درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/06/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1- وقوف در عرفات    2- وقوف در مشعر

اگر کسی اضطراری عرفات و اضطراری مشعر را درک کند، آیا حج او صحیح است یا نه؟!
مرحوم صاحب جواهر انتخاب می‌کند و اختیار می‌کند صحّت را، و نقل می‌کند از جمعی از فقها. اما اسم نمی‌آورد و می‌فرماید این حج صحیح است تبعاً لجمع من الاصحاب.
بحث دیروز درباره ی این بود که با اختیاری أحدهما و اضطراری أحدهما، حج صحیح است یا نه؛ و بالاخره از روایات استفاده کردیم که حج صحیح است و اما بحث امروز اینست که این «من الزوال الی الغروب» در عرفات نبوده است، یا سهواً یا جهلاً یا عذراً. که بهترین مثالها هم اینست که خوابش برده است. بعد به عرفات آمد اما در شب عید به عرفات آمد، حال یا از منی آمد و یا از جای دیگر، تفاوت ندارد. مثلاً نماز مغرب و عشا را در عرفات خواند و وقتی خواست به مشعر بیاید، مثلاً گم شد و یا در همان عرفات خوابش برد و وقتی به مشعر آمد که آفتاب زده بود. برای اینکه وقت اختیاری مشعر بین الطلوعین است، «من طلوع الفجر الی طلوع الشمس». و این مثلاً از مشعر گذشت و یا مقداری در مشعر ماند و به منی آمد. حال این اضطراری عرفه را درک کرده برای اینکه در شب مقداری در عرفات بوده و اضطراری مشعر را هم درک کرده برای اینکه مقداری از روز عید در مشعر بوده است.
مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید از روایات استفاده می‌کنیم و جمعی از فقها هم گفتند که این حج صحیح است، برای اینکه بالاخره اضطراری عرفه جای اختیاری می‌نشیند و اضطراری مشعر جای اختیاری می‌نشیند، پس این مثل کسی است که موقف عرفات و مشعر را درست درک کرده باشد. صاحب جواهر تمسک می‌کنند به روایات لقول الصادق«ع»: «من ادرک الموقف بجمع یوم النحر قبل ان تزول الشّمس فقد ادرک الحج»[1]، هرکسی قبل از ظهر روز عید، مشعرالحرام را درک کند، حج را درک کرده است یعنی حج او صحیح است. نمی‌دانم مراد صاحب جواهر چه بوده، برای اینکه این روایتها در مقام بیان اینست که بگوید مشعرالحرام دو وقت دارد. یکی وقت اختیاری و یک وقت اضطراری. اما حال اگر وقت اضطراری این با وقت اضطراری آن با هم جمع شد، آیا حج صحیح است یا نه؛ ظاهراً روایتها دلالت ندارد و اطلاق ندارد. حتی مثلاً اگر صاحب جواهر تمسک به آن روایتها هم کرده بود که «من أدرک العرفات فی اللّیل فقد أدرک الحج» با این روایت «من ادرک الموقف بجمع یوم النحر قبل ان تزول الشّمس فقد ادرک الحج»، هر دو را پیش هم گذاشته بود، باز مشکل بود که انسان بگوید دلالت می‌کند بر اینکه اضطرای هر دو موجب قبولی حج است. اطلاق برای این روایتها نمی‌توان درست کرد. آنچه این روایتها در مقام بیانش است، چه روایات عرفات و چه روایات مشعر می‌خواهد بگوید عرفات دو وقت دارد، یکی وقت اختیاری برای عامد و یکی وقت اضطراری برای معذور. مشعر هم دو وقت دارد، یکی وقت اختیاری برای عامد و یکی هم وقت اضطراری برای معذور. حال فقها روایت را اختصاص به نسیان دادند و گفتند جاهل و معذور را نمی‌گیرد که ما هم تمسک به روایت معاویة بن عمار کردیم و گفتیم که می‌گیرد. اما علی کل حالٍ اینگونه روایتها در مقام تشریع حکم است و ما بخواهیم از آن خصوصیت استفاده کنیم و دو روایت را پیش هم بگذاریم و بگوییم اگر کسی اضطراری عرفات و اضطراری مشعر را درک کرد، حج او درست است، ظاهراً مشکل است و نمی‌توان گفت. اما من یک روایت پیدا کردم، حال ببینید این روایت دلالت دارد یانه!

صحیحة عن الحسن العطار، عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) قال : إذا أدرك الحاج عرفات قبل طلوع الفجر، فأقبل من عرفات ولم يدرك الناس بجمع ووجدهم قد أفاضوا، فليقف قليلا بالمشعر الحرام، وليلحق الناس بمنی فلاشیء علیه.[2]
دلالت روایت خوبست و مورد بحث ماست، که اگر کسی اضطراری عرفه را درک کرد و اضطراری مشعر را نیز درک کرد، حج او درست است. برای اینکه می‌گوید اگر این در روز عرفه نتواند در عرفه باشد و اما قبل از طلوع فجر یعنی در وقت اضطراری عرفه بود و بعد از عرفه به مشعر آمد و در مشعر نیز نتوانست بین الطلوعین را درک کند و آفتاب زده بود، حضرت فرمودند مقداری در مشعر بماند و حج او درست است. مسئله ی ما هم همین است که اگر کسی اضطراری عرفه و اضطراری مشعر را درک کند، «فقد تمّ حجّه فلاشیء علیه». لذا حرف صاحب جواهر را درست می‌کنیم، اما دلیل صاحب جواهر را نمی‌توان درست کرد ولی برای صاحب جواهر دلیل می‌آوریم و آن روایت صحیحه عطار است که هم سند و هم دلالتش خیلی خوب است. اما نمی‌دانیم چه شده که این روایت از چشم مرحوم صاحب جواهر افتاده، درحالی که کسانی که با جواهر سر و کار دارند، می‌دانند که مرحوم صاحب جواهر تسلّط خوبی بر روایت اهل بیت در فقه داشته است. تسلط مرحوم صاحب جواهر روی روایات خیلی خوب بوده است و در خیلی جاها دیدیم که مرحوم صاحب وسائل روایت را نیاورده و اما مرحوم صاحب جواهر روایت را پیدا کرده و آورده است. تسلطش خوب است، همینطور که انصافاً تتبع در کلمات فقهای ایشان هم خیلی عالیست.
تسلط مرحوم شیخ انصاری در مکاسب تسلط بر کلمات فقهای ایشان خیلی خوب است اما در طهارت و صلاة و مابقی کتابهای فقهی آن تتبّع و تسلطی که در مکاسب دارند در آنجا ندارند. ولی صاحب جواهر انصافاً «من الطهارة الی الدیات» است و انسان می‌بیند که تسلط خوبی بر کلمات فقها دارد.
یک چیز در جواهر نیست که آقای بروجردی تأسف می‌خوردند و ای کاش آن بود و آن تسلط بر کلمات عامه است. اگر این هم بود و به راستی به ما طلبه‌ها یاد داده بود که ما تسلطی بر کلمات عامه داشته باشیم و اگر صاحب جواهر این کار را کرده بودند، خیلی عالی بود. اینکه ما طلبه‌ها را وامی‌داشتند تتبع در کلمات اصحاب که خیلی نتیجه دارد، داشته باشیم و تتبع در کلمات عامه برای اینکه خیلی جاها روایات ما نظر به کلمات عامه دارد.
خیال می‌کنم صاحب جواهر برای اینکه به این قیل و قالهای ابوحنیفه‌ها خیلی بی توجه بوده، لذا این کار خوب از دستش گرفته شده و اگر این کار را کرده بود، انصافاً خیلی عالی بود و این جواهر در میان ما کهنه شده است. من خیلی برای شما طلبه‌ها تأسف می‌خورم از دو یا سه چیز. یکی اینکه در فقه کار نمی‌کنید و یک دهم هم پیدا نمی‌شود که در فقه کار کند. تأسف بالاتر راجع به مباحثه‌هاست و این مباحثه‌ها خیلی مفید است. مشهور در میان ما بود که اگر کسی پول داشته باشد اما تجارت نداشته باشد، ورشکسته می‌شود و اگر کسی هم سلطنت داشته باشد و سیاست نداشته باشد، ملک و سلطنتش را از دست می‌دهد و اگر طلبه‌ هم مباحثه نداشته باشد، علمش را از دست می‌دهد. لذا مشهور درمیان ما طلبه‌ها بود که بحث بدون مباحثه  و سلطنت بدون سیاست و ملک بدون تجارت پایه ندارد. الان در میان شما عزیزان شاید ده نفر هم نباشد که مباحثه کنید.
مطلب سوم پیش مطالعه است که معمولاً شما ندارید و خیلی از اساتید ما به ما التماس و سفارش می‌کردند که پیش مطالعه داشته باشیم. در درس ما انصافاً فضلای خوبی هستند و آنها می‌گفتند به گونه‌ای که از استاد استفاده نکنیم مگر اینکه حرف بکری داشته باشد. معنایش اینست که همه ی شما عزیزان باید تسلطی بر جواهر داشته باشید و اما نیست و اینها انصافاً موجب تأسف است و ما باید خیلی با این جواهر سر و کار داشته باشیم. آن زمانها به ما می‌گفتند اگر بتوانی یک صفحه از جواهر را خوب تحویل دهی، مجتهدی؛ و علی کل حالٍ از همه ی شما تقاضا دارم به این جواهر خیلی اهمیت دهید و آن چکش مراجع تقلید است. همینطور که آهنگر بدون چکش نمی‌تواند کاری کند و نویسنده بدون قلم نمی‌تواند بنویسد، ما نیز بدون جواهر و بدون کار کردن در جواهر به جایی نمی‌رسیم.
خلاصه حرف این شد که نمی‌دانم چرا صاحب جواهر به این روایت عطار در مسئله تمسک نکرده است و مثل اینکه با آن تسلطی که داشته، اما این روایت از چشمشان گذشته و یا ندیدند و یا یادشان رفته است.
سند صحیحه عطار و دلالتش خیلی خوب است و مسئله صاحب جواهر را درست می‌کند و آن مسئله ی آخر در باب عرفات است که اگر کسی اضطراری عرفه و اضطراری مشعرالحرام را درک کند، حج او صحیح است. بنابراین اگر کسی مثلاً در منی خوابش برد و وقتی به عرفات آمد که آفتاب غروب کرده بود و نماز مغرب و عشا را در عرفات خواند و تا خواست به مشعر بیاید آفتاب زد و از مشعر گذشت. این اضطراری مشعر را درک کرده و حجش صحیح است و مثل اینست که من الزوال الی الغروب در عرفات باشد و یا بین الطلوعین در مشعر باشد.
مرحوم محقق چند مستحب فرمودند و مرحوم صاحب جواهر هم شرح دادند.
فرمودند در وقتی که به مشعر می‌رود و یا از مشعر به منی می‌رود، آرام و با وقار، که متأسفانه به دلیل اینکه جمعیت زیاد است و کاروانها شلوغ می‌کنند، لذا در عرفات همیشه دلهره دارد و با آن جمعیت هم از عرفات به مشعر رود، دلهره دارد و آن ترافیک غریب و عجیب است. اما مستحب است که با وقار خاصی باشد برای اینکه سیر الی الله است و می‌خواهد پیش خدا رود و این مشعر درحالی که وقتش خیلی کم است و بیشتر از بین الطلوعین نیست، اماجاذبه ی خاصی دارد. لذا سیر الی الله است. حال سیر سیر الی الله را فرمودند با وقار و طمأنینه و با ذکر و ورد باشد.
خوشا به حال کسانی که حال دارند و با گریه و زاری به مشعرالحرام می‌روند. لذا فرمودند «یستحب من یسیر الی من مراعاة الاقتصاد والوقار و الاشتغال بذکرالله».
حال این خصوصیت هم ندارد و شاید اینکه مرحوم محقق در اینجا فرمودند و یا در مناسک هم فرمودند به خاطر این باشد که من عرض کردم و الاّ در نماز هم انسان باید خیلی باوقار نماز بخواند و از مکه هم که به عرفات می‌آید، همین است و باید خیلی با طمأنینه و با وقار و با ذکر خدا و با کندن دل از همه چیز و بستن دل با خدا به عرفات بیاید. لذا اینکه در اینجا فرمودند شاید برای همین است که این مشعرالحرام جاذبه ی خاصی دارد، لذا مرحوم محقق یک مستحباتی که برای همه جا و هر عبادتی است، در اینجا فرمودند.
حرف دوم که اگر یادتان باشد، در عرفات هم بود که پیغمبر اکرم نماز ظهر و عصررا با هم خواندند و تعقیب و نافله هم نخواندند و نافله‌هارا بعد خواندند. همین حرف در مشعر هم آمده است. می‌فرمایند: «و یستحب التأخیر صلاة مغرب و العشاء و ان مضی من اللیل ماضی». الان معمولاً تا مشعر الحرام برسیم، طول می‌کشد و شاید خیلیها یک ساعت مانده به بین الطلوعین برسند. آنگاه تأخیر نماز، البته با فتوای کسانی که می‌گویند وقت نماز مغرب و عشاء تا طلوع فجر است و اما اگر بگویند وقت نماز مغرب و عشاء یا یازده و ربع است، مسلّم قبل از ساعت یازده و ربع باید نماز مغرب و عشاء را بخواند و اگر به مشعر نرسیده، حتماً باید در غیر مشعر بخواند و اما اگر می‌تواند ولو درک اول وقت نکند، نماز مغرب و عشا را در مزدلفه یا مشعر بخواند. ولو اینکه نماز اول وقت خیلی فضیلت دارد و می‌دانید خیلی از مستحبات فدای نماز اول وقت است و به راستی کسانی که عشق به خدا دارد، در وقت نماز یک تلاطم درونی پیدا می‌کردند. خود من افرادی را دیدم که در وقتی که موقع نماز می‌شد، تلاطم درونی عجیبی برایشان پیدا می‌شد.
درجاتش عالیست، عالیتر، آقای مشکینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» امتیازاتی داشت و یکی از امتیازاتش که من می‌دیدم و من در مجالس زیادی با او بودم. وقتی مؤذن می‌گفت الله اکبر، آنگاه یک تلاطم عجیبی در آقای مشکینی پیدا می‌شد.همه ی ما باید چنین باشیم.
عایشه می‌گوید وقتی مؤذن می‌گفت الله اکبر، رنگ پیغمبر اکرم تغییر می‌کرد و به اندازه‌ای از خود بیخود می‌شد که ما را نمی‌دید و نمی‌شناخت. و اما این نماز در مشعر به اندازه‌ای اهمیت دارد که نماز اول وقت هم فدا شده است. یعنی مثلاً می‌تواندنماز مغرب و عشاء را بخواند و از عرفات بیرون بیاید و مستحب است که نماز اول وقت نخواند ولو در عرفات باشد و بیاید و نماز مغرب و عشا را در مشعر بخواند.
من نوشتم ظاهراً اینست که حتی اگر وقت فضیلت هم گذشته باشد، باز همینطور است. می‌دانید که نمازهای پنجگانه یک وقت ادا و یک وقت فضیلت دارد. مثلاً نماز ظهر و عصر یک وقت فضیلت دارد و یک وقت اختصاصی دارد و نماز ظهر قبل از نماز عصر است و اگر همان اول وقت باشد باید نماز ظهر را بخواند و بعد وقت نماز عصر شروع می‌شود و وقت فضیلت نماز ظهر تقریباً تا یک ساعت و نیم و نماز عصر تا سه ساعت است، تا برسد به مغرب شرعی و آنگاه قضا می‌شود. حال در اینجا در نماز مغرب و عشا مثلاً سه ساعت از شب می‌رود و دَوران امر بین اینکه نماز اول وقت بخواند و یا نماز بدون وقت فضیلت در مشعر بخواند؛ گفتند وقت فضیلت را هم فدای نماز خواندن در مشعر بکند. همینطور «یستحب أن یجمع بین صلاتین».
چیزی که الان مشهور است، ظاهراً درست نیست و آن اینکه می‌گویند ائمه طاهرین «سلام‌الله‌علیهم» تسهیلاً للأمر به شیعه گفتند نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را با هم بخوان و عامه این تسهیل را ندارند و آنها در پنج وقت نماز می‌خوانند. و شیعه اگر نماز ظهر و عصر را در اول بخواند، نماز عصر را در وقت فضیلت نخوانده است و این شهرتی شده و علی الظاهر درست نیست. وقتی اذان دقیق گفته شد، وقت اضطراری نماز ظهر است و بعد نماز ظهر تمام می‌شود و آنگاه اگر نماز ظهر را نخوانده باشد، چهار رکعت بعد وقت نماز ظهر است و اما یک اشتراکی هست و آن اینست که «الاّ أن هذه قبل هذه» که در روایات دارد، بعد از چهار رکعت وقت فضیلت نماز ظهر و نماز عصر است. تا یک ساعت و نیم وقت فضیلت نماز ظهر تمام می‌شود و یک ساعت و نیم وقت فضیلت نماز عصر باقیست. لذا اینکه عامه پنج وقت نماز می‌خوانند و بعضی خاصه هم گفتند کار آنها خوب است زیرا نماز عصر را در وقت  فضیلت خواندند، اینطور نیست و ما هم که نماز ظهر و عصر را پشت سر هم می‌خوانیم، در وقت فضیلت خواندیم و هر دو در وقت فضیلت خوانده می‌شود الاّ اینکه یک ساعت و نیم بعد وقت فضیلت ظهر تمام شده و وقت فضیلت عصر باقی مانده است. و این تسهیلاً للامر خیلی خوب است و پیغمبر اکرم هم برای اینکه یاد دهد که نماز ظهر و عصر را می‌توان با هم خواند، بعضی اوقات نماز ظهر و عصر را با هم می‌خواندند. مخصوصاً اگر هوا ابری بود و یا خیلی سرد و یا خیلی گرم بود و مشکل بود مردم برای نماز عصر از خانه بیرون بیایند، نماز ظهر و عصر را با هم می‌خواندند. معمولاً پیغمبر اکرم در مسافرت نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم می‌خواندند. در زمان ائمه طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» نیز سیره شد که نماز ظهر و عصر را با هم می‌خواندند و همین دلیل بر اینست که هر دو در وقت فضیلت است. لذا این کار شیعه کار خوبیست برای اینکه نماز ظهر و عصر را در اول وقت با هم می‌خواند و هر دو را در وقت فضیلت می‌خواند و پیغمبر اکرم هم جمع بین نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا در خیلی جاها کردند و سیره ی ائمه طاهرین نیز همینطور بوده که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم می‌خواندند و هر دو هم در وقت فضیلت است.


[1] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج14، ص39، ابواب وقوف به مشعر، باب23، ح6، ط آل البیت.
[2] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج14، ص44، ابواب وقوف به مشعر، باب24، ح1، ط آل البیت.