درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

92/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجّ تمتّع

بحث درباره ادلّه‌ی صاحب جواهر بود که آورده بودند بر اینکه اگر کسی 4 فرسخ از مکه دور است، باید حج تمتّع به جا بیاورد و نه حج اِفراد. و فرموده بودند این قول قدمای اصحاب است و خیلی از آن افراد را نیز نقل کرده بودند. ادله‌ای که صاحب جواهر آوردند، یکی این بود که مسافر و حاضر در مقابل یکدیگر هستند، و از نظر شرعی مسافر، کسی است که 4 فرسخ مسافرت کند. این مسافر است و حاضر نیست، پس باید حج تمتّع به جا آورد. دلیل دومشان هم فرموده بودند اصلاً این یک امر عرفی است. عرف به کسی که دو فرسخ یا سه فرسخ از مکه دور است، مکی نمی‌گوید اما اگر 4 فرسخ به بالا از مکه دور باشد، این مکّی نیست و باید حج تمتّع به جا آورد. و اینکه راجع به نماز مسافر و روزه مسافر در روایات ما آمده، موضوع آن عرفی است. عرف است که می‌گوید اگر 4 فرسخ برود، مسافر است و الاّ حاضر است. این هم دلیل دوم ایشان است.
دلیل سوم ایشان که بحث امروزمان است و مثل مرحوم صاحب عروه روی آن پافشاری دارد، اینست که صاحب جواهر می‌فرماید اصل هم همین را اقتضاء می‌کند. اما مرادشان از اصل آن اصل عملی نیست بلکه مرادشان از اصل در اینجا یعنی قاعده. تقریب قاعده را اینطور می‌کنند و می‌فرمایند از نظر اسلام همه باید حج تمتع به جا بیاورند. الاّ کسی که دور از مکه نباشد و قدر متیقن آن 4 فرسخ است. این مسافر عرفی و شرعی است. حال این قدر متیقن را از این اصل بیرون کن، بنابراین مثلاً 4 فرسخ به بالا، هرکه باشد باید حج تمتع به جا بیاورد، روی قاعده‌ای که بر همه واجب است که حج تمتع به جا آورند. قدر متیقنش اینست که سه یا دو فرسخ و یا یک فرسخ و یا اهل مکه باشد و این استثنا شده است و اما مابقی یا مصداق کامل است و یا لاأقل شک داریم که آیا مصداق هست یا نه و بگوییم مصداق نیست. به عبارت دیگر اصل حج تمتع است الاّ ما أخرجه الدلیل و أخرجه الدلیل 4 فرسخ به بعد را می‌گوید. این فرمایش صاحب جواهر است.
ایراد اولی که به صاحب جواهر هست، اینست که این اصل را از کجا آوردی. اینکه همه باید حج تمتّع به جا بیاورند، الاّ؛ این را از کجا آوردید؟ چه روایت و آیه‌ای داریم؟ آنچه روایت و آیه داریم، اینست که حج به سه قسم منقسم می‌شود: حج تمتع، حج افراد و حج قِران.
آن کسانی که دورند، حج تمتع و کسانی که نزدیک و حاضرند، حج افراد و کسانی که هدی دارد، چه دور و چه نزدیک، حج قران دارند. و اینکه همه باید حج تمتع به جا بیاورند الاّ، یعنی چه. اصلاً کسی ممکن است ادعای عکس به صاحب جواهر بکند و بگوید همه باید حج افراد به جا آورند الاّ... و همینطور هم بود و همه حج افراد به جا می‌آورند و پیغمبر اکرم به زور این حج تمتع را گردن مردم گذاشتند و انها در مقابل پیغمبر اکرم ایستادگی کردند و عمر جلو آمد و حسابی اعتراض کرد و گفت مگر می‌شود در حج کسی با عیالش نزدیکی کند! این چه چیست که می‌زنی و پیغمبر اکرم به او تشر زدند و عمر هم بالاخره دست برنداشت و وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفتند «متعتان محللتان فی زمن رسول الله و انا احرمهما و اعاقب علیهما»؛ لذا نه حرف ما و نه حرف صاحب جواهر. اینکه همه باید حج تمتع به جا آورند الاّ...، حال این عام را از کجا پیدا کنیم. وقتی نتوانستیم عام را پیدا کنیم، باید برویم به دنبال اینکه حاضر کیست و غائب کیست و اگر حاضر باشد، حج افراد و اگر غائب باشد، حج تمتع می‌شود.
این ایراد اولی که به صاحب جواهر است و مرحوم سید صاحب عروه این عام را قبول کرده و گفته است که ما چنین عامی داریم و اتفاقا محشین بر عروه هم این عام را قبول کردند که ما چنین عامی داریم و همه باید حج تمتع به جا آورند الاّ...؛ آنگاه رفتند در این الاّ و گفتند اینکه شما می‌گویید قدر متیقن 4 فرسخ است، روایت می‌گوید قدر متیّقن 16 فرسخ است. حج افراد هم اطلاق دارد، حج تمتع اطلاق دارد. البته در مقام تشریع حکم است و هیچکدام اطلاق ندارند اما اگر بناست که کسی اطلاق گیری کند، اینطور است که همه باید حج تمتع به جا آورند و یک دلیل دیگر می‌گوید همه باید حج افراد به جا آورند و یک دلیل دیگر هم می‌گوید همه باید حج قِران به جا آورند اگر هدی آنها باشد. اما یک دلیل پیدا کنیم که «کل المستطیع یجب الیه حج التمتع الاّ الناعی»، اما چنین دلیلی نداریم. ظاهر قرآن هم دارد و حج تمتع را معنا می‌کند و می‌گوید حج تمتع اینست الاّ برای آن. پیغمبر اکرم وقتی عمره به جا آورده شد، رسیدند و فرمودند تا اینجا حج به جا آوردید و اما باید تقصیر کنید الاّ کسی که هدی او با او باشد که حضرت زهرا تقصیر کردند و پیغمبر اکرم تقصیر نکردند و گفتند چون هدی من با من است، لذا من باید حج فلان به جا آورم. یعنی مردم را دو قسمت کردند. آیه شریفه هم همین است و حج تمتع را بیان می‌کند. حج تمتع اینست و باید اینطور باشد و از شرایطش هم اینست که باید ناعی باشد و حاضر نباشد و اما اگر حاضر شد، حج افراد است و حج قران نیست. آیه دیگر هم می‌گوید الاّ اینکه هدی با او باشد و آنگاه حج قران است و حج تمتع و یا حج افراد نیست.
اما فعلاً اتفاق علما نداریم، یک اتفاق قدما داریم و یک اتفاق متأخرین و اینها با هم می‌جنگند و نمی‌فهمند که چه کنند. حال شما این را به دست آورید که ما هم نتوانستیم به دست آوریم که تشریع حج یعنی (وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً)، حج تمتع است. اگر کسی نگوید حج افراد لاأقل نمی‌تواند بگوید حج تمتع برای اینکه پیغمبر اکرم حج افراد به جا آوردند و در وسط حج افراد، پیغمبر اکرم حج افراد را باطل و حج تمتع کردند.
اگر ما باشیم و قرآن، آنگاه قرآن می‌گوید: (وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً) و مردمی هم که مسلمان نبودند، حج افراد به جا می‌آوردند و پیغمبر اکرم آمدند و حج افراد به جا آوردند و اما وقتی عمره را به جا آوردند، در مسجد الحرام بین سعی صفا و مروه فرمودند ای کسانی که عمره به جا آوردید، هرکدام شما که هدی با شما نیست، باید حج تمتع به جا آورید. جبرئیل به من می‌گوید و باید چنین باشد و عمر هم داد زد که نمی‌شود و ما الان محرم هستید و شما می‌گویید مُحلّ شوید. مگر می‌شود ما درحالی که حج به جا می‌آوریم، آب غسل از سرمان بچکد. پیغمبر اکرم هم فرمودند هیچ گاه ایمان نیاوردی و نخواهی آورد و به او تشر زدند و او هم رفت و اما دست برنداشت.
اگر ما باشیم و قرآن، اصل در حج، حج افراد است و حج تمتع نیست و اینکه (وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً) یعنی حج افراد، الاّ ما أخرجه الدلیل که پیغمبر اکرم در اینجا فرمودند دو تا ما أخرجه الدلیل داریم. یکی اینکه قران باشد، حج افراد وآنکه قران نباشد، حج تمتع، (ذٰلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حٰاضِرِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ)؛ یعنی شرط می‌آورد و شرط برای حج افراد است. اگر کسی بگوید اصل در باب حج، افراد است الاّ اینکه استثنا شده که حج تمتع است و باید قدر متیقن گیری کنیم و قدر متیّقن، 16 فرسخ است. شاید هم قدماء برای همین گفتند. و علی کل حالٍ این فرمایش ایشان که مرحوم صاحب عروه هم قبول می‌کنند و محشین بر عروه هم قبول می‌کنند که اصل در باب حج، تمتع است الاّ ما أخرجه الدلیل؛ ما این عام را پیدا نکردیم. حال اگر کسی این عام را پیدا کند که مرحوم صاحب جواهر و مرحوم صاحب عروه و محشین بر عروه قبول کردند که به طور کلی اصل در باب حج یعنی اطلاق و عموم اینست که مردم باید حج تمتع به جا آورند، الاّ ما أخرجه الدلیل. حال دلیل مُجمل است برای اینکه می‌گوید (ذٰلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حٰاضِرِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ)؛ و ما نمی‌دانیم که حاضرالمسجد الحرام چیست. اگر بخواهیم تمسک به عام کنیم، تمسک به عام در شبهه مصداقی می‌شود و تمسک به عام در شبهه مصداقی را مرحوم صاحب جواهر قبول ندارند و مرحوم سید صاحب عروه از کسانی است که تمسک به عام در شبهه مصداقی مخصص را قبول دارد و اما علی کل حالٍ در اینجا تمسک به عام می‌شود در شبهه مصداقی.
یعنی ما نمی‌دانیم  (حاضرالمَسجدالجرام) چیست. حال صاحب جواهر به این طرف و آن طرف میزنند که حاضر در مقابل غائب را تعیین کنند و این مصداق را معین کنند اما هیچکس نتوانسته است. همه حرفها در اینست، لذا دیروز گفتم بحث ما بحث تفسیری است و بحث فقهی نیست. هرکسی که بداند (حاضر المَسجد الحرام) کیست، آنگاه روی آن فتوا می‌دهد. گفتیم عرفی 1 کیلومتر است و مثال زدیم و گفتیم که خمینی شهر عرفاً اصفهان نیست. آن جاهایی که جز اصفهان شده را رها کن و مابقی می‌شود (لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حٰاضِرِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ). این عرف و لغت است. بنابراین فقها نمی‌دانند (حٰاضِرِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ) چیست و قدمای اصحاب می‌گویند 4 فرسخ است و متأخرین از اصحاب می‌گویند 16 فرسخ است. مابقی روایات هم گفتند اعراض اصحاب روی آنست و نه متأخرین گفتند و نه قدماء گفتند و دوَران امر کردند بین 4 فرسخ و 16 فرسخ. یعنی نمی‌دانم.
مرحوم صاحب جواهر می‌خواهد بگوید که می‌دانم و قیاس می‌کند. می‌گوید اگر کسی 4 فرسخ برود، باید نمازش را شکسته بخواند، پس حاضر نیست. الان دو ـ سه میلیون حج به جا می‌آورند و همه حج افراد به جا می‌آورند مگر شیعیان که حج تمتع به جا می‌آورند. بعضی از سنیها هم می‌گویند حج تمتع افضل و خوب است و اما معمولاً چون عمر گفته نه، پس اگر فتوای خودش هم آری باشد، اما باز دست از فتوای عمر برنمی‌دارد. برای اینکه قول عمر را از قول خدا و پیغمبر و همه مقدم می‌دارند. بنابراین اگر بخواهید مسلمانها را حساب کنید، مسلمانها قرآن هم می‌خوانند و آیه (ذٰلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حٰاضِرِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ) را می‌خوانند و معنا هم می‌کنند و اینکه ما می‌گوییم 4 فرسخ و 16 فرسخ، آنها نمی‌گویند بلکه می‌گویند اهل مکه. این آیه شریفه راجع به اهل مکه است و اما غیر اهل مکه می‌تواند حج تمتع به جا بیاورد. مرادم اینست که این اصلی که عمده صاحب جواهر روی آن اتکا دارد و بعد هم مرحوم سید روی آن اتکا دارند، اینست که می‌فرمایند اصل در باب حج، حج تمتّع است. اصل هم یعنی قاعده. پس الان که قاعده حج تمتّع شد، (وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً) یعنی حج تمتّع. حال (ذٰلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حٰاضِرِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ) برای ما مشتبه است و نمی‌دانیم چیست و قدر متیّقنش 4 فرسخ است. یعنی آن طرف 4 فرسخ حج تمتع و این طرفش حج افراد است. می‌گوییم اینکه می‌گویید مستثناست یعنی (حاضری المسجد الحرام)، پس از کجا می‌گویید که 4 فرسخ! ما می‌گوییم قدر متیقن 1 کیلومتر است و شما این 1 کیلومتر را درست کنید. ما می‌گوییم هر که مکه‌ای است، حج افراد و هرکه غیر مکّی است، حج تمتع است. بنابراین کسی که 1 کیلومتر آن طرف‌تر در دهاتی زندگی می‌کند، این دهاتی ولو اینکه به اعتباری مکی است، اما بالاخره مکی نیست یعنی اهل مکه نیست یعنی باید منزلش در مکه باشد. هرکه منزلش در مکه نیست، باید حج تمتع به جا آورد. الان در اصفهان ما کسی که در خمینی شهر است «لم یکن اهله حاضری الاصفهان» است.
اگر در مدینه به او بگویند اهل کجا هستی و او بگوید مکه‌ای هستم. یعنی همه دهات مکه برمی‌گردد به 30 یا 40 فرسخ. الان مرادمان اینست که (ذٰلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حٰاضِرِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ) یعنی به او نگویند مکّی. اینکه به او نمی‌گویند مکّی، پس باید حج تمتع به جا آورد. کسی که در دهی در یک فرسخی مکه باشد، به او «اهله حاضر المسجدالحرام» نمی‌گویند. ما باید بگوییم قدر متیقّن این آقا هم همین است و یک فرسخ است. یا حدّ ترخص قدر متیّقنش است. ولی عمده اینست که اگر شما در قدرمتیقن رفتید، تمسک عام در شبهه مصداقی می‌شود. برای اینکه اگر بگویید همه باید حج به جا آورند الاّ... ؛ مثل اینست که بگوید همه علما را اکرام کند، الاّ زید را و نمی‌دانم زید عالم هست یا نه، پس نمی‌شود گفت أکرم العلماء می‌گوید او را اکرام کن. برای اینکه نمی‌دانم زید مصداق جدّ أکرم العلماء هست یا نه، پس تمسک عام در شبهه مصداقی عام می‌شود و نمی‌دانم صاحب جواهر چرا به این توجه نکرده است. مرحوم سید تمسک عام در شبهه مصداقی مخصّص را جایز می‌داند اما اصلاً هیچکدام اسم این را نیاوردند که اینطور که شما جلو آمدید و اطلاق درست کردید و بعد اطلاق مخصص درست کردید و این مخصص را قدر متیقن گرفتید، قدر متیّقن مخصص یعنی تمسک به عام در شبهه مصداقی عام؛ و این نمی‌شود. و قطع نظر از همه اینها فرمایش این آقا هم هست که چرا أقل و أکثر نمی‌گیرید. اگر به راستی تمسک به عام در شبهه مصداقی عام و امثال اینها را نگویید، پس بگویید همه باید حج تمتع به جا آورند الاّ قدرمتیّقن و خواه ناخواه أقل و أکثر ارتباطی میشود و در أقل و أکثر ارتباطی تمسک به عام می‌کنیم و آن قدرمتیّقن هیچ.
مثل اینکه گفته نماز بخوان و نمی‌دانم 9 جزء است و یا 10 جزء است و آن 9 جزء مسلم است و نمی‌دانم آیا جزء 10، جزء هست یا نه، پس رفع مالایعلمون.
بله صاحب جواهر در أقل و أکثر ارتباطی اشتغالی است اما هیچکدام از مرحوم صاحب جواهر و یا مرحوم سید در عروه، این بحثهای اصولی نکردند و الان که بحث تمسک به عام و غیره شده، باید این بحثها را هم کرده باشند اما نه بحث اقل و أکثر را کردند و نه بحث تمسک به عام در شبهه مصداقی را کردند.
چیزی که خیلی از مرحوم صاحب جواهر عجب است، اینکه می‌گوید اینها را لغت گفته و می‌گوید روایت تقریبی بوده. یعنی لغت تحقیقی و روایت تقریبی است و این از عجائب حرف مرحوم صاحب جواهر است که امام «سلام‌الله‌علیه» حکم تعیین می‌کنند و ایشان بگویند تقریب است. اما اتفاقا لغت همیشه تقریب است.  اما انصافا خیلی زور است که تقریب را بگیر و تحقیق را رها کن. و به ساحت مقدس صاحب جواهر نمی‌خورد که قول امام «سلام‌الله‌علیه» را تقریبی کند و قول قاموس و منتهی الارب را تحقیقی کند.
این خلاصه حرف است و ما نتوانستیم درست کنیم و وقتی نشد، نوبت به اصل عملی می‌رسد، یعنی این آقایی که در 6 فرسخ است، اگر 16 فرسخ باشد، حج تمتع است و اگر کمتر باشد، نمی‌داند حج تمتع دارد یا حج افراد و دوَران امر بین محذورین است و هم باید حج افراد به جا آورد و هم حج تمتع، الاّ اینکه در دَوَران امر بین محذورین کسی بگوید تخییر. خواه حج تمتع به جا آورد و یا حج افراد به جا آورد. ظاهراً این آخرین بهتر از احتیاط باشد. احتیاطش کار مشکلی است و بگوییم دوران امر بین محذورین اقتضاء می‌کنند تخییر را. لذا مثل اینکه می‌توان حتیاطش را نسبت به اسلام داد و اینست که اسلام دو حج نمی‌خواهد، پس الان که نشد دوَران امر بین محذورین است و نمی‌داند حج قران است یا حج افراد، پس هرکدام را که خواست، انجام دهد.