درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب النکاح

91/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏.
 
 بحث درباره‌ی اين بود که آيا مي‌شود با زنهاي اهل کتاب ازدواج کرد يا نه!
 گفتم که مشهور در ميان فقهاء گفتند ازدواج دائم نمي‌شود و ازواج موقت مي‌شود. و مرحوم صاحب جواهر از کساني است که مي‌گويد ازدواج با زنهاي اهل کتاب، مطلقا جايز است، چه بطور دائم و چه به طور موقّت باشد. همينطور که مطالعه کرديد، مرحوم محقق «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» مي‌فرمايد در مسئله دو دسته روايت است. يک دسته از روايات مي‌گويد جايز نيست و يک دسته از روايات مي‌گويد جايز است. آن رواياتي که مي‌گويد جايز نيست، مربوط به دوام است و آن رواياتي که مي‌گويد جايز است، مربوط به ازدواج موقت است. که ديروز گفتم اين جمع، جمع تبرئي است و اگر دو دسته روايات داشته باشيم و يک دسته بگويد جايز نيست و يک دسته بگويد جايز است، قاعده اقتضاء مي‌کند تصرف در هيئت کنيم و حمل بر کراهت کنيم. و اين قرينه‌ی کراهت هم در روايات ما زياد است که دلالت مي‌کند بر کراهت.
 ديروز گفتم که ولو اينکه مشهور شده روايات به اندازه‌ی توافر براي عدم جواز داريم، اما من نتوانستم يک روايت براي عدم جواز پيدا کنم. ديروز دو روايت خوانديم و ديديم که دلالت براي عدم جواز ندارد. روايت ديگري هم که به آن تمسّک کرده‌اند، امروز مي‌خوانيم و اين هم مانند آن دو روايت، دلالت بر عدم جواز ندارد.
 
 روايت 5 از باب 1 از ابواب ما يحرم بالکفر:
 
 صحيحه عبدالله بن سنان عن أبي عبدالله عليه السلام: مَا أُحِبُّ لِلرَّجُلِ الْمُسْلِمِ أَنْ يَتَزَوَّجَ الْيَهُودِيَّةَ وَ لَا النَّصْرَانِيَّةَ مَخَافَةَ أَنْ يَتَهَوَّدَ وَلَدُهُ أَوْ يَتَنَصَّرَ...
 من دوست ندارم که مسلمان با زن يهودي و زن نصراني ازدواج کند. زيرا مي‌ترسم بچه‌هايش را يهودي يا نصراني کند. اين روايت قطع نظر از اينکه بعد روايات مي‌آيد و الان هم مي‌خوانيم و دلالت بر جواز دارد، اما خود اين روايت از دو جهت دلالت بر عدم جواز ندارد. يکي از جهت «ما اُحِبُّ» که ظهور در «ما اُحِبُّ» کراهت است. من دوست ندارم که مسلمانها از اين کارها کنند. اين يک حرف است و حرف ديگر هم علتي است که در روايت آورده شده است. اينکه من دوست ندارم براي اينکه يک زن ارمني است اما روي بچه‌هاي اين کار مي‌کند و ولو که بچه مسلمان است اما ممکن است اين بچه مسلمان را يهودي کند و چون اين احتمال هست، پس دوست ندارد. لذا خود علت، دلالت بر کراهت مي‌کند. يعني عقد درست است اما بايد کسي که مي‌خواهد با اين زن ارمني يا يهودي ازدواج کند، مواظب باشد که بچه‌هايش را از دست ندهد. معلوم است که بچه‌اي که زير دست يهودي يا نصراني پرورش پيدا کند، نمي‌تواند يک بچه مسلمان حسابي باشد. اين حرف را من بارها به مردهايي که زن سنّي مي‌گيرند، که الان هم در ايران رسم شده که زن افغانستاني مي‌گيرند و يا به عکس، مي‌گويم که حيف است که نطفه‌ی يک مسلمان در شکم يک سنّي باشد و آيا از اين چه چيزي در مي‌آيد. يا به عکس، حيف است که يک نطفه‌ی سنّي در شکم يک مسلمان و يک شيعه باشد و رحم اين مسلمان طاهر و مطهر باشد و با نطفه‌ی سني بخواهد بچه درست شود، چه چيز از اين در مي‌آيد!
 لذا معلوم و مسلم است که زن سنّي مي‌تواند با مرد شيعه ازدواج کند و مرد شيعه هم مي‌تواند با سنّي ازدواج کند، و اما اگر اين مواظبت نباشد، مخصوصاً اگر مادر سنّي باشد، بچه‌ها خراب در مي‌آيند و معلوم نيست که شيعه‌ی حسابي شوند. و علي کل حالٍ، امام «سلام‌الله‌عليه» در روايت صحيح‌السند مي‌فرمايد من دوست ندارم که زن يهودي يا زن نصراني بگيري، براي اينکه مي‌ترسم که اين زن بچه‌هايت را خراب کند.
 ما روايت حسابي در مسئله پيدا نکرديم و نمي‌دانم اين تواتري که اينها مي‌گويند از کجا پيدا شده است و يک روايتي پيدا کنيد که به راستي ظاهرالدلاله باشد و از نظر سند هم صحيح‌السند باشد و بگويد جايز نيست. بنا شد که شما يک رواياتي که ادعاي تواتر شده پيدا کنيد، که من نتوانستم پيدا کنم. حال اگر روايت صحيح السند و ظاهرالدلاله هم پيدا کنيم، اما از آن طرف يک روايات متواتر صحيح‌السند و ظاهرالدلاله بر جواز دلالت مي‌کند. آنگاه خواه ناخواه آن روايت که دلالت بر حرمت دارد، حرمتش از کار مي‌افتد و مکروه مي‌شود.
 يکي از فضلا يک روايتي به من داده است که من روايت را مي‌خوانم تا ببينيم که اگر قابل فکر است، براي فردا بماند و اگر قابل فکر نيست، همين جا برايتان بخوانم.
 روايت را از جامع الاحاديث شيعه در جلد 25، باب 1 از ابواب مناکحه‌ی کفار آورده‌اند.
 ننوشتند که روايت صحيح‌السند هست يا نه. اگر روايت از امام «سلام‌الله‌عليه‌» باشد، يک قاعده‌ی کلي است و ما در رواياتي که از پيغمبر اکرم نقل مي‌شود،‌روايت صحيح‌السند نداريم و هرچه هست، ضعيف السند است، مگر اينکه از طرف اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم» باشد. آنگاه ديگر نمي‌تواند نبوي هم باشد و مثلاً اينست که امام باقر فرمودند قال رسول الله.
 همچنين ما روايت صحيح‌السند از اميرالمؤمنين «سلام‌الله‌عليه» نداريم. اگر از اهل بيت باشد، مانند سکوني که ما او را موثق مي‌دانيم و معمولاً روايات را از امام باقر و امام صادق نقل مي‌کند و اما امام باقر و امام صادق «سلام‌الله‌عليهم» مي‌فرمايند که عن عليٍ و يا مي‌فرمايند عن رسول‌الله. اين روايت موثقه مي‌شود براي اينکه خود امام صادق فرموده از رسول‌الله و يا از اميرالمؤمنين علي«سلام‌الله‌عليه». اما يک روايت پيدا نمي‌کنيم که از طرف اهل بيت نباشد و صحيح‌السند باشد.
 استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي بعضي اوقات يک جمله‌ی تأسف آور مي‌فرمودند و مي‌دانيد که ايشان در اين راه خيلي کار کردند و با همين جامع الاحاديث الشيعه يک خدمت فوق‌العاده بزرگي به عالم طلبگي و عالم اسلام کردند. و ايشان خيلي به اين حرفها وارد بودند. ايشان مي‌فرمودند که به تجربه براي من اثبات شده اينها روايت از اميرالمؤمنين ندارند و آنجا هم که روايت از اميرالمؤمنين دارند، يک خدشه‌هايي هست و مثل اينکه تعمّداً مي‌خواستند اميرالمؤمنين علي «سلام‌الله‌عليه» را پائين بياورند. حال اين را من نمي‌دانم اما مسلّم آقاي بروجردي مي‌فرمودند و درست هم مي‌فرمودند. اينها ششصد روايت در فقه بيشتر ندارند. روايت زياد است و شايد در صحاح ستّه يک ميليون روايت باشد اما ششصد روايت مربوط به فقه است و مابقي اخلاقي يا اعتقادي است؛ و هشتاددرصد اينها به پيغمبر نمي‌رسد و مرسله است و به اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم» هم اصلاً نمي‌رسد و بخاري که بالاترين صحاح ستّه است، گفته من هر روايتي را که مي‌خواستم بنويسم، اول دو رکعت نماز خواندم و بعد روايت را نوشتم. و وقتي از او پرسيدند که چرا از اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم» روايت ننوشتي؛ ساکت شد و نتوانست حرفي بزند. پس در صحيح بخاري از اهل بيت روايت نيست اما نود درصد اين روايتها به پيغمبر اکرم نمي‌رسد بلکه به يکي از صحابي يا تابعي مي‌رسد و اينها روايتي را که از صحابي يا تابعي باشد، صحيح‌السند مي‌دانند و مي‌گويند ولو اينکه به پيغمبر نرسد اما صحيح السند است؛ ولو به تابعي برسد، باز صحيح‌السند است. لذا نود درصد روايات اينها ضعيف‌السند در اخلاقيات است. اما آن ششصد روايتي که در فقه دارند؛ آقاي بروجردي مي‌فرمودند که يک ثلث اين روايتها از کعب الاحبارهاست و يک تبسمي هم مي‌کردند و يک ثلث هم از عايشه است و يک تبسمي هم مي‌کردند و مي‌فرمودند يک ثلث ديگرش مربوط به مسلمانهاست و اما سند صحيح و ظاهرالدلاله در اين ششصد روايت نداريم و همه‌ی آنها مرسله است. لذا رواياتي که از اهل تسنن است و به اميرالمؤمنين و يا رسول الله بخورد، ضعيف‌السند است، مگر اينکه روايت از مکتب اهل بيت باشد که اهل بيت «سلام‌الله‌عليه» روايت را از اميرالمؤمنين و يا از رسول اکرم «صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» نقل کنند.
 روايت اينست:
 عن عليٍ عليه السّلام، انّه قال: انّما أحلّ اللهُ نساء أهل الکتاب للمسلمين، اذا کانَ في نساء الاسلام قلةٌ فلّما کثرت مسلمات‌قال الله عزوجل: وَلا تَنکحُوا المُشرِکَات حتَّي يومنَّ.
 اين روايت دلالت ندارد براي اينکه اصلاً نمي‌فهمم که مضمون روايت يعني چه. حال اگر بفهميم، ما اين «وَلا تَنکحُوا المُشرکات» را معنا کرديم و گفتيم که ظهور در استحباب دارد. براي اينکه مي‌فرمايد: «وَلَاَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّنْ مُّشْرِکَةٍ، وَّلَوْ اَعْجَبَتْکُمْ»، ولو اينکه از اين خانم اهل کتاب هم خوشت بيايد اما اين کار را نکن و به دنبال پيرزن زشت و يا کنيزکي برو و با او ارضاي شهوت کن و اما با زن اهل کتاب نکن.
 اين ظهور آيه‌ی شريفه «وَلا تَنکحُوا المُشرِکَات حتَّي يومنَّ» که ما را حمل بر استحباب کرديم و گفتيم مضمون استحباب است و مضمون وجوب نيست.
 روايت دوم:
 قال: و لا تُمسکوا بعِصَم الکَوافر، و نهي رسول الله‌ عن يتزوج المسلم غير مسلمة و هو يجد المسلمة و ينکح المشرک مسلمة.
 ديروز در اين باره صحبت کرديم و گفتيم اين آيه‌ی (و لا تُمسکوا بعِصَمِ الکَوافِر)، دو سه تا احتمال دارد و احتمال قوي که با آيات قبل و بعد مي‌سازد، اينست که مي‌آمدند و مسلمان مي‌شدند و زنهاي آنها مي‌ماندند و اينها مرتب به دنبال زنهايشان مي‌فرستادند و زنها يا مي‌آمدند و يا نمي‌آمدند. آنگاه خطاب شد که: (و لا تُمسکوا بعِصَمِ الکَوافِر)، اين زنهايي که کافره هستند، رها کن و تو که مسلمان شدي، اين زنها را رها کن تا به حال شرک خود بماند. اگر آمد و مسلمان شد، آنگاه زن توست که مشهور در ميان اصحاب است که گفتند به عقد جديد و بعضي هم گفتند همان عقد اولي کفايت مي‌کند. لذا در (و لا تُمسکوا بعِصَمِ الکَوافِر)، اين دو سه معنا، آيه‌ی شريفه را يک نحو اجمال مي‌دهد و اما به عقيده‌ی ما از قبل و بعد آيه استفاده مي‌شود و مربوط به بحث ما نيست.
 نظير اين دو روايت هست و همين است که مرحوم صاحب جواهر مي‌فرمايند تواتر روايت داريم و روايتها را نقل مي‌کنند و هفت ـ هشت ده روايت است و من سه تا از روايتها را نوشتم. و اما بعد خود صاحب جواهر، يکي يکي روايتها را رد مي‌کند و مي‌فرمايد دلالت ندارد و بعد مي‌فرمايد معارض دارد و معارض آن را نقل مي‌کنند.
 حال ما رواياتي را مي‌خوانيم، روي فرض اينکه ما يک روايات صحيح‌السند و ظاهرالدلاله داشته باشيم که اينها دلالت کنند که ازدواج با يهوديه و با نصرانيه و با مجوسيه جايز نيست.
 علي کل حالٍ (و لا تُمسکوا بعِصَمِ الکَوافِر)، دو سه معنا دارد و يک معنا هم اينست که از خود آيه‌ی شريفه فهميده مي‌شود که اگر مسلمان شدي، بايد به همه و حتي به زنت پشت پا بزني، مگر اينکه زنت هم مانند تو مسلمان شود.
 حال قدري از روايتهايي را که دالّ بر جواز است، مي‌خوانيم و آنگاه ظاهراً مسئله حل مي‌شود. گفتم روي اين فرض روايت مي‌خوانيم که ما يک روايات صحيح‌السند و ظاهرالدلاله داشته باشيم بر اينکه ازدواج با اهل کتاب جايز نيست.
 
 روايت 1 از باب 2، از ابواب ما يحرم بالکفر:
 صحيحه‌ی معاوية بن وهب، عن أبي عبدالله عليه السلام: في الرجل المؤمن يتزوج اليهودية والنصرانية ، فقال : إذا أصاب المسلمة فما يصنع باليهودية والنصرانية ؟
 تا زن مسلمان هست، چرا اين کار را بکني. اگر مي‌خواهي زن بگيري، کم کيش خودت را بگير، چرا زن مسلمان نمي‌گيري؟! اين آقا جواب داد که عاشقم و يا هواي اين خانم به دلم است.
 فقلت له : يكون له فيها الهوى، قال : ان فعلها فليمنعها من شرب الخمر وأكل لحم الخنزير ، ...
 اين کار را بکند اما مواظب باشد که شراب نخورد و يا گوشت خوک را نخورد.
 روايت حسابي دلالت دارد که زن يهودي و يا نصراني گرفتن طوري نيست و اگر آن روايتها مي‌گويد اشکال دارد، براي اينست که او شراب مي‌خورد. اول انقلاب اين چيزها پيدا شد که بعضي از کساني که خيلي بالا بودند، زنهاي خارجي داشتند و اين طرف و آن طرف مي‌گشتند تا براي آنها شراب پيدا کنند و يکي از آنها را با يک ماشين شراب گرفتند و به او گفتند تو که خيلي وجاهت داري، پس اين شرابها چيست؟ گفت زن من نصراني است و عادت به شراب دارد، لذا شرابها را براي او گرفتم.
 لذا معمولاً اينگونه است که زن يهودي و يا نصراني است و شراب را حلال مي‌داند و يا گوشت خوک را حلال مي‌داند.
 حضرت فرمودند اگر مي‌خواهي او را بگيري، لاأقل او هم غذاي تو شود و نه اينکه تو هم غذاي او شوي.
 
 روايت 3 از باب 2، از ابواب ما يحرم بالکفر:
 صحيحه محمد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام: لاينبغى للمسلم ان يتزوج يهودية ولانصرانية وهو يجد مسلمة حرّة أو أمة.
 کلمه‌ی «لاينبغي» ظهور در کراهت دارد. سزاوار نيست آن زماني که زن مسلمان باشد و يا أمة باشد و بتواند يک زني بخرد، ولي به دنبال يهودي برود. علاوه بر اينکه کلمه‌ی «لاينبغي» دلالت بر جواز و بر کراهت دارد، بر اين هم دلالت مي‌کند که مثلاً زنهاي مشرکين و نصراني زياد بودند و حضرت فرمودند اگر زني جز يهوديه پيدا نکني، سزاوار نيست که اين کار را بکني و اگر هم پيدا کني، نه تنها سزاوار نيست بلکه بايد اين کار را نکني. نمي‌گويم اين مفهوم دارد اما ظهور روايت اينست که اگر پيدا مي‌کني که اين کار را نکن و اگر هم پيدا مي‌کني، باز سزاوار نيست که اين کار را بکني و به دنبال زشت‌ها و پيرها و أمة و امثال اينها برو و حيف است که يک مسلمان با يک زن يهوديه ازدواج کند.
 اين رواياتي که مي‌خوانم از نظر سند و دلالت خيلي بالا هستند.
 
 روايت 4، از باب 2،‌از ابواب ما يحرم بالکفر:
 صحيحه يونس بن عبدالرحمان: لا ينبغي للمسلم أن يتزوج امرأة من أهل الکتاب؛
 به راستي سزاوار نيست که اين کار شود. من راجع به سني و شيعه هم در رساله نوشتم و هم مرتب از من سوال مي‌کنند، من مي‌گويم سزاوار نيست که اين کار شود که يا زن سني بگيرد و يا زن شيعه با مرد سني ازدواج کند. حضرت هم راجع به اهل کتاب فرمودند سزاوار نيست که « أن يتزوج امرأة من أهل الکتاب ».
 نظير اين سه روايت، بيست روايت هست. آن رواياتي هم که سه تا از آنها نوشتم و دلالت بر ممانعت مي‌کرد، بيست روايت است. الاّ اينکه من گفتم که يک روايت پيدا نکردم بر اينکه دلالت بر حرمت کند. حال بفرماييد آن بيست روايت است و ديگري هم بيست روايت است. حال مي‌خواهيم جمع بين روايات کنيم؛ علاوه بر اينکه در خود روايتها خوابيده که چطور جمع کند. يعني حمل کن بر کراهت. يکي از اين سه روايتي که خواندم، اين بود که بچه پيدا مي‌شود و وقتي بچه پيدا شد، اين بچه‌ی تو را نصراني مي‌کند. پس سزاوار نيست که اين کار را بکني. در اين سه روايتي هم که خواندم، کلمه‌ی «لاينبغي» ظهور دارد به اتّفاق همه و فقط مرحوم آقاي خوئي است که مي‌فرمايد کلمه‌ی «لاينبغي» اگر معارضي پيدا کرد، حمل بر حرمت کنيم، و الاّ مشهور در ميان اصحاب را اگر بخواهيم فارسي هم بخوانيم، مي‌گوييم سزاوار نيست، يعني حمل بر کراهت مي‌کنيم. لذا علاوه بر اينکه خود اين روايتها مي‌گويد کراهت، يعني در خودش جمع دارد و علاوه بر اين جمع عرفي دارد. جمع عرفي اينست که يک دسته روايات مي‌گويد جايز نيست و يک دسته روايات مي‌گويد جايز است و آن رواياتي که مي‌گويد جايز نيست، ظهور در حرمت دارد و آن رواياتي که مي‌گويد جايزاست، نصّ در جواز است. حمل ظاهر بر نصّ اقتضاء مي‌کند که روايتها را حمل بر کراهت کنيم.
 ما بايد راجع به اهل بيت خيلي بالا باشيم. مثلاً نرجس خانم را بالاترين خانمها در ميان تمام زنها بدانيم و الاّ اگر اين نباشد، ما در شيعه گري لنگيم. شيعه‌اي که بخواهد مادر امام زمانش را گبري بداند، اين شيعه نيست و يک سنّي به تمام معناست. بنابراين هيچگاه در فقه، اعتقادات را جلو نياوريد. اعتقادات ما يک اعتقاداتي است که مو زير درزش نمي‌رود و از هر فولادي، فولادتر است و الحمدلله علماي بزرگ چه زحمتها کشيدند و اين کتابهاي اعتقادي را نوشتند و حيف که ما راجع به آن مطالعه کم داريم.
 بحث فردا راجع به اينست که گفتند متعه اشکال ندارد. روايات متعه را فردا مي‌خوانيم. انشاء الله.
 و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد