درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏
 
 در مسئله پنجم فرمودند که اگر نمیتواند ماسح بر ممسوح کشیده شود، باید جبیره کند و مشهور در میان اصحاب است که وضوی جبیرهای و غسل جبیرهای و تیمم جبیرهای. البته اختلاف عجیبی هم هست که این وضوی جبیرهای، غسل جبیرهای و تیمم جبیرهای یعنی چه. اما آنچه میشود ادعای شهرت بسزا کرد، اینست که اگر مثلاً پشت دست زخم است و چسبی روی این زخم است و نمیشود آن را برداشت و یا مهمتر از اینها اینکه مثلاً رنگکار است و یک رنگهایی که جرم دارد روی ناخن یا کف دست یا پشت دستش است و اینها را نمیتواند بردارد. حال چه کند؟ باید فرض کنیم مثل اینکه چیزی نباشد. چطور اگر نبود، دستها را روی زمین میزد و به صورت و به پشت دستها میمالید، الان هم همینطور بکند. حال ولو اینکه کف دست به همه پشت دست نمیرسد، اما روی همان چسب یا روی همان رنگ که برسد کفایت میکند.
 درباره وضو و غسل روایت داشتیم و سابقاً هم صحبت کردیم، در باب تیمم هم روایت داریم. یک روایتی هست، روایت عبدالعلی از امام صادق (سلام الله علیه) است. مرحوم آقای خوئی میگویند روایت ضعیف السند است. درحالی که روایت، صحیح السند است. برای اینکه این عبدالعلی را مفید (رضوان الله تعالی علیه) در ارشاد توثیق میکند و آنهم یک توثیق فوق العاده مهمی؛ و اگر مرحوم مفید مهم تر از مرحوم شیخ طوسی نباشد، کمتر هم نیست. علاوه بر این، ابن ولید که یک رجالی است و خیلی سختگیر هم هست، مثل همین مرحوم آقای خوئی که در رجال خیلی سختگیر هستند، این ابن ولید هم خیلی سختگیر است و این آقا را توثیق میکند. دو شاگرد ابن ولید، یکی مرحوم صدوق در من لا یحضر و یکی هم ابن نوح که او هم هم شاگردی مرحوم صدوق بوده و کتاب رجال هم دارد و اهل کار بوده و این دو نفر هم تبعاً از استادشان این را توثیق میکنند. اما اینکه مهمتر از همه اینهاست، اینست که عده ای از بزرگان که در این عده، اصحاب اجماع هم هست، این را توثیق میکنند. لذا ضعف روایت، ظاهراً وجهی ندارد و باید بگوییم صحیحه عبدالعلی. اگر کسی اشکال کند، باز عمل اصحاب جبر سند میکند. لذا از نظر روایت، از نظر سندی باید بگوییم که اشکال نداریم. دلالت روایت هم خیلی خوب است.
 روایت پنج از باب سی و نه از ابواب وضو: قلتُ لأبی عبدالله (علیه السلام): عثرت فانقطع ظفری؛ دستم به جایی گرفت و ناخنم کنده شد. فجعلت علـی اصبعی مرارة فکیف اصنع بالوضوء قال (ع): یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ، قال اللّه تعالی: «و ما جعل علیکم فی الدّین من حرج» امسح علیه. مسح کن بر همان مراره، یعنی بر همان پارچه دوایی که روی انگشت است؛ بر همان مسح کن. روایت در باب وضوست اما عموم علت، آن را هم در باب غسل میآورد و هم در باب تیمم. اگر مثلاً همین بود که حضرت فرموده باشند که امسح علی المراره فی الوضوء، ممکن بود کسی بگوید که از باب وضو به باب غسل و تیمم نمیتوانم بروم که آن هم خصوصیت ندارد و از جاهایی که حسابی میشود القای خصوصیت کرد، اینجاست. اما آنچه مهم است، اینکه آقا علت آوردند. لازم نبود امام صادق (ع) علت بیاورند. شاید علتی که آوردند برای همین بود که او از وضو سؤال کرد و حضرت از وضو و غسل و تیمم، هر سه جواب دادند با جمله یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ، قال اللّه تعالی: «و ما جعل علیکم فی الدّین من حرج»، یعنی با این عموم علت. این میشود که در وضو و غسل و تیمم، اگر نشود ماسح بر ممسوح کشیده شود و اگر نتوانیم همه بدن را غسل بدهیم برای اینکه مانع دارد، آنگاه امسح علی المراره، میگوید دست بکش روی همان مانع. بنابراین اجماع هم در مسئله هست و علاوه بر اینکه اجماع هست و علاوه بر اینکه شهرت بسزا، جبر سند میکند و علاوه بر اینکه خود عبدالعلی موثقه است، با این تقریبی که عرض کردم باید بگوییم همینطور که وضوی جبیرهای داریم، غسل جبیرهای داریم. همینطور که غسل جبیرهای داریم، تیمم جبیرهای هم داریم. این هم مسئله چهارم.
 مسئله پنجم: فرمودهاند: إذا خالف الترتيب بطل وإن كان لجهل أو نسيان. دیروز دربارهاش صحبت کردم که ترتیب شرط است و در این شکی نیست. اگر کسی عمداً اول پشت دست را مسح کند و بعد صورت را مسح کند، این تیممش باطل است. حال تیمم باطل است یا به خاطر آن اجماعی است که داشتیم و دربارهاش صحبت کردیم و یا به آن قاعده عرفیتی که ما دو روز قبل گفتیم که فعل امام، قول امام پیاده میشود روی متعارف و متعارف اینست که اول صورت و بعد پشت دو دست، بنابراین اگر کسی عمداً اول پشت دو دست و بعد صورت را مسح کند، تیمم باطل است. اما اگر این جهلاً باشد یا نسیاناً باشد، اگر کسی حدیث رفع را نیاورد، تیمم باطل است. لذا حرف مرحوم سید درست میشود که إذا خالف الترتيب بطل وإن كان لجهل أو نسيان، و اما اگر کسی قاعده رفع را بیاورد، رُفع مالایعلمون، ترتیب را برمیدارد. برای این تیمم بدون ترتیب لازم میشود. رفع نسیان، ترتیب را برمیدارد و برای این واقعاً تیمم بدون ترتیب واجب است. در باب رفع گفتیم، حال یا تقبُّل ناقص به جای کامل و یا بالاتر رفعیّت از تکلیف منجز که مولا رفعیت از تکلیف میکند به خاطر یک امر اهمی. بالاخره برای این جاهل و برای این ناسی، آنچه واجب است تیمم بدون ترتیب است. وقتی چنین باشد، در تیمم بدون ترتیب برای این طهارت پیدا میشود. و ما رفع مالایعلمون را اختصاص دهیم به تکلیف و نه به وضع، ظاهراً وجهی ندارد و دیروز میگفتیم در اینجاها که چهار پنج مورد است که مرحوم سید حدیث رفع را راجع به جاهل و ناسی جاری نمیکنند، روی مبنای خودشان هم باید جاری کنند اما حالا چه شده که اینجاها روی مبنای خودشان هم جلو نیامدند و حدیث رفع را جاری نکردند، دیگر چون خواجه حافظ نیست ما را، معلوم نیست ما را. آنچه ما میگوییم و ما را معلوم است، اینکه اگر جهلاً یا نسیاناً ترتیب را فراموش کرد، ما میگوییم این تیمم صحیح است و طهارت آور است برای اینکه جهل و نسیان، موجب رفعیت از تکلیف مُنجس است. این هم از این مسئله.
 
 مسئله ششم: فرمودند: یَجوزُ الاستنابه عند عدم الامکان المباشرة. که اشارهای هم دیروز شد. بعد طرز استنابه را مرحوم سید اینطور میگویند که: یجوز الاستنابة عند عدم إمکان المباشرة ، فیضرب النائب بید المنوب عنه ویمسح بها وجهه ویدیه، وإن لم یمکن الضرب بیده نفسه. اگر میشود دو دست آن مریض را میگیرد و به صورت مریض میکشاند و اگر نمیتواند مثلاً دست شکسته و به گردنش آویزان است و نمیتواند این کار را بکند، خود نائب دستهای خودش را روی زمین میزند و صورت این را تیمم میدهد و بعد هم دو دست شکستهاش را تیمم میدهد. این طرز تیمم است. این مشهور نزد اصحاب است و روایت هم در مسئله هست. هم در باب غسل و هم در باب وضو و هم در باب تیمم. در باب تیمم روایاتش کم است. یک روایت چند روز قبل خواندیم که از حضرت سؤال کردند یک کسی مجدور بوده یعنی دانههایی که میگویند جُدُر به بدنش بوده و آب برایش ضرر داشته و او را میکشته. اینها آن کسی را که مجدور بوده تیمم دادند و او را کشتند. حضرت فرمودند آدم کشی کردید. چرا سؤال نکردید و چرا تیممش ندادید. آن روایت که چند روز قبل خواندیم، دلالتش خیلی خوب است. سندش که احمد بن هلال بود و درست کردیم و دلالتش هم خیلی عالیست. یک روایت دیگر هم هست، مرسله ابن ابی عمیر.
 روایت ده از باب پنج از ابواب تیمم: عن أبی عبدالله علیه السلام، سند روایت ولو مرسله است اما مرسلش ابن ابی عمیر است و مشهور در میان اصحاب است که مرسلات ابی ابی عمیر حجت است. حال علاوه بر اینکه اصحاب اجماع است اما بزرگان و اهل رجال و اهل درایه گفتند که علاوه بر اینکه اصحاب اجماع است و روایتش هم حجت است، بخصوص ابن ابی عمیر حجت است. لذا باید بگوییم مصححه ابن ابی عمیر و نباید بگوییم مرسله. از نظر رجالی باید بگوییم مصححه ابن ابی عمیر. پس روایت از نظر سند درست است.
 روایت اینست: عن أبى عبدالله علیه السلام قال: یویمم المجدور والکسیر إذا أصابتهما الجنابة. مجدور و دست شکسته را تیمم میدهند. اگر این جُنُب شد، او را تیمم میدهند. معمولاً آنجاست که نتوانند غسلش بدهند. یعنی مجدور که آب برایش ضرر دارد و آن کسیره را هم باید فرض کنیم آنجا که آب برایش ضرر دارد و الاّ اگر آب ضرر نداشته باشد که باید غسلش دهند. اما در جایی که آب ندارد و آب برایش ضرر دارد، فرمودند که این را تیمم میدهند. یویمم المجدور والکسیر إذا أصابتهما الجنابة. این معلوم است که یک کسی بگوید که این مختص جنابت است. اما اگر آب ندارد آیا میشود او را تیمم داد یا نه و یا اگر جُنُب نیست، آیا میشود وضویش داد یا نه، باید با القای خصوصیت درست کنیم و اینجاها مسلّم است که قطعاً و خصوصاً القای خصوصیت میشود. اما این فرمایش مرحوم سید را چطور درست کنیم که اگر میشود دو دست این مجدور یا دو دست شکسته را روی خاک بزنند و به صورت بمالند و اگر نه نائب. این ترتیب را از کجا درست کنیم، دلیل نداریم. برای اینکه آنچه الان روایتش را خواندیم اینست که ما تیممی که به توسط نائب باشد، داریم. اما کیفیت تیمم که آیا دو تا دست او را باید بزنند و یا دو دست نائب کفایت میکند. برای این دلیلی نداریم. گفتند قاعده میسور. که قاعده میسور همین است که مرحوم سید میفرمایند که اول دو دست او را روی خاک بزنند و به صورتش بمالند. المیسور لایسقط بالمیسور. آنگاه اگرنه خود نائب دست به خاک بزند و به صورت این بمالد. حال باز قاعده میسور را ما صحیح میدانیم اما نمیدانم به این اندازه دلالت میکند یا نه. وقتی این نمیتواند تیمم کند، به او میگوییم نائب بگیر یا امام علیه السلام فرمودند که نائب بگیرد، آنگاه اعم است از اینکه دو دست او را بزند و یا دو تا دست خودش را بزند و به صورت او بمالد. علی کل حالٍ، دلیل نداریم اما این حرف در میّت هم آمده است. اما در میّت مشهور در میان اصحاب است و سابقاً هم خواندیم، اینکه لازم نیست دو تا دست میّت را بزند روی خاک و به صورت میّت بمالد، همین که دو تا دست خودش را بزند و به صورت میّت بمالد، کفایت میکند. اما در باب غسل و در باب وضو و تیمم، این ترتیب را گفتند. لذا مثلاً در باب وضو، مثلاً نمیتواند آب به صورتش بزند، یک کسی آب به صورتش بزند و اما او میتواند دست بکشد پس دست بکشد یا میتواند نیت کند پس نیتش را هم بکند. یا در باب غسل یک کسی آب بریزد و او خودش غسلش را بکند. فقط همین قاعده میسور و شهرت است و الاّ اگر شهرت در مسئله نباشد، قاعده میسور را هم کسی بگوید تا این اندازه دلالت ندارد. در قاعده میسور فقط میگویند تیممش بده اما طرز تیمم نیست بنابراین نائب هرطور که این را تیمم بدهد، کفایت میکند. اگر کسی شک هم بکند، برائت میگوید لازم نیست که دستهای این را بزنند روی خاک و به صورتش بمالند، بلکه باید او را تیمم بدهند. برای اینکه نمیدانیم آیا دست زدن این خصوصیت دارد یا نه، رفع مالایعلمون میگوید نه، برای اینکه أقل و أکثر ارتباطی است. میدانیم که باید صورت این تیمم شود و پشت دست این تیمم شود، آیا خودش یا نائبش. اینکه خودش خصوصیت است، نمیدانیم آیا واجب است یا نه، رفع مالایعلمون میگوید نه. اینجا علم اجمالی و استحباب هیچکدام نمیآید برای اینکه در أقل و أکثر ارتباطی نه استحباب میآید و نه اشتغال میآید و نه علم اجمالی. برای اینکه علم اجمالی بین أقل و أکثر است و آنکه علم اجمالی درست میکند بین مُتباینین است و آن علم اجمالی منجز است. و اما علم اجمالی بین أقل و أکثر که نمیتواند منجز باشد. بنابراین راجع به این أقل و أکثر، مثل نماز میبیند. مثلاً نمیدانم که تسبیحات اربع یک مرتبه واجب است یا دو مرتبه واجب است، نمیتوانم استحباب عدم صلاة کنم و نمیتوانم علم اجمالی بیاورم، پس باید چه بگویم؟ یا اشتغال یا برائت. اگر کسی در أقل و أکثر ارتباطی اشتغالی شود، اینجا هم باید اشتغالی شود و اگر در أقل و أکثر ارتباطی برائتی شود، اینجا هم باید برائتی شود. این خلاصه حرف است. مسلّم است که أقل و أکثر است، مثل همه جا و مثل همین مثالی که زدم و با این هیچ تفاوتی نمیکند. مثلاً نمیداند آیا رکعت سوم و چهارم چند تا تسبیع اربعه است. برائت یقینی میخواهیم باید نماز صحیح تحویل دهیم و اگر برائتی شویم میگوییم أقلش مسلم و أکثرش مشکوک. رفع مالایلعمون میآید و میگوید یک تسبیح کفایت میکند. اینطور است که میدانیم این نائب به جای منوبٌ عنه است. اما کیفیت نیابت را نمیدانیم که چطور است. آیا باید دستهای او را به خاک بزند یا نه. رفع مالایلعمون میگوید نه. در نیابت حرف میزنیم یعنی بعد از آنکه فارغ شدیم اینکه نیابت در وضو یا در غسل و در تیمم هست، مثل نماز نیست که نیابت در نماز نیست مگر اینکه بمیرد. حال نیابت هست اما کیفیت نیابت را نمیدانیم، دَوران امر بین أقل و أکثر است و وقتی دَوَران امر بین أقل و أکثر شد، آنگاه نمیدانیم اینکه دستهای این را بزند روی خاک و به صورت بمالد، واجب است یا واجب نیست، رفع مالایعلمون میگوید که واجب نیست. بله شهرت در مسئله هست. تیممش بدهند معنایش اینست که نائب دستها را میزند به زمین و به صورت او میمالد و اما دستهای میت را دستهای زنده را بمالد، به چه دلیل. اگر دستهایش را بمالد تیممش داده و اگر دستهای خودش را به زمین بزند، تیممش داده، حال نمیدانیم آیا حتماً باید دستهای میّت یا دستهای خود مریض را بزند یا نه، أقل و أکثر ارتباطی است. اگر اشتغالی شوید باید حتماً همینطور که مرحوم سید فرمودند،اگر بشود باید حتماً دستهای مریض را روی زمین بزند و اگر نشد، آنگاه دستهای خودش را بزند. اگر برائتی شدید در نیابت أقل و أکثر است، یعنی نمیدانیم دستهای خودش را بزند یا دستهای مریض را. رفع مالایلعمون میگوید دستهای مریض لازم نیست و دست خودش کفایت میکند. اما روی این فرمایش مرحوم سید شهرت است. یعنی شهرت به این معنا که نمیتوانیم ادعای اجماع کنیم برای اینکه مسئله را متعرض نشدند. معمولاً مسئله را متعرض نشدند و لذا مرحوم صاحب جواهر که ادعای اجماع میکنند همین اجماع عدم الخلافی است. اگر کسی از شهرت و اجماع و عدم الخلاف و اینها بترسد، البته احتیاط همین است که مرحوم سید میگویند که اگر میشود دو تا دست مریض را روی زمین میزنند و دستهای مریض را به صورت مریض میمالند و اگر نمیشود آنگاه دستهای خود نائب روی زمین و به صورت مریض مالیده میشود.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.