درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/06/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏
 
 امروز دو تا مسئله مشکل داریم که مسئله اولش قابل حل است اما مسئله دوم لاینحل است و امیدواریم که بشود از فکر شما استفاده کرد.
 آنکه مشکل است و قابل حل است که مشهور است در میان اصحاب که مرحوم سیّد هم به ضرس قاطع فرمودند، اینست که در تیمّم هرطور که میشود باید تیمّم کرد. مثلاً نمیتواند دو تا دست را با هم روی زمین بزند و یکی از آنها را میتواند، همان یک دست کفایت میکند. یا مثلاً نمیتواند باطن دست را روی زمین بزند، ظاهر دست که ما میگوییم پشت دست را بزند. یا مثلاً نمیتواند به پیشانی بکشد، نائب بگیرد یعنی یک کسی بیاید و دستهای او را به پیشانی بکشد؛ و بالاخره هرطور که میشود.
 عبارت مرحوم سید دو سه تا را بیشتر نفرموده اما آنچه از مسائل بعد و مثل جواهر و از فروعاتی که بعدها فرمودند، من اینطور نوشتم. قَد اشتهر بَین الأصحاب لاتَعذّر من الضَّرب یَضَع الیدین علی الأرض و مَع تَعذّر الضرب بالیدین یتیمّم بِالواحد و ان قَدُرَ یتیمّم بِظاهر الیَد علی الأرض و مع تعذر الضرب بالباطن یضربُ ظاهرالیدین و مع تعذرالضرب دفعةً یضربُ متعاقباً، و مع التَعذر عن بعضها أو کلّها یَنوب للتیمّم کلّه أو بعضه. که برمیگردد به اینکه هرطور میشود باید تیمّم کرد. دلیل برای مسئله نداریم یعنی روایتی در مسئله باشد که به آن روایت تمسّک کنیم، نیست. از آن طرف هم در باب وضوء یا در باب غسل اینطور نگفتند. یعنی نگفتند که هرطور میشود غسل کرد و یا هرطور که میشود وضو گرفت. بلکه گفتند نوبت میرسد به نائب یا نوبت میرسد به تیمّم. لذا مسئله مشکل است از این جهت که در مسئله روایتی نداریم و باید تمسّک کنیم به قاعده میسور. قاعده میسور از نظر ما تمام است اما فقها نگفتند، اینکه تمسّک کنند به قاعده میسور و بگویند که هرطور میشود، این را نگفتند. لذا اگر بخواهیم نسبت دهیم به مشهور که اینها به قاعده میسور جلو آمدند، این هم مشکل میشود. لذا از یک طرف روایت نداریم و از یک طرف قاعده میسور را فقها نفرمودند تا یک قاعده کلی هرطور که میشود با قاعده میسور، المیسورُ لایسقط بالمیسور. این را در فقه نگفتند. اگر یادتان باشد ما گفتیم که قاعده میسور یک امر عقلائی است و تمام است. ولو روایات هم ضعیف السند، بالاخره آن قاعده عقلائی و بنای عقلائی را امضاء میکند. و اگر ما باشیم و قاعده مَیسور، ما میگوییم که سیّال در فقه است، اما فقها نگفتند و گفتند که قاعده میسور سند ندارد، باید قدر متیقّن بگیریم و هرکجا اجماعی در مسئله هست میگوییم و هر کجا نیست نه. به عبارت دیگر کلاه صدراعظم را بر سر نوکر گذاشتند. درحقیقت به قاعده میسور عمل نکردند. لذا در این مسئله اگر بخواهیم به قاعده میسور بچسبیم از نظر ما تمام است اما از نظر فقها این اشکال را دارد و قاعده اذ انتفع الشرط، انتفع مشروط، میگوید حالا که نمیتوانی تیمم کنی، فاقدالطهورینی. اینکه حالا که نمیتوانی تیمّم کنی، هرچه که میشود و هرطور که میشود، قاعده اذ انتفع الشرط، انتفع مشروط میگوید نه. این مسئله، مشکل است اما بالاخره میتوانیم حلّی برای آن درست کنیم اما باید توجه کنیم که این فرمایش مشهور در میان اصحاب است و ندیدم که کسی مخالفت کند. شاید هم مرحوم سیّد که قاعده میسور را خیلی قبول ندارد، همین اجماع در نظر مبارکشان بوده و بدون دقدقه فرمودند و همچنین فروعاتی هم که بعد نظیر همین فرع بعد صحبت میکنیم شاید از همین باب باشد که مرحوم سیّد به اجماع و شهرتها، خیلی اهمیت میدهد و باید هم بدهیم و این فرمایش اینجا از همان باب تمسّک به اجماع و شهرت و امثال اینهاست. بالاخره قاعده میسور میگوید حالا که نتوانستی با دو دست تیمّم کنی، با یک دست تیمّم کن. این خلاصه حرف است. که اگر کسی قاعده میسور را قبول داشته باشد و در اصول درستش کرده باشد، این فرمایش اینجا مدرک دار میشود و آن اینست که هرطور میتوانی تیمّم کنی، تیمّم کن. و اگر کسی قاعده میسور را قبول نداشته باشد، چنانچه مشهور ندارند و قدر متیقّن گیری میکنند، و گفتم که قدرمتیقّن گیری هم نمیکنند و میگویند هرکجا اصحاب به آن عمل کرد ما هم عمل میکنیم. این برمیگردد به آن شهرت و اجماع. این مسئله اول است که گفتم بالاخره میشود یک طور این را حل کرد.
 اما مسئله لاینحل اینجاست که فرمودند در تیمّم وقتی دو دست را روی خاک میزند باید پیشانی را با دو جبین مسح کند. که مرحوم سیّد اضافه میکنند و احتیاط واجب میکنند که ابرو هم باید باشد. لذا پیشانی، دو جبین و ابروها، بنابر احتیاط. این فرمایش مرحوم سیّد در عروه است. همه فقها هم تقریباً همین را فرمودند. باید بگوییم که الان یک قول مسلّم در فقه ما شده که در تیمّم باید پیشانی تیمّم شود. اما برای این مسئله که پیشانی تیمّم شود، روایت نداریم. شاید در مسئله بیست تا روایت باشد اما هیچکدام از روایتها را نداریم که بگوید پیشانی را مسح کن. همه روایتها یا میفرماید صورت را مسح کن و یا میفرماید جبینین را مسح کن و اما یک روایتی که بگوید پیشانی را مسح کن و یا پیشانی را با جبینین مسح کن که صاحب جواهر ادعای اجماع میکنند و بعد هم تقریباً یک مسئله مسلّم الان است و صاحب عروه فرمودند و همه محشین امضاء کردند، روایت طبق اینها نداریم. بلکه ظاهر روایات اینست که یا روایات میگوید صورت را، یعنی همه صورت را مسح کن. هفت هشت تا روایت هم میگوید که جبینین را مسح کن. و اما جبهه را با جِبینین، روایت نداریم. لذا اگر کسی تمسّک کند به روایات وجه، باید همه صورت را مسح کند. اگر تمسّک کند به روایت جبینین، باید دو گونه، دو طرف پیشانی را مسح کند و پیشانی لازم نیست. درحالی که فقها گفتند حتماً پیشانی را مسح کند و نه غیر. یعنی پیشانی و جبینین را. و اما یک روایت نداریم که بگوید پیشانی. لذا بعضی از فقها گفتند اگر جبینین را مسح کند، کفایت میکند. من اینجا نوشتم که: عن الصدوق بِوجوب مَسح تَمام الوَجه. دلیلش هم خیلی خوب است. لظهورالأخبار الکثیرة. شاید بیش از بیست روایت میگوید که صورت را. یعنی دستها را بزن روی خاک و بمال به صورت و صورت را مسح کن. مرحوم صدوق هم طبق همین روایتها فرمودند که باید همه صورت را مسح کند.
 مرحوم محقق و علامه و شهیدین گفتند که جبهه فقط. دلیل برای این نداریم .مرحوم شهید در ذکری فرمودند: مَسحُ الجبهة والجبینین و الحاجبین. فرمودند یک روایت داریم و روایت را هم نقل نکردند. هرچه گشتیم این که در ذکر میگویند فیه روایتٌ، ما روایتش را پیدا نکردیم. مشهور است که مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع میکنند، فرمودند جبهه و جبینین و حاجبین. و مرحوم سیّد هم در عروه و محشین میگویند جبهة، جبینین و حاجبین علی الأحوط. لذا برطبق این حرفها، برای جبهه روایت نداریم. یک روایت هست.
 روایت سه از باب یازده: صحیحه زراره: عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن التیمم فضرب بیدیه الارض ثُمّ رَفَعَهما فَنَقَضَهما ثُمَّ مَسَح بهما جبهته، این یک روایتی دلالتش خوب است؛ اما این نقل از مرحوم شیخ است. مرحوم صاحب وسائل از کلینی نقل میکنند که: ثُمَّ مَسَح بهما جبینه. این روایت هم از کار میافتد. بنابر اینکه کافی اضبط باشد، اگر کسی بگوید، آن جبینه مقدم میشود. مخصوصاً اینکه ده بیست روایت روی جبینَه داریم. و اینها میگوید نقل کافی درست است و نقل مرحوم شیخ در تهذیب در حقیقت جبینه بوده و جبهته شده است. علی کل حالٍ، اگر این حرفها را هم نزنیم، بالاخره روایت بنابر نقل کلینی جبینَهُ است و بنا بر نقل شیخ جبهتَهُ است و از کار میافتد و نمیشود به آن تمسّک کرد. بنابراین دلیلی بر وجوب مسح جبهه نداریم، الاّ اینکه کسی ادعای اجماع بکند. بعضی تمسّک کردند به خمسهُ بِوجوهکم و أیدیکم و گفتند این خمسه بوجوهکم یعنی جبهه. برای اینکه مِن دارد. آن روایات میگوید: ضَرَبَ یدهُ عَلی الأرض ثُمّ مَسَح وَجهَه. اما آیه شریفه میفرماید: خَمسَه بِوُجوهِکُم مِن. این آقا گفته که خَمسه وجوهکم مِن، این مِن وجوهکم، مِن تبعیضی است یعنی بعضی ازصورت و بعض صورت یعنی جبهه. درست کردن این هم مشکل است برای اینکه اگر به مِن تمسّک کنیم، آن روایات جبین که میگوید مسح کن دو تا جبین را، خوب این آیه شریفه یعنی مِن تبعیضی میگوید آن روایت درست است و روایت وجوه که در روایات است، آن روایات جبین این را تخصیص میدهد. لذا این را هم نمیشود گفت که تمسّک به آیه شریفه کنیم و بخواهیم بگوییم که خمسه بوجوهکم، این باء، باء تبعیض است و مراد یعنی جبهه. لذا چیزی دیگری هم در مسئله نداریم. یک چیزی که مسئله را مشکل میکند همین است که ادعای اجماع هم بکنیم، این اختلاف در مسئله هست. صدوق گفتند همه صورت، شهید فرمودند جبهه و جبینین و حاجبین و محقق فرمودند فقط جبهه. مرحوم صدوق که فرمودند همه صورت، تمسّک به روایاتی کردند که میگوید مسح کن وجهه، صورت را یعنی خمسة وجهک. اما اگر بخواهیم بگوییم، اجماع نمیگذارد و بخواهیم نگوییم، مرحوم صدوق که این روایت را گرفتند، آن اجماع را چه کار کردند؟. نمیتوانیم بگوییم هرق اجماع کردند. لذا نمیدانیم که این را چه کار کنیم. اگر بخواهیم همه روایات را از کار بیندازیم و بگوییم که اجماع در مسئله است، به عبارت دیگر بگوییم که اجماع آمده و میگوید که مسح کن جبهه را یعنی پیشانی را و مابقی روایتها از کار افتاده و همه را طرد کردند. این خیلی جرئت میخواهد. اما مرحوم صاحب جواهر و دیگران و من جمله مرحوم سیّد در عروه و مُحشین بر عروه مثل اینکه در مسئله اشکال ندارند و میگویند که باید پیشانی را مسح کرد و به خاطر آن روایتها گفتند جبینین را هم مسح کن. برای اینکه نمیدانند ابروها از پیشانی است یا نه، گفتند ابروها را هم مسح کن. برای حاجبین دلیل نداریم و برای جبینین دلیل داریم. برای پیشانی دلیل نداریم. آنچه دلیل هست، حرف مرحوم صدوق است برای صورت که همه صورت را مسح کنید. اما غیر از صدوق کسی نگفته است. عجب اینجاست که مثلاً شیخ طوسی همه این روایات را نقل کردند اما همین شیخ طوسی فرمودند آنچه واجب است همین است که پیشانی مسح شود. روایتها را اگر مطالعه کرده باشید، خیلی است. ده ـ بیست روایت است و در هیچکدام از این ده ـ بیست روایت، اسم جبهه نیست. و در همان هم که اسم جبهه هست و گفتم که شیخ جبهه نقل کرده و مرحوم کلینی جبین نقل کرده، اینها هم از کار میافتد و یا جبین مقدم میشود. مثلاً بعضی گفتند که جبین، جبهه را میگیرد و یا گفتند که جبین یعنی جبهه. در روایت دارد که خمسه جبینین، یعنی دو تا گونه که پیشانی در وسط واقع شده است. نه با لغت جور در میآید و نه با لفظ جبینین. معلوم است که اینها میخواستند یک چیزی بفرمایند که اجماع را درست کنند، و الاّ اینکه جبین بگوییم و از جبین ارده کنیم جبهه را، نمیشود. بعد گفتند جبیین که گفته یعنی جبهه. یعنی هم جبهه و هم جبینین، همین که مشهور فرمودند. به وضوح باقی گذاشته است. اینکه گفته دست بکش به جبینین یعنی با جبهه. معلوم است که نمیشود این را گفت. و به مردم بگوییم که دستها را بکش به جبینین، وقتی دست را میکشد در وسط دو دوست پیشانی باقی میماند، اما اینکه خودش را ملزم بداند که دست بکشد به جبهه و جبینین، مسلّم عرفاً چنین الزامی نیست که جبینین بگوییم و اراده کنیم جبهه و جبینین را.
 لذا دو تا دست را که به جبینین بمالد، جبهه باقی میماند. اما اینکه دست را که به جبینین بمالد، جبهه هم مسح شده، درست نیست، بلکه جبهه مسح نشده است. جبهه غیر از جبینین است و جبینین هم غیر جبهه است. لذا همین کسانی که ادعای اجماع کردند، مثل مرحوم صاحب عروه در عروه میفرمایند: الجبهه والجبینان، و احتیاط بکند وجوباً الحاجبان. اصلاً گفتند که پیشانی و دو جبهه و لذا اگر گفته بودند فقط پیشانی، جبین را نمیگرفت و این طرف و آن طرف پیشانی را نمیگرفت. برای اینکه پیشانی همان جلوی صورت است و جبینین که جلوی صورت نیست. لذا آنچه اجماع است، جبهه، جبینان و احتیاط واجب، حاجبان. اگر دو حاجب و دو ابرو را نگوییم، جبهه و جبینان و اما برای جبینان بدون جبهه، روایت زیاد داریم اما برای جبهه بدون جبینان، هیچ روایتی نداریم و برای جبهه با جبینان، هیچ روایتی نداریم. لذا چطور مسئله را حل کنیم. لذا مثلاً همین سجده کرده بر جبین را همه گفتند که نمیشود. برای اینکه آن روایات میگوید سجده باید روی جبهه باشد. لذا همان در باب سجده همه گفتند. بله یک مسئله هست که اگر جبهه نشد، به کجا سجده کند؟ آنجا باز همین اختلاف هست که بعضیها گفتند به جبینین، به همان قاعده میسور. بعضیها هم گفتند به جلوی سر، و آنجا اختلاف است که وقتی نشد که به جبهه سجده کنیم، باید به جبینین یا به جلوی سر سجده کنیم و بعضیها گفتند به چانه و هیچکدام از اینها دلیل ندارد و به همان قاعده میسور است و الاّ قاعده اذانتفع شرط انتفع مشروط میگوید حالا که به جبهه نشد، به هیچ چیز. یا سجده نکن یا نماز نخوان. اما بالاخره آنجا به قاعده میسور تمسّک کردند و گفتند جبهه و اگر جبهه نشد، جبینین. یعنی الان ما بتوانیم به جبین یعنی به طرف پیشانی، سجده کنیم، احدی این را نگفته از همین جهت هم مثلاً در روایات دارد که عبد خدا در وقتی که نماز را خوان، سر به سجده بگذارد. بعد روایت داریم که بعد از آنکه یک مقدار ذکر گفت، طرف راست را که آن طرف را گفتند جبین. بعد طرف چپ را بگذارد و ذکر خدا بگوید. علی کل حالٍ این مسلّم است و حرفی ندارد که جبهه غیر جبین است، هم لغتاً و هم در فقه ما و هم عرفاً. و یک کسی بگوید که جبین، جبهه را میگیرد، نه عرفیت دارد و نه لغتیّت. نه لغت چنین چیزی را میگوید و نه عرف. لذا همین الان اگر به شما بگویند که سجده کن، به پیشانی سجده میکنید. و اما اینکه به جبین سجده کن، همه میگویند نماز باطل است و یک نفر را نمیتوانی پیدا کنی که بگوید در صورت عمد ، در صورت اختیار میتوانی سجده به پیشانی و یا سجده به این طرف و آن طرف پیشانی بکنی، هیچ کس این را نگفته است به خاطر اینکه پیشانی غیر جبین است و جبین غیر پیشانی است؛ و روایتها هم جبین ندارد بلکه جبینان دارد. ده ـ بیست روایت یا صورت دارد و یا جبینان. جبین هم نیست که بگوییم جنس است و پیشانی را هم میگیرد. اصلاً وضع لغت و وضع عرف، جبین غیر جبهه است و جبهه غیر جبین است و اما در هیچ جا و هیچ کدام از لغت و یا کلمات قوم پیدا نمیکنید که جبین بگویند و از آن جبهه را اراده کنند. در لغت، در کلمات قوم، و لذا اگر کسی بخواهد بگوید که گفتهاند، اینطور بگوییم که برای مسح کردن که دستها را روی زمین بزنیم و مسح کنیم، و برای صورت، دلیل داریم. برای جبینان فراوان دلیل داریم. برای جبهه فقط، دلیل نداریم. پس چه کنیم؟ اجماع گفته هم پیشانی و هم دو طرف پیشانی. آن اجماع برای ما کار کند. آنگاه روایتها را با اعراض اصحاب از کار بیندازیم. این مشی که صاحب جواهر و دیگران فرمودند، این مشی است. اما از آن طرف هم این اختلاف هست، لذا در حقیقت باید بگوییم که مسئله لاینحل است. فقط همان شهرت و اجماع که مرحوم صاحب جواهر و دیگران گفتند، کار بکند، و ندیدم کسی بتواند مسئله را حل کند.
 حال امیدوارم که باز فکر کنید و از فکر شما بتوانیم مسئله را حل کنیم. صاحب جواهر که نتوانسته، امیدواریم با فکر شما بتوانیم یک چیز معتنابه، عرف پسندی در مسئله بگوییم و قول مشهور که گفتند پیشانی و دو طرف پیشانی را، درست کنیم.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.