موضوع: اگر استعمال آب مشقت داشته باشد، اگر استعمال آب خوف ضرر داشته باشد
فرمودهاند الرابع الحرج فی تحصیل الماء او فی استعماله و ان لم یکن ضرر او خوفه چهارم چیزی که موجب میشود تیمم کند این است که برای پیدا کردن آب حرج باشد مشقت باشد، مشقتی که تحملش برای عموم مردم مشکل باشد یا اگر آب دارد استعمال آب برای او حرجی باشد، مرحوم سید این جا را خیلی کوتاه آمدهاند به همین اندازه کفایت کردهاند و رفته اند روی مسئله پنجم و چرا؟ نمیدانم در حالی که در باره این حرج باید خیلی صحبت کرده باشند خیلی شرح داده باشند.
برای خوف ضررش که آن مسئله پنجم است خیلی مفصل صحبت کردهاند و اما راجع به این حرج در پیدا کردن آب در استعمال آب به همین اندازه کفایت کردهاند و این خیلی حرف دارد.
معنای حرج را همین طوری که خودشان جای دیگر هم معنا میکنند این است که اگر یک گفتاری یک کرداری مشقت داشته باشد عرفا به اینکه تحمل آن مشقتآور باشد سابقا مثال میزدند میگفتند مثلا توی زمستان آب گرم نیست و بخواهد مثلا با آب خیلی سرد یخ را بشکند برود توی حوض به این میگفتند حرج، میگفتند مشقت به همین هم مثال میزدند که بعد هم همین حرج را مشقت را معنا میکنند میفرمایند که مالا یتحمل عادتا عموم مردم تحملش را ندارند گرچه مثلا یک فردی پیدا بشود نه تحملش را داشته باشد از این کار خوشش هم بیاید آن مناط نیست به آن می گویند حرج نوعی، نوع مردم تحمل این کار را تحمل این گفتن را نداشته باشند لذا حرج را قبلا با مثال معلوم کردند بعد هم با گفتار علمی حرج را معنا میکنند اما این جا معمولا باید حرج را معنا بکنند همین به طور فشرده میفرمایند که الرابع الحرج فی تحصیل الماء او فی استعماله و ان لم یکن ضرر او خوفه آب برایش ضرر ندارد خوف ضرر هم ندارد تا موجب تیمم بشود اما مشقت دارد این غسل را بکند مشقت دارد این وضو را بگیرد مثلا جرب دارد سوداء دارد آب برایش ضرر ندارد اما این وضو را بگیرد ترکیدگی دست پیدا میکند و تحملش عادتا مشکل میشود و همین ترکیدن دست هم سابقا مثال میزدند بعد هم مثال میزنند و اگر حرج را این جا معنا میکردند خوب بود ولی بالاخره حرج در عروه در این مسائل تیمم معنا شده.
اما چیزی که نفرمودهاند یک خفا هم دارد این است که گاهی آب برایش ضرر ندارد اما حرج شخصی هست مثلا یک دامادی که هنوز عروسی نکرده این زیاد هم اتفاق میافتد سؤال هم زیاد میشود، میرود منزل نامزدش شب آن جا میخوابد حالا جنب میشود یا محتلم میشود یا جنب میشود و این صبح بخواهد غسل بکند مشقت دارد و جداً هم مشقت دارد این حیای شیطانی هم نیست برای این دختر در مقابل برادرهایش حمام برود این پسر در مقابل مثلا پدر خانمش حمام برود و این حرج است حرج شخصی، حرجی که رافع تکلیف است حرج شخصی است نه حرج نوعی، حرج نوعی یک معنای دیگر پیدا میکند خب ممکن است برای بعضی از دامادها این حرج نباشد برای بعضی باشد و الان غسل کردن برای این دختر، برای این پسر یک مشقت شخصی دارد خب میشود حرج و می تواند تیمم بکند برای اینکه حرجی است که مشقتی است که لا یتحمل عادتا، یا مثلا یک ادم مهمی است این آب ندارد اما میتواند برود در خانه همسایه آب بگیرد و رفتن در خانه همسایه این مشقت شخصی دارد برای اینکه گرسنه بماند نمیرود یک دانه نان بگیرد حالا بخواهد اول اذان صبح برود در بزند من میخواهم بیایم حمام شما یا یک مقدار آب به من بدهید وضو بگیرم این لایحتمل عادتا لذا مشقت پیدا میکند برای اینکه این وضو بگیرد یا غسل بکند سابقا مرحوم سید مثال میزدند اینکه آب گرم ندارد آب سرد است اگر برود توی این آب سرد ضرر ندارد خوف ضرر هم ندارد اما تحملش برای این مشکل است میفرمودند حرج است و لا یتحمل عادتا میتواند تیمم بکند میتواند وضو نگیرد میتواند غسل نکند ومثال فراوان است لذا بعد یک مثالهای دیگر مثلا آب در قافله هست اما این بخواهد تهیه بکند برایش حرج است وقتی حرج شد لایتحمل عادتا این مثل این است که آب نداشته باشد میتواند تیمم کند به جای وضو یا به جای غسل یک مثالهای عرفی که مبتلابه هم هست این مسئله چهارم دارد.
اما چیزی که باید توجه داشته باشیم باز همین است که این مسئله چهارم برمیگردد به همان مسئله اول، مسئله اول عدم الوجدان بود به عبارت دیگر عدم تمکن این عدم تمکن برای تحصیل آب برای وضو برای غسل موجب تیمم میشود و مصداق لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا و این مسئله چهارم هم باز برمیگردد به همان مسئله اول و این چهارتا کردن بلکه مرحوم سید که این لم تجدوا را 7 تا میکنند حالا یک یک می رویم جلو این چهارمی است، علی الظاهر دوم و سوم و چهارم که تا حالا خواندیم هر سه برمیگردد به همان لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا و سابقا هم گفتیم اینکه 7 چیزی که فقهاء توی رسالهها آمده برمیگردد به سه چیز، آب ندارد، اگر آب دارد آب برایش ضرر دارد، اگر آب دارد و آب برایش ضرر ندارد وقت برای تیمم نداشته باشد، گفتم میتوانیم این سه چیزی که من میگویم برگردانیم به یک چیز همان که قرآن فرموده لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا این سه چیز برمیگردد به همین لم تجدوا این 7 چیزی که توی رساله های عملیه همین رسالههای فارسی امده که مرحوم سید در عروه آوردهاند برمیگردد به سه چیز آن سه چیز هم برمیگردد به یک چیز و آن یک چیز را قرآن فرموده لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا خب این هم مسئله چهارم.
مسئله پنجم، مسئله پنجم را نمیدانم چه شده هر چه مسئله چهارم را مرحوم سید مختصر کردهاند مسئله پنجم را مفصل کرده اند و ای کاش نصف این مسئله پنجم را در آن مسئله چهارم اورده بودند تا یک حد متوسطی برای هر دو پیدا شده بود میفرمایند الخامس الخوف من استعمال الماء علی نفسه او اولاده و عیاله او بعض متعلقیه او صدیقه فعلا او بعد ذلک آب دارد بخواهد آب را با آن غسل بکند یا بخواهد وضو بگیرد می ترسد اینکه خودش یا اولادش یا بعضی چیزهایی که متعلق به اوست یا رفیقش تلف بشود یا مرضی برای او پیدا بشود، حرج را دو دفعه همین جا میآورند میفرمایند که فعلا او بعد ذلک من التلف بالعطش او حدوث مرض او حرج او مشقه لا تتحمل اگر این عرفا هم بود خیلی خوب است، ظاهراً در عروه نیست، بعید است که من عرفا را نیاورده باشم لذا مشقتی که لا تتحمل اما لا تتحمل عادتا نه شخصا، خب همان مسئله چهارم با یک کلمه همین جا آمد که آب دارد اما اگر این آب را استعمال بکند خودش یا وابستههای به خودش تلف میشوند، نه، تلف نمیشود موجب مرض میشود، نه، موجب مرض نمیشود موجب تشنگی میشود که لا تتحمل عادتا، مثلا اگر این اب را استعمال بکند خودش تشنه میشود تشنهای که حالا یک دفعه مثلا تشنگی برای مثل روزهدار است این نه، تشنگی که لاتتحمل، یا مثلا بچه است و این بچهاش را بخواهد آب به او ندهد و با آن آب غسل بکند ، وضو بگیرد تحمل تشنگی را ندارد، حالا فعلا او بعد ذلک یعنی الان این بچه تشنه نیست اما اگر این آب را استعمال بکند میداند که بعد به آب نمی رسد تشنگی برای خودش برای بچهاش جلو میاید یا حیوانش میمیرد آن وابستههایش ولو رفیقش باشند، همراهش باشد این از تشنگی میمیرد یا مریض میشود یا برایش یک مشقت تشنگی جلو میاید که لا تتحمل عادتا خب اینها همه درست است که اگر نه این که خودش، خوف اینکه این تلف بشود خوف اینکه مریض بشود خوف اینکه مشقت پیدا بشود آن خوف موجب میشود اینکه این آب را نریزد تیمم بکند، در آن جا که خود پیدا بشود یعنی همین الان تشنه است یا باید آب را بخورد یا وضو بگیرد خب این بله، آن جا که خوف هم هست آن هم برگشت به همین میکند که میترسد آن ترس موجب میشود عرفا لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا، اینها هیچ کدام روایت ندارد اما یک چیزهایی است که انسان میتواند روی آن فتوی بدهد دلیلش هم آن کلی لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا یا اینکه دلیلش اینکه الان یا بعد برایش حرج پیدا میشود خب اگر چنین باشد باز این پنجم برمیگردد به همان اول که خوف ضرر خوف تلف خوف اینکه حرج پیدا بشود آن مصداق لم تجدوا ماء فتیمموا میشود عرفا خب باز هم پنجم علاوه بر اینکه این لفظ حرج را که این جا آوردهاند پنجم برگشت به چهارم، چهارم و پنجم برگشت به اول، و اینکه ما لم تجدوا میخواهیم، عدم تمکن میخواهیم، عدم تمکن مثل اینکه یک دفعه الان آب ندارد یک دفعه آب دارد برایش حرج دارد یک دفعه آب دارد برایش حرج هم نیست ضرر دارد یک دفعه آب دارد خوف ضرر دارد برود توی این آب سینه پهلو میکند خوف این دارد خوف عقلایی، خوف این دارد بعد توی مشقت بیفتد خوف این دارد که اگر این آب را استعمال بکند بچه اش مریض میشود یا بچهاش توی مشقت میافتد این کلمه خوف تلف خوف ضرر خوف حرج موجب میشود این که بتواند تیمم بکند چرا؟ خب باید برگردانید به همان لم تجدوا ماء باید برگردانید به اینکه این تمکن عرفا تمکن از استعمال اب ندارد، همه قبول کردهاند که مراد لم تجدوا ای لا یتمکن برای اینکه لم تجدوا خصوصیت ندارد مراد لم تتمکن است کسی که متمکن نیست از اینکه وضو بگیرد قرآن که دیگر این شرحها را ندارد مثلا مریض است آب هم دارد این باید تیمم کند چرا؟ دلیل که نداریم دلیل همان لم تجدوا است برای اینکه آب دارد نمیتواند استعمال بکند صدقا میگویند لم تجدوا ماء ای لم تتمکن لذا اول تیمم معنا کردیم طبقا هم لمسفرین هم فقهائ که مراد لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا ای لم یتمکن و الا قرآن که نمیتوانیم بگوییم که لم تجدوا را مختص آن جا میداند که آب نداشته باشد و اما آن جا که آب دارد آب برایش ضرر دارد قرآن متعرض نیست، نمیشود که گفت، مسلم قرآن متعرض است دیگر، قرآن میگوید لم تجدوا ما هم میگوییم مراد لم تجدوا ای لم تتمکن و خصوص اینکه آب ندارد و قرآن بخواهد بگوید، مسلم نه عرف میپسندد قطعا مراد آیه شریفه نیست و از مفسرین یا فقهاء هم کسی نگفته است آن جا اگر یادتان باشد ادعای اجماع شد مرحوم صاحب جواهر و دیگران هم ادعای اجماع، مرحوم صاحب جواهر از خودشان هم از دیگران اجماع داریم بر اینکه لم تجدوا یک معنای عامی دارد این را سابقا صحبت کردیم دیگر لذا این الان الخامس الخوف من استعمال الماء برمیگردد به همان لم تجدوا، مرحوم سید کلمه حرج را آوردند این جا باید بگوییم برمیگردد به آن امر چهارم.
علی کل حال اینکه مرحوم سید این قدر طول و تفصیلش دادهاند ظاهراً این قدر طول و تفصیل نمیخواهد باید بگوییم که الخامس الخوف من استعمال الماء آن علی نفسه اوو اولاده او عیاله او بعض متعلقیه او صدیقه یک چیز دیگر جایش بگذاریم بگوییم هر کجا داعی عقلایی پیدا شد بر اینکه آب را استعمال نکند لم تتمکن صادق است وقتی لم یتمکن صادق است لم تجد صادق است عرفا وقتی لم تجد صادق است این میتواند تیمم بکند به جای غسل یا به جای وضو مرحوم سید هی تکثیر مثال کردهاند مثلا گاهی تمکن ندارد برای خاطر خودش آب را استعمال بکند تشنه میشود تشنهای که لا تتحمل عادتا، گاهی مثال را میبرند روی زن و بچه گاهی مثال را میزنند روی رفیق همین جاها گاهی مثال را میبرند روی حیوانش، آن وقت آن جا تفصیل میدهند که حیوانها منقسم میشوند به سه قسم، یک حیوانی که مربوط به خودش است این معلوم است باید نگذارد حیوانش تلف بشود یک حیوانی که متعلق به خودش نیست اما حیوان گزنده نیست مثل گربهای که در خانهاش است اگر آب به این ندهند برایش ضرر دارد باز هم مرحوم سید می گویند این آب را بدهید به این گربه، یک سگی هست این سگ تشنه است خب معمولا باید این سگ را ما آب به او بدهیم ولو مال خودمان هم نباشد و بخواهیم آب را استعمال بکنیم این سگ تلف میشود یا تشنه میشود میگویند آب را بدهید به این سگ، اما یک جا میمانند و فتوی میدهند نه لازم نیست مثل سگها، مثل کافر مثل مرتد و امثال اینها میگوید خب اینها که جانشان لازم نیست حفظ بشود مشکل است انصافا لذا کافر مرتد که قتلش واجب است همچنین کافر حربی که قتلش واجب است این قتلش واجب است اولا باید با اجازه حاکم شرع باشد نه همینطور و بدون اذن حاکم شرع که نمیشود بعد هم تشریفات دارد که این را بکشند و ما این را اب به او ندهیم تا بمیرد ظاهراً عرفیت ندارد ما یک نفر را آبش ندهیم بمیرد بگوییم این قتلش واجب است خب قتلش واجب است مثلا مرتد، پسرش تودهای شده مارکسیسم شده و این قتلش واجب است حالا خود پدر میتواند این را بکشد یا نه؟ همچنین به عکس سابقا در قصاص و دیات ما اشکال داشتیم میگفتیم اینها موجب اختلال نظام است باید برگردد کشتن به حاکم شرع در امر به معروف و نهی از منکر هم همین است امر به معروف و نهی از منکر را همه ما باید بگوییم با تلطف با مهربانی همه باید ترک مراوده با این بکنیم اینها خوب است یک قدری بروید بالاتر همه ما با هم تندی بکنیم سرزنش بکنیم گناهکار دست از گناهش بردارد، اما همه ما بتوانیم او را بزنیم دلیل ندارد، این مربوط به حاکم شرع میشود دیگر حاکم شرع باید آن کشتن و آن کتک زدن و مثلا زندان و اعدام را آن میتواند و اما ما کار او را بخواهیم بکنیم امر به معروف و نهی از منکر این اندازه برای ما دلیل ندارد سابقا در کتاب امر به معروف و نهی از منکر صحبت کردیم و گفتیم که ان اندازه که میشود و باید باشد هم ثوابش خیلی بالاست ترکش هم گناهش خیلی بالاست همین که الان هیچ کدام امر به معروف و نهی از منکر با هم نمیکنیم الان امر به معروف و نهی از منکر به طور کلی از بین رفته هم دولت هم ملت، ملت باید بگوید حسابی بگوید ترک مراوده کند حسابی بکند آن جا که پذیرفته نشد دولت باید بیاید جلو دیگر آن دولت اسلامی با اذن حکومت میتواند هم بزند هم زندان کند هم تبعید کند هم اعدام کند به مراتب که برود جلو و اما اینکه این کارها را مردم بخواهند بکنند دلیل نداریم اختلال نظام هم لازم میآید.
در باب کافر حربی هم همین است یک کسی پسرش مرتد شد بخواهد خودش او را بکشد نمیشود و الا منجر میشود به این هر کسی برود بگوید این مرتد بود من او را کشتم، نمیشود اما بعضی اوقات یک روایاتی داریم توی رسالهها هم روی آن فتوی داده شده این را هم باید روی آن فکر بکنیم اما قول مشهور است توی رسالههای عملیه هم امده یک کسی سب به اهل بیت علیهم السلام بکند او را بدون اذن حاکم شرع این میتواند او را بکشد اما یک مسئله دیگر هم هست و آن روایت صحیح السند ظاهرالدلاله هم داریم سابقا در قصاص و دیات روی ان صحبت کردیم اینکه پیامبر اکرم آمدند رد بشوند دیدند که اصحاب دارند مباحثه میکنند مباحثه این بود که اگر یک کسی ببیند که دارند با زنش زنا میکنند این میتواند هم زن را بکشد هم مرد را و یکی از آنها خیلی داغ غیرتدار این جوری صحبت میکرد مابقی منکر بودند پیامبر اکرم آمدند رد بشوند با پیامبر در میان گذاشتند پیامبر ان کسی که تند بود و میگفت بله میشود هر دو را کشت پیامبر اکرم فرمودند خب باید بینه اقامه بکنی باید 4 نفر بیایند بگویند که این نامحرم با زن این داشت زنا میکرد و الا اگر بینه اقامه بر این زنا نکنی و کشته باشی تو می شوی قاتل، بینه باید اقامه کنی نمیتوانی به جایش تو را باید بکشند این روایت مورد فتوی هم هست سابقا هم در بارهاش صحبت کردهایم، اصل حکم هست بعضی جاها مثل همینکه ببیند دارد با زنش زنا میکند این میتواند در همان حال نه بعد، در همان حال میتواند هم زن را بکشد هم مرد را، حالا زن را کشت مرد را هم کشت حکومت میآوردش جلو میگوید چرا اینها را کشتی؟ میگوید که دیدم با زنم داشت زنا میکرد میگوید خب به چه دلیل؟ گفته فقط فایدهای ندارد به چه دلیل؟ اثبات بکن که این داشت زنا میکرد تا حق را بدهم به تو و بگویم به جا کشتی، خب باید 4 شاهد عادل شهادت بدهند این زن و مرد با هم داشتند زنا میکردند شوهرش رسید شوهر دید.
بنابراین مثلا یک کسی بگوید پسر من یا مثلا زن من مرتد شده بود یا زن بگوید شوهر من توی خانه من دیدم که قرآن را آتش زد قرآن را سوزاند قرآن را قبول نداشت و من او را کشتم اصل قضیه خوب است اما این زن باید شاهد بیاورد دوتا شاهد عادل که ما دیدیم این قرآن را سوزاند یا این سب به پیامبر اکرم یا ائمه طاهرین علیهم السلام کرد لذا این فرمایش مرحوم سید که میفرمایند آب را ندهد به مرتد تا مرتد بمیرد با این قواعدی که داریم حرف میزنیم با این قواعد جور نمیاید لذا همین که این را کشت از او سؤال میکنند چرا آب را ندادی به این تا بمیرد؟ میگوید مرتد بود میگوید به چه دلیل؟ توی آن میماند لذا وقتی توی آن ماند حاکم میتواند سؤال بکند دیگر فرمایش مرحوم سید درست در نمیاید اینکه بتوانیم آب را به مرتد ندهیم تا بمیرد، یک جاهایی باید ببریم که راستی از نظر دیات و قصاص و اینها مسئله را بتوانیم درستش بکنیم و همچنین مثلا میفرماید که یک حیوانی که ضرر ندارد نفع هم ندارد ما آب نداریم آیا آب را بدهیم به این یا نه؟ مرحوم سید میفرمایند واجب نیست مثلا مثل آب را ندهیم به گربه تا گربه بمیرد ما غسلمان را بکنیم ما وضویمان را بگیریم آب را ندهیم به این آهو تا این آهو مال من هم نیست که اول فرمودند اما متعلقیه متعلق به من هم نیست اما میبینیم توی بیابان این آهو دارد له میزند راستی تشنگی برایش مشقت شده من آب را به این ندهم برای خاطر اینکه میخواهم وضو بگیرم، میخواهم غسل بکنم، این آهو نه بمیرد اما میبینیم که برایش مشقت است این آب نخوردن، تشنه است، یک آهو تشنه است من آب به آن ندهم یک سگی تشنه است ولو عقور هم نیست، حالا عقورش را هم من میگویم این سگ تشنه است دارد سر چاه له میزند من آب به آن ندهم تا یا بمیرد، نمیرد هم مشقت حسابی برای این سگ برای این اهو برای این پلنگ پیدا بشود که من میخواهم وضو بگیرم خب معمولا عقلاء میگویند نه میگویند که این وضو گرفتن تو بدل دارد تیمم است وضو را نگیر تیمم بکن این سگ تشنه را سیر بکن، روایت هم داریم همان که سعدی خدا رحمتش کند یک قصیده حسابی برای یک کسی که بهشت رفت برای خاطر اینکه دید سگی تشنه است لباسهایش را در آورد ریسمانی داشت و این لباسها را توی چاه کرد از چاه آب آورد یعنی با لباسهایش و این سگ را سیراب کرد، یا اگر یادتان باشد توی کتاب ادبیت ما ظاهراً همین کتابهای پایین ملا محسن و امثال اینها بود یک جملهای که روایت هم هست یک زنی یک گربهای را کشت این گربه ظاهراً ضرر هم به این میزده اما در اتاقش کرد در اتاق را بست تا این گربه مرد روایت داریم دخلت المرأه برای خاطر این کارش خب اگر این روایت باشد که مطابق با عقل هم هست سند هم نمیخواهد عرفی است یک گربه را بکشد برای اینکه میخواهد غسل کند خب هیچ عقلی نمیپسندد دیگر ولو اینکه این عقور هم نباشد ولو صدمه زن هم نباشد این گربهها که معمولا توی خانهها هستند یا این سگهای ول یا سگهای توی بیابان حیوانهای توی بیابان و حتی من توی پلنگ و گرگ و اینها هم در مسئلهمان اشکال دارم و آن این است که اینها بمیرند تا ما وضوبگیریم علی الظاهر گفتنش مشکل است.