درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏
 
 فرمودند شرط دوم در باب تیمم مُباشرت است. تیمم را خود باید به جا آورد. نه اینکه کسی دست بزند روی خاک و به صورت او بمالد. دلیل برای مسئله نداریم جز اینکه اصالة المباشرة را بگوییم یک اصل است و یک قاعده است. برای اینکه اگر به کسی بگویند که فلان کار را انجام بده یعنی خودت انجام بده. این یک اصل عقلائی است. و اگر بخواهد کس دیگری انجام بدهد و وکیل بگیرد، این دلیل میخواهد. حتی مثلاً اگر امر کردند و او به دیگری گفت یعنی به پسرش گفت برو این کار را انجام بده، اگر مولا مؤاخذه کند، جا دارد. بگوید من گفتم تو. این وکالت گرفتن تو دلیل میخواهد. انسان میتواند یک اصل درست کند به نام اصل مباشرت؛ و این اصل را بگوید یک اصل عقلائی است و راجع به همه اوامر و من جمله در باب تیمم و در باب وضو و غسل، این اصل هست. شاید هم کسانی که تمسّک کردند به ظهور مرادشان همین باشد؛ ظاهر امر.
 مرحوم آخوند در کفایه یک اصلی درست کردند که اصل در اوامر نفسی است و نه غیری. تعیینی است و نه تخییری، عینی است و نه کفایی. و ایشان آنجا در کفایه این اصالة العینیه، اصالة النفسیة، تعیینیّت را با اصل جلو آمدند. شاید هم اینجا که بزرگان فرمودند ظهور امر در نفسیّت است و نه غیریّت. چنانچه ظهور امر در تعیینیّت است و نه تخییریّت، در عینیّت است و نه کفائیة. اینجا هم اینطور بگوییم که اصل عقلائی اینست که وقتی به چیزی امری میکند که چیزی را بیاور، ظهور دارد. ما در اصول گفتیم که این ظهور مرحوم آخوند، ظهور اطلاقی نیست بلکه ما آنجا مدعی شدیم به وضع. گفتیم صیغه افعل و ما بمعناه، وضع شده برای عینی و نه تخییری و اعم از عینی و تخییری و وضع شده برای نفسی و نه اعم از نفسی و غیری؛ وضع شده برای تعیینی و نه اعم از تعیینی و تخییری.
 عل کل حالٍ یا حرف ما و یا حرف بزرگان که مرحوم آخوند گفتند اطلاق دلیل اقتضاء میکند. اینجا هم بزرگان فرمودند ظهور. ظهور اینکه شارع مقدس فرموده تیمم بکن، یعنی خودت. یعنی ظهور در مباشرت دارد. دیگر احتیاج به این هم نداریم که بعضی از عبارات میگوید اطلاق و بعضی میگوید اطلاق ندارد و در مقام تشییع حکم است. اینطور که من عرض میکنم، نه آن اطلاق در میان عام و اطلاق اصولی بلکه ظهور. که مرحوم آخوند در کفایه هم این ادعای ظهور را کردند. بگوییم ظهور امر دلالت میکند بر مباشرت. به طوری که اگر دلیل برای نیابت نداشتیم، میگفتیم اصلاً تیمم ساقط است. مثلاً نمیتواند دستهایش را روی خاک بزند، اگر دلیل برای نیابت نداشتیم، میگفتیم که تیمم ساقط است. اذ انتفع الشرط، انتفع مشروط. یا حتی در جبیره اگر دلیل نداشتیم، باید ماسح بر ممسوح کشیده شود که بعد میگوییم اما اگر دستها بسته شده و پارچه روی دست است، قاعده اقتضاء میکند که تیمم ساقط است. هرکجا دلیل داریم، باید بگوییم که آن دلیل آمده و آن ظهور را تخصیص زده است. در باب وضو، در باب غسل دلیل داشتیم. حتی روایات صحیح السند داشتیم که امام (علیهالسلام) مریض بودند و دستور دادند که ایشان را ببرند و غسل بدهند. راجع به تیمم هم دلیل داریم یعنی اگر نتواند، نیابت. مثلاً نمیتواند دستهایش را روی خاک بزند، یک کسی که محرمش است دستها را روی خاک میزند و به صورت این میمالد. یک روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله هم برای این تیمم داریم.
 روایت صحیحه ابن ابی عمیر عن محمد بن سکّین. این اگر محمد بن مسکین باشد که محمد بن مسکین را میگویند ضعیف است اما قبلش که ابن ابی عمیر است و ابن ابی عمیر از او نقل میکند، لذا میگویند روایت مصححه است. اما بنا بر نقل مرحوم کلینی، محمد بن سکین است و ابن ابی عمیر از محمد بن سکین خیلی روایت دارد. لذا روایت صحیحه میشود. از نظر سند اشکالی در روایت نداریم.
 روایت اینست:قیل له، یک کسی به امام صادق (سلام الله علیه) گفت: إنّ فلاناً أصابته جنابة و هو مجدور فغسلوه فمات، فقال: قتلوه، ألا سألوا؟ ألا يمموه، إن شفاء العي السؤال. گفتند فلانی مجدور بود. یعنی دانههایی داشت که آب خیلی برایش خطر دارد. در حالی که آب برایش خطر داشت این را غسل دادند و مُرد. حضرت فرمودند او را کشتند. چرا سؤال نکردند که چه کنیم. بعد خود حضرت فرمودند چرا تیمّمش ندادند. بعد هم حضرت فرمودند شفای کوری سوال کردن است.
 روایت هم دلالت بر غسلش دارد که میشود نائب گرفت و هم دلالت بر تیمم دارد. یعنی مفروضٌ عنه گرفته شده در روایت که اگر نتواند خودش غسل کند و غسلش دهند صحیح است. اگر نتواند تیمم کند و او را تیمم بدهند، صحیح است؟ این مفروقٌ عنه در روایت است در پیش سائل و پیش امام علیه السلام. و حضرت فرمودند که آب که برایش ضرر داشت، چرا او را تیمم ندادند و این را کشتند برای اینکه باید تیممش میدادند و غسلش دادند. روایت از نظر سند خوب است، از نظر دلالت هم خوب است، لذا برای هر دو صورت اجماع هم در مسئله هست. برای هر دو صورت به این معنا که مباشرت شرط است، اجماع هست. علاوه بر آن اصالة الظهوری که عرض کردم. اگر نتواند این اصالة المباشره در باب غسل، در باب وضو و در باب تیمم از کار میافتد. یعنی اصالة المباشره تخصیص میخورد به روایاتی که در مسئله هست، من جمله این روایتی که خواندم. مفروقٌ عنه گرفته شده کسی که نمیتواند غسل کند، میشود غسلش داد و باید غسلش داد و کسی که نمیتواند تیمم کند، باید او را تیمم داد. لذا یک کسی دست را میزند روی خاک و دو تا دست را به صورت او میمالد.
 راجع به نحوه تیمم، بعضی گفتند اینکه از پشت سر تیمم دهد. برای اینکه دست راست به طرف پیشانی راست مالیده شود و دست چپ به طرف چپ مالیده شود ولی علی الظاهر دلیلی بر مسئله نداریم و شاید هم اجماع در مسئله باشد، اینکه تفاوتی نمیکند. آنچه میخواهیم اینست که دو تا دست این نائب روی خاک زده شود و به صورت این شخص مالیده شود. حال اگر از روبرو تیمم دهد، دست چپ این آقا به طرف راست او کشیده میشود و اگر پشت سرش برود، دست راست به طرف راست و دست چپ به طرف چپ کشیده میشود. و اینکه دلیل داشته باشیم که این پشت سر برود، دلیل متعارف نیست و دلیلی هم نداریم. بنابراین دلیل نداریم. اگر یادتان باشد، راجع به خود انسان هم دلیل نداشتیم که دو تا دست را بزند و دست راست به طرف راست پیشانی و دست چپ به طرف چپ پیشانی بمالد، پس برای این هم دلیل نداشتیم و گفتیم اگر به عکس کرد. یعنی دو تا دست را زد روی خاک و دست راست را به طرف چپ پیشانی مالید و دست چپ را به طرف راست پیشانی مالید، بر اینکه باطل باشد، دلیل نداریم. ادعای اجماع و چیزی هم در مسئله نداریم. همین تعارف؛ یعنی وقتی بگویند تیمم کن، دستها را بزن روی خاک، متعارف اینست که دست راست به طرف پیشانی راست و دست چپ به طرف پیشانی چپ مالیده شود. از روی تعارف اینطور است اما اگر بخواهیم با تعارف جلو بیاییم که متعارف چنین است، دلیل نیست و اگر هم شک کنیم، برائت میگوید که خود انسان میتواند وارونه تیمم کند. این راجع به خود انسان که تیمم کند اما اگر او را تیمم دهند، به عکس است. تعارف اینست که روبرو مینشیند و دستها را روی خاک میزند و به صورت مریض میمالد و خواه ناخواه دست چپ به طرف راست میشود و دست راست به طرف چپ او مالیده میشود. بله غیرمتعارف اگر تحمیل کنند که واجب باشد که دست راست به طرف پیشانی راست مالیده شود، آنگاه باید به پشت سر برود و او را تیمم بدهد و این غیر متعارف است. و علی کل حالٍ در آن صورت که خودش تیمم کند، دلیل نداشتیم و این صورت را هم نه دلیل نداریم بلکه غیرمتعارف است و لازم نیست که پشت سر برود و این را تیمم بدهد.
 یک دفعه این میشود که میتوانند دستهای مریض را بگیرند و روی خاک بزنند و دستهای مریض را به صورتش بمالند، اگر اینطور باشد، طرف راست و طرف چپ درست میشود و اما اگر گفتید که حالا که نمیتواند تیمم کند، لازم نیست که دستهای میّت را بزند. اگر یادتان باشد راجع به میّت هم این حرف بود که آیا دو تا دست میّت را باید به خاک بزنند و پیشانی میّت را به واسطه دست خود میّت بکشند یا نه؟ نه. آنجا گفتند لازم نیست و خود شخص زنده دستها را میزند به خاک و به پیشانی میّت میمالد و در اینجاها هم همینطور است. یعنی اگر مریض نمیتواند، خود این آقا دست را میزند روی خاک و به پیشانی مریض میمالد. حال ولو بتواند به سختی دو تا دست خود مریض را به زمین بگذارد و به صورتش بمالد، دلیل میخواهد و دلیل نیست و برائت اقتضاء میکند که لازم نیست. بله معلوم است که احتیاط اقتضاء میکند اینکه دو تا دست مریض را بزنند روی زمین و مریض با دو دست خودش به صورتش بمالد و تیمم کند. در قصد قربتش هم همینطور است اگر خود شخص بتواند قصد قربت کند که بکند و اما اینکه نائب قصد قربت کند، لازم نیست. بله اگر وضعش طوری است که نمیتواند قصد قربت کند، آیا نائب باید قصد قربت کند یا نه؟ این حرفها را سابقاً گفتیم که نه، بر نائب واجب نیست که قصد قربت کند الاّ اینکه کسی در باب نماز استفاده کند. که در باب نماز هم مرحوم شیخ انصاری در مکاسب مسئله را متعرض شدند و مشکلشان بود که نماز استیجاری چطور است. یکی از اقوال که ایشان نقل کردند، گفتند قصد قربت نمیخواهد و همینطور نماز بخواند، کفایت میکند اما معمولاً محشین بر مکاسب و من جمله مرحوم سید در حاشیه مکاسب ادعای اجماع کردند و گفتند نه، حتماً این آقا باید قصد قربت کند و مانع داعی بر داعی درست کردند که مانعی ندارد که پول بگیرد و با قصد قربت نماز بخواند. معنای داعی بر داعی همین است که پول میگیرد و قربة الی الله، نماز میخواند. لذا در اینجا هم همان حرفها میآید که اگر بگوییم نیت؛ خواه ناخواه یا خود او نیّت را میکند و یا این آقا نیت را میکند و منافات ندارد که این آقا ولو پول هم بگیرد، قصد قربت کند و او را تیمم دهد.
 فرمودند شرط سوم مُوالات است. این موالات را در همه عبادات فرمودند الاّ ما أخرجه الدلیل. گفتند اصل مُوالات است مگر یک دلیل بیاید و بگوید که موالات نمیخواهیم. آنگاه گفتند در باب غسل است که مُوالات نمیخواهد. منافات ندارد که سر و گردن را صبح غسل دهد و طرف راست را ظهر و طرف چپ را شب غسل دهد. گفتند غسل متحقق میشود و مُوالات شرط نیست اما راجع به مابقی عبادات گفتند مُوالات میخواهد و فرقی هم نگذاشتند بین توسلی و تعبّدی و گفتند میخواهد توسلی باشد یا تعبّدی باشد، مُوالات شرط است. مُوالات یعنی چه؟ یعنی پی در پی، عرفاً؛ که مرحوم سید معنا میکنند و میگویند که طوری نباشد که صورت این عبادت از بین برود. مثل همین غسلی که من مثال زدم برای این اگر دلیل نداشتیم، میگفتیم این غسل نیست. در باب وضو هم این مُوالات را گفتند و دلیل هم نداشتیم. در باب نماز هم این مُوالات را میفرمایند و دلیل نداریم، الاّ اینکه آن اصالة الظهور در مباشرت را کسی در اینجا هم بیاورد که آوردند. گفتند که این اصالة المباشرة و اصالة المُوالات و اینها؛ یک امر عرفی است. اگر مثلاً حالا دستها را روی زمین بزند و یک ساعت بعد به صورت بمالد، این را عرفاً تیمم نمیدانند و میگویند آن دستی که زدی روی خاک به درد یک ساعت بعد نمیخورد. یا مثلاً صورت را مسح کرد و یک ساعت بعد دو پشت دست را مسح کرد، گفتند اصالة المُوالات؛ عرف میگوید این تیمم نیست. حال من نمیدانم عرف میگوید یا نمیگوید و به راستی این اصالة الموالاتی که اینها درست کردند، آیا درست هست یا درست نیست.
 اینکه میگویند عرف میگوید نه؛ در باب غسل شارع مقدس میگوید آری. یعنی مثلاً سر و گردن را غسل میدهد و بعد مینشیند کیسه و لیف میکشد و یک ساعت طول میکشد و بعد بلند میشود و طرف راست و طرف چپ را غسل میدهد. مسلّم این را گفتند درست است و روایت هم داریم. اگر به راستی اصالة الظهور و اصالة الموالات و اینها را داشتیم، باید بگوییم که اینجا غسل متحقق نشده عرفاً و اما شرعاً میگوید من قبولش دارم و بعید میدانم که انسان اینطور بگوید. لذا این اصالة الموالات که در همه عبادات گفتند و گفتند که یک امر عرفی است و دلیل برایش نداریم؛ ظاهراً این عرفیت را انسان میتواند خدشه دار کند. مثلاً در باب نماز بعضی اوقات مُوالات از بین میرود. به عنوان مثال در قنوت، همه دعای ابوحمزه ثمالی را میخواند و یا قسمت میکند. بعضی از بزرگان دعای ابوحمزه ثمالی را در نماز شبشان در غیر از ماه رمضان هم میخواندند یعنی دعا را در یازده رکعت تقسیم میکردند. اگر مُوالات از بین برود، باید بگویید این نماز باطل است درحالی که عرف میگوید بارک الله. اصالة المباشره را گفتیم دلیل هست. حتی ما به وضع قائلیم. امر وضع شده برای مباشرت، برای نفسیت، برای تعیینیّت و برای عینیّت. حال یا ظهور مرحوم آخوند و یا وضع ما که آن حرف غیر از مانحن فیه است. ما بگوییم امر وضع شده یا ظهور دارد در موالات؛ ظاهراً این ظهور نیست. از آن طرف هم اینکه مرحوم سید در عروه و مشهوراً مرحوم صاحب جواهر و دیگران میگویند اگر موالات از بین رفت، این نابود میشود. میفرمایند تَمحوا صورته؛ یعنی نابود میشود. اگر به راستی نابود شود، مثلاً در غسل بگوییم نابود شده، اما شارع مقدس نابودی را قبول کرده، این انصافاً زور است. باید بگوییم مُوالات در همه جا شرط نیست. دلیلش هم در باب غسل است که در باب غسل موالات شرط نیست. مثلاً وضو میگیرد و برای مسح سر و مسح پاها به اتاق میآید و هنوز خشک نشده. لذا اگر یادتان باشد در رسالهها برای اینکه موالات چه وقت از بین میرود، حرف دارند و میگویند اگر صورت خشک شود و یا دستها خشک شود و دیگر آب نداشته باشد. این اصالة الموالاة را ما بخواهیم یک وجه شرعی و یک وجه عرفی برایش درست کنیم، دلیل ندارد. ما میگوییم موالات شرط نیست و دلیلش اینست که در باب غسل گفتند موالات نمیخواهیم. اگر روایات اینطور بود که فقط در باب غسل موالات نمیخواهیم؛ این حرف خوبی بود. میگفتیم که شارع مقدس یک تعبد درست کرده و گفته است که همه جا موالات، الاّ در باب غسل. تعبّداً در حالی که محو صورت است، شارع مقدس فرموده من قبول دارم و چنین دلیلی نداریم. همان باب غسل را انسان میتواند در باب تیمم بیاورد یا در باب وضو بیاورد و بگوید اصالة الموالاة، یک اصلی باشد مثل اصالة المباشرة، دلیل برایش نداریم و وقتی دلیل نداشتیم. حال برای تیمم دستهایش را میزند روی خاک و مثلاً بعد خاک پیدا نمیشود و یک ساعت دیگر به صورت و به پشت دستهایش میمالد، اگر بخواهیم بگوییم که باطل است. چرا باطل است؟ مرحوم سید میفهمانند که برای این باطل است که آن زدن دستها دیگر به درد صورت نمیخورد. برای اینکه نابود شده است. چرا نابود شده است؟ یک دفعه در باب وضو، دستها خشک شده که این یک حرفی است که این حرف هم نیست و خشک که نشده. دستها را حالا میزند و یک ساعت بعد به صورت میمالد و بخواهیم بگوییم عرفاً آن دستی که روی خاک زده است، محو شده است. همینطور که میگویند تمحوا صورته؛ یعنی محو شده و حالا که محو شده دوباره باید دستها را روی خاک زد، درباره چنین چیزی شرعاً دلیل نداریم، بلکه در باب غسل دلیل عکس است. در باب مابقی عبادات هم یک اصل درست کنیم به نام اصالة الموالاة. بله اگر کسی ادعای اجماع بکند که مرحوم صاحب جواهر اول که وارد میشوند ادعای اجماع میکنند؛ اجماع داریم اصالة الموالاة در همه عبادات، چه توسلی و چه تعبدی، مگر در باب غسل که دلیل داریم که این اصالة الموالاة تخصیص خورده است. اگر از این اجماع بترسیم که باید بترسیم، حرفی است و اما اگر کسی جرئت داشته باشد و به اجماع بگوید نه؛ محتمل المدرکیه است برای اینکه مدرکشان همان اصالة الموالاة عرفی است؛ میشود در مسئله خدشه کرد.
 یکی از آقایان میگویند فَامسَحوا بِوُجوهِکُم و أیدیکُم، این فاء را میگویند و ما میگوییم فاء که دلالت بر وجوب ندارد و فاء تفریع است. یعنی دستها را بزن روی خاک و پس از اینکه دستها را روی خاک زدی، به صورت بمال. اما اینکه دستها را بزن روی خاک و فوراً به صورت بمال، این فاء دلالت ندارد. فاء برای تفریع است و نه برای فوریت. اینطور که میگویند، ثمَّ دلالت بر تلاخی دارد اما فاء دلالت بر فوریت ندارد و دلالت بر تفریع دارد و اینکه بعضی از بزرگان که ظاهراً آقای حکیم است و میفرماید فَامسَحوا بِوُجوهِکُم و أیدیکُم، فاء در فامسحوا، دلالت میکند؛ ظاهراً فرمایش ایشان هم ناتمام است. اینهم مسئله اصالة الموالاة بود.
 الرابع: الترتیب. فرمودند که شرط چهارم، ترتیب است. به معنای اینکه اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ. اگر غیر از این شد، تیمم باطل است. مثل اینکه اول پشت دو دست را و بعد صورت را و یا اول صورت را بعد دست چپ را و بعد دست راست را و گفتند این تیمم باطل است. دلیل برای مطلب نداریم مگر اینکه بگویید همین ظهور فَامسَحوا بِوُجوهِکُم و أیدیکُم، ظهور در ترتیب دارد و اما این مشکل است که انسان بگوید. باز اینجا همین است. اجماع هست اما یک اصلی درست کنیم به نام اصالة الترتیب. از آیات و روایات استفاده کنیم و بگوییم که همه روایات اینطور است که آقا دستشان را زدند روی خاک و مالیدن به صورت و بعد مالیدن به دست راست و به دست چپ. پس این عمل آقا دلالت میکند بر ترتیب؛ ظاهراً دلالت نمیکند. در روایتها که فرمودند فَاضرب علی الأرض ثم امسح علی وجهک و فامسح با کل دست، پشت دیگری را، این هم باز دلالت بر ترتیب ندارد. علی کل حالٍ روایات دلالت بر ترتیب ندارد مگر اینکه باز هم تمسّک کنید به اجماع و بگویید که اجماع در مسئله هست که هم موالات شرط است و هم ترتیب شرط است. حال روی این ترتیب یک فکری بکنید تا فردا. ان شاء الله.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.