موضوع: مکان حلق و تقصیر
بحث
درباره ی حلق و تقصیر در
حج بود. و راجع به این مسئله فروعی بود که 5 فرع از آن فروع را مباحثه
کردیم.
فرع
ششم که بحث امروز است، مشهور در میان فقها اینست که:
یجب أن یحلق أو یقصر بمنی. سر
تراشیدن یا تقصیر کردن که سابقاً گفتیم مخیّر است،
باید به منی باشد.
فلو أخلّ و لا او
ناسیاً أو جاهلاً رجع فحلق أو قصّر بمنی.اما
اگر در منی این کار را نکرد و از منی بیرون رفت، هرکجا که
هست باید برگردد و حلق و تقصیر را دوباره در منی به جا
بیاورد، ولو نسیان هم کرده باشد، ولو جاهل هم باشد، مثلاً نسیان
کرده که باید در منی باشد و به خارج از منی آمد، ولو
تقصیر هم کرده باشد فایده ندارد، ولو در خانهاش سر بتراشد،
فایده ندارد.
در
صورت تقصیرش کندن مقداری مو از بدن کاری ندارد اما اگر خارج از
منی حلق کرده باشد، حلق روی حلق بحث بعدی است که فرمودند
این باید تیغ را روی همه ی
سر بکشاند. لذا میفرماید:
رجع فحلق أو
قصّر بمنی فان لم یتمکّن حلق أو قصّر مکانه.اگر
ممکن نباشد برگردد، مثل اینکه منی خلوت است و این نمیتواند
به منی برگردد و یا عذری هست که نمیتواند برگردد، آنگاه
در خانهاش یا در سعی بین صفا و مروه و یا در مسجد،
حلق أو قصّر مکانه.و بعث
بشعره لیدفن بمنی.باید
این موها را در منی خاک کند. حال اگر خودش نمیتواند به
منی برود حلق یا تقصیر کند، باید به توسط کسی
این موها را به آنجا بفرستد تا دفن کنند.
و ان لم
یتمکّن فیقصر أو یحلق أین ماکان.اگر
کسی نباشد به منی برود و بالاخره عذر دارد و نمیتواند بفرستد،
آنگاه مثلاً در خانه یا در بیابان تقصیر کند یا سر بتراشد
و در همان جا دفن کند. این عبارت مشهور است و مرحوم صاحب جواهر و
خیلیها روی این مسائل ادعای اجماع کردند.
صاحب
جواهر فرموده که اجماع بقسمین علی ذلک کلّها.
اما
چیزی که در میان است و مسئله را خیلی مشکل کرده
است، چند چیز است و عمده روایات است. روایات دو دسته است. مرحوم
صاحب وسائل روایات را در باب 5 و 6 از ابواب حلق و تقصیر نقل میکند
و یکی از روایتها همین است که مشهور گفتند. یک دسته
از روایتها همین است که مشهور فرمودند اما یک دسته از
روایتها میگوید اگر در منی حلق نکرد و تقصیر نکرد،
هرکجا که حلق کند و تقصیر کند و همان جا خاک کند و یا مثلاً سرش را
ماشین کند و موهایش را به باد دهد، یک دسته از روایتها
هست که کفایت میکند. جمع بین روایات هم اقتضاء میکند
روایاتی که میگوید به منی برگردد، حمل بر استحباب
کنیم. اما فقهاء روایتها را حمل بر عدم امکان کردند. گفتند
روایاتی که میگوید برگردد، میگوید واجب است
که برگردد و اگر نمیتواند برگردد، موهایش را برگرداند اما
روایاتی که میگوید لازم نیست برگردد، حمل میکنیم
بر آنجا که قدرت برگشت ندارد. این جمع است اما به آن جمع تبرّعی
میگویند و جمع دلالی مقدم بر جمع تبرّعی است. مرحوم
شیخ بزرگوار در تعادل و تراجیح و مرحوم آخوند در کفایه و همه
گفتند معارض آنجا هست که جمع دلالی نباشد و اول جمع دلالی را که نقل
میکنند اینست که اگر یک روایت میگوید واجب
است و یک روایت میگوید واجب نیست، پس حمل بر
استحباب کن. وفّق العرف أن یجمع بین روایات به اینکه تصرف
در امر کند و امر را حمل بر استحباب کند. اما نمیدانم چرا فقها این
کار را نکردند.
این
یک مسئله است که انسان گیر است که چرا فقها این روایتها
را حمل بر استحباب نکردند و یک مسئله هم بحثهای گذشته و روایات
فراوان است که در باب حج از ناسی و جاهل و معذور و غیره بخشیده
شده است و معمولاً صورت نسیان را خیلی از روایتها و عمده
خیلی فقها گفتند لاشیء علیه و صورت جاهل را که در همه جا
غیر از باب حج گفتند جاهل مقصر معذور نیست، اما در باب حج جاهل مقصّر
را معذور میدانند. اصلاً میتوان گفت یک رسم از فقها در فقه
ماست. اگر یادتان باشد، قبلاً گفتم صاحب جواهر «رضواناللهتعالیعلیه»
یک قاعده درست میکند و در چندین جا تکرار میکند که در
باب حج، اگر چیزی که باید مقدم باشد مؤخر شد و چیزی
که باید مؤخر باشد، مقدم شد و چیزی که باید به جا
بیاورد، به جا نیاورد، قاعده اقتضاء میکند صحّت را الاّ ما
أخرجه الدلیل. آن چیزی که به ما یاد دادند، میگوید
این روایتها را حمل بر استحباب کن. حال اگر کسی ادّعای
ذوق فقهی هم بکند و بگوید معلوم است که اینگونه روایتها
حمل بر استحباب میشود و آن ذوق فقهی و شمّ الفقاهتی به ما
میگوید این روایتها را حمل بر استحباب کن. آنچه الان
هست، صورت نسیان و جهل و عذر است، آنگاه حرف سومی که هست، اینست
که این فقها هرکجا نظیر این مسئله امروز را پیدا
کردیم، روایتها را حمل بر استحباب کردند. آن کسانی که با من تا
اینجا آمدند و جزوه نوشتند و کار کردند و اقوال فقها در دستشان است،
میدانند که مثل اینکه رسم فقها اینست که در اینگونه جاها
گیر نکنند. روایتها را حمل کنند بر صورت استحباب و مخصوصاً
اینکه مشهور مثل صاحب معالم یک قول مشهوری گفتند و آن
اینست که اصلاً امر دلالت بر وجوب ندارد. به اندازهای حمل شده بر
استحباب و به اندازهای برای استحباب گفته شده که یک مجاز
مشهوری شده است و اگر بخواهیم حمل بر وجوب کنیم، قرینه
میخواهد. بزرگان گفتند ظاهر امر دال بر وجوب است و ظاهر نهی دال بر
حرمت است، اما مرادم اینجاست که صاحب معالم شخصیت بالایی
دارد، هم از نظر فقهی و هم از نظر اصول و هم از نظر خانوادگی. معلوم
میشود حرف مشهوری بوده که میشده گفت و ایشان میگویند
اینطور نیست که مشهور شده ظاهر امر دال بر وجوب است، برای
اینکه به اندازهای در استحباب استعمال شده که مجاز مشهور شده است. هر
دو قرینه میخواهد. لذا همه ی
اینها به ما میگوید در مسئله ی
ما دو دسته روایت است. یک دسته روایت میگوید
این حلق و تقصیر باید به منی باشد، حال اگر کسی در
منی این حلق و تقصیر را نکرد، حج او درست است، اما خوب است که
برگردد و دوباره تقصیر کند و یا خوب است که این موها را در
منی دفن کند و اگر نکرد، اگر کسی هست که به منی میرود،
به او بگوید این موها را در آنجا زیر خاک کن. و اما یک
دسته از روایتها به خوبی دلالت بر وجوب دارد و یک دسته به
خوبی دلالت بر استحباب دارد و جمع بین روایتها اقتضاء میکند
آن روایتهایی که میگوید واجب است، حمل بر استحباب
کنیم.
روایات
را مرحوم صاحب وسائل در باب 5 و در باب 6 نقل فرموده است.
لصحيحة
الحلبي قال سألت أبا عبدالله عليه السلام عن رجل نسي أن يقصّر من شعره أو يحلقه
حتّى ارتحل من منى، قال : «يرجع إلى منى حتّى يلقی شعره بها حلقاً كان أو
تقصيراً» [1]
این
قول مشهور است و هم سند و هم دلالتش خوب است و برای هر دو مسئله هم خوب است.
کسی نسیان کرد که تقصیر کند و حضرت فرمودند برگردد به منی
و تقصیر کند تا اینکه موهایش را در منی دفن کند.
صحيحة
مسمع قال سألت أبا عبدالله علیهالسلام: عن رجل نسي أن يحلق رأسه اَو يقصّر
حتّى نفر، قال: «يحلق في الطريق أو أي مكان»[2]
این
روایت میگوید در راه خانه در بیابان حلق کند و
موهایش را همان جا دفن کند.
اگر
ما باشیم و جمع دلالی میگوییم روایت
صحیحه حلبی به قرینه صحیحه مسمع حمل بر استحباب میشود.
فقها
گفتند روایت مسمع حمل میشود بر آنجا که قدرت نداشته باشد و اما اگر
بتواند، باید برگردد. اسم این را جمع تبرّعی میگذارند.
جمع
دلالی همانست که مرحوم آخوند «رضواناللهتعالیعلیه» میفرمایند
اگر العرف یفّق جمع بین دلیلین کند، باب تعارض
نیست، مثل حمل وجوب بر استحباب یا حمل ظاهر بر نصّ، یا حمل ظاهر
بر اظهر. همان که در کفایه تبعاً از شیخ انصاری «رضواناللهتعالیعلیهما»
آمده است. معمولاً اگر در کلام فقها و حتی در جواهر رویم و
بررسی کنیم، میبینیم که در اینگونه مطالب
میگویند روایت مسمع درست است و روایت حلبی حمل بر
استحباب است. اما اینجا یک شهرت بسزاست و گفتند روایت
حلبی درست است و روایت مسمع را نیز حمل میکنیم بر
آنجا که نتواند به منی برگردد و یا نتواند موهایش را به
منی برگرداند. روایتها همه صحیح السند است و روایت مسمع
مثل روایت حلبی است و همانطور که آن از نظر سند تمام است، این
نیز از نظر سند تمام است. بالاخره روایت مسمع اینست که:
عن رجل نسي أن يحلق رأسه اَو يقصّر حتّى نفر و
روایت حلبی این بود که:
عن رجل نسي
أن يقصّر من شعره أو يحلق حتّى ارتحل من منى. حال روایت مسمع
میگوید: «یحلق فی الطریق أو أین مکان»،
نمیخواهد به منی برگردد و همان جا در بیابان سر بتراشد،
کفایت میکند.
صحیحه
لیث مرادی عن أبی عبدالله علیهالسلام: ليس له أن يلقي شعره إلا بمنى.[3]
این
حسابی دلالت دارد بر اینکه موها را نمیتواند در بیابان
پخش کند و نمیتواند ولو اینکه در منی سر تراشیده، موها
را در خانه دفن کند، بلکه حتماً باید در منی باشد.
صحیحه
أبی بصیر: ما یعجبني أن یلقي شعره إلا بمنی.[4]
خوشم
نمیآید که موها را به خانه ببرد و دفن کند بلکه آنچه خوشم میآید،
اینست که موها را در منی دفن کند.
جمع
بین روایات اقتضاء میکند که اگر موهایش را به
ایران آورد و در خانه تبرکاً و تیممّاً دفن کرد، حج او درست است و
کارش حرام نیست اما خوب است که در همان منی که سر تراشیده، همان
جا موها را دفن کند.
آقایان
فرمودند حمل کنیم بر آنجا که ممکن نیست برگرداند. اما با کلمه ی
«یعجبنی» فرمایش آقایان سازگار نیست. جمع دلالی
اقتضاء میکند که حمل بر استحباب کنید.
بالاخره
مشهور فرمودند که: یجب أن یحلق أو یقصر بمنی.
یعنی واجب است که این کار را بکند، حال اگر نسیان کرد،
باز واجب است. «فلو أخلّ و لو نسیاناً أو جهلاً رجع فحلق أو قصّر بمنی
فان لم یتمکن حلق أو قصّر مکانه و بأس بشعره لیدفن بمنی الاّ ان
لم یتمکن فیقصّر أو یحلق أین ما کان».
این
جمله با آن جمله روایت مسمع که گفت «
عن رجل نسي أن يحلق رأسه ويقصّر حتّى نفر، قال: «يحلق في
الطريق أو أي مكان»، جور در نمیآید. یا روایت
ابی بصیر
«ما یعجبني أن یلقي
شعره إلا بمنی» که میگفت خوشم میآید در
منی سر بتراشد و موهایش را در منی دفن کند. اگر جرئت
دارید، صورت عمدش را نیز میتوان گفت و اگر جرئت ندارید،
صورت عمد را کنار بگذار و صورت سهو و نسیان و اضطرار، مسلّماً روایت
را میگیرد و اینکه از واجبات حلق یا تقصیر است و
این حلق یا تقصیر باید به منی باشد اما اگر
بمنی نشد، ما صورت عمدش را هم میگوییم که حجش درست است.
و اما فقها نگفتند و میترسیم و صورت عمدش را نمیگوییم
و اما اگر صورت نسیان باشد یا عذرا یا جهلا باشد و این در
منی سر نتراشید، هرکجا بتراشد، کفایت میکند. از آن طرف
هم مشکل است که انسان بگوید موها را در منی دفن کند. اما اگر
نسیان کرد و اگر جهلاً بود و یا عذراً بود و موهایش را بفرستد
یا خودش برگردد، انصافاً زور است. فتلخص مما ذکرناه اینکه این
حلق و تقصیر باید بمنی باشد و ما میگوییم
مستحباً و فقها میگویند واجباً. در این حلق و تقصیر
موهایش باید در منی دفن شود و ما میگوییم
مستحباً و فقها فرمودند وجوباً.
یجب
أن یحلق أو یقصر، یعنی اگر این کار را نکرد، باطل
است، مخصوصاً اینکه بعد میفرمایند: «فلو أخل أو نسیاناً
أو جهلاً رجع فحلق» دلیل بر اینست که میخواهد حکم وضعی
بگوید. یعنی در صورت عدم تمکن گفتند طوری نیست و
اما در صورت تمکن گفتند واجب است که این کار را بکند. حال «یجب أو
یحلق أو یقصّر» را بگوییم حکم تکلیفی است و
وضعی نیست و ما راجع به عمدش هم میگوییم اگر عمداً
این کار را نکرد گناه کرده اما حج او درست است اما در صورت نسیان و
جهل و عذر میگوییم گناه ندارد و حج او هم درست است.