایت مرسله است، اما مرسِلش ابی نصر بزنطی است، که از اصحاب اجماع است، پس از نظر سند اشکالی ندارد؛ لذا من نوشته ام: «مصححه ابی نصر بزنطی». عن ابی عبد الله (ع)، عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْر،ٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ فِي ثَوْبِهِ دَمٌ مِمَّا لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِي مِثْلِهِ فَطَافَ فِي ثَوْبِهِ فَقَالَ أَجْزَأَهُ الطَّوَافُ‏، ثُمَّ يَنْزِعُهُ وَ يُصَلِّي فِي ثَوْبٍ طَاهِرٍ».[7]
     فرموده اند: طوافش درست است، اما برای بعد لباسش را در بیاورد و در لباس طاهر نماز بخواند. مرحوم محقق گفته اند: این روایت هم مختص به جاهل است و ناسی را نمی گیرد.
      در حالی که ناسی را می گیرد،، مضطر را می گیرد و حتی اگر کسی جرأت داشته باشد، بگوید عامد را هم می گیرد. حال گفتن این حرف مشکل است، اما عمده اینجا است که هم جاهل را می گیرد و هم ناسی را و اختصاص آن به جاهل وجهی ندارد. اصلا می دانید که در فقه ما معمولا گفته اند: مثلا نسیان در نماز، نماز را باطل نمی کند، الا ما اخرجه الدلیل؛ اگر رکن باشد، اما جهلش را معمولا گفته اند: جهل قصوری باشد، یا جهل تقصیری، نماز را باطل می کند. اما مرحوم محقق دراینجا عکس آن عمل کردند و فرموده اند: طوافِ جاهل درست است، اما طوافِ ناسی درست نیست و انصاف قضیه این است که هم جاهل را می گیرد،هم ناسی و معذور را می گیرد.
     این روایت، یک حرف هم در خون کمتر از درهم دارد؛ «رَجُلٌ فِي ثَوْبِهِ دَمٌ مِمَّا لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِي مِثْلِهِ»، که دم بیش از درهم را نمی گیرد؛ یعنی خود راوی مفروغ عنه گرفته که اگر دم کمتر از درهم باشد، طوری نیست. حضرت هم رد نکردند، که بگویند دم کمتر از درهم باشد، یا بیشتر از درهم، فرق نمی کند.لذا اینکه مرحوم شهید (رضوان الله تعالی علیه) می فرمایند: «این خونی که طواف را باطل می کند فرق نمی کند یک نقطه باشد یا خیلی، لذا آن خون کمتر از درهم مربوط به نماز است مربوط به طواف نیست»[8]؛ ظاهرا می توانیم از این جمله ی «دَمٌ مِمَّا لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِي مِثْلِهِ» استفاده کنیم که اگر دم معفو باشد، طوری نیست. حتی یک مقدار بالاتر بگویید، بگویید: مفروغ عنه گرفته که اگر مضطر باشد، طوری نیست، امام (علیه السلام) هم رد نکردند که بگویند باب طواف با نماز تفاوت دارد و خون کمتر از درهم در طواف اشکال دارد، این مربوط به نماز است. اما این فرمایش مرحوم محقق که می فرماید: «إن طاف فی دم طوافه لیس بشیء وإن لم یعلم فطوافه صحیح»، می شود بگوییم لم یعلم اعم است از جهل و نسیان و مراد مرحوم محقق از «إن لم یعلم» یعنی إن نسی او جهل. اما مرحوم صاحب جواهر این حرف را ازعبارت محقق نفمیده اند[9]، دیگران هم نفهمیدند؛ دیگران هم گفته اند: این جهل خصوصیت دارد که معفو است، اما اگر نسیان باشد، معفو نیست. مثلا می دانست بدنش خونی است، نسیان کرد و رفت طواف و در وسط طواف فهمید، گفته اند: باید طواف را رها کند، برود بدنش را تطهیر کند، لباس را تطهیر کند وبرگردد از اول طواف کند.
     روایت 2 از باب 41از ابواب طواف: گفته اند: این روایت مقطوعه است، یعنی مرسله است و حجت نیست. اما در روایت حماد بن عثمان است و حماد بن عثمان روایت را از ابی عبد الله نقل کرده است، و حماد بن عثمان از اصحاب اجماع است و به قول مرحوم شیخ طوسی در عده: «اجتمعت الاصحاب بر اینکه اگر اصحاب اجماع روایتی را نقل بکنند دیگر به بعدش نگاه نمی کنیم و آن روایت مصححه است»[10]. لذا اینکه صاحب جواهر فرموده اند روایت مقطوعه است[11]، می گوییم: بله مقطوعه است، اما مصححه است، لذا روایت از نظر سند اشکال ندارد.
      حماد بن عثمان از حبیب بن مظاهر نقل می کند. من اصلا نمی دانم اینکه گفته اند روایت ارسال دارد،چون حماد نمی تواند از حبیب بن مظاهر روایت نقل کند، درست است یا نه، اما علی کل حال اگر هم نتواند از حبیب بن مظاهر روایت نقل کند، مقطوعه است، اما مقطوعه بودنش طوری نیست؛ برای اینکه حماد بن عثمان روایت را بطور جزم از حبیب بن مظاهر نقل می کند.
     حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ حَبِيبِ بْنِ مُظَاهِرٍ «قَالَ: ابْتَدَأْتُ فِي طَوَافِ الْفَرِيضَةِ فَطُفْتُ شَوْطاً وَاحِداً فَإِذَا إِنْسَانٌ قَدْ أَصَابَ أَنْفِي (یک کسی داشت می دوید، به صورت من، به دماغ من خورد) فَأَدْمَاهُ (دماغم خون افتاد) فَخَرَجْتُ فَغَسَلْتُهُ (من طواف را رها کردم و رفتم شستم) ثُمَّ جِئْتُ فَابْتَدَأْتُ الطَّوَافَ (طواف را از سر گرفتم) فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (خدمت امام حسین (علیه السلام) رسیدم و قضیه را برایش نقل کردم) فَقَالَ: بِئْسَ مَا صَنَعْتَ (بد کاری کردی که اینجور کردی پس چکار کنم؟) كَانَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَبْنِيَ عَلَى مَا طُفْتَ (دماغت خون افتاد، بیافتد؛ باید طوافت را تمام کرده باشی) ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْكَ شَيْ‏ءٌ»[12].
    این «أما أنه لیس علیک شیء» یک چیز دیگری می فهماند وآن اینکه اصلا مسأله واضح بوده است و امام حسین علیه السلام به حبیب بن مظاهر می گوید: چرا مسأله واضح را نمی دانستی؟ (أما انه لیس علیک شیء) این جمله یک چیز دیگری به ما می گوید، می گوید: صورت نسیان، صورت جهل وصورت اضطرار، بلکه صورت عمدش هم طوری نیست؛ برای اینکه خون دماغ شده بود و حضرت فرمودند: با همان خون دماغ طوافت را بکن. اگر کسی بگوید اعراض اصحاب روی روایت است، حرفی است، والا روایت از نظر سند خوب است. مرحوم صاحب جواهر نمی گوید اعراض اصحاب، می فرماید روایت مقطوعه است. معنایش اینست که اگر مقطوعه نبود، بر طبقش فتوا می دادم. معنایش اینجور می شود که اگر بدن نجس باشد، یا لباس نجس باشد، با این می شود نماز خواند یا نه؟ خیلی زور بزنیم، بگوییم نه، باید با طهارت باشد، اما اگر در وسط طواف نجس شد، یا بعد نجس شد، می تواند با همان بدن، یا لباس نجس طواف را تمام کند؛ سهوا باشد، اضطرارا باشد، عمدا باشد و یا جهلا باشد.
     حضرت می فرماید: این کاری که کردی خوب نبوده، مگر نمی دانی می شود با لباس نجس نماز خواند، می شود طواف کرد؟ ایشان می گویند: این روایت، مثل روایت قبلی است و معنایش این است که خون دماغ شد، برگشت لباسش را شست، برگشت از اول شروع کرد. حضرت فرمودند: چرا از اول شروع کردی؟ از همان طواف ادامه می دادی، کفایت می کرد. اگرمعنای روایت این باشد، مثل آن صحیحه یونس بن یعقوب می شود. این دو روایت معارض هم نیست، آن روایت صورت جهلش را می گوید، این روایت صورت اضطرارش را می گوید.
     اشکال در این است که من اصلا از روایت اینجور استفاده می کنم که حضرت فرموده اند، بیخود این کار را کردی، باید طوافت را تمام کرده باشی. باید طوافت را تمام کرده باشی یعنی چه؟ یعنی اگربا همان نجاست هم طواف کرده باشی، طوری نیست. صاحب جواهر هم همین جور استشمام کرده اند، لذا دیده اند اعراض اصحاب روی آن است،به همین خاطر فرموده اند روایت مقطوعه است.حالا اگر عرض من را بفرمایید که این روایت حبیب بن مظاهر سندش خوب دلالتش هم اینست که اصلا در نجاست نماز بخواند طوری نیست الا اینکه از اول بخواهد این کار را بکند نمی شود ولی اگر در وسط طواف بدنش نجس شد، لباسش نجس شد از همانجا با نجاست طواف را تمام کند، اگر بگوییم اینجور آنوقت صورت عمدش را هم می گیرد، اگر روایت را آنجور که ایشان معنا می کند معنی بکنیم معنایش اینست که حضرت فرمودند که چرا از اول گرفتی خوب کاری کردی رفتی شستی، این بئس ما صنعت، به آن شستن نمی خورد، خوب کاری کردی رفتی شستی و برگشتی، اما باید یک شوط کرده بودی از همانجا شروع کنی از آنجا شروع نکردی بئس ما صنعت بلکه باید از همانجا که طواف کردی مثلا یک شوط کردی این را طواف دوم قرار بدی، آنوقت می شود مثل روایت اول و دوم خیلی خب اگر کسی این را هم بگوید حالا این صورت اضطرارش را هم این روایت می گوید، صورت جهلش هم مسلم آن روایت می گوید، صورت نسیانش هم ما می گوییم همان روایت صحیحه یونس حسابی دلالت دارد، اگر نه رفع النسیان دلالت دارد، لذا رفع مالا یعلمون لازم نداریم در روایت، برای اینکه خود روایت به قول محقق قدر متیقنش است، رفع النسیان را جاری می کنیم، رفع ما اضطروا الیه هم جاری می کنیم و می گوییم که یشترط در بدن و در لباس طهارت اما اگر نسیان کرد اگر مضطر شد اگر جاهل به جهل حکم یا جهل موضوع بود و طواف کرد در بدن نجس یا در لباس نجس طوافش درست است.


[1]شرائع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص200.
[2]جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج19، ص323.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص462، ابواب طواف، باب52، ح1، شماره 18061، ط اسلامیه.
[4] شرائع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص200.
[5]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص462، ابواب طواف، باب52، ح1، شماره 18061، ط اسلامیه.
[6]جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج19، ص32.
[7] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص462، ابواب طواف، باب52، ح3، شماره 18063، ط اسلامیه.
[8]دروس، شهید اول، ج1، ص392.
[9]جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج19، ص321.
[10] عدة الاصول، شیخ طوسی، ج1، ص154.
[11] جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج19، ص321.
[12] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 9، ص447، ابواب طواف، باب41،ح2، شماره 18008، ط اسلامیه.