درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/03/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تروک احرام (تظلیل - خون گرفتن)

فرمودند هفدهم مورد از ترک احرام تظلیل است. اینکه روی سرش چتر بگیرد تا آفتاب او را اذیت نکند. یا در ماشین سقف دار بنشیند و مثلاً از مدینه تا مکه رود. این ترک احرام مختص به آقایان است. خانمها اگر تظلیل کنند و مثلاً در ماشین سقف دار بنشینند در راه مدینه به مکه، مانعی ندارد. اما برای مردها علاوه بر اینکه حرام است، کفاره هم دارد و کفاره نیز بالاست و لاأقل یک گوسفند باید ذبح کند. تا اینجا مسئله اشکال ندارد و به قول صاحب جواهر اجماع بقسمیه، یعنی هم اجماع منقول و هم مُحصّل. در میان قدماء و متأخرین و در مناسک فعلی، همه متّفقند که از تروک احرام تظلیل است. روایات فراوانی هم هست و روایات را مرحوم صاحب وسائل در باب 64 از تروک احرام نقل می‌کنند. از جمله این روایات که زیاد است، صحیحه هشام بن سالم است.

روایت 4 از باب 64 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 516:[1]
صحیحه هشام بن سالم، قال: سألت أبا عبد اللَّه عليه السلام عن المحرم يركب في الكنيسة، فقال: «لا، وهو للنساء جائز».
صحیحه ابن مغیرة: قلت لابی الحسن الأول علیه‌السلام: اظلّل، و أنا محرم؟ قال: لا. قلت: افااظلّل و اكفّر. قال الامام: لا. قلت: فان مرضت؟ قلت: ظلّل و كفّر.
گفت تظلیل کنم و حضرت فرمود نه. گفت برایم سخت است و حضرت فرمود نه و مرد گفت تظلیل می‌کنم و کفاره هم می‌دهم، باز حضرت فرمودند نه، یعنی باز حرام است و اما اگر مضطر باشی مانعی ندارد اما کفاره هست. درحالی که حرام نیست زیرا مضطر است، اما کفاره‌اش باقیست؛ و از جاهائی که دلالت می‌کند که ممکن است کفاره باشد و حرمت نباشد، اینجاست، که گفتم خیلیها و من جمله مرحوم آقای داماد «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌فرمودند کفاره ملازم با حرمت است و حرمت ملازم با کفاره است. و از جاهائی که استثناء خورده، در اینجاست، درحالی که حرام نیست اما فرمودند کفاره دارد.
باز در این باره هم اشکالی در مسئله نیست و در هم قدماء و هم متأخرین و هم مناسک فعلی.
این روایات باب 64، هفت یا هشت و بلکه بیشتر روایت است و دلالت آنها همینطور است. یک عده از روایات می‌گوید تظلیل نباشد و در هودج نشستن و در ماشین سرپوشیده نشستن و یا چتر روی سر گرفتن نباشد و اگر این کار را کرد، کفاره دارد و حتی اگر مضطر است که تظلیل کند، باز باید کفاره‌اش را بدهد و لاأقل یک گوسفند باید ذبح کند. بعد می‌گوییم که این گوسفند لازم نیست در مذبح باشد و می‌تواند به خانه بیاید و گوسفند را بکشد و به فقرا دهد.
این مسئله تا اینجا حرفی ندارد. اما یک مسئله که اختلافی است، اینست که آیا تظلیل برای مرد در شب، جایز هست یا نه؟! باز مشهور در میان قدماء و متأخرین و در مناسکها می‌گویند نه، اگر محرم است، نمی‌تواند در ماشین سقف دار بنشیند، چه شب باشد و چه روز باشد. می‌گویند اطلاق این روایتها به ما می‌گوید در ماشین سقف دار ننشین، زیرا حرام است و اگر حرمت را به جا آوردی، کفاره دارد و اما اگر مضطر باشی، در ماشین سقف دار بنشین، اما باز هم کفاره دارد. فرق ندارد بین اینکه روز باشد یا شب باشد. و ما ایراد داریم و می‌گوییم کلمه تظلیل یعنی سایه افکندن روی سر و در شب خورشید نیست تا سایه روی سر افکنده شود. بنابراین ما می‌گوییم اگر در شب تظلیل کند و در ماشین سقف دار بنشیند، اشکال ندارد. اما باید بداند که مشهور در میان اصحاب و حتی در مناسکهای فعلی گفتند تظلیل مطلقا حرام است، چه شب باشد و چه روز باشد و چه در وسط آفتاب باشد و چه در سایه باشد، وقتی مُحرم شد، این سر باید باز باشد تا اینکه از احرام بیرون بیاید.
ما مسئله را آسان کردیم و اما فقهاء روی آن بنایی که در باب حج در باب احتیاط دارند، نه تنها احتیاط کردند بلکه فتوا دادند و به این فتوای به احتیاط می‌گوییم که فرقی نیست بین اینکه شب باشد یا روز باشد و بین آنجا که آفتاب باشد یا آفتاب نباشد. مثل اینکه عصر است و سایه است و این می‌خواهد با چتر برود و یا بخواهد روی سر را بپوشاند، مثلاً احرام و ردا را روی سرش بیندازد؛ این تظلیل نیست بلکه تغطیه است و تغطیه حرام است. خواه روز باشد یا شب باشد و خواه حوله به روی سر چسبیده باشد یا نباشد و تغطیه باشد یا نباشد، تظلیل یعنی چیزی را روی سر گرفتن، که اگر خورشید باشد، آفتاب روی بدن یا روی سر نمی‌تابد و این تظلیل حرام است. حرف ما کار را خیلی آسان کرده و حرف آقایان کار را خیلی مشکل کرده است. باید سقف ماشین را بردارند تا بتوانند در این ماشین بنشیند، چه روز باشد و چه شب باشد، لذا برای رؤسای کاروانها کار مشکلی شده و باید پول حسابی بدهند و سقف ماشین را بردارند و ماشین بی سقف باشد، ولو اینکه شب حرکت کند، اما ماشین باید بی سقف باشد.
مسئله دوم در خصوصیات است. هم قدماء فرمودند و هم متأخرین فرمودند و هم در مناسکها هست و گفتند مطلق تظلیل حرام است. بنابراین ماشین ایستاده و این در سایه ماشین می‌ایستد، گفتند این کار نمی‌شود. یا ماشین خراب شده و دیواری سایه داده است و این زیر سایه دیوار می‌رود و یا زیر سایه درخت می‌رود. گفتند این کار هم نمی‌شود و باید در آفتاب گرم بماند تا ماشینش درست شود و اگر زیر سایه ماشین یا زیر سایه دیوار یا زیر سایه درخت رود، باید کفاره دهد.
ما در این نیز اشکال داریم و می‌گوییم تظلیل در این روایات 64، اینجا را نمی‌گیرد که ما بخواهیم جدی بگیریم و برسد به آنجا که یک درختی هست و نتواند زیر این درخت برود و یا آقایان مثال می‌زنند که خانمش در هودج نشسته است و جمال این هودج را می‌برد. حال اگر آن طرف هودج برود آفتاب است و این طرف برود سایه هودج است، آقایان گفتند باید در آفتاب رود زیرا گفتند آن تظلیل است. بله به دقت عقلی تظلیل است اما این روایتی که داریم، اینجاها را نمی‌گیرد و مختص آنجاست که در هودج بنشیند و یا در ماشین سقف دار بنشیند و در باغی زیر درختها بخوابد. و اما در سایه ماشین یا در سایه هودج می‌شود. حتی آقایان گفتند دو نفر می‌روند و یکی سایه دارد و دیگری زیر سایه او می‌رودو  او آفتاب می‌خورد و این آفتاب نمی‌خورد، گفتند این نیز نمی‌شود. و در این روایاتی که خواندیم، آنچه هست، اینست که:
صحیحه هشام بن سالم، قال: سألت أبا عبد اللَّه عليه السلام عن المحرم يركب في الكنيسة، فقال: «لا، وهو للنساء جائز».
صحیحه ابن مغیرة: قلت لابی الحسن الأول علیه‌السلام: اظلّل، و أنا محرم؟ قال: لا. قلت: اظلّل و اكفّر. قلت: لا. قلت: فان مرضت؟ قلت: ظلّل و كفّر.
همه این روایات مختص آنجاست که مثلاً در ماشین سقف دار بنشیند و یا در کجاوه و هودج بنشیند.
این نیز مسئله دوم است که مشهور گفتند مطلق تظلیل و ما می‌گوییم تظلیل یک امر عرفی است و آنجا که در سایه ماشین و در سایه هودج باشد و حتی آقایان می‌فرمایند در سایه شترش، یعنی شتر می‌رود و کسی هم روی شتر است و این در سایه شتر می‌رود، گفتند این نیز نمی‌شود و باید به آن طرف شتر رود تا آفتاب بخورد.
این نیز مسئله دوم بود که ما می‌گوییم تظلیل عرفی اینجاها را نمی‌گیرد. حتی آقایان فرمودند و الان هم در مناسکها هست که آفتاب می‌تابد و این دستش را روی سرش می‌گذارد؛ گفتند این نیز تظلیل است. در سایه دیگری رفتن، حتی دستش راروی سر گذاشتن و امثال اینها تظلیل است و اگر عمداً باشد حرام است و کفاره دارد و اگر اضطراراً باشد، کفاره دارد اما حرام نیست.
بله گفتم تظلیل مختص آقایان است و مربوط به خانمها نیست. اگر مطالعه کرده باشید، صاحب جواهر خیلی این طرف و آن طرف می‌زند برای مسئله و اما مثل من که صریحاً با شما حرف می‌زنم، احتیاط ایشان نگذاشته که صریحاً با ما حرف بزند و اما اگر سرتا پای جواهر را بررسی کنیم، مرحوم صاحب جواهر هم تمایل دارد آنچه من گفتم بفرمایند و اما بالاخره از مسئله رد می‌شوند و نمی‌فرمایند. هم از اجماع ترسیدند و هم از شهرت ترسیدند و همینطور که من نیز در مناسک مثل سایر آقایان احتیاط کردم و از مسئله با احتیاط می‌گذرم.
اگر حرف مرا شنیدید و قبول کردید، آنگاه روایتها یا حمل بر استحباب می‌شود و صاحب جواهر این احتمال هم می‌دهند که حمل بر تقیه می‌شود و اما بعد از اینکه عرف نفهمید باید یک تعبد درست کنیم  و تعبد نمی‌شود برای اینکه می‌خواهد عرف را رد کند و با این روایتها نمی‌تواند عرف را رد کند و لذا روایتها را حمل بر استحباب می‌کنیم.
شما می‌خواهید با روایت این را تعبداً تظلیل کنید و باید رد عرف باشد و اینگونه روایات نمی‌تواند ردّ عرف باشد. به قول حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در جایی می‌فرمودند هرکجا بخواهیم ردّ عرف کنیم، باید طنطراق داشته باشد. مثال می‌زدند به باب ربا و می‌گفتند ربا در میان مردم جائز است و عرف می‌گوید نه و همینطور که قرآن نقل می‌کند که عرف می‌کند ربا مثل بیع است و همینطور که بیع جایز است، ربا هم جایز است و قرآن می‌فرماید: (احلّ الله البیع حرّم الربا) و به این اکتفا نمی‌کند و بعد می‌فرماید: (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ...) [2] ؛ و خیلی جاها اینطور است و ما بخواهیم با این روایتها ردّ عرف کنیم، نمی‌شود و بهترین آن حمل بر استحباب است.
عرض کردم که حرف من غیرمشهور است اما حرف خوبیست و هم عرفیت دارد و هم مطابق با دلیل است. حال اگر کسی بخواهد احتیاط کند، در مناسکها هست و مرحوم صاحب جواهر هم یاد داده که چطور احتیاط کنیم و مناسک هم از صاحب جواهر احتیاط را یاد گرفتند و همه اینها و حتی دست گذاشتن روی سر را گفتند تظلیل است.
گفتند مسئله بعدی «اخراج الدم الاّ عند الضرورة» است. گفتند نمی‌شود خون بگیرد. حتی مثلاً بعضی از مناسکها الان فتوا می‌دهند که در وقتی سر تراشیدن، اگر بداند اگر سر را بتراشد خون بیرون می‌آید، یعنی یا سرش خراب است و یا سرتراش آدمی است که سر را خون می‌اندازد؛ در این موقع گفتند نوبت به سر تراشیدن نمی‌رسد و باید تقصیر کند. اگر بخواهد خون بگیرد یا سر بتراشد و امثال اینها، نمی‌شود. یا می‌داند اگر این سبزیها را پاک کند، دستش خون می‌افتد، پس نمی‌تواندسبزیها را پاک کند، مگر اینکه ضرورتی در کار باشد. ضرورتش هم بالا گفتند. مثل اینکه این مریض است و باید خون بگیرد و آزمایش دهند و ببینند که آیا چه مرضی دارد. گفتند در اینجا طوری نیست. در ضرورتش هم خیلی بالا رفتند.
اصل مسئله اشکال ندارد و روایات باب 62 از تروک احرام است.

روایت 3 از باب 62 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 513:
صحیحه صیقل عن أبی عبدالله علیه‌السلام: عن المحرم یحتجم؟ قال: لا الّا ان یخاف التلف و لایستطیع الصّلاة و قال اذا آذاه فلابأس به و یحتجم و لایحلق الشعر.[3]
اگر مجبور است که حجامت کند، طوری نیست و اما اگر بخواهد همینطور برای سلامتش حجامت کند، نمی‌شود.

روایت 2 از باب 62 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 513:
صحیحه زراره: لایحتجم المحرم الاّ أن یخاف علی نفسه ان لا بستطیع الصّلاة. [4]
این نیز مثل روایت صیقل است و تفاوتی ندارد.
و اما روایاتی داریم که می‌فرماید طوری نیست.


روایت 5 از باب 62 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 513:
صحیحة حریز عن أبی عبدالله علیه السلام قال: لا بأس أن یحتجم المحرم ما لم یحلق أو یقطع الشعر. [5]

روایت 4 از باب 62 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 513:
صحیحه یونس بن یعقوب قال: سألت ابا عبدالله (علیه السلام) عن المحرم یحتجم ؟ قال: لا اُحبّه. [6]
حال جمع بین روایات چه می‌شود؟!
آقایان فرمودند جمع می‌کنیم بین روایاتی که می‌گوید خون نگیر الاّ فی حال الضرورة و این روایتها حال ضرورت را می‌گوید و جمع بین روایت می‌کنیم. اما همینطور که محقق «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌فرماید علی کراهةٍ. اگر جمع بین روایات کنیم به اینکه این کار مکروه است و حرام نیست، ظاهراً جمع دلالی است. آنچه آقایان فرمودند جمع دلالی نیست و جمع سندی است و آنچه مرحوم محقق فرمودند جمع دلالی است و جمع دلالی مقدم بر جمع سندی است. در جمع دلالی مرحوم آخوند در کفایه فرمودند دو روایت که با هم تعارض کند، اگر جمع دلالی داشته باشد، اصلاً باب تعارض نیست تا نوبت رسد به جمع سندی! و این روایتها را حمل بر استحباب کردند، به قرینه روایات دیگر جمع دلالی است و جمع دلالی مقدم بر جمع سندی است. و طبق حرفهایی در اصول، جمع دلالی تصرف در هیئت است و جمع سندی تصرف در ماده است و تصرف در هیئت اوهن است. بالاخره یک روایت داشته باشیم که بگوید بکن و یک روایت داشته باشیم که بگوید نکن، آن نکن، مکروه می‌شود. البته شهرت خلاف اینست، درحالی که محقق فرمودند و به محقق گفتند شما خلاف اجماع کار کردید. اگر کسی از اجماع بترسد، باید بگوییم خون گرفتن مطلقا، الاّ لضروره و الاّ اینکه چاره‌ای نداشته باشد، جایز نیست و اما اگر نترسیم و بگوییم دو دسته روایت داریم که یک دسته می‌گوید حجامت نکن و یک دسته می‌گوید حجامت کن و بعد جمله حضرت که فرمودند لااحبّه. این جمله حرف ضرورت نیست و لا اُحبّه به خوبی دلالت کند که حمل بر کراهت کنیم.
اگر قبول کنید، اینست و اگر احتیاط کنیم، آنگاه یکی از تروک احرام خون گرفتن می‌شود مگر اینکه ضرورت باشد. بعد در باب کفارات صحبت می‌کنیم که ایا کفاره دارد یا ندارد.



[1] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج12، ص516، ابواب تروک الاحرام، باب64، ح4، ط آل البیت.
[2] بقره/سوره2، آیه279.
[3] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج12، ص513، ابواب تروک الاحرام، باب62، ح3، ط آل البیت.
[4] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج12، ص513، ابواب تروک الاحرام، باب64، ح2، ط آل البیت.
[5] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج12، ص513، ابواب تروک الاحرام، باب64، ح5، ط آل البیت.
[6] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج12، ص513، ابواب تروک الاحرام، باب64، ح6، ط آل البیت.