درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب النکاح

90/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏
 
 در مسئله 43، فرمودند: لایَدخُلُ الولد علی أبی اذا کانت عندَهُ زوجةُ الاّ بَعد الاستیذان، ولا بأس بدخول الوالد علی ابنه بغیر اذنِهِ.
 اگر پسر بخواهد بر پدرش وارد شود، باید اجازه بگیرد؛ در آن وقتی که خانم پیش پدر باشد، اما به عکسش لازم نیست. اینکه پدر اجازه بگیرد لازم نیست و بدون اجازه میتواند بر پسر وارد شود. آیا مرادشان آنجاست که اذا کانت عنده زوجةُ به قرینه آن بالا و یا نه.
 عبارت ایهام دارد و باید فرموده باشند: لایَدخُلُ الولد علی أبی اذا کانت عندَهُ زوجةُ الاّ بَعد الاستیذان، ولا بأس بدخول الوالد علی ابنه بغیر اذنِهِ اذا کانت عندَهُ زوجةُ. اما این اذا کانت عندَهُ زوجة را راجع به ولد دارند اما راجع به والد ندارد.
 نمیدانم آیا به آیه استیذان تمسّک کردند یا نه؟! ظهور عبارت اینست که تمسّک کردند و آیه استیذان میگوید باید با اجازه وارد شویم. آیه استیذان راجع به اولاد که بخواهد بر پدر و مادر وارد شود، فرموده اگر بالغ نباشد، استیذان و اگر هم بالغ باشد، استیذان است. آیه استیذان عکسش را هم میفرمایند. اگر پدر بخواهد بر پسر وارد شود، باید اجازه بگیرد.
 مرحوم سیّد میخواهند با یک روایتی آیه استیذان را تخصیص دهند، یعنی میخواهند به آیه استیذان عمل کنند و این برای ما خیلی خوب است که مثل مرحوم سیّد در اینجا آیه استیذان را آوردند و فتوای وجوب هم روی آن دادند و همان که قبلاً ما به آیه استیذان تمسّک میکردیم و میگفتیم بچهها حق ندارند در سه موقع بر پدر و مادر وارد شوند.
 مرحوم سیّد در اینجا مثل اینکه از آیه استیذان بالاتر از این فهمیدند. همین مقداری که زن و شوهر در یک اطاق باشند و بچه بخواهد وارد شود، باید اذن بگیرد و بالغ و غیربالغ هم ندارد. لایَدخُلُ الولد علی أبی اذا کانت عندَهُ زوجةُ؛ لذا اگر ایشان به آیه استیذان تمسّک کرده باشند، آیه استیذان را اعم گرفتند از وقت خصوصی و وقت غیرخصوصی. مطلقاً اگر بخواهد وارد شود، باید اجازه بگیرد. مرحوم سیّد بلوغ و غیربلوغ را هم نفرمودند. آیه استیذان هم همینطور است. غیربالغ را اول میگوید و بعد میفرماید: اذا بَلَغَ الحُلُم فلیَستأذنوا. اگر بالغ شدند، معلوم است که هر کسی بخواهد بر کسی وارد شود، باید اجازه بگیرد. و اما این جمله بعدشان که پدر میتواند بر پسر وارد شود؛ اگر مرادشان آنجا باشد که در وقتی که زن پسر در پیش اوست، مطلق دارند که ولا بأس بدخول الوالد علی ابنه بغیر اذنِهِ، خواه زنش با او باشد و خواه نباشد، اشکال ندارد که سر زده وارد شود. باید آیه استیذان را تخصیص بدهند برای اینکه آیه استیذان که تخصیص ندارد و فرقی بین پدر و پسر ندارد. اذا بَلَغَ الحُلُم فلیَستأذنوا؛ هرکس بخواهد بر کسی وارد شود، باید اجازه بگیرد. وقت خصوصی باشد یا وقت خصوصی نباشد.
 یک روایت هست که ظاهراً مرحوم سیّد میخواهند با این روایت آیه استیذان را تخصیص دهند. روایت را بخوانیم و ببینیم که دلالتش چقدر خوب است.
 روایت 1 از باب 120 از ابواب مقدّمات نکاح: ویَستأذن الرجل على ابنه واخته إذا کانتا مُتزوجتین.
 این روایت 1 از باب 120 بود الاّ اینکه روایت 1 از باب 119 میگوید: یَستأذنُ الرجل اذا دخلَ علی أبیه و لا یستأذن الأب عَلی ابن.
 ظاهراً مرحوم سیّد روی همین فتوا دادند برای اینکه روایت مرحوم سیّد عین روایت است. مرحوم سیّد میفرمایند: لایَدخُلُ الولد علی أبی اذا کانت عندَهُ زوجةُ الاّ بَعد الاستیذان، ولا بأس بدخول الوالد علی ابنه بغیر اذنِهِ. صحیحه خراز هم همین است: یَستأذنُ الرجل اذا دخلَ علی أبیه و لا یستأذن الأب عَلی ابن.
 اگر پدر بخواهد بر پسر وارد شود، لازم نیست که اجازه بگیرد. این روایت یَستأذنُ الرجل اذا دخلَ علی أبیه، این را ندارد که اذا کانت عندَهُ زوجةُ و این را مرحوم سیّد از کجا آورده است! اگر ما باشیم و روایت، میگوید: یَستأذنُ الرجل اذا دخلَ علی أبیه، خواه زن این أبیه در پیش او باشد یا نباشد. و لا یستأذن الأب عَلی ابن، خواه زن این پسر در پیش پسر باشد یا نباشد، لازم نیست.
 روایت 1 از باب 120 میگوید: ویَستأذن الرجل على ابنه واخته إذا کانتا مُتزوجتین. که این باید به جای اخته، ابنته باشد. البته این احتمال من است برای اینکه همه آنها چه مرحوم شیخ در تهذیب و چه مرحوم فقیه روایت را همینطور نقل کردند که: ویَستأذن الرجل على ابنه واخته إذا کانتا مُتزوّجتین. این میگوید اذن میخواهند و آن یکی میگفت اذن نمیخواهد. اگر حمل کنیم که آن روایت که میگوید یَستأذنُ الرجل اذا دخلَ علی أبیه و لا یستأذن الأب عَلی ابن؛ آنجا را میگوید که زنش در پیش او نباشد. حسابی جمع بین دو روایت میشود. آن مطلق است و این مقیّد است و حمل مطلق بر مقیّد این میشود که اگر عروسش در پیش پسرش است، باید اجازه بگیرد، اما اگر عروسش در پیش پسرش نیست، لازم نیست که اجازه بگیرد. نمیدانم مرحوم سیّد چه کرده است. اگر ما باشیم و آیه شریفه و این دو روایت؛ آیه شریفه میفرماید هرکسی که میخواهد بر کسی وارد شود، باید اجازه بگیرد، حتی بچه نابالغ. اما راجع به بچه نابالغ میفرماید در وقت خصوصی، ولی بعد میفرماید فاذا بَلغ الحُلُم فلیستأذنوا، هرکسی میخواهد بر کسی وارد شود، باید اجازه بگیرد. سرزده وارد شدن، نمیشود. اینکه ما حمل بر استحباب هم بکنیم، وجهی ندارد و چرا حمل بر استحباب کنیم. آیه شریفه دالّ بر وجوب است و دست برداشتن از این وجوب، وجهی ندارد و خود مرحوم سیّد دست برنداشتند، برای اینکه میفرمایند که لایَدخُلُ الولد علی أبی اذا کانت عندَهُ زوجةُ، واجب است. لذا آیه شریفه میفرماید کسی سرزده بر کسی وارد نشود. در وقتهای خصوصی، بچهها هم سرزده وارد بر پدر و مادرشان نشوند. شما هرچه بتوانید تخصیص دهید، باید این آیه را تخصیص دهید و روایت اول که از صحیحه خراز است که خراز دو روایت نقل کرده یکی این روایت را نقل کرده که: یَستأذنُ الرجل اذا دخلَ علی أبیه و لا یستأذن الأب عَلی ابن؛ که این ولا یستأذن الأب علی ابن، این را ندارد که اذا کانت عندَهُ زوجةُ. اما تخصیص دادن، نمیدانم که این روایت تخصیص ندارد؛ برای اینکه ولو شما هم نگویید واجب است اما ادب که هست و ما بگوییم ادب را مراعات کن الاّ در اینجا، آیا میشود این را گفت؟! اگر نشود این را گفت عامّ ما قابل تخصیص نیست، و خلاف ادب که هست. برای اینکه ممکن است وضع پسری به گونهای باشد که نخواهد پدرش بر او وارد شود و پدر باید یاالله بگوید یا پسر خودش را جمع و جور کند تا پدرش وارد شود و اما همینطور سرزده وارد شدن، خلاف ادب است.
 قرآن میگوید: فاذا بَلغ الحُلُم فلیستأذنوا، همه باید وقتی بر کسی وارد میشوند، یا الله را بگوید و خلاصه اجازه بگیرد.
 از روایات میفهمیم که وقتی پیغمبر اکرم (ص) وقتی میخواستند بر زهرا(س) وارد شوند، دست به در میگذاشتند و میگفتند: السّلام علَیکُم یا أهل البیت النُبوة. زهرا (س) جواب میداد، اما باز وارد نمیشدند و میفرمودند: اتأذن لی!. آنگاه حضرت زهرا (س) اجازه میدادند و پیغمبر وارد میشدند. آنگاه همه اینها را ما بگوییم مستحب؛ خوب شما بگویید مستحب برای اینکه ادب است. حال این مستحب را بخواهیم تخصیص دهید و بگوییم پدر هرجا میخواهد وارد شود؛ پس روش پیغمبر را چه کنیم. این را هم بگوییم حمل بر استحباب میکنیم. حمل بر استحباب کنید، حال این روایت را بخواهید تخصیص بزنید که عام، فاذا بَلغ الحُلُم فلیستأذنوا. اگر عامّتان قابل تخصیص هست که بزنید و اگر عام قابل تخصیص نیست، پس چگونه میخواهید تخصیص بزنید. پس چیزهایی که باید در ادب مراعات شود و ما بگوییم خلاف ادب است، طوری نیست اما خلاف ادب است به خاطر این روایت. بگوییم باید اجازه بگیری الاّ پدر راجع به پسر ولو خلاف ادب هم هست، طوری نیست. انصافاً نمیشود این را گفت. وقتی نتوانید تخصیص بزنید یعنی عامّ ما، ابای از تخصیص دارد. عموم آیه شریفه به حال خود باقی میماند. مخصّص ما لاأقل مشتبه است و لاأقل مُجمل است و نمیتواند عموم آیه را تخصیص بزند. آیه میفرماید بچه های ممیّز وقتی میخواهند وارد شوند، در سه زمان یعنی در وقتهای خصوصی باید اجازه بگیرند. به قول قرآن در وقتهایی که لباس خواب دارند و نه لباس روز، تَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ مِّنَ الظَّهِيرَةِ. این ادب قرآن است. بعد قرآن میفرماید امّا اگر این بالغ شد، بچه و پدر و پسر ندارد، همه و همه باید اجازه بگیرند و وارد شوند، خواه وقت خصوصی باشد و یا نباشد و زنش در پیش او باشد یا نباشد و یا موقع خوابش باشد یا موقع خوابش نباشد، بالاخره در همه وقت باید اجازه بگیرد. اگر شما بخواهید نه بگویید؛ باید دو کار کنید. یکی اینکه بگویید اصلاً به قول صاحب جواهر که در یک جا گفتند، این آیه اصلاً ادب را مراعات کرده است، یعنی اخلاقی است و فقهی نیست. صاحب جواهر باید این را اثبات کنند، هرچه ادب است، استحباب است و هرچه اخلاق است، استحباب است، نمیشود اینها را گفت پس چرا دست از ظهور آیه برداریم. فاذا بَلغ الحُلُم فلیستأذنوا؛ که در اولش اینست که: لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ؛ دست از این لیستأذن و فلیستأذنوا برداشتن به صرف اینکه بگوییم ادب است؛ بله ادب است اما چرا واجب نباشد. حال شما میخواهید تخصیص دهید و بگویید پدر این بی ادبی را بکند، اصلاً اگر هم نخواهد تخصیص بزند، من نمیدانم که آیا میشود به چنین روایتی عمل کرد که بگوید بی ادبی کن یا پدر بی ادبی باش و وارد بر پسر شو.
 لذا حسابی مصداق ادب است. اینکه بعضی از بزرگان مثل صاحب جواهر و یا یکی از اینها که میفرمایند این یک احترامی به پدر است. ما نمیفهمیم که این چه احترامی به پدر است که به پدر بگویند وقتی میخواهی به پسر وارد شوی، بگو یا الله، یا بگو السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته و بگویید آیا اجازه میدهی وارد شوم یا نه. تا اینکه کلید داشته باشد و کلید را به در بزند و وارد شود و بدون یا الله وارد اطاق شود و عورتین پسر پیدا باشد، یا پسر خوابیده باشد و حال اینکه بلند شود را نداشته باشد. کدام یک از اینها بهتر است؟ کدام یک از اینها احترام است؟ آیا میشود گفت برای احترام به پدر به او بگوییم که بی ادب باش. آیا میشود این را گفت؟! صاحب جواهر یا مرحوم آقای حکیم میفرمایند، اینکه این روایت میگوید لازم نیست، معنایش اینست که پدر بی ادب باش و احترام تو اینست که بی ادبی کنی، آیا میشود این چیزها را گفت؟!
 بنابراین اینطور میشود که ادب مراعات شود، به گونهای که بچههای ممیّز وقتی میخواهند بر پدر و مادر که در وقت خصوصی هستند، سرزده وارد نشود. برای اینکه ممکن است تَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ مِّنَ الظَّهِيرَةِ، این چشمش به بدن مادر بیفتد و کمی بالاتر ممکن است کاری کنند و این بچه ببیند و این برای او خیلی بد است. اما در بالغها، همه مثل هم هستند و ادب اقتضاء میکند که هرکسی بخواهد بر کسی وارد شود، باید اجازه بگیرد. همه باید از هم اجازه بگیرند. حتی راجع به زن و شوهر هم باید بگوییم ادب را مراعات کنند و سرزده وارد نشوند برای اینکه ممکن است زن نخواهد که شوهرش او را به این حالت ببیند، به عکسش هم همین است. وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ.... . خوب چرا ما از اینها دست برداریم. وقتی چنین باشد و ما بخواهید این دو روایت را با هم تقیید کنیم، مثل اینکه نمیشود و مخصوصاً اینکه روایت خراز صحیح السند است و دو روایت نقل کرده و مضمون دو روایت یک چیز است و من خیال میکنم که نتوانسته خوب ضبط کند و وقتی نتوانسته ضبط کند، همان میشود که: یَستأذنُ الرجل اذا دخلَ علی أبیه، این را ضبط کرده و بعد در روایت بعدی میگوید: یَستأذنُ الرجل علی ابنه و ابنته. بالاخره میگوید یستأذن. و اما اگر با این چیزها ما بخواهیم عمل به روایت کنیم، نمیشود و اگر بخواهیم تخصیص روایت دهیم، ابای از تخصیص دارد. پس چه بهتر که آیه را بگیریم و بگوییم هرکسی میخواهد بر کسی وارد شود،باید اجازه بگیرد. ادب انسانیت چنین اقتضا دارد. ظاهراً اگر اینطور که عرض میکنم، بگوییم خوب در میآید و اگر مرحوم سیّد فرموده بودند: لایَدخُلُ الولد علی أبی اذا کانت عندَهُ زوجةُ، حتی اینها را هم نگفته بودند و فرموده بودند: لایدخُلُ احداً علی احد الاّ بالاستیذان.
 دیروز ایشان تمسّک به قرآن کرده بودند و ای کاش اینجا هم تمسّک به قرآن میکردند. لایدخُلُ احداً علی احد الاّ بالاستیذان قال الله تبارک و تعالی، لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ ثلاث مرات و تا میرسد به اینجا، وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الذّین مِن قبلِکُم. ظاهراً اگر مرحوم سیّد اینطور فرموده بودند خیلی بهتر بود.
 مسئله 44: میفرمایند: یُفَرَّقُ بَیْنَ الصِّبْیَانِ فِی الْمَضَاجِعِ إِذَا بَلَغُوا عَشْرَ سِنِینَ.
 فتوا میدهند که بچهها ولو دو خواهر، ولو دو برادر، ولو خواهر و برادر، اگر بخواهند با هم در رختخواب بخوابند، نمیشود و این مختص زن و شوهر است مگر بچههایی که تمییز خوب و بد ندهند و یُحسن و یَصف نباشند. فتوا هم روی این هست و روایت هم روی این هست، که روایتش را میخوانیم.
 روایت 1 از باب 128 از ابواب مقدّمات نکاح: الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیَّةُ وَ الصَّبِیَّةُ وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیَّةُ یُفَرَّقُ بَیْنَهُمْ فِی الْمَضَاجِعِ لِعَشْرِ سِنِینَ.
 خواه محرم باشند یا نامحرم باشند. وقتی به ده سال رسید، اینها باید در یک رختخواب نخوابند، ولو خواهر و برادر باشند یا دو خواهر باشند و یا دو برادر باشند و یا نامحرم باشند. روایت برای تأکید است که همه را تکرار میکند.
 مرحوم سیّد میفرمایند روایت ستّ سنین هم داریم. عبارت مرحوم سیّد اینست که: یُفَرَّقُ بَیْنَ الصِّبْیَانِ فِی الْمَضَاجِعِ إِذَا بَلَغُوا عَشْرَ سِنِینَ و فی روایَةِ اذا بَلَغُوا ستّ سنین.
 این ظاهراً فتوا نیست. میفرماید وقتی ده ساله باشند، باید از هم جدا شوند اما بهتر اینست که شش سال به آن طرف از هم جدا باشند، برای اینکه روایت داریم. یعنی آنچه فتوا میدهند ده ساله است و آنچه احتیاط میکنند، شش ساله است. روایتش هم همین است که خواندم و روایت شش سال هم داریم. مرحوم صدوق در من لایحضر، میفرمایند که: الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیَّةُ وَ الصَّبِیَّةُ وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیَّةُ یُفَرَّقُ بَیْنَهُمْ فِی الْمَضَاجِعِ اذا بَلَغُوا ستّ سنین.
 روایت از جازمات صدوق نیست و چون از جازمات صدوق نیست، نمیشود به آن عمل کرد، الاّ اینکه تسامح در ادلّه سنن، بگوییم مستحب است. همه اینها خوب است. مرحوم سیّد هم روی اینها فتوا دادند و حمل بر استحباب کردنش هم وجه ندارد. اما یک حرف دیگر هست که این ستّ سنین و عشر سنین خصوصیت دارد یا از باب مصداق است. اگر اینطور که من عرض میکنم، بگویید، برمیگردد به اینکه آنجا که احتمال مفسده باشد، ولو سه چهار ساله، باید در یک رختخواب نخوابند. اگر این حرف مرا بزنید، آنگاه هم معمّم است و هم مخصّص. آنگاه این میشود که بچههای ممیّز که یُحسن و یَصف، که احتمال مفسده باشد، در یک رختخواب نخوابند. حال سه چهار ساله باشند یا هفت ـ هشت ده ساله باشند یا هرچه. روایت را برگردانیم به احتمال مفسده و عدم احتمال مفسده یعنی برگردانیم به ریبه و غیرریبه. اگر احتمال مفسده داریم، مخصوصاً در بچههای این زمان و ماهوارهها و این فیلمهای تلویزیون و این مدارس و این حرفها در مدرسهها، ما بگوییم در یک اطاق خوابیدن اینها هم نمیشود. وقتی احتمال مفسده شد، آنگاه خواهر و برادر ولو غیربالغ و یا دو خواهر یا دو برادر، نمیتوانند در یک اطاق هم بخوابند. من خیال میکنم اگر حرف مرا بزنید، آنگاه این روایت که یکی ضعیف السند است و یکی تمام السند است، آنگاه همه اینها میشود سالبه به انتفاع موضوع و بگوییم: الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیَّةُ وَ الصَّبِیَّةُ وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّبِیَّةُ یُفَرَّقُ بَیْنَهُمْ فِی الْمَضَاجِعِ بَل فی البَیت، اذا کانَ فیه رَیبه.
 این حرف خوبی است. و این عشر سنین و ستّ سنین از باب مصداق است. هرکجا ریبه هست، نمیشود و هرکجا ریبه نباشد، اشکال ندارد.
 روی این جمله من مقداری فکر کنید، و ببینید که درست است یا نه.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.