موضوع: آيا
حج بر کفّار واجب ميشود؟
فرمودند حج بر کافر واجب است اگر
مستطیع باشد، الاّ اینکه شرطش اینست که مسلمان شود. اگر مسلمان
نشده و حج را به جا بیاورد، حج باطل است برای اینکه
یُشترط در همهی تکالیف اسلام است. نتیجهای که
میگیرند اینست که این کافر «یُعاقبون بالفروع کما
یُعاقبون بالاصول» است. اینکه کافر نماز ظهر و عصر را نمیخواند
و مثل مسلمان است که نماز ظهر و عصر نخواند و یا روزهی ماه رمضان را
نمیگیرد مثل اینست که یک مسلمان عمداً روزه نگیرد.
خمس نمیدهد و مثل اینست که یک مسلمان خمس نمیدهد.
«الکافرون یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول».
برای دلیلش را مرحوم صاحب
جواهر در اینجا و مرحوم سید در عروه و دیگران دو دلیل ذکر
کردند؛ یکی اینکه گفتند عمومات و اطلاقات
(كُتِبَ
عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ
تَتَّقُونَ) [1]، این
(كُتِبَ
عَلَيْكُمُ)
هم کافر را میگیرد و هم مسلمان را. (یا أیّها النّاس
أقیموا الصلاة) و اگر این نباشد (سلّموا و صلّوا) هم کافر را میگیرد
و هم مسلمان را.
یکی هم اجماع است که
فرمودند اجماع سنی و شیعه است و مخالفی نیست جز
ابوحنیفه. لذا عامه هم میگویند «الکافر یُعاقبون بالفروع
کما یُعاقبون بالاصول».
بزرگان مسئله را یک امر
مسلّمی گرفتند و اگر مطالعه کرده باشید مرحوم صاحب جواهر در
اینجا خیلی ساده از مسئله میگذرند. «یجب علی
الکافر الحج» برای اینکه
(لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ
سَبِيلاً ...)
[2]است
و این
(لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ)
هم کافر را میگیرد و هم مسلمان را. الاّ اینکه اگر کافر باشد،
نمیتواند قصد قربت کند بنابراین شرطش اینست که مسلمان شود تا
بتواند نماز بخواند، بنابراین باید مسلمان شود تا حجش درست باشد و اما
اگر مسلمان نیست و حج به جا بیاورد، ولو حج حسابی هم به جا
بیاورد، مقبول نیست و حتی بخواهند بعد از مرگش هم حج بدهند، جایز
نیست. برای اینکه به قول صاحب جواهر «لو کرامة علی الکافر».
این مسئله را تا اینجا
فرمودند و تمام شده است. بعد مسئلهی دیگری آوردند که مسئلهی
جبّ است. «الاسلام یجبّ ما قبله». گفتم بنابراین این اگر حج به
جا نیاورده، وقتی که مسلمان میشود، اگر مستطیع است معلوم
است که مسلمان و مستطیع است و باید حج به جا بیاورد و اما اگر
قبلا مستطیع بوده و استطاعتش از بین رفته و ورشکسته و الان مسلمان
شده، آنگاه لازم نیست حجش رابه جا بیاورد. چنانچه در مسلمان هم
همینطور است اگر کسی مستطیع شد و حج بر او واجب شد و اما تسامح
کرد و حج را به جا نیاورد و بعد ورشکست، گفتند حجش را ولو متسکعا و با مشقت
و ولو به گدایی باید به جا بیاورد. گفتند اینجا
«الاسلام یجبّ ما قبله» میگوید لازم نیست که این
حجش را به جابیاورد؛ چنانچه کارهای گذشتهاش نیز «الاسلام
یجبّ ما قبله». مثلاً یک عمر نماز نخوانده و «الاسلام یجبّ ما
قبله» یعنی ولو مکلّف بوده اما بالاخره الان که اسلام آورد، گذشتهها
گذشته است. بنابراین لازم نیست روزههایش را قضا کند و لازم
نیست خمس و زکاتش را ادا کند و بالاخره این شصت ـ هفتاد سالی که
در کفر بوده و عباداتش ترک شده و معصیتهای فراوانی آورده
«الاسلام یجبّ ما قبله».
باز در اینجا هم مرحوم محقق
فرمودند و مرحوم صاحب جواهر هم ساده از مسئله گذشتند و مسئله را تمام کردند. اما
نمیدانم چه شده که مرحوم سید در عروه در حالی که در مسائل قبل
که باید استدلال کند و استدلالهایشان کم است و به صورت بیان فرع
است اما بعضی اوقات، البته نه در کتاب عبادات بلکه در ارتباط با کتاب حج به
بعد، استدلال میکنند. من جمله از مسائلی که مرحوم سید
خیلی مفصل وارد شدند، این مسئله است که اول میفرمایند
که عبادات برای کافر واجب است «یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون
بالاصول» و مکلّف به نماز و روزه است و اما اگر بخواهد تکلیفش را به جا
بیاورد باید شرطش را به جا بیاورد و شرطش اسلام است و اگر اسلام
نیاورد و نماز بخواند فایده ندارد و اما عقاب ترک نماز دارد
برای اینکه «الکافر یعاقبون بالفروع کما یُعاقبون
بالاصول».
بعد هم میفرمایند اما
قاعدهی جبّ اینست که این اگر نماز نخواند، الان که مسلمان
میشود، لازم نیست که نمازهای قضایش را بخواند. در مانحن
فیه هم میفرمایند اگر قبلاً حج برای او مستقر شده و الان
ورشکسته و مسلمان شده، اگر مسلمان بود حج برایش واجب بود زیرا حج
برای مستقر شده بوده و اما برای قاعدهی جبّ میگوید
لازم نیست که حج به جا بیاوری، «الاسلام یجبّ ما قبله».
شأن عروه تا اینجا همین
است و باید تا اینجا آمده باشند و اگر میخواستند استدلال کنند،
همینطور که صاحب جواهر و دیگران استدلال کردند و همچنین
محشین بر عروه هم در اینجا خیلی با تسامح همینطور
که مرحوم سید مشی فرمودند، آنها هم مشی فرمودند. اول «الکفار
یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالاصول» للعمومات و یا للاجماع و
اما اگر مسلمان شد لازم نیست که قضا کند برای اینکه «الاسلام
یجّب ما قبله». مگر اینکه در حج همین الان مستطیع باشد و
یا در نماز همین الان وقت داشته باشد و اگر عصر مسلمان شده وقت دارد و
باید بخواند اما برای نماز صبحش «الاسلام یجبّ ما قبله».
ولی مرحوم سید یک اشکال کردند که اشکال مشهوری است و در
اشکال ماندند و نتوانستند جواب اشکال را بدهند و مرحوم سید در عروه در دردسر
عجیبی واقع شدند. اشکال مشهور اینست که گفتند اینکه شما
میفرمایید «الکفار یعاقبون بالفروع کما یُعاقبون
بالاصول»، این نمیشود مکلّف به تکلیف باشد. برای
اینکه شما میگویید وقتی مسلمان شد، «الاسلام
یجبّ ما قبله» بنابراین وقتی که مسلمان نیست، نمیتواند
به جا بیاورد و وقتی مسلمان است، لازم نیست که به جا
بیاورد؛ پس این تکلیف هیچ گاه منجزّ نیست و محال
است که چنین تکلیفی شود. لذا از همین جهت هم بعضیها
گفتند «الکفار یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالاصول» دلیل
ندارد. اجماع است و اجماع هم مدرکی است برای اینکه مدرکش را
خودتان آورید و میگویید اطلاقات است. و یا
میگویند«الاسلام یجبّ ما قبله» هم دلیل ندارد.
«الاسلام یجبّ ما قبله» یک
روایت عامی است و قوانین عامی نقل کرده و سند ندارد.
اولی سند ندارد زیرا اطلاق نداریم و دومی سند
نداریم برای اینکه در کتب خاصه «الاسلام یجبّ ما قبله»
نیامده است. بنابراین گفتند تمسّک به اطلاقات نمیشود و فقط اجماع
میماند که اجماع هم مدرکی است و مدرکش همین چیزی
است که آورده شده است. مرحوم سید در عروه طبقاً لقوم میفرمایند:
«الکفار یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالاصول مضافاً الی
الاطلاقات الاجماع. مرحوم صاحب جواهر نیز همین را میفرمایند
و بعد میگویند اجماع به اندازهای مهم است که عامه هم
این را گفتند و مخالفی جز ابوحنیفه نیست. بنابراین
صاحب جواهر ما را هم ترساندند و مواظب باش که خلافش نگویی برای
اینکه اگر خلافش گفتی موافق با ابوحنیفه میشوی؛
لذا خیلی داغ فرمودند اجماع هست هم از عامه و هم از خاصه.
راجع به «الاسلام یجبّ ما قبله»
بعضی از بزرگان مثل مرحوم آیت الله خوئی اشکال دارد که
دلیل این «الاسلام یجّب ما قبله» چیست و شما
بخواهید به یک روایت تمسک کنید و باید جبران سند به
عمل اصحاب شود و ما جبران سند به عمل اصحاب را قبول نداریم.
این حرف شده و اما اینکه
مرحوم سید در اینجا اولاً اشکال را نقل میکنند به قول
خیلی از بزرگان از محشین مثل استاد بزرگوار ما آقای
بروجردی و حضرت امام و دیگران در اینجاها در حاشیه بر
عروه میفرمایند این اشکال مرحوم سید در اینجا
وجهی ندارد، برای اینکه یک مسئلهی کلامی است
و باید در علم کلام بگوییم و اصلاً آوردن آن در اینجا
وجهی ندارد. و همهی محشین تقریباً از این اشکال
مرحوم سید فرار میکنند و جواب اشکال را نمیدهند و مثل
اینکه کلیّت اینست که چه قدما و چه متأخرین من جمله
محشین بر عروه میگویند ما یک مسئلهی عقاب بر کفار
داریم که مسلم است و یک مسئله داریم که مسئلهی جبّ است
که از نظر خاصه و عامه مسلّم است و باید به این دو قاعده عمل
کنیم و در مسئله به این دو قاعده عمل میکنیم و سید
هم عمل کرده و ای کاش متعرض این مشکل نشده بودند. بالاخره به
این دو مسئله عمل میکنیم و مسئله برمیگردد به
اینکه این کافر اگر مسلمان نشد و مُرد، هم در سرش میزنند که
چرا نماز نخواندی و روزه نگرفتی و هم در سرش میزنند که چرا
کافر بودی، «یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالاصول».
در باب سنّیها بعد میگوییم
که باید اگر شیعه شدند، بعضی از مسائلشان را قضا کنند، من جمله
زکات.
اما آنچه صاحب جواهر و همچنین
محقق در اینجا جلو رفتند خیلی عالیست، بدون اینکه
تعرض اشکال کلامی کنند، فرمودند که «یجب علی الکفار الحج لانّهم
یعاقبون بالحج یعنی بترک کما یعاقبون بالکفر»
یعنی یعاقبون بترک الفروع کما یعاقبون بالاصول
یعنی بالکفر یا بترک الاسلام. بعد هم اگر مسلمان شد، کاری
به او ندارند و میگویند گذشتهها گذشته و از این به بعد که
مسلمان شدی، یک مسلمان واقعی شو. محشین بر عروه هم
همینطور مشی فرمودند و حتی به مرحوم سید هم ایراد
کردند که اینطور که شما جلو آمدید و این اشکالی که شما
کردید، کلامی است و مربوط به فقه نیست و چرا شما آن را در فقه
آوردید. اما علی کل حالٍ یک اشکال است. ما خیلی
بحثهای کلامی در فقه و خیلی بحثهای فقهی در
علم کلام داریم و مباحث فلسفی در فقه و اصول داریم و بالاخره
مرحوم سید این را در اینجا آوردند، حال باید چه کرد؟!
مرحوم سید نتوانستند جواب بدهند
و این از عجائب است، لذا ایشان گفتند اصلاً این عقابی که
میشود تحکمّی است. واقع و نفس الامر چیزی بر او واجب
نیست و این امر تحکّمی است. مثل اینکه میخواهند
کسی را اذیت کنند و به او میگویند که این سنگ را
بلند کن و میدانند و خودش میداند که نمیتواند بلند کند و
بالاخره بلند نمیکند و در سرش میزنند. در اینجا هم
اینطور است که «یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالاصول» امر به حج
دارد تحکماً یا امر به صلاة دارد، تحکماً. لذا این یک جواب است
و گفتم محشین بر عروه معمولاً وارد این بحثها نمیشوند و
میگویند چرا مرحوم سید بحث کلامی کرده است.
مرحوم سید یک جواب
دیگر میدهند که به قامتشان میخورد و مربوط به علم کلام است و
نمیدانیم اصلاً تحکّم یعنی چه و اما یک جواب
دیگر میدهند و در واجب تعلیقی میروند و واجب
تعلیقی را درحالی که خود مرحوم سید در فقه و اصول قبول
ندارد اما در اینجا واجب تعلیقی را قبول میکنند که واجب
تعلیقی از صاحب فصول است و آن نزاع عجیب و مشکل در اصول که
مرحوم صاحب فصول میگوید همهی واجبات، وجوب فعلی است و
واجب استقبالی است. به عبارت دیگر همهی قیودات به ماده
خورده و نه به هیأت.
یک اختلاف عجیبی است
که این هیات به هیات میخورد یا به ماده و مرحوم
شیخ انصاری میفرمایند قاعدهاش به هیات میخورده
و اما هیات چون معنای حربی است و نمیشود به هیات
بخورد، پس به ماده بخورد.
مرحوم صاحب فصول برای
اینکه اصلاً این اشکال جلو نیاید، از اول میفرمایند
قیودات به ماده میخورد و به هیأت نمیخورد،
بنابراین در همهی واجبات، وجوب حالی است و واجب استقبالی
است. مرحوم صاحب عروه میفرماید بنابراین «الاشکال ؟؟؟؟؟ » و از
مسئله میگذرند. و نمیدانیم چطور فرمایش مرحوم سید
را درست کنیم. حال تعجب اینجاست که چرا محشین بر عروه درست
نکردند و خود من که حاشیه بر عروه دارم، این را درست نکردم و در
همین جا گفتم اصل مسئله درست است و این حرف مرحوم سید هم
ربطی به بحث ندارد. غالب محشین چه کسانی که وارد این
مسائلند و چه کسانی که وارد این مسائل نیستند، مرحوم سید را
با سکوت یا رد کردند و یا امضا کردند.
از نظر ما جواب این اشکال
خیلی ساده است اما نمیدانیم چرا مرحوم سیّد در
دردسر افتادند. میدانید که مرحوم سید از فُحول است و
خیلی بالاست، هم در فقه و هم در اصول و فتانت و درک مرحوم سید
خیلی بالاست و چطور اینجا به دردسر واجب تحکمی افتادند.
ما واجب تحکمی اصلاً در اسلام نداریم و معنا ندارد که پروردگار اسلام
تحکمّاً در سر کسی بزند، این ظلم است و اصلاً وجوب تحکمی مختص
به ظالم است. ما وجوب امتحانی داریم که پروردگار عالم گاهی
یک واجبی امتحاناً بر گردن ما میگذارد تا ببیند چند مرده
حلاّجیم، اما جایی در فقه نمیتوانیم پیدا
کنیم که تحکّمی باشد و اصلاً معنا ندارد و این فرمایش
مرحوم سید که در اینجا گفتند واجب، واجب تحکمی است، نمیدانیم
یعنی چه. یا آن واجب تعلیقی در اصول تمام شده است و
همه میگویند این هیآت به هیأت میخورد.
وقتی هیأت هم معنای حرفی داشته باشد اما در عالم تصور
منافات ندارد که آن هیأت را تصور میکند و معنای اسمی
پیدا میکند و قیودات را به آن میزند و وجوب حالی
و واجب استقبالی است. معلوم است که همهی واجبات مشروط هم وجوب و هم
واجب هر دو استقبالی است. فتوای مرحوم سید هم همین است و
معلوم است که در اینجا ماندند و میگویند بنا بر قول صاحب فصول
و این خیلی عجیب است که اشکال را جواب دهد بنا بر قول
صاحب فصول. خودتان این قول صاحب فصول را قبول ندارید و معلوم است که
در همهی واجبات مشروط، وجوب استقبالی است و واجب هم استقبالی
است. اگر یادتان باشد، اینها نتوانستند برای آن مثال هم
پیدا کنند و رفتند در استحاضه و معمولاً آن هم مورد فتوا نیست و گفتند
در آنجاها باید بگوییم وجوب حالی و واجب استقبالی و
الاّ در همه جا در واجبات مشروط، وجوب و واجب استقبالی است. من جمله خود
مرحوم سید در عروه در همه جا فرمودند. و اما آنچه من عرض میکنم،
اینست که نمیدانم این مسئله چه اشکالی دارد. مثلاً شارع
مقدس به کسی بگوید نماز بخوان و او نخواند. میگوید قضا
بخوان. وقتی مسلمان میشود، میگوید قضا از تو نمیخواهم.
این چه اشکال عقلی دارد؟!
لذا جداً واجب کرده و مثل
واجبهای امتنانی است. مثل اینکه مردها در نماز صبح باید
حمد و سوره را بلند بخوانند و این برای همه هست و اما وقتی
فراموش کرد، شارع مقدس میگوید قضای آن را نمیخواهم.
تقبل ناقص به جای کامل با رُفع مالایعلمون میشود. رُفع
مالایعلمون تقبل ناقص به جای کامل میکند. در اینجا
نیز همینطور است. به او میگویند نماز بخوان و اگر نخواند
میگویند قضا بخوان و الان اگر مسلمان شد، میگویند
قضای نمازها را از تو نمیخواهیم. منتّاً علیه میگوید
قضاها را از تو نمیخواهیم. در حج نیز همینطور است. به او
میگویند حج را به جا بیاور، آنگاه اگر مسلمان شد و
مستطیع است، حج را به جا میآورد و اگر ورشکسته شده و قبلاً
مستطیع بوده و حج برایش مستقر است، آنگاه میگوید استقرار
حج را از تو نمیخواهم. این برای همه فعلیت دارد و آنگاه
«لله علی الناس حج البیت» و اما وقتی این مسلمان شد،
منتّاً برای اینکه مردم تشویق شوند و مسلمان شوند، به او
میگویند ای کافری که مسلمان شدی، قضای نماز
از تو نمیخواهم. نماز منجز و بالفعل است، اما میگوید
نمیخواهم. مثل همهی اوامر امتنانی است و تمام اوامر
امتنانی از همین نوع است. رُفع مالایعلمون آمده و نود درصد
عبادات را تصحیح کرده است و در این ماندید که تحلیل حرام
شده یا تحریم حلال شده و شما عزیزان جواب میدهید
که منّتاً علی الامة برداشته است و گفته به جا نیاوری و منتاً
از تو نمیخواهم. به این کافر هم میگوید منتاً از تو
نمیخواهم، لذا اصل اشکال خیلی موهوم است و مرحوم سید نباید
متعرض شده باشند و اما اشکال را متعرض شده و نمیتوانند جواب دهند. حال
کجای عرض من اشکال دارد که مرحوم سید بچسبند به تحکّمی و
چیزی که اصلاً در اسلام نداریم و بگویند وجوب این
کافر، وجوب تحکمی است و اگر در سرش میزنند و میگویند
چرا نماز نخواندی، مثل اینست که به کسی بگویند این
سنگ را بلند کن و میدانند که نمیتواند بلند کند و یا
بگویند این کوه را بکَن و یک تونل در این کوه بکند و
وقتی نکَند، او را زندان میکنند. به این واجب تحکمی
میگویند. ما در اسلام این را نداریم. آنوقتی که
میخواستند بگویند امر علی اقسامٍ و نهی علی
اقسامٍ، یک چیزی در پیش وجوبات آوردند به نام وجوب
تحکّمی در مقابل امتحانی. ما امتحانی را داریم و اومر
واقعی را هم داریم و اوامر تحکمی فرض است و در تقسیم آمده
و در اسلام اصلاً نداریم. حال چون مرحوم سی دست برنمیدارند
تقریباً یک صفحه از عروه منحصر شده به این مسئله و مرتب ان قلت
قلت شده و دوباره به گونهی دیگر تغییر دادند و علی
کل حالٍ اصل اشکال که از نظر ما موهون است، در ذهن مبارک مرحوم سید امده و
نتوانستند جواب دهند و بدون جواب از مسئله گذشتند و چون مرحوم سید است و
باید خیلی به ایشان اهمیت دهیم، تقاضا دارم
مطالعهی دقیقی روی حرف مرحوم سید بکنید و جا
دارد که فردا دوباره در این باره صحبت کنم، انشاءالله.