موضوع: چنانچه
کسی نداند، برای چه محرم شده است
در مسئله 4 فرمودند: لو نسی بماذا أحرم انّه مخیّرٌ بین جعله بماشاء و
ام لا کان احدهما واجب علی فینصرف الی مافی ذمة.
مسئلهى مشکلی است. محرم شده است
و نمیداند به چه احرام بست و این یک دفعه از اول میخواسته
محرم شود به عمره تمتع و بعد شک کرد، آیا درست مُحرم شد یا نه؛
این قاعده فراق دارد. مثل اینکه بعد از نماز شک کرد که نمازش را درست
خوانده یا نه و آن قاعده فراق و شک بین سلام دارد. در اینجا
یک دفعه مسئله از این نوع است که این میخواسته محرم شود
به عمره تمتع و الان شک کرده که آیا درست مُحرم شده یا نه. تفاوت هم
نمیکند بین واجب و مستحب. قاعده فراق تفاوتی بین واجب و
مستحب ندارد. این یک صورت است که این از اول تصمیم داشته
عمره تمتع یا عمره مفرده و یا حج به جا بیاورد و بعد نمیداند
آیا طبق آن تصمیم عمل شده یا نه. مثل همه جا قاعده فراق دارد.
شما مثلاً راجع به نماز در رساله
مینویسید شک بعد محل و شک بعد سلام و شک بعد از وقت، اعتبار
ندارد. این در همین باب است و هر سه برمیگردد به یک
چیز. مثلاً حمد و سوره را خوانده و به رکوع رفت و نمیداند آیا
حمد و سوره را خواند یا نه و یا درست خوانده یا نه؛ پس درست
خوانده است. یا نماز را تمام کرد و نمیداند آیا درست خواند
یا نه، پس درست خواند. یا در شب شک کرد که آیا نماز ظهر و عصر
را خواندم یا نه، پس بگوید خواندم. و این قاعده فراق که به آن
اصالة الصحه فی الفعل النفس هم میگویند. اصالة الصحة یک
دفعه فی فعل الغیر است و یک دفعه فی فعل النفس است. من
نمیدانم کارهایی که شما انجام میدهید درست هست
یا نه، پس «اصالة الصحة فی فعل النفس، ضَعْ أَمْرَ
أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ». یک دفعه «اصالة الصحة فی
فعل الغیر» است و اسم آن را قاعده تجاوز یا قاعده فراق میگذاریم
و روایات زیادی هم روی آن هست. به عقیده ما اصلاً
یک اماره عقلائی است. حال اگر هم کسی بگوید اصل
تعبدی یا اصل عملی است، بالاخره یک امر مسلّمی است.
اما یک صورت هم صورت ابهام است و
آن اینست که از اول نمیداند چه کرده است. یعنی از حالا
میداند که از اول نمیداند چه کرده است. آیا عمره تمتع
یا عمره مفرده بوده که اگر عمره تمتع باشد بجا و اگر عمره مفرده باشد مثلاً
بنابر مشهور میتواند تبدیل به عمره تمتع کند. یعنی ابهام
در اصل عمل است. اگر این باشد، قاعده اقتضاء میکند فساد را.
برای اینکه مثل اینست که نمیداند نیت نماز ظهر
کرده و یا نیت نماز عصر کرده. مثلاً هزار تومان بدهکار است و میداند
که داده اما نمیداند به زید داده و یا به عمر داده که
رفیقش است. قاعده اشتغال میگوید هیچ کار نکردی.
فرق هم نمیکند چه در تعبدیات و توصلیات باشد و چه در اقل و
اکثر یا غیر أقل و اکثر باشد. اگر مسئله را بردید در اصل عمل و
یقین به ابهام در اصل عمل، قاعده اقتضاء میکند فساد را. اما در
آنجا که مثال زدم، همه گفتند اگر شک کند که نیت نماز ظهر کرد یا
نیت نماز عصر، آنگاه هیچکدام و اگر شک کرد این پولی که
داده به زید داده و یا به عمر داده و اگر به زید داده باشد
هدیه است و اگر به عمر داده باشد، دین اوست. گفتند هیچکدام و
دینش ادا نشده به علت اشتغال یقینی، برائت یقینی.
اما در باب مسئله ما مشهور گفتند مخیّر است بین هرچه میخواهد.
اگر شک دارد عمره مفرده است یا عمره تمتع است، میتواند بنا را
روی عمره تمتع یا روی عمره مفرده بگذارد و مرحوم محقق هم در
اینجا میگویند و دیگران هم این تخییر
را گفتند و اسمش را گذاشتند تخییر بدوی و اینکه این
آقا یا عمره مفرده یا عمره تمتع به جا آورده و میداند
یکی از این دو بوده، بنابراین مخیر است که بنا را
بر عمره مفرده بگذارد یا بنا را بر عمره تمتع بگذارد، و این
فرمایش آقایان را نمیدانیم چطور درست کنیم
برای اینکه اگر فرض اول باشد، اصالة الصحه فی فعل الغیر
است و اگر فرض ثانی باشد، اصالة الاشتغال است و اینکه «احدهما
علی سبیل التخییر» را نمیتوان درست کرد. مرحوم
صاحب جواهر میخواهند درست کنند و نمیشود و میفرمایند
«احرام بأیهما شاء»، به خاطر اینکه میتوانسته محرم شود به
احرام تمتع یا محرم شود به احرام مفرده و الان نمیداند کدامیک
است و تخییر داشته و این تخییر به حال خود باقیست.
اما اینکه از اول تخییر بوده، معنایش اینست که
این میتوانسته عمره مفرده یا عمره تمتع به جا بیاورد و
این اول بوده و اما الان شک در تخییر ندارد و میداند
احدهما را نیت کرده اما نمیداند احدهما کدامیک بوده است. در
اول اینطور نبوده و در اول مثلاً میتوانست عمره تمتع یا عمره
مفرده را نیت کند. اگر عمره تمتع را نیت کند، مفرده نبود و اگر مفرده
را نیت کرد، تمتع نبود. تخییر بدوی میگفت
«بأی ما شیء». حال اگر یکی را انتخاب کند،
تخییر نیست و اگر عمره مفرده را انتخاب کرد تا آخر باید
عمره مفرده را به جا آورد تا تمام شود یا عمره تمتع را تا آخر برود تا عمره
تمتع تمام شود. تخییر بدوی است و نه تخییر
استمراری. یعنی اول تخییر است و بعد
تعیین است. برای اینکه اگر عمره مفرده را نیت کند،
آنگاه نمیتواند عمره تمتع تخییر را برگرداند و اگر عمره تمتع
باشد، نمیداند برگرداند و این احدهما را انتخاب کرده
یعنی آن تخییر را تعیین کرده است. مثل همان
مثالی که زدم. اینکه ده تومان بدهکار است و میتواند ده تومان
به این بدهد و یا ده تومان به او هدیه دهد. حال اگر انتخاب کرد
احدهما را و ده تومان دین خود را داد. تخییر بدوی برگشت
به تعیین و این بدهی خود را داده است.
مثلاً اگر کسی در نماز ظهر و عصر
بگوید. اگر این نماز ظهر را انتخاب کرد، نمیتواند نماز عصر
باشد. تخییر بدوی معنایش اینست که
مخیّری این کار را بکنی و وقتی احدهما را انتخاب
کنی، تخییر بدوی به تخییر استمراری
برمیگردد یا تخییر به تعیین برمیگردد.
و این مانحن فیه از همین قبیل است. یعنی از
اول مخیّر بود عمره تمتع یا عمره مفرده به جا آورد. حال
یکی را انتخاب کرد. اگر عمره مفرده را انتخاب کرد، تمام شد. اگر
جایز باشد عمره مفرده را بدل به عمره تمتع کند، با تبدیل است. آن موقع
که عمره مفرده را به عمره تمتع برگرداند، باز تعیین شده است. اول
تعیین است و بعد هم تعیین بعد از تعیین است.
اگر هم قبول نکردید، مثل اینکه عمره تمتع را برگرداند به عمره مفرده
که گفتید نمیشود و تمتع را انتخاب کرده، پس تا آخر تمتع است. اول
مخیّر بود و به این تخییر بدوی میگویند
اما وقتی تعیین کرد، تا آخر تعیین است. و
اینکه صاحب جواهر از دیگران نقل میکنند و مثل اینکه
خودشان هم تمایل دارند به اینکه این به احدهما مخیر بود و
الان هم به احدهما مخیر است، بنابراین نمیداند چه کار کرده، پس
یکی را انتخاب کند. مثلاً نمیداند عمره مفرده را انتخاب کرده
یا عمره تمتع را، پس اگر خواست عمره مفرده قرار دهد و اگر خواست عمره تمتع
قرار دهد. این ظاهراً با هیچ قاعدهای جور در نمیآید،
لذا این فرمایش ایشان که میفرمایند: «کان له
الاحرام بأیهما شاء»، ظاهراً بأیهما شاء نمیشود. بله
«بأیهما شاء» را میگویند لعدم رجحان، اینکه عمره مفرده
باشد یا عمره تمتع باشد، رجحانی ندارد، پس بأیهما شاء است.
میگوییم رجحان ندارد اما این چه کرده است. اگر عمره تمتع
را نیت کرده، نمیداند به افراد برگرداند و نمیشود حج افراد به
حج تمتع و حج تمتع به حج افراد تبدیل شود. از اول تخییر بدوی
است. این میتوانسته محرم شود به یک احرامی و اما بعد آن
تخییر از بین رفت و تعیین شد. مثل همه جا که در
تخییرها اگر گفتند «فاذا فتخیّر»، معنایش اینست که
تو در این کار مخیّری که این کار را انجام دهی
یا آن کار را انجام دهی. حال این احدهما را انتخاب کرد. آنگاه
تخییر برگشته به تعیین. مانحن فیه هم همین
است. لذا مانحن فیه هم از همین قبیل است. تخییر
بوده و این انتخاب کرده تعیین را. اصلاً شک ما همین است
که آن مخیری که من معین کردم، پس آن معین کدامست. حرف ما
اینست و نه اینکه من مخیر بودم و الان هم مخیر هستم بلکه
تو مخیر بودی و الان معین شدی و الان نمیدانی
چه کار کردی، پس باید بگویی باطل است. قاعده اقتضاء
میکند فساد را. و اما این جمله را نمیدانیم چطور درست
کنیم. لذا این از اول مخیّر بوده یا عمره مفرده به جا
آورد و یا عمره تمتع و یا مخیّر بوده حج اِفراد یا حج
تمتع به جا آورد. معنای مخیر اینست که هرکدام را میخواهی
تعیین کن و نیت کن و برایش لبیک بگو. این هم
تعیین کرد و لبیک گفت و نمیتواند برگرداند. زیرا
تخییر برگشته به تعیین.
بله، بعضی اوقات ممکن است
کسی تبدیل را بگوید که تبدیل این تعیین
جایز است. این باز تخییر نیست بلکه تبدیل
است. تبدیل با تخییر خیلی فرق دارد. به او میگویند
تو از اول مخیر بودی عمره مفرده یا عمره تمتع را به جا
آوری و عمره مفرده را انتخاب کردی و برای آن لبیک
گفتی و این عمره مفرده شد. آن تخییر برگشته به
تعیین. حال تو پشیمان شدی و گفتی ای کاش من
این عمره مفرده را عمره تمتع میکردم و در سعی بین صفا و
مروه رفیقی پیدا کردی و پولی پیدا کردی
و گفتی ای کاش این عمره مفرده را عمره تمتع کرده بودم. امام
«سلاماللهعلیه» میفرمایند میتوانی تبدیل
کنی و از الان به بعد بگویی این عمره مفرده، عمره تمتع
است. باز تعیین میشود و تخییر نیست. اول
تعیین بود و بعد تبدیل شد و بعد از تبدیل، باز
تعیین شده است و در همه جا تخییرهای بدوی،
تعیین میشود. اگر دلیل داشته باشیم و
تعیین برگردد به لنگه دیگرش، دلیل داریم و اگر
نداشتیم باید همان به همان تعیین عمل کنیم و
اینکه چنین چیزی باشد که ما اول مخیر بودیم
پس الان مخیریم. حتی استصحاب هم جاری نیست
یعنی مثلاً اگر کسی مخیر بود یا عمره مفرده و
یا عمره تمتع به جا آورد و الان شک کرد که آیا مفرده است یا
عمره تمتع است. میگوید من از اول مخیر بودم و الان نمیدانم
مخیر هستم یا نه، پس استصحاب کند تخییر را. اما این
نیز نمیشود زیرا تبدیل موضوع است. آن وقتی که
مخیر بودی، تخییر بدوی بود و تو تعیین
کردی به عمره تمتع یا عمره مفرده و تخییر از بین
رفت و معین شد. تخییر مبدل شده به تعیین، لذا اگر
شک کنم که من از اول مخیّر بودم، پس الان هم مخیرم؛ میگوییم
آنکه از اول مخیر بودی، در ابتدا بود و نه بعد از تعیین و
در استصحاب وحدت موضوع میخواهد و وحدت موضوع نیست.
لذا این جمله که مشهور شده که مرحوم صاحب جواهر هم میخواهند درست
کنند، اما هرچه انسان فکر میکند که چطور درست کند و به عبارت دیگر
تخییر بدوی که تخییر تعیینی شده،
نادیده بگیریم و تخییر اول را تا آخر ببریم.
فرض ما اینست که این
وقتی محرم شد، مخیر بود بین نیت عمره مفرده یا عمره
تمتع و انتخاب کرد. اما نمیداند کدام را انتخاب کرده، آنگاه که ندانست، اگر
خواست عمره مفرده قرار دهد، نمیتواند و اگر خواست عمره تمتع قرار دهد، باز
نمیتواند. برای اینکه نمیداند که چه کرده است. و اما
اینکه تو اول مخیر بودی و الان هم مخیّری، میگوییم
این را با چه دلیلی میخواهی درست کنی. با
استصحاب نمیشود برای اینکه تخییر تو برگشت به
تعیین. یعنی آن موقع که لبیک گفتی،
لبیک را به عمره تمتع گفتی و قبل از آن مخیر بودی
بگویی لبیک به عمره مفرده یا لبیک به عمره تمتع.
معنای تخییر اینست که یکی را انتخاب کن. حال
این احدهما را انتخاب کرد و آنگاه تخییر برگشت به
تعیین. اما الان نمیداند چه کار کرده و نمیداند
تعیین چیست. نمیداند آیا محرم به عمره تمتع است و
یا محرم به عمره افراد است. مشهور گفتند الان که نمیداند، از اول که
مخیر بود، الان هم بگویید مخیر است. ما میگوییم
این معین است و واقع و نفس الامر احرامش معین است و مخیر
نیست. پس استصحاب نداریم برای اینکه قضیه
متیقنه شما این بود که قبل از اینکه بگویی
لبیک مخیر بودی و الان میدانی که لبیک
گفتی، پس موضوع استصحاب از بین رفت. قضیه متیقنه با
مشهوره تفاوت کرد. پس استصحاب نداریم. اما قاعده اشتغال هست و به تو
میگوید مخیر بودی به احدهما و الان نمیدانی
چه کار کردی، پس احرامی که الان داری فاسد است و از اول محرم
شو، یا به احرام تمتع و یا به احرام مفرده.
الان میدانم یا
تخییر عمره مفرده است یا عمره تمتع. برای اینکه
اینها متباینین هستند و تخییر بین
تباین نمیشود. اگر عمره مفرده را نیت کردی، الان عمره
مفرده انجام بده و اگر نیت عمره تمتع کردی، الان عمره تمتع است. واقع
و نفس الامر یکی است. ممکن است تو مخیر باشی، محرم هم
باشی به احرام تمتع و الان تبدیل میکنی و عمره مفرده
میشود، «ما صدر لم یقع و ما وقع لم یصدر».
به عنوان مثال تو الان نمیدانی
که نیت چه کردی، پس چه کاری میخواهی انجام
دهی. اگر به نماز ظهر جلو روی غلط است و اگر به نماز جمعه جلو
روی، غلط است. تخییر تو که دَوَران امر بین حرمت و وجوب
بود، تخییر ابتدایی به معنای اینکه انتخاب کن
احدهما را و این میداند که احدهما را انتخاب کرده اما در وسط
نمیداند کدام را انتخاب کرده، حال اگر شما بگویید
مخیری و اگر خواستی نماز ظهر قرار بده و یا نماز جمعه
قرار بده، مسلّماً این غلط است.