درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏
 
 بحث امروز به بعد راجع به کیفیت تیمم است. چطور باید تیمم کرد؟
 فرمودند که باید دو دست را با هم بزنید روی ما یصحُّ به التیمّم. یا مثلاً زدن دو دست روی خاک. به روایاتی تمسّک کردند که روایات دلالتش خوب است.
 روایت یک از باب یازده از ابواب تیمّم: صحیحه کاهلی قال سَألتُ عن التیمّم، قال: فضرب بیده على البِساط فَمَسح بها وَجهه ثُمَّ مَسَح کَفّیه احداهُما على ظَهر الاُخرى.
 دو دست را یا دست را بزند روی خاک، روی ما یصحّ به التیمّم و مسح کند صورت را و پس از آن مسح کند با هرکدام از دستها پشت دست دیگری را.
 او سؤال کرد که تیمم چیست و امام (علیه السلام) با عمل فرمودند تیمّم اینست. حال آنچه الان مورد بحث ماست، اینست: فضرب بیده على البِساط، دست را زدند روی فرشی که در مقابلشان بود. این مشهور در میان اصحاب است و در هفت هشت روایت هم این لفظ ضَرَبَ آمده. بنابراین گذاشتن دو دست روی زمین فایده ندارد. همینطور که مرحوم سیّد هم با ضرس قاطع میفرمایند شرط اول اینست که فضرب بیده على الأرض، الاّ اینکه بسیاری از بزرگان فرمودند نه، اگر دو دست را بگذارد روی خاک هم کفایت میکند. اینها بزرگ هم هستند. محقق در شرائع، شهید در ذکری، علامه در قواعد، محقق ثانی در جامع المقاصد، آدمهای ریشهدار در فقه، اینها هم تمسّک کردند به روایاتی. آنها تمسّک کردند به روایاتی و کلمه ضَرَبَ و اینها هم تمسّک کردند به روایاتی و کلمه وَضَعَ.
 روایت دو از همین باب یازده: صحیحه ابی أیوب خزاز عن أبی عبدالله (ع) قال: سألته عن التیمم فقال: إن عمار بن یاسر أصابته جنابة فتمعّک کما تتمعّک الدابه. لخت شدن و خودش را روی خاک غلطاند. که عامه این را از عمر نقل میکنند که عمر این کار را کرد. فقال له رسول الله (صلی الله علیه و آله) یا عمار تَمَعَکت کما تتمعک الدابة فقلتُ له کیف کیفیة التیمّم.
 گفت یا رسول الله اگر این تیمم نیست، پس تیمم چگونه است. فُوَضَع یدیه على الأرض ثم رفعهما فَمَسح وجهه ویدبه فَوق الکف قلیلا. حضرت دو دست را گذاشتند روی مایصحُّ به التیمّم و صورتشان را مسح کردند. یعنی یک مقدار مثلاً از مچ دست، مسح کردند باطن دست، ظاهر دست.
 این هم دلالتش خیلی خوب است. آن روایت ضَرَبَ دارد و این وَضَعَ دارد. مشهور در میان فقهاء گفتند این با هم منافات ندارد. حمل عام میکنیم بر خاص. آن وَضَعَ اعم از این است که گذاشتن باشد یا زدن باشد و آن روایات ضَرَبَ تخصیص میدهد وَضَعَ را. این مشهور شده و من جمله صاحب جواهر هم همینطور و خیلیها حمل عام بر خاص کردند و گفتند که باید ضَرَبَ باشد و آن وَضَعَ عام است و وَضَعَ بر ضَربَ تخصیص میخورد. پس باید ضربَ باشد. همینطور که مرحوم سید و محشین بر عروه هم با ضرس قاطع گفتند ضَرَبَ.
 ایراد مهمی که به اینها وارد است اینست که این حمل عام بر خاص، حمل مطلق بر مقیّد آنجاست که لفظ باشد نه عمل و عمل که مطلق و مقیّد ندارد و این دو روایتی که خواندیم عمل است. در یک کدام حضرت دست را زدند روی خاک و در یک کدام حضرت دست مبارک را گذاشتند روی خاک ؛ و این یک اشتباه بزرگی در میان مشهور شده که توجه به این نکردند که حمل عام بر خاص و حمل مطلق بر مقیّد مربوط به لفظ است نه مربوط به عمل، و حتی ضربَ را نمیشود حمل بر استحباب کرد به دلیل اینکه اگر مستحب بود، امام علیهالسلام نباید دید که در حال عمل و در حال دستور دادن است و مستحب باشد که این دستور را ندهد، این خیلی بعید است. مثلاً وقتی پرسید آقا کیفیت تیمم چطور است و حضرت کیفیت تیمم را بگوید و استحبابش را نگوید. لذا نه میشود حمل عام بر خاص کرد و نه میشود آن ضَربَ را حمل بر استحباب کرد، تقریباً دو تا عمل است یکی ضَربَ و یکی وَضَعَ. لذا حق با صاحب شرایع میشود و حق میشود با مرحوم علامه و با مرحوم شهید در ذکری و با مرحوم محقق ثانی در جامع المقاصد. ظاهراً وجهی ندارد که ما ضَرَبَ را حتی در باب استحبابش هم مشکل میشود. آنها هم حمل بر استحباب نکردند و گفتند که: یتخیّر بین ضَرب والوَضع. اقتضای روایتها همین است. اقتضای فن اصولی همین است. و حالا مانعی ندارد که بگوییم یک اشتباه شده و اشتباهش هم همین است که لفظ را با عمل اشتباه کردند و گفتند که لفظ ضرب و لفظ وضعَ با هم مطلق و مقیّد است. طبق قاعده حمل مطلق بر مقیّد، باید ضَرَبَ را بگیریم و وَضَعَ را رها کنیم. اما این شهرت، این اشتباه را کرده که ما در این روایات آنچه داریم عمل است نه لفظ ضربَ و وَضعَ. حمل مطلق بر مقیّد مربوط به قواعد کلی از امام علیه السلام است و حتی حمل مطلق بر مقید و عام بر خاص در محاورات عرفیه هم غلط است. مثلاً مرحوم آخوند در باب الفاظ یک عامی گفته باشد و آخر کفایه یک خاصی گفته باشد. میگویند مرحوم آخوند تناقض گفته است. برای اینکه آنجا گفته و اینجا هم گفته. هیچ کس حمل عام بر خاص و مطلق بر مقید نمیکند. لذا لفظ وَضعَ و لفظ ضَربَ در کلام راوی است. امام علیه السلام چه کردند؟ یک امام علیه السلام و پیغمبر اکرم (ص)، دو دست مبارک را زدند روی خاک. امام علیه السلام یعنی امام صادق دست را گذاشتند روی خاک. این دو عمل نه عام است و خاص به آن معنا هم نیست. یعنی حمل عام بر خاص که میگوییم برای خاص در مقابل عام است و این عمل نه خاص است و نه عام است و یک فعل خارجی است. فعل خارجی نه عام است و نه خاص. آنچه هست اینست که پیغمبر اکرم (ص) دو دست مبارک را زدند روی خاک و امام صادق (ع) دو دست مبارک را گذاشتند روی خاک. آنچه هست نقل عمل است و نقل عمل یک امر خاص است. اشتباه شده و طوری نیست. این اشتباه را اگر من میگفتم، شما استیحاش میکردید. شهرت اشتباه کرده اما مثل مرحوم صاحب شرائع در شرائع میفرمایند وَضَعَ. یعنی میفرمایند فرقی بین ضربَ و وضع نمیکند. مرحوم علامه همینطور و مرحوم شهید در ذکری هم همینطور و مرحوم شهید ثانی هم در جامع المقاصد همینطور. بالاخره عمل است و کاشف از یک امر خاصی است. یکی از آنها میگوید که پیغمبر اکرم (ص) دست را زدند و یکی میگوید که امام صادق دست را گذاشتند و حالا ما بخواهیم حمل عام بر خاص کنیم، نمیشود. یکی عمل است و آن یکی هم عمل است و معنایش اینست که بزند روی خاک طوری نیست و اگر بگذارد روی خاک، آن هم طوری نیست. دلیلش هم اینست که پیغمبر اکرم (ص) زدند و امام صادق (ع) گذاشتند.
 این مسئل اول بود. ایشان میفرمایند که برفرض هم که مطلق و مقید باشد، باز هم حمل عام بر خاص، حمل مطلق بر مقید نیست برای اینکه مثبتین است و وقتی مثبتین شد، مثل أکرم العلماء، أکرم زیدالعالم. این دیگر حمل عام بر خاص نمیشود و ذکر أحدالفضیلتین میشود. بنابراین برفرض هم که عام و خاص باشد که نیست، فرمایش ایشان خوب است و آن اینست که آقا باز ایراد به مشهور وارد است و آن اینست که اینکه حمل عام بر خاص کردید در آنجاست که یکی مثبت باشد و یکی منفی و اما اگر هر دو مثبت شد و یا هر دو منفی شد، حمل عام بر خاص نمیشود، الاّ شاذین.
 شرط دوم ـ فرمودند که باید دو تا دست زده شود و یک دست زدن فایده ندارد. اگر بخواهد با یک دست تیمم کند، مثلاً دست راست را بزند و با دست راست پیشانی را مسح کند، گفتند نه، باید ضرب بالیدین باشد. دلیل چیست؟ گفتند این روایتها همه میگوید که ضرب بالیدین و یا وضع الیدین. و روایتی نداریم که بگوییم به دست واحد میشود. روایتها در مقام عمل است و ضربَ بالیدین دارد. این دو تا اشکال دارد اگر بتوانیم اشکالهایش را رفع کنیم.
 اشکال اول اینکه عمل است و عمل خصوصیت را نمیفهماند. برای اینکه امام علیه السلام دو دست مبارک را زدند روی خاک و حالا یک دست میشود یا نه، این نمیتواند نفی کند و بگوید نه. ولو عمل هم در مقام بیان کیفیت است اما این عمل أعم است از اینکه واجب باشد یا مستحب، و یا اینکه نه واجب است و نه مستحب، اینکه معمولاً غلبه اینطور است که انسان با دو دست کار کند و آقا دو دست مبارک را بر خاک زده است. و ما بخواهیم بگوییم که ضَربَ بالیدین، این دالّ بر وجوب است و با یک دست نمیشود تیمم کرد، روایتها قاصر است. اگر هم کسی شک کند أقل و أکثر ارتباطی است. اگر اشتغالی شویم، اگر با یک دست تیمم کنیم، بگوییم که اشتغال یقینی، برائت یقینی و باید با دو دست تیمم کند تا تیمّم شود و اما اگر در أقل و أکثر ارتباطی، برائتی شویم که شیخ بزرگوار هم شدند و بعد هم یک چیز مشهوری در اصول شده، مثل اینست که نمیدانم تسبیحات اربعه سه مرتبه است یا یک مرتبه و یک مرتبهاش واجب است و آن دو مرتبه نمیدانم واجب است یا نه، رُفع مالایعلمون میگوید نه. اینجا هم همینطور است. دست راست یا دست چپ را میزند و صورت آن جبهه را حالا یا یک مرتبه و یا دو مرتبه با همان یک دست مسح میکند، نمیدانیم کافیست یا نه، رفع مالایعلمون میگوید که کفایت میکند. این در مقام بیان نیست بلکه در مقام عمل و یاد دادن است و حالا در این یاد دادن که دو دست را به خاک زدند، آیا واجب است که دو دست را بزنیم یا نه. اگر مثلاً روایتها اینطور بود که یجبُ أن تضرب بیَدین علی الأرض، در آنجا امر متعلق به یدین شده و واجب است. اما عمل است و در مقام بیان یاد دادن هم هست اما حالا نمیدانم که وقتی دو دست مبارک را به خاک زدند، آیا هر دو واجب است که این قید قالبی است که معمولاً دو دست را به صورت میزنند یا به صورت میمالند و یک دست را نمیزنند مگر اینکه مجبور باشند.
 بعضی از روایات اصلاً یَد دارد. مگر اینکه از آن روایتها استفاده کنیم که ید، جنس است. یک روایت بخوانم.
 روایت سه از باب یازده: ثُمّ مَسَحَ بِهِما جبینَه وکَفَیه، صحیحه زرارهای که ایشان میگوید. عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن التیمم فضرب بیدیه الارض ثم رَفَعَهما فَنَقَضَهما ثُمَّ مَسَح بهما جبهته وکفیه مَرّة واحِدة. این میگوید ضَرَب بِیَده و از آن اراده کنیم ضَربَ بیَدَیَن، و یده مراد جنس است. غالباً هم اینطور است که مراد دو دست و ضَرَبَ بیده در مقابل به خاک مالیدن و صورت را به خاک مالیدن است. لذا بگوییم ضَرَبَ بیده أی بِیَدَیها. بله یک حرف دیگری هست، اینکه اگر یک دست را بزند، آن دست دیگری را بخواهد مسح کند، نمیشود و آن دستی که زده، نمیشود مسح کند. لذا بگوییم که مراد از ضَرَبَ بیده أی بیدیه. این عرض من خوب است که مراد به قرینه اینکه پشت دو تا دست را باید مسح کند، پس دو تا دست را باید بزند، برای اینکه اگر یک دست را بزند، مثلاً دست راست را بزند، میتواند صورت را مسح کند. پشت دست چپ را هم میتواند مسح کند و اما برای پشت دست راست چیزی نیست که آن را مسح کند. بگوییم این قرینه برای اینکه باید ضرَبَ بیدیه باید باشد و یا این روایت شریف، روایت صحیحه زراره یعنی روایت سه که میگوید ضَرَبَ بیَده علی الأرض أی بِیدیه. مرادشان جنس است. یعنی ید در مقابل وجه اراده شده یعنی دو تا دست. برای اینکه اگر به یک دست مسح کند، نمیتواند دست دیگر را مسح کند. اینهم مطلب دوم اما چیزی که در مسئله دوم هست، اینکه اختلاف نیست و همه و همه گفتند باید دو دست زده شود و دو دست به صورت مالیده شود و دو دست به واسطه باطن دست، ظاهر دست، مسح شود.
 الثّالث: أن يكون الضرب بباطن اليدين لا بظاهرهما. باطن دو دست باید به زمین زده شود. اما ظاهرش که ما میگوییم پشت دست را بخواهد به زمین بزند، نمیشود. دلیل بر مسئله نداریم، مگر اینکه بفرمایید ظهور روایات که میگوید ضَرَبَ بیَدیه، یعنی به باطن دست. اینکه میفرماید مَسحَ کلُّ واحد، دیگری را، یعنی باطن را بزند و به واسطه آن باطن که به زمین زده، ظاهر هرکدام را مسح کند و اما یک اینکه یک دلیل داشته باشیم، ظاهراً در این روایات دلیلی پیدا نمیشود که حتماً باید باطن دست باشد و اجماع در مسئله است. اگر اجماع نباشد، یک کسی بگوید که دو تا ظاهر که ما میگوییم پشت دست را به زمین میزنیم و به واسطه پشت دست، صورت را مسح میکنند و به واسطه همین پشت دست، دو تا پشت دست را مسح میکنند. به چه دلیل باطل باشد؟. اگر ادعای ظهور بکنید و بگویید ظهور عُرفی، اینکه میگوید ضَرَبَ بیَدیه، یعنی باطل و مَسحَ کلُّ واحد از یَدَین، یعنی به باطنی که روی زمین زده شده، ظاهر مسح شود و الاّ اگر یک کسی بگوید اگر این ظهور، ظهور غلبیّه است. ظهور غلبی که حجت نیست. معمولاً انسان باطن دو دست را میزند روی خاک و به واسطه باطن دست، ظاهر را مسح میکند و به واسطه باطن دست، پیشانی را مسح میکند. اگر این ظهور را قبول کنید، دلالتش خوب است و اگرنه در مسئله اجماع داریم و آن اجماع برای ما کار کند، البته آن اجماعی که مجبوریم در فقه بگوییم و در اصول قبول نداریم و الاّ اگر بخواهیم بحث طلبگی بکنیم، میگوییم همین حرفهایی که ما زدیم و همین ظهورهایی که ما گفتیم و بزرگان هم گفتند و از آن فهمیدند، بنابراین این اجماع مُحتمل المدرکیه و مقطوع المدرکیه است و حجت نیست. و به واسطه پشت دست بزند روی زمین و مسح پیشانی کند و به واسطه پشت دست، پشت دست دیگری را مسح کند، تیمّم است و دلیل بر بطلان نداریم و اصل هم اقتضاء میکند که واجب نباشد که دو تا باطن دست را روی زمین بزنیم. اگر ما باشیم و اصول این را اقتضاء میکنیم اما اگر ادعای ظهور کردید، حرف ما رد میشود و اگر هم اجماع باشد که این اجماعش مسلّم است و کسی اختلاف نکرده است. اگر آن اجماع را هم جلو بیاورید باز حرف ما رد میشود.
 سوم شرطش اینست که حتماً باید دو تا باطن دست را روی زمین بزند و به واسطه آن دو باطن دست، پیشانی را مسح کند و به واسطه دو باطن دست، ظاهر هر کدام از دستها را مسح کند.
 چهارم ـ فرمودند که: أن یکونَ الضَّرب دفعةً واحدة. دو تا دست باید با هم روی زمین خورده شود. دلیل ندارد. حالا یک دست را میزند و بعد دوباره دست دیگر را میزند. اگر یادتان باشد در جلسه قبل در ضرورتش فتوا دادند و گفتند مثلاً اگر یک موزائیک دارد و آن موزائیک دو تا دست را نمیگیرد، گفتند یک دست را میزند و دوباره دست دوم را میزند و مسح میکند. در صورت ضرورتش را سید فرمودند. شما صورت اختیارش را هم میتوانید بگویید که آقا به چه دلیل باید دو تا با هم باشد. باز همان حرفهای قبلی که اگر اجماع باشد که اجماع و اگر اجماع نباشد که هست، بگویید ظهور یعنی ظهور ضَرَب بیَدیه یعنی با هم زدن و یا وضعَ یدیه، یعنی با هم. اما این اشکالهایی که قبلاً کردیم اینجا هم میآید، لذا دلیل بر اینکه با هم بزند، نداریم؛ الاّ اینکه ادعای ظهور بکند که نمیشود یا ادعای اجماع بکند، مجبوراً میشود. این هم شرط چهارم بود.
 این چهار شرط تمام شد. گفتند که اگر نمیتواند، هر چهار شرط ساقط است.
 یک مطالعه خوبی تا فردا روی این بکنید. ان شاء الله .و صلّی الله علی محمد و آل محمّد