موضوع:
حجّ نذري
بحث امروز به بعد راجع به حج
نذری یا حج عهدی یا حج قسمی است. اینکه نذر
کند امسال به مکه رود.
چند بحث فرمودند و این را از
مسلّمیات هم گرفتند. اگر اجماع و تسلّمی در مسئله باشد فبها، ما هم
باید از آنها متابعت کنیم. اما باید بحث طلبگی آن فراموش
نشود و ان قلت قلت روی این تسلّمیات داریم، و سابقاً هم
چندین مرتبه در موارد مختلفه این اشکالها و این تسلّمیات
در فقه ما گفته شده است.
اول چیزی که قدماء و
متأخرین گفتند و الان هم در رسالهها نوشته شده، اینست که حج
گاهی به واسطهی استطاعت واجب میشود و گاهی به واسطهی
نذر یا به واسطهی قسم یا عهد با خدا واجب میشود. عمدهی
آن نذر است. فرمودند اگر کسی نذر کند برای عمرهی مفرده، آنگاه
این عمرهی مفرده بر او واجب میشود و اگر حج تمتّع کند، مثل
مستطیع است و این حج بر او واجب میشود و ایرادی که
ما داریم، اینست که حج واجب نمیشود بلکه وفای به نذر
واجب میشود. لذا اصلاً باید حج مستحبی به جا بیاورد تا
وفای به نذر شود.
راجع به جاهای دیگر
نیز ما این را گفتیم. اینکه کسی نذر میکند
که نماز شب بخواند. در رسالهها آمده که این نماز شب بر این واجب
میشود و ما میگوییم نماز شب واجب نمیشود و
«علی ما هو علیه من الاستحباب» است و اما وفای به نذر واجب است.
لذا نمیتواند نیت نماز شب واجب بکند، زیرا ما نماز شب واجب
نداریم. نیت نماز مستحب است و باید قصد استحباب کند. وقتی
نماز شب را خواند، وفای به نذر کرده است و اگر نماز شب را نخواند،
واجبی را ترک نکرده بلکه وفای به نذر نکرده و باید کفاره بدهد و
بفرمایید حنث نذر هم شده و این حرام است. اما معمولاً در
کتابهای فقهی من جمله مرحوم محقق در همین جا و مرحوم صاحب جواهر
و مرحوم سیّد در عروه و محشین بر عروه، میفرمایند به
واسطهی نذر، حج واجب میشود. کلاه صدراعظم را بر سر نوکر گذاشتند.
وفای به عهد واجب است و آنها گفتند منظور واجب است. لذا گفتند «الحجة الواجب
بالنذر».
ظاهراً مطلب واضح است و
بگوییم تسامحی در فقه شده است و مرادشان از «الحجة الواجب
بالنذر» اینست که این حج را باید به جا بیاورد و اگر به
جا نیاورد، حنث نذر شده و باید کفاره بدهد. آن کفارهی
سنگینی که در مخالفت نذر در رسالهها آمده؛ یعنی شصت روزه
و یا اطعام شصت نفر و یا بندهای را آزاد کردن. این مطلب
اول است که مرحوم محقّق وقتی عنوان میزنند، در اینجا دربارهی
حج صحبت کردند و الان میخواهند راجع به حج نذر و نحوه صحبت کنند.
یعنی نذر نمیکند بلکه قسم میخورد و یا قسم
نمیخورد و با خدا عهد میکند.
مسائل فراوانی نیز مرحوم
محقق و صاحب جواهر بارّ بر این کردند، چنانچه مرحوم سید هم
خیلی مفصل در عروه، مسئله را عنوان کردند.
این یک تسلّم در فقه است و
ما این تسلّم را نمیفهمیم و ممکن است کسی بگوید
آنها اشتباه نکردند بلکه یک تسامح شده و مرادشان از حج واجب به نذر،
همین است که باید این حج را حتماً به جا بیاورد و اگر به
جا نیاورد، علاوه بر اینکه واجبی را ترک کرده یعنی
نذر را ترک کرده، پس باید کفارهی نذر را بدهد.
مسئلهی دوم که در باب حج
نذری فرمودند شرایط عامهی تکلیف باید در ناذر
باشد. کسی که نذر میکند، باید بالغ و عاقل باشد و قادر و عالم
باشد. خواه ناخواه وقتی میگویند باید عاقل باشد،
میفرمایند «کمال العقل»، پس بنابراین مُضطر نباشد و ناسی
نباشد و غافل نباشد، اما اینها از فروعاتش است.
یک شرط اینست که
باید بالغ باشد. ما در همین جا اشکال داریم که این به چه
دلیل است! اگر یک بچهی ده ساله یا یک دختر هشت
ساله نذر کند وقتی بالغ شد، به مکه رود و ما بگوییم این
دختر چون بالغ نیست، پس نمیتواند نذر کند. به چه دلیل؟!
این تسلّم بین اصحاب است
برای دلیل آن را نیز تمسّک کردند به رفع قلم. «رُفع القلم عن
الصبی حتی یحتلم». گفتند فِعلُه کلافعل است، بنابراین
اینکه میگوید «لله علیّ الکذا» مثل اینست که
هیچ نگفته باشد؛ و ما در خیلی جاها و من جمله در اینجا
ایراد داریم. مثلاً یک طلبه ده ـ دوازده ساله است و نذر
میکند که نماز شب بخواند و ما بگوییم نماز شبش بیخود است
و نذرش منعقد نمیشود زیرا «رفع القلم عن الصبی حتی
یحتلم»؛ درحالی که «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم»
مربوط به گناهان و مربوط به تکالیف است. مثلاً نماز برایش واجب
نیست و این پسر دوازده ساله مستحب است که نماز صبح و عصر و مغرب و عشا
را بخواند و یا این پسر دوازده ساله اگر گناه کند و مثلاً یک
دروغ بگوید، طوری نیست، اما بیش از این «رُفع القلم
عن الصبی حتی یحتلم» دلالت ندارد. ما سابقا گفتیم و الان
هم میگوییم راجع به گناه کردن بچهی ممیز
فهمیده که معلوم نیست او گناه نداشته باشد. بعضی اوقات اگر بچه
دزدی کند یا جنایت کند و یک بچهی مفسد فی
الارض باشد، نمیتوان او را با «رفع القلم عن الصبی حتی
یحتلم» رها کرد و حتماً حاکم شرع او را کتک میزند. یعنی
او را عقاب میکنند و میگویند چرا دروغ گفتی. مثلاً پدرش
به جهت تربیت یک سیلی در صورتش میزند که چرا دروغ
گفتی و چرا غیبت میکنی. همهی فقها گفتند
این جایز است و دروغ گفتن بچه گناه است. یعنی کفاره دارد
و در سرش میزنند. این فعله کلا فعل که الان هم در اینجا مرحوم
صاحب جواهر میفرماید، ما به صاحب جواهر عرض میکنیم که
کجا فعله کلافعل است و مثلاً او نماز میخواند و به او ثواب میدهند و
دروغ میگوید او را کتک میزنند و اگر دزدی کند سر
انگشتان را میتراشند. به بچه میگویند چرا دزدی
کردی و یا چرا دروغ گفتی و چرا غیبت میکنی و
معنای اینکه چرا غیبت میکنی، یعنی
گناه. حال اگر کسی حرف ما را قبول نکند، «رفع القلم عن الصبی» عام
نیست و اطلاق ندارد که بیاوریم در اینجا و
بگوییم نمیتواند نماز شب بخواند. بعضیها هم گفتند
این طلبهی ده دوازده ساله که میخواهد در حجره نماز شب بخواند،
تمرینی است و نمیتواند بگوید نماز شب میخوانم
قربة الی الله. اما حال مثل مرحوم صاحب جواهر و مثل مرحوم سید و
خیلی از محشین بر عروه گفتند تشریعی.
یعنی همهی عبادتش تشریعی است. مرحوم صاحب جواهر
میفرمایند این ملاک دارد و ملاک یعنی
محبوبیت و وقتی محبوبیت دارد، وقتی نماز شب میخواند
مانند بزرگترهایی است که نماز شب میخوانند. روی گناه هم
خواه ناخواه باید بگویند ملاک دارد و مبغوضیت دارد و «رفع القلم
عن الصبی» نهی تنجیزی و نهی بالفعل را برمیدارد
و اما اگر بگوییم ملاک را برمیدارد. یعنی
آیا میتوان گفت که این بچه که سخن چینی میکند
و بین پدر و مادر را به هم میزند، ملاک ندارد! ولی این
را فرمودند. گفتند نماز شبش ملاک ندارد و نماز جماعتش ملاک ندارد و ما میگوییم
حتی میتواند امام جماعت هم بشود. ملاک هست و محبوبیت و اقتضاء
هست و فعلیت هم هست. فعلیت هم اقیموا الصلاة و یا اوامر و
نواهی است. حال بفرمایید تنجیز نیست و این
طوری نیست اما نمیتوانید ملاک را بزنید و
وقتی نتوانستید ملاک را بزنید، بنابراین عباداتش
تشریعی میشود. پس در اینجا هم میخواهد نذر کند،
بنابراین میتواند نذر کند. پس پذیرفته شد که اگر نذر کند،
طوری نیست. مثلاً نذر میکند که نماز شب بخواند و یا
برادرش میخواهد به مکه برود و میگوید تو را هم میبرم و
پدرش بگوید نه، و یا اینکه اصلاً این نمیتواند نذر
کند تا برادرش او را ببرد. ما اینها را هم راجع به ولد داریم و هم
راجع به زن. دیروز گفتیم که زن میخواهد نذر کند که نماز شب
بخواند، حال چرا باید شوهرش اجازه دهد! مرحوم صاحب جواهر دلیل نداشتند
و دیروز تمسک کرده بودند به آیهی (
الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما
أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ)
[1]؛
یعنی این برده است و قیمومیتش از شوهر است لذا اگر
خواست نذر کند باید به شوهرش بگوید آیا اجازه میدهی
که من نذر کنم که نماز شب بخوانم. و اگر شوهر اجازه نداد، نذرش پذیرفته
میشود و اما کفاره دارد. چرا فبنذرک این را نگیرد؟!
حدیث رفع نمیتواند
این کارها را بکند بلکه حدیث رفع یک قدر متیقن دارد و
خیلیها به این فعله کلافعل که صاحب جواهر میگویند
ملتزم نیستند و خود صاحب جواهر هم ملتزم نیست و وقتی به عبادات
میرسد، میگویند تشریعی است و تکلیفی
نیست. مسئله اینطور نیست که تسلّم؛ و مثل همین جا که
میگویند و رد میشوند و خیلی شرح نمیدهند
اما در آنجا که جای شرح باشد، همین صاحب جواهر میفرماید
عبادات تشریعی است و تکلیفی نیست و یا
میفرماید اگر گناه کند، مبغوضیت دارد. مبغوضیت در مقابل
محبوبیت از بین نمیرود. نمام و سخن چینی اگر از
بچه باشد، نمام و سخن چینی است و اگر از پسر شانزده ساله هم باشد،
نماز و سخن چینی است و از پسر چهارده ساله هم باشد، باز نمام و سخن
چینی است و مبغوضیت آن از بین نرفته است. بالاخره ما
روی این چیزها اشکال داریم. بله، یک تسلّم در
میان اصحاب است و اما این را هم بگویم که این تسلّم در
کلیات است. یعنی وقتی مثل اینجا میرسند،
میفرمایند
«یشترط فی الحج الواجب بالنذر امورٌ الاول: البلوغ،
والثانی: والعقل، والثالث: والاختیار، والرابع: القدرت» و رد میشوند. مثلاً در
همین جا صاحب جواهر درحالی که همه جا شرح و تفصیل میدهند
اما در اینجا با نیم صفحه مطلب را تمام کردند و از اصول مسلّم گرفتند
و رد شدند و اما همین صاحب جواهر که در اینجا به طور فشرده میفرمایند
و رد میشوند، حتی فعله کلا فعل میگویند، میفرمایند
اگر بالغ نذر کند، چون «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» میگوید
فعله کلافعل، بنابراین نذرش منعقد نمیشود. اما همین صاحب جواهر
به خیلی از جاها که میرسند، این فعله کلافعل را قبول
ندارند. خیلیها قبول ندارند و اصلاً عقلائیت ندارد که
بگویید این بچهی ممیّز «فعله کلافعل» است.
یا این پسر ده ـ سیزده ساله «فعله کلافعل» است. نه راجع به
عبادات و نه راجع به معاملاتش میتوانیم این را
بگوییم. در معاملاتش هم من این اشکال را دارم. بعضی اوقات
یک پسر ده ـ دوازده ساله از پسرش خیلی زرنگتر و بادرایتتر
و از نظر تدین خیلی متدینتر است و در مغازهی پدرش
میایستد و حسابی کاسبی میکند و کارهایش هم
منظم تر از پدرش است. حال چرا این نشود! ما میگوییم
این بچه میتواند معامله کند. لذا حتی در رسالههای
عملیه میگویند وکالت هم نمیشود و این بچه حق
ندارد وکیل بشود زیرا نابالغ است. آنگاه مثالهای عجیب و
غریبی میزنند که پول را به او بده و قبلاً با مشتری صحبت
کرده باشند و بیع را درست کرده باشند و این بچه واسطه در پول دادن و
مثلاً گرفتن قند باشد. در رسالهها آمده که اینگونه طوری نیست و
اما اگر بخواهد مستقیماً وکیل باشد، نمیشود زیرا «رفع
القلم عن الصبی حتی یحتلم» است و بنابراین نمیتواند
وکیل شود. ما میگوییم این بچه میتواند
حسابی در مغازه بایستد و بهتر از پدرش میتواند مغازه
داری کند و عقلا فعله کلافعل را قبول ندارد. اینجا در
جایی است که اگر بخواهیم سیرهی عقلا را
برداریم یک ردّ حسابی میخواهد و با «رفع القلم عن
الصبی حتی یحتلم» نمیتوانیم بنای عقلا را رد
کنیم. در معاملات بچههای زرنگ بنای عقلاست. مثل اینکه
الان رسم است و همیشه رسم بوده. لذا این بلوغی که آقایان
در اینجا فرمودند، اما ما میگوییم بچهای که به
تکلیف نرسیده، میتواند نذر کند. در اینجا نه اما در
جاهای دیگر فرمودند برفرض که بتواند اعمالش را بدون اجازهی پدر
به جا بیاورد، پس برای قربانی چه میکند و قربانی
باید با اجازهی پدر باشد. اما به راستی آیا اینقدر
مهجور است! مثلاً حسابی پولدار است یعنی مادرش مُرده و
این را میلیاردی کرده. حال به چه دلیل این
نتواند در مالش تصرف کند؟!
یا اینکه یک گوسفند
به این بچه بخشیدند و این از پدرش هم پول نمیخواهد و
خودش هم لازم نیست پولی بدهد و نذر میکند و همان گوسفندی
که به او بخشیدند، قربانی میکند این چه اشکالی
دارد؟!
همهی حرف همین است که
آقایان میگویند تکلیف نیست و چون مکلّف
نیست، پس نمیتواند نذر کند. میگوییم چون مکلّف
نیست اگر نماز نخواند، در سرش نمیزنند و اگر بخوانند به او بارک الله
میگویند و اما اینطور نیست که اگر نذر کند، نذرش منعقد
نیست و نباید کفاره بدهد. بلکه کفاره یک امر وضعی است و
باید بدهد. حال باید روی این فکر کنیم، زیرا
این در خیلی جاها هست و ما حسابی ایراد
داریم.
یکی هم عقل است. نمیدانیم
مراد از عقل چیست. اگر به راستی دیوانه باشد و هیچ
چیزی سرش نشود، این گفتن ندارد و آنچه در جوی میرود
آب است و اما اگر خُل باشد یا اینکه ادواری باشد. مثلاً در تابستانها
دیوانه میشود و در زمستان حسابی عاقل است. حال چرا معاملات
این درست نباشد! لذا خیلیها را داریم که دیوانهی
ادواری هستند و یک روز دیوانهاند و یک روز حسابی
عقل دارند. وقتی دیوانه هستند، سالبه به انتفاء موضوع است که
بگوییم نذرش درست هست یا نیست و اما آن وقتی که به
راستی عاقل است و خوب اطراف قضیه را میسنجد.
یک وقت به شما میگفتم
یک آقایی بود که شاگردمرحوم آقا شیخ عبدالکریم بود
و بعضی اوقات وقتی ما شبهاتی داشتیم از ایشان
میپرسیدیم و حرفهای حاج شیخ خوب در ذهنش بود. من
یادم هست که یک استصحاب از او پرسیدم و او گفت استصحاب
جاری نیست برای اینکه به قول مرحوم حاج شیخ،
بیل به کتش خورده است. اما همین شخص ناگهان دیوانه میشد
و در زمان طاغوت که به صورت لخت به حرم میآمدند، این شخص به زن
میچسبید و او را بغل میکرد و میخواست ببرد و در آخر هم
او را گرفتند و در زندان کشتند. پس در وقتی که عاقل است، هم باید نماز
بخواند و هم باید گناه نکند و هم همهی معاملاتش یعنی
معاملات به معنای اعم و اخص اشکال ندارد. لذا عقل در اینجا اگر عقل
مطلق باشد، اصلاً معنا ندارد و معلوم است که باید عاقل باشد و اما اگر جنون
ادواری باشد، میگوییم درحالی که مجنون باشد،
هیچ و درحالی که مجنون نباشد، فعله فعلٌ.
حال مسئلهای که
خیلی مشکل شده، راجع به نذر کافر است. مشهور در میان فقها
میگویند کافر نمیتواند نذر کند و اما مرحوم سید در عروه
خیلی طول و تفصیل میدهد که کافر میتواند نذر کند،
لذا میتواند نذر حج کند و در وقتی که میخواهد به حج برود، اگر
خواست حجش قبول باشد، شرطش اسلام است و اما اگر بخواهد نذر کند و شما
بگویید که نمیتواند نذر کند، آنگاه مرحوم سید میگویند
که وجهی ندارد. دو سه دلیل هم نقل کردند و مرحوم سید
دلیلها را رد میکند و میفرماید کافر میتواند
برای حج و یا برای نماز و یا برای کار خیر و
امثال اینها نذر کند.
تقاضا دارم چون مسئله بغرنج است و
اینگونه اختلافها هست، پس هم عروه و هم جواهر را مطالعه کنید.