درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏
 
 پنجم چیز از شرایط تیمم را فرمودند باید از بالا دست بکشد تا پایین؛ و اگر به عکس بکند یا اینکه عرضی بکشد، تیمم باطل است. همینطور که در آن چهار شرط گفتیم، دلیل خاصی نداریم، اما اجماع در مسئله هست.
 صاحب جواهر نه اینکه دلیل بیاورند اما معمولاً صاحب جواهر در آنجاهایی که دلیل نباشد، یک چیزهایی که تقریب به ذهن است، ذکر میکنند. ایشان قیاس کردند به وضو؛ که معلوم است که درست نیست. برای اینکه اگر قیاس به وضو بکند، یکی هم به غسل قیاس میکند. همینطور که در غسل از بالا به پایین شستن شرط نیست. مثلاً طرف راست را اول پا را غسل میکند و بعد تنه را ؛ که مسلّم اشکال ندارد. در باب وضو دلیل هست و روایت هست. البته آن هم در مقابل سنّیها و الاّ لازم نبود که روایت ذکر کنند. چون سنّیها از پایین به بالا میشویند، امام علیه السلام فرموده که نه و باید از بالا به پایین باشد. لذا قیاس صاحب جواهر (رضوان الله تعالی علیه) به وضو، درست نیست و خودشان هم اینطور نیست که قبول داشته باشند. لذا همینطور که خودشان و دیگران فرمودند، اجماع هست. مسلّم در فقه است که تیمم مثل غسل نیست و مثل وضوست و باید از بالا به پایین کشیده شود. یک چیزی در این چهار پنج مسئله هست که شاید انسان بتواند این چیز را جا بیندازد؛ و آن اینست که متعارف باید مراعات شود یعنی اصالة التعارف. و این را جا بیندازیم و بگوییم که اصالة التعارف، یک سیره عرفی است. شارع مقدس هم با عملشان آن سیره را امضا کردند. یعنی اگر به عرف بگویند که فامسَحوا بوجوهِکُم و أیدیکُم؛ این دستها را مثلاً بگذارد روی ابروها و بکشد بالا و ببرد تا رستنگاه. این اگر خنده دار نباشد، غیرمتعارف است. و شارع مقدس هم خودشان وقتی میخواستند تیمم را یاد دهند، پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین (علیهم السلام)، دستهای مبارکشان را میگذاشتند روی رستنگاه مو و تا ابروها میکشیدند. نه عرضی کار میکردند و نه وارونی. و این یک تعارف است. همچنین مثلاً در باب ترتیب که دیروز صحبت کردیم، وقتی که آیه میفرماید فامسَحوا بوجوهِکُم و أیدیکُم، به عرف بگویند تیمم کن؛ اگر سر صورت میرود و بعد سر دستها میرود. اگر اول سر دستها برود و بعد صورت، این غیرمتعارف است. و این را جا بیندازیم و بگوییم یک قاعده کلی اینکه موضوع احکام را از چه کسی باید گرفت. این مسلّم در فقه ماست و مسلّم در اصول ماست که از دقت عقلی نه، از تسامحات عرفی نه، از من درآوریها نه، موضوعات احکام را باید از عرف گرفت. البته عرف دقّی و آن عرف فلسفی که دقت ندارد و غیرمتعارف است. لذا اصلاً موضوع احکام، مسلّم پیش فقهاست که باید از عرف گرفت و این عرف همین تعارفی است که من الان عرض میکنم. این مصداق همان أخذ الموضوع من العُرف است. من خیال میکنم این حرف من حرف خوبی باشد. مثلاً در باب وضو هم همین است. اگر آیه را به دست عرف بدهند ولو الی المرافق دارد، إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى المرافق. اما اگر بدهند دست عرف و به عرف بگویند صورتت را بشوی و دستها را تا آرنج بشوی. این اول صورت را از بالا به پایین میشوید و بعد هم دست را از بالا به پایین تا سر انگشتان میشوید. به عرف میگویند الی المرافق بود. میگوید معنای این الی المرافق اینست که بالاتر از مرفق لازم نیست و معنایش این نیست که از انگشتان بشوی تا بالا تا برسد به مرافق؛ که این غیرمتعارف است. لذا اصلاً سنّیها، حالا علاوه بر اینکه ما روایات صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم که سنّیها را رد میکند و میگوید باید از مرفق شسته شود تا سر انگشتان که اصلاً این یک امر متعارف است و سنّی غیر متعارف است. مثل گذاشتن علی و انتخاب عمر، که یک امر غیرمتعارف است. در باب وضو هم شستن از سر انگشتان تا برسد به آرنج، یک امر غیرمتعارف است. انصاف قضیه اگر به مردم بگویند خلیفه را بگیر، اگر سیاست بازی نباشد، علی را میگیرند و عمر را رها میکنند. این دو دو تا چهار است. لذا انتخاب ولایتش غیرمتعارف است و انتخاب وضویش هم غیرمتعارف است. و من اصلاً از همه شما یک تقاضا دارم که در زندگی متعارف باشید. بعضیها خیلی ترند. بعضیها هم خیلی خشکند. آن تهجّر خیلی بد است که من در جایی یک چیزی از فرمایش علامه مجلسی دیدم که عربی بود اما نمیدانم چطور بود که به اینجا که رسیدم گفتم این خشکه مقدسیها. که این خشکه مقدسیها خیلی بد است. از آن طرف این ترمقدسیها هم خیلی بد است. آن تر مقدسی یک نحو افراطگری است. آن خشکه مقدسی یک نحو تفریط گری است. پس چه چیزی خوب است؟ خیرالأمور أوساطها. این مثال عربها چه مثال خوبی است. در همه چیز ما باید حد توسط را مراعات کنیم. ببینید قرآن راجع به مؤمن چه زیبا میفرماید:
 اذا أنفَقوا لَم یُسرفواو لَم یقتروا و کان بَین ذلک قَواما، اگر شما انفاق را که خیلی از مفسرین همین انفاق را صدقه معنا کردند و گفتند این هم حد توسط. ولی ظاهراً بالاتر از اینهاست و خرج و مخارج است و در این خرج و مخارج نه بُخل باشد و نه افراط و نه تفریط. اگر بخلش باشد خیلی بد است، زیادروی و اسرافگری باشد بد است. پس چه چیز خوب است؟ کان بَین ذلک قَواما.
 در فقه هم همینطور است. بعضی اوقات میبینیم که خیلی خشک و لذا منجر میشود به احتیاط روی احتیاط و یک درد سر عجیبی برای مقلّد درست میکند. بعضی اوقات تفریط میشود. بعضی اوقات افراط میشود. یعنی همه اجماعها را رد میکند و همه ادلّه را با یک دقت فلسفی جلو میآید و به قول صاحب جواهر یک فقه جدیدی درست میکند. در فقه ما آن افراط گری غلط است و تفریط گری غلط است و تعادل و توسط و تعارف بسیار زیباست.
 شما یک دقتی در فقه بکنید، میبینید که آن سیره فقها از قدما و از متأخرین، این تعارف در فقه بوده است. نه جرئت داشتند که مرتب اجماعها را رد کنند و شهرتها را زیر پا بگذارند و فکر خودشان را مقدم بر همه شهرتها بکنند و نه آن دقتهای عقلی را جلو میآورند. نه آن طرفی میافتادند که اصلاً اخباری گری بشود که اخباری گری غیر متعارف است. یعنی آنچه روایت گفته و فکرش هم روی آن نکن و ظاهر روایت را بگیر و اصلاً عقل را به کار نینداز، این اخباری گری میشود. دقتهای فلسفی و دقتهای عقلی، به قول استاد بزرگوار ما آقای برجردی این فلسفه را در اصول آوردند برای اینکه حال بیاید و اتفاقاً باد کرد. انصافاً خیلی حرف خوبی است. لذا در اصول ما نه افراط و نه تفریط. زندگی ما نه خشک مقدسی و نه تر مقدسی و نه افراط گری و نه تفریط گری. زندگی ما همینطور و فقه ما هم همینطور. و اینها را که عرض میکنم از خود هم نیست بلکه گرفته شده از بزرگان است. مشهور است که مرحوم میرزای کوچک با سید محمد فشارکی هم مباحثه بودند. مرحوم سید محمد فشارکی دقتهای عقلیش انصافاً خوب است و بالاست. مرحوم میرزا هم خوب است اما آن دقتهای عرفیش یعنی عرفیتش خیلی خوب است. میگویند وقتی میرزای بزرگ از دنیا رفت. مرحوم میرزای کوچک فرستاد نزد سید محمد که ما به چه کسی ارجاع دهیم. مثل اینکه مسلم بود که یا به سید محمد و یا به میرزای کوچک. مرحوم آقا سید محمد گفته بود اگر ملاک در فقه دقتهای عقلی باشد، من و اگر دقتهای عرفی متعارف باشد، تو. و ایشان گفته بود که در فقه ما تعارف است. لذا هر دو ارجاع داده بودند به میرزای کوچک برای اینکه عرفیتش خیلی خوب است. و الان در فقه ما این هست که میگویند اعلم آنست که عرفیاتش خوب است. نه افراط و نه تفریط.
 آنچه من خیال میکنم اگر در این مسائل که دیروز داشتیم و امروز داریم، برویم در متعارف و بگوییم که اصلاً این شروط همه شرایط عرفی است و از همین جهت هم لازم نبود که روایت روی اینها باشد، اینکه این هفت هشت شرطی که مرحوم سید میآورند، روی هیچ کدام روایت نیست به خاطر همین است که امام علیه السلام به دست عرف دادند و چون دادند به دست عرف، دیگر احتیاج نبود که سؤال شود و احتیاج هم نبود که خود امام علیه السلام بفرمایند. لذا آیه شریفه میفرماید فامسَحوا بوجوهِکُم و أیدیکُم، این تیمم. حال این فامسَحوا بوجوهِکُم و أیدیکُم منه، چطور تیمم کنند. خوب بده به دست عرف و ببین که چطور تیمم میکند. آنگاه همین بحث سنگینی که داشتیم ، اینکه پیشانی باید مسح شود، درحالی که اصلاً روایت برای پیشانی نداشتیم و هفت هشت ده روایت برای صورت یعنی جبینان داشتیم اما برای جبهه اصلاً روایت نداشتیم. شاید همین عرض من باشد که بده به دست عرف. میگوید فامسَحوا بوجوهِکُم ، این باء، باء تبعیض است. میگوید بعضی از صورتت را مسح کن. حال عرفی که سرش نمیشود، هیچوقت دستهایش را نمیگذارد روی چانه و یک قدری تا لُپها بالا برود. معمولاً دست را به پیشانی میگذارد و پایین میآید و اگر جبینان را هم نداشتیم، جبینان را هم مسح نمیکرد و میگفت فامسحوا بوجوهکم، مسح شد. یا مثلاً همان بحث ترتیبی که دیروز داشتیم، اینکه اول برود سراغ دست و بعد صورت، مسلّم این کار را نمیکند. بحث امروزمان هم همین است. اگر به او بگویند صورتت را مسح کن، دستها را رو ابرو نمیگذارد و بکشد به بالا تا برسد به رستنگاه مو ؛ بلکه دستها را روی رستنگاه مو میگذارد و پایین میکشاند تا پیشانی. لذا من خیال میکنم اگر این تعارفی که همه ما از عرف میگیریم و همه موضوعات را باید از عرف گرفت و به قول صاحب قوانین معنایش هم این نیست که یعنی عرف مسئله ندان و امثال اینها بلکه ذهن خالی ما از اصطلاحات که به این میگویند عرف.
 مرحوم میرزا صاحب قوانین این را که میگویند موضوعات را باید از عرف گرفت، میفرمایند مراد ما هستیم. یعنی مجتهدها. اما ذهنشان را از اصطلاحات خالی کنند. لذا عرف که ذهن خود ما باشد. اگر به او بگویند تیمم کن از بالا به پایین تیمم می کند نه از پایین به بالا و اگر بگویند وضو بگیر هم همینطور. و اما اگر بگویند غسل کن، دیگر اینطور نیست که از بالا به پایین. میگوید طرف دست راست را بشوی، میشوید حال از پایین به بالا و یا بالا به پایین. و اگر این حرف من پذیرفته شود، من خیال میکنم همه اینهایی که دیروز گفتیم و امروز میگوییم که صاحب جواهر و دیگران میفرمایند دلیل نداریم جز اجماع؛ خوب بود.
 مرحوم آقای حکیم یک جایی به جای عرف میگفتند سیره و به جای اجماع میگفتند سیره و فرمایش آقای حکیم خیلی خوب بود. اینجاها هم اگر صاحب جواهر میفرمودند سیره متشرعه خوب بود. ترتیب لازم است برای اینکه سیره اینطور است، سیره عرفی و شارع هم رد نکرده پس ترتیب میخواهد. از بالا به پایین اجماع داریم و اجماع یعنی سیره و سیره یعنی متعارف و تعارف اینطور است که شارع مقدس رد نکرده و بلکه امضا هم کردند، پس باید چنین باشد و غیر از این نمیشود. لذا در امر از بالا به پایین را عرض کردم که سنّی غیرمتعارف میکند که از پایین به بالا میکشد و الاّ اگر آیه شریفه إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى المرافق را به دست عرف بدهند، از بالا به پایین میشوید و نه از پایین به بالا؛ ولو الی المرافق هم، الی برای انتهاست. میگویند این وضو، میگویند آیه نمیگوید از پایین به بالا و این را سنّی میگوید بلکه آیه میگوید تا مرفق. یعنی بالاتر از مرفق را نمیخواهد و شانه را لازم نیست بشویی و شانه جزء نیست. و اما چطور بشوی؟ معلوم است که از بالا به پایین. یا مثلاً، فامسَحوا بوجوهِکُم و أرجلکم الی الکعبین، همان که زراره میگوید یابن رسول الله از کجا میگویید بعض. حضرت فرمودند لمکان الباء. یعنی این یک امر عرفی است که من میگویم. فامسحوا برؤوسکم، این باء یعنی دستها را بکش به بعضی از صورت. حال پشت سر را میگوید نه و طرف راست و چپ را میگوید نه. اگر بگویند بعضی از سرت را مسح کن، دستها را میگذارد جلوی سر و یک قدری پایین میکشد. لذا حضرت فرمودند من لمکان الباء میگویم. اینکه مثلاً سنّی همه سر را مسح میکند و همه دو تا پارا میشوید و وقتی میگوییم چرا؛ میگوید همه ارجلکم مسح دارد. اما این بده به دست عرف، میگوید این فامسَحوا بوجوهِکُم که در بین آمد، ارجلکم، منسوب به نزد حافظ میشود؛ یعنی فامسَحوا بعضی از سر را یعنی جلوی سر را، فامسَحوا ارجلکم الی الکعبین، یعنی روی پا را. و این الی الکعبین را هم وقتی غایت داخل در مغیّی هم شد یعنی همه روی پا را . البته همه را به این معنا که عرف صدق کند. این میشود یک معنای عرفی. امام علیه السلام هم که فرمودند لمکان الباء، یعنی زراره یک مقدار فکر کن، خودت هم میتوانی درست کنی که وضو گرفتن همین وضویی است که پیغمبر اکرم (ص) هم میگرفتند و این وضویی است که من میگیرم و یاد شما هم میدهم. اگر خودتان هم فکر کنید از آیه شریفه به خوبی میتوانید استفاده کنید. همه برمیگردد به یک مطلب و آن اینست که ما باید موضوعات فقهمان را از عرف بگیریم و یا یک مقدار بالاتر، موضوع را که باید از عرف بگیریم، فهم احکام را هم باید از عرف بگیریم. یعنی مجتهد که مجتهد باشد و بتواند آیه معنا کند و روایت معنا کند، ذهنش را از دقتهای طلبگی خالی کند و با این ذهن در فهم احکام بیاید. لذا اصلاً این حرف را هم شما بفرمایید؛ اینکه مشهور شده که موضوعات احکام را از عرف میگیرند،یک قدری بالاتر اینکه خود احکام را هم از عرف میگیرند. اما کدام عرف؟ ما طلبهها. یعنی آن طلبهای که انصافاً ده بیست سال خوب زحمت کشیده و مجتهد شده و میتواند قواعد الفقهیه لاستنباط الاحکام الشرعیه، بکند و این قواعد در ذهنش است و میتواند استنباط کند، حال چطور استنباط کند؟ با ذهن عرفیش و نه با ذهن دقّی فلسفیاش. با ذهن عرفیش و نه ذهن اخباری گری و اینکه اصلاً همه چیز عقل را به طور کل پامال کند؛ بلکه عقل متعارف. به عبارت دیگر آن پیغمبری که در درون ماست. همه ما که اینجا نشستیم، علاوه بر اینکه شما مُلاّ هستید؛ سه تا پیغمبر در درون شماست و با این سه پیغمبر باید هم فقه درست کنیم و هم با مردم تبلیغ کنیم و با مردم متعارف شویم و زندگیمان هم تابع این سه پیغمبر باشد. یکی فطرت ما، یکی وجدان اخلاقی و عاطفی ما و یکی هم عقل ما، البته آن عقل متعارف. این عقل در درون ما که عوام مردم این عقل را دارند. مثلاً بیسواد است اما گاهی عقل مُلاّ میشود و مثل شما میشود. برمیگردد به اینکه موضوعات احکام را باید از عرف گرفت. یعنی از ذهن خالی از اصطلاحات یعنی ذهن شما. احکام را هم باید از عرف گرفت یعنی عرف شمایید که میتوانید استنباط کنید. در استنباطها عرفی باشد. عرض کردم حتی یکی از امتیازهای بزرگ برای فقها در پیش خود فقها، همین ذهن عرفی است. فهم احکام با ذهن عرفی؛ گرفتن موضوعات از عرف، یعنی گرفتن موضوعات از ذهن خودمان یعنی ذهن عرفی؛ و این چهار پنج تا مسئله با این عرضی که من میکنم، ظاهراً حل میشود. یعنی بگویید عرف شما یعنی مُلاّ، آن کسی که زحمت کشیده است و به درجه اجتهاد رسیده است، آن کسی که زحمت کشیده و به درجه استنباط رسیده است. حرف همه بزرگان همین است. لذا من میخواهم آن قاعده کلی را به شما یادآور کنم و در اینجا استفاده کنم و الاّ ابتکار من نیست و شرح آن چیزی است که همه میگویند. هم در فهم اخبار همه میگویند اخباریگری ممنوع و دقت فلسفی ممنوع و متعارف آری. راجع به گرفتن موضوع هم اخباریگری ممنوع و دقت عقلی ممنوع و متعارف آری. پس بنابراین فقه ما اینست که باید موضوعات و فهم احکام را از عرف گرفت. عرف چیست؟ ذهن مجتهد، که خالی از اصطلاحات و از آن دقتهای فلسفی است. به عبارت دیگر ذهن مستنبط و به این میگوییم عرف.
 
 مسئله ششم ـ فرمودند که باید حائل بین ماسح و ممسوح نباشد. باز این همین است. به او بگویند تیمم کن و این دستکش در دستش باشد، دستکش را در میآورد و یا انگشتر در دستش باشد، انگشتر را در میآورد. به او میگویند تیمم کن، حائل را در میآورد و یا مثلاً موی سرش که روی پیشانیش، میگویند پیشانیت را مسح کن، موها را عقب میزند و دست را روی رستنگاه مو میگذارد و میکشد و پیشانی را مسح میکند. مثلاً میگویند برای این کار همه دستت را چرب کن. خوب دستکش و انگشترش را در میآورد و دست را چرب میکند. یا مثلاً میگویند دستهایت را بشوی. این هم همین طور است. لذا این هم یک امر متعارفی است که حائل باید بین ماسح و ممسوح نباشد. در وضو هم حائل باید نباشد. لذا بین ماسح و ممسوح حائل نباشد. یک مسئله دیگر هست و آن اینست که آیا عرف دقت به این معنا که انگشتر را در بیاورد هم هست. مثلاً در باب غسل، بگویند غسل کن و طرف راست را بشوی. حال این دقتها برسد به آنجا که انگشتر را در بیاورد و مواظب باشد که آب به تمام زیر پا و زیر زانو و امثال اینها برسد، آیا این دقتها هست یا نه. این مسئله را در باب وضو و در باب غسل، یادآور شدیم و گفتیم اگر ما باشیم و عرف، همینطور که ایشان میگوید اینکه انگشتر را لازم باشد درآورد، نه، لازم نمیدانیم که دربیاورد. و میگوید دست کشیده شد بر صورت. یا در باب وضو میگوید وضو گرفته شد. بعضی هم گفتند الاّ اینکه اگر یادتان باشد، آنجا روایت داشتیم که حضرت فرمودند اگر انگشتر در دستت است، انگشتر را در بیاور و یا طوری باشد که آب زیر انگشتر برود. فرمودند تکان بده و پایین و بالا ببر و جلو و عقب ببر تا آب زیر آن برود. روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله هم بود و از آن روایت استفاده کردیم که انگشتر در دست باشد و بخواهد وضو بگیرد و آب زیر آن نرود، تسامح عرفی است. لذا در باب تیمم هم بگوییم که این اگر انگشتر را در نیاورد، عرف مانع میداند. اگر کسی این را بگوید، باید انگشتر را در بیاورد و اما اگر بگوید عرفاً اینطور چیزها تسامح است. مرحوم سید هم در اینجا و هم چند روز قبل فرمودند که همه دست روی زمین و بعد فرمودند اما دقتهای عقلی لازم نیست. لذا مرحوم سید مثال زدند که اگر دستها را روی زمین ناهموار مثلاً روی زمین ریگی بزند به گونهای که با دقت، همه کف دست روی ریگ نیاید، ایشان فرمودند طوری نیست. اگر آنجا را فرمودند دقت عقلی، همان مسئله در اینجا در باب انگشتر هم میآید که آیا انگشتر در دست باشد و صورت را مسح کند، آیا این تسامح عرفی است یا نه، عقل میگوید لازم نیست. اگر کسی بگوید مثل همان دست زدن روی ریگهاست و اینجا هم انگشتر طوری نیست عرفاً، میگوییم طوری نیست. اما دستکش معلوم است و یا مثلاً انگشتش را بسته و حالا میتواند باز کند. یک دفعه نمیتواند باز کند که قضیه جبیره میآیدو بعد دربارهاش صحبت میکنیم اما یک دفعه میتواند انگشتش را باز کند، عرف میگوید حتماً باید باز کنی. لذا دائر مدار عرف است. بحث امروز ما که برگشت به تعارف، باید ببینیم که تعارف عرفی چیست.
 باز روی این فکر کنید تا فردا. ان شاء الله. و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.