درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اگر کسی طبق حکم ظاهری بر میت نماز خواند آیا مجزی از حکم واقعی است؟

  در مسئله 14 فرموده‌اند اذا صلی احد علیه معتقدا بصحتها بحسب تقلیده او اجتهاده لا یجب علی من یعتقد فسادها بحسب تقلیده او اجتهاده، نعم لو علم علما یقینیا ببطلان صلاته وجب علیه اتیانها ان کان المصلی ایضا قطع بصحتها این مسئله مسئله مهمی در اصول است و آن این است که آیا احکام ظاهریه این مجزی از احکام واقعیه است یا نه؟

  در اصول معمولا فرموده‌اند که نه، احکام ظاهریه کافی از احکام واقعیه نیست و اگر بفهمد این حکم ظاهری مطابق با واقع نبوده، واقع را باید بیاورد، مشهور در اصول این طور است البته اختلاف هم هست بعضی می‌فرمایند مطلقا اجزاء بعضی فرق می‌گذارند بین امارات و اصول.

  مرحوم شیخ انصاری در حالی که در اصول قائل به عدم اجزاست و اما در کتاب اجتهاد و تقلیدشان ادعای اجماع می‌کنند به اجزاء می‌فرمایند در باب اجتهاد و تقلید اگر مثلا مجتهد یا مقلد مدتی به فتوایی عمل کرد بعد فهمید این فتوی مخالف با واقع است می‌فرمایند که هم برای خودش هم برای مقلدین اجزاء، از این به بعد به فتوای دوم عمل کند و اما فتوای اول کافی از احکام واقعیه، در حقیقت مرحوم شیخ انصاری دو تا فتوای دارند یکی از نظر اصول که می‌فرمایند امارات اگر خلاف واقع درآمد مجزی از واقع نیست، اصول اگر مودای اصول مخالف با واقع درآمد کشف کردیم واقع را این اصول کافی از احکام واقعیه نیست.

  و مشهور هم من‌جمله مرحوم آخوند در کفایه خیلی بحث مفصلی دارند و قائل به عدم اجزاء هستند، البته مرحوم آخوند راجع به اصول مخصوصا استصحاب قائل به اجزاء هستند ولی اگر بخواهیم از مخالفین بشماریم باید بگوییم مشهور من جمله مرحوم آخوند که ایشان می‌فرمایند که احکام ظاهریه چه مؤدای امارات چه مؤدای اصول مجزی از احکام واقعیه نیست یک وظیفه است اگر بفهمیم که خطا رفته‌ایم باید آن واقع را بیاوریم اگر در وقت است اعاده اگر خارج وقت است قضا.

  اما در باب اجتهاد و تقلید که ایشان کتاب دارند مطلقا قائل به اجزاست می‌فرمایند باب اجتهاد و تقلید که دیگر چیزی هم باقی نمی‌ماند تقریبا باید بگوییم شیخ انصاری دو تا فتوای مخالف دارد در اصول قائل به عدم اجزاست و اما در فقه در این کتاب اجتهاد و تقلید قائل به اجزاء.

  مرحوم شیخ انصاری در کتاب اجتهاد و تقلید ادعای اجماع هم می‌کند و می‌فرمایند قدماء متأخرین همه همه قائل هستند به این‌که احکام ظاهریه اگر مخالف درآمد مجزی از احکام واقعیه است.

  مرحوم سید در عروه نمی‌دانم چه شده که اختلاف فتوی دارند و به دست نیاوریدم که مرحوم سید آیا قائل به اجزاست یا عدم اجزاء؟ آیا آن بحث اصولی را قبول کرده یعنی عدم اجزاء؟ یا حرف مرحوم شیخ انصاری که ادعای اجماع کرده قائل به اجزاء برای این‌که مرحوم سید گاهی عدم اجزاء گاهی اجزاء و در این‌جا قائل به اجزاء هستند اگر یک کسی نماز بر میت خواند و یک کس دیگری می داند نماز این باطل است حالا یا مجتهد است یا مقلد از نظر مجتهدش می‌داند این نماز باطل است از نظر خودش هم مجتهد باشد می‌داند این نماز باطل است مرحوم سید می‌فرماید که اجزاء آن نماز اول درست است و دیگر لازم نیست این نماز بر میت بخواند الا این‌که یک استثنایی دارند که این استثناء را هم معمولا همه دارند و آن صورت قطعش، یک دفعه مؤدای اماره است یک دفعه مؤدای اصول است می‌گویند اجزاء اما یک دفعه مقطوع است می‌گویند نه صورت قطعش عدم اجزاء و مرحوم سید در این‌جا همان طبق فرمایش مرحوم شیخ انصاری در باب اجتهاد و تقلید ایشان مشی فرموده‌اند اذا صلی احد علیه معتقدا بصحتها بحسب تقلیده او اجتهاده لا یجب علی من یعتقد فسادها بحسب تقلیده او اجتهاده، دیگر ان نماز کافی است واجب نیست این نماز را آن کسی که می‌داند این نماز باطل است به حسب اجتهادش یا تقلیدش دیگر لازم نیست که نماز را بخواند، نعم لو علم علما یقینیا ببطلان صلاته وجب علیه اتیانها و ان کان المصلی ایضا قطع بصحتها صورت قطعش را می‌فرماید عدم اجزاء اما صورت اماره و اصولش را که می‌گویند مؤدای امارات مؤدای اصول قائل به اجزاء، و این ادعا این اجماع مرحوم شیخ انصاری مثل این‌که وقتی برویم توی فقه می‌بینیم که همین است یعنی علماء بزرگان همه همه بحث اصولیشان غیر از بحث فقهیشان است بحث اصولیشان روی قواعد جلو آمدند و می‌گویند مثلا مثل مسئله ما نماز به این میت خوانده نشده باید نماز به این میت خوانده بشود اما وقتی بیاییم توی فقه می‌بینیم که فقهاء در فقه همه جا قائل به اجزاء هستند مثلا شما می دانید از نظر فتوی حالا آن علمش برود کنار شما از نظر فتوی می دانید این آقا که دستش را آب کشید درست آب نکشید حالا یا مجتهدید یا مقلد همه گفته اند این دست برای این نجس نیست مثلا یک کسی تعدد در کر را واجب نمی داند و تعدد در کر را شما واجب می دانید حالا یک کسی تعدد در کر نکرد و دستش را یا بدنش را آب کشید در حالی که پیش شما این نجس است اما می‌گویند فتوای او برای خودش کافی است برای تو هم کافی است یعنی اجزاء، یک کسی می دانید نمازش باطل است اقتدا کردن به این می‌شود یا نه؟ همه گفته‌اند می‌شود یعنی فتوای این مثلا این است که تسبیحات اربعه یک مرتبه کفایت می‌کند و این با یک تسبیحات اربعه نماز می خواند شما می‌توانید به او اقتدا کنید یانه؟ همه گفته‌اند بله، حتی یک مقدار برو بالاتر راجع به ذبیحه مثلا یک کسی قائل به این است که اگر دو تا رگ بریده بشود، شاهرگ‌ها، کفایت می‌کند اما شما اجتهادا تقلیدا قائلید به این‌که نه، چهار رگ باید بریده بشود حالا آیا اگر این دو رگ را برید این نجس است برای شما یا نه؟ همه گفته‌اند نه، گفته‌اند که آن ‌که به فتوایش عمل کرد آن‌که به اجتهادش عمل کرد اجتهاد او فتوای او برای تو هم حجت است یعنی احکام ظاهریه مجزی از احکام واقعیه، و از اول فقه تا آخر فقه وقتی برویم می‌بینیم که فقهاء در فقه قائل به اجزاء هستند آن مسئله اصولی سنگین آن مسئله اصولی خیلی مشکل آن مسئله را مشهور به عدم اجزاء می‌گویند احکام ظاهریه اماره باشد یا اصول این مجزی از احکام واقعیه نیست اگر کشف خلاف شد باید آن واقع را جبران بکند این بحث اصولی اما وقتی می‌آیند توی فقه همه جا من‌جمله این جا که مرحوم سید دارند می‌گویند احکام ظاهریه مجزی از احکام واقعیه، لذا مرحوم سید این جا به طور صریح فتوی می‌دهد می‌گوید که این نماز میت را خوانده می‌دانید از نظر اجتهاد از نظر تقلید این نماز این باطل است حالا آیا شما باید نماز بر این بخوانید چون نماز به عقیده شما خوانده نشده یا نه؟ می‌فرماید نه، نماز او کافی است مسقط تکلیف است و بر شما واجب نیست که دو دفعه بر این میت نماز بخوانید.

  ما در اصول یک حرفی داریم که شاید این حرف من را هم فقهاء در نظرشان باشد که در فقه آمده و آن این است که ما اگر بخواهیم قائل بشویم به عدم اجزاء اختلال نظام لازم می‌آید برای این‌که از زمان امام صادق علیه السلام که طلبگی پیدا شده تا الان تا آقا امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه بیاید وقتی آقا امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه، بیاید، این حوزه‌ها هست و اجتهاد هست، حالا مرادم این جاست از زمان امام صادق علیه السلام که این اجتهاد درست شد و امام صادق علیه السلام به ابان گفتند ابان مجتهدی، دوست دارم بروی بنشینی در مقابل سنی‌ها برای شیعیان فتوی بدهی، از آن زمان تا الان اصلا به ذهن نمی‌آمده که فتوای این مجتهد مجزی از واقع نباشد اصلا اگر بخواهیم بگوییم مجزی نیست همیشه مجتهدها فراوان بوده‌اند و این مجتهد‌ها همیشه اختلاف فتوی داشته‌اند و هیچ وقت به ذهن نیامده اختلاف فتواها این فتوی برای خودش حجت است نه برای دیگری هیچوقت به ذهن نمی‌آمده اگر بخواهد به ذهن بیاید مثلا چهار پنج تا مجتهد هر کدامشان مقلد دارند و این‌ها با هم از نظر فتوی اختلاف دارند آن می‌گوید مرجع تقلید من این جور می‌گوید اگر ما بگوییم که در فتوی مرجع تقلید او برای آن حجت نیست، مرجع تقلید این برای آن حجت نیست خیلی اوقات توی خانواده یک مصیبت عجیبی درست می‌شود، من هیچ فراموش نمی‌کنم که بچه بودم به تکلیف رسیده بودم یا نرسیده بودم، مقید بودم پدر و مادر من این‌ها از مرحوم صدر بزرگ تقلید می‌کردند و آن تعدد در آب را واجب می‌دانست می‌گفت که مثلا اگر کسی بدنش نجس است برود در خزینه باید از خزینه بیاید بیرون دو دفعه برود توی خزینه، تعدد در آب کر واجب است خب من هم از مرحوم آیت الله العظمی آقای مدیسه‌ای همان صاحب تحریر من از ایشان تقلید می‌کردم خب ایشان تعدد در آب را واجب نمی‌دانست و پدر و مادر من اصرار می‌کردند تو باید تعدد در آب بکنی و من نمی‌کردم، هیچ کس نمی‌کرد، من توی میان مردم از خزینه بیایم بالا و یک سکو بود بروم آن جا و خودم را بیندازم توی آب، اما مسئله این است که من به آنها هم می‌گفتم، قبول هم می‌کردند، که بابا جان من به عقیده خودم باید عمل بکنم تو هم به عقیده خودت، تو مرجع تقلیدت هر که هست طبق آن عمل بکن من هم مرجع تقلیدم هر که هست طبق آن عمل می کنم من برای تو پاکم، تو هم برای من پاکی اما این‌که بخواهی من را نجس بدانی این‌که نمی‌شود، اختلال نظام لازم می‌اید همیشه در خانواده‌ها این جوری است اختلاف فتوی هست و علی کل حال در بحث اصولی ما قائل به اجزاء هستیم حالا مرادم این جاست اگر کسی در اصول قائل به اجزاء نشود اما وقتی بیاید توی فقه مجبور است قائل به اجزاء بشود از همین جهت هم مرحوم شیخ انصاری ادعای اجماع کرده‌اند این که در باب اجتهاد و تقلید اجزاء، همه مقلدین همه مجتهدین وقتی به وظیفه عمل کردند احکام ظاهریه آنها کافی از احکام واقعیه است یعنی دیگر اختلاف فتوی نباید درست بکنیم، اختلاف شناخت وظیفه عمل کردن به وظیفه باید درست بکنیم، این آقا آیا مجتهد است یا نه؟ آری، به فتوایش عمل می‌کند یا نه؟ آری، این می‌شود حجت حالا من ولو این‌که مجتهد را مجتهد می‌دانیم اما فتوایش را قبول ندارم دیگر نمی‌شود بگوییم که حجت آن برای من حجت نیست، نه، دیگر در حالی که هر کدام شناخت وظیفه عمل کردن به وظیفه اما کردار او گفتار او برای من حجت است کردار من گفتار من هم برای او حجت است در عمل و الا لازم می‌آید اختلال نظام و الا اگر هم باشد یک احتیاط است آن هم معلوم نیست خود آن مجتهد عمل به این حرف‌ها بکند، یعنی مثلا احراز بکند ذبیحه را، خب خب اگر این جور باشد باید احراز بکند دیگر، احراز بکند این‌که این چیزهایی که توی بازار است مطابق با فتوایش پاک است مطابق با فتوایش مثلا حلال است در حالی که قاعده ید می‌گوید آقا این هر فتوی داشته باشد برای تو حجت است یا مثلا این چیزی که دستش است مالک است و هر فتوایی می‌خواهد باشد تو هر فتوایی داری ربطی به فتوای او نداشته باش، همین که ید داری روی شیی‌ای الناس مسلطون علی اموالهم تمام چیزها هم از نظر طهارت و نجاست هم از نظر حلیت برای تو پاک است اصلا قاعده ید و قاعده حل و قاعده سوق و امثال این‌ها همه این‌ها به ما می‌گویند که این قاعده ید برای مسلمانها حتی مثلا قاعده ید را شما می‌برید برای کفار می‌گویید که مثلا بازار لندن چیزهایی که در مغازه‌اش است مالک است، آن رباخواری‌ها و آن ذغل‌ بازی‌ها و آن دزدی‌ها و این‌ها اما می‌گویید بازار لندن بازار فرانسه بازار کفار بازار آمریکا تو بروی در آن بازار هرچه بخری طوری نیست و حتی راجع به ذبیحه‌اش هم ما می‌گوییم، راجع به ذبیحه می‌گوییم الا ما ذکیتم اگر نداشتیم می‌گفتیم که تذکیه آنها هم درست است الا این‌که ماذکیتم می‌گوید تذکیه درست نیست اما پاک است لذا مثلا من و امثال من که خیلی هم هستند می‌گویند که این چیزهایی که گوشت هم هست توی بازار کفار ما می‌گوییم پاک است برای این‌که این‌ها اصاله عدم تذکیه که نمی‌شود جاری کرد کل شیئ طاهر حتی تعلم می‌گوید این‌ها پاک است در حالی که می‌دانیم آنها با ما از زمین تا آسمان تفاوتش است اما هم طهارت و هم حلیت و بالاخره با قاعده ید خیلی کارها می‌کنیم در حالی که می‌دانیم آنها قاعده یدشان با قاعده ید ما خیلی تفاوت دارد و علی کل حال توی فقه که بیاییم یک ضرورت است اجزاء، همین جور که مرحوم سید این جا خیلی با صراحت بدون احتیاط می‌فرماید این نماز خوانده حالا ولو یقین هم داری تو نمازش باطل است یقین از نظر فتوی، از نظر تقلید، مقلد یک کسی است که آن می‌گوید این نماز صحیح است، تو مقلد یک کسی هستی که می‌گوید نماز باطل است خب همه گفته‌اند اقتدا کردن به این طوری نیست و الا اگر ما بگوییم که اقتدا کردن طوری است نماز جماعت باید در عالم اسلام موقوف بشود برای این‌که یک کسی که دارد نماز می‌خواند مقلد یک کسی است ما مقلد دیگری هستیم و توی این تقلید‌ها می‌دانیم که هم از نظر مقدمات هم از نظر خود نماز، ذی المقدمه، خیلی تفاوت با هم دارند اما می‌گوید فکرش را نکن نماز آن تقلیدش برای خودش حجت است اجتهادش برای خودش حجت است نماز تو هم تقلیدت برای خودت حجت است اجتهادت برای خودت حجت است ولو این‌که اختلاف فتوی هم هست، اجزاء، یعنی کار او برای تم حجت است فتوای او برای تو حجت است دیگر حالا بخواهی نماز استیجاری به این ندهی نماز پشت سر این نخوانی این را نجس بدانی اصلا کاسبی‌اش را حلال ندانی خب الان مثلا در همین بانک‌ها یا قرض‌الحسنه‌ها خب خیلی از مراجع هستند می‌گویند این‌ها هیچ کدام درست نیست خب حالا ما می‌گوییم همه این‌ها درست است، درست است به این معنا که بالاخره یک کلاهی سرش می‌گذاریم خب الان اگر این جورها باشد آن آقای مجتهدی که می‌گوید درست نیست باید سهم امام از این نگیرد برای این‌که مال این حرام است این ربا می‌دهد این ربا می‌خورد از همین ربا دادن و ربا خوردن‌ها می‌اید سهم اما می‌دهد ما بخواهیم بگوییم که نه فتوای من برای این هم حجت است به این معنا که اگر ربائی امثال این‌ها آمد توی کار اگر معامله‌اش درست نشد این معامله از نظر خودش که درست است از نظر من باطل است پس بنابراین معامله آن از نظر من باطل است و نمی‌شود گفت اصلا نگفته‌اند وقتی برویم توی فقه همیشه این جور بوده است که مجتهدها با هم اختلاف فتوای داشته‌اند، من در باب اجزاء گفته‌ام اقا این فرمایش آقای آخوند که مرحوم صاحب جواهر هم دارند خیلی خوب است این جور چیزها که مبتلابه است اگر غیر از این بود که مشهور است باید ائمه طاهرین علیهم السلام فرموده باشند وقتی بگویند باید شیاع پیدا کرده باشد همین‌که شیاعی در کار نیست همین‌که می‌بینیم شهرتی در کار نیست همین که می‌بینیم مثل شیخ انصاری به جای این‌که شهرت عدم باشد شهرت به ثبوت دارد دلیل بر همین است که فتوای اهل بیت علیهم السلام اجزاء بوده، اصلا روش پیامبر اکرم روش ائمه طاهرین علیهم السلام اجزاء بوده و این فتوی مرحوم سید در این جا فتوای بسیار عالی است اما حیف این‌که مرحوم سید گاهی قائل به اجزاء هستند گاهی قائل به عدم اجزاء، لذا محشین بر عروه هم می‌بینیم گاهی قائل به اجزاء گاهی قائل به عدم اجزاء حالا این جا همه محشین قائل به اجزاء هستند همه همه، اختلاف فتوی در این جا نیست اذا صلی احد علیه معتقدا بصحتها بحسب تقلید او اجتهاده این برای تو حجت است لا یجب علی من یعتقد فسادها بحسب تقلیده او اجتهاده و اما آن جمله نعم لو علم علما یقینیا ببطلان صلاته وجب علیه اتیانها این را هم ما قبول نداریم ولو این‌که در اصول این جمله تکرار روی آن شده یعنی آن کسانی که قائل به اجزائ هستند می‌گویند مؤدای امارات مؤدای اصول، و اما مقطوع دیگر نمی‌تواند مقطوع من برای شما مقطوع باشد و اما ما می‌گوییم که شیخ انصاری که ادعای اجماع می‌کند دیگر فرق نمی‌گذارد بین این‌که آن مؤدای اماره باشد مؤدای اصول باشد یا مؤدای قطع و معمولا هم مجتهدها همه آنها این‌ها این جور نیست که همه فتاوی مطابق با روایات یا مطابق با اصول باشد بسیاری از فتاوی مطابق با عقل است مطابق با عرف است اصلا شما عرف را گفته‌اش را حجت می‌دانید فقه ما می‌گردد روی عقل، روی عقل به این معنا حالا ما احکام عقلیه زیاد داریم خیلی خوب اما یک حرف دیگر احکامی که مؤدای امارات مؤدای اصول است شما می‌گویید این احکام موضوعاتش عرف است از عرف باید موضوعات را بگیریم از عرف باید بگیریم یعنی چه؟ یعنی عقل است یعنی عقل عوامانه یعنی عقل عادی نه عقل دقی و فلسفی لذا حتی به اخباری‌ها هم همین حرف را می‌زنیم اقای اخباری اصلاً تو که می‌گویی عقل حجت نیست باید بگویی احکام اسلام حجت نیست برای این‌که همه احکام را موضوعاتش را حتی فهم خود روایت را باید از عرف گرفت برمی‌گردد به این‌که اصلا فقه ما روی عقل روی عرف، حالا عقل نگذارید که استیحاش بشود بگویند که فلسفه آورده‌اند توی فقه و وامصیبتا و امثال این‌ها اسمش را عقل نگذارید اسمش را بگذارید عرف، همان که اصلاً فقه ما روی عرف می‌گردد هم از نظر گرفتن موضوع هم از نظر فهم روایت، این اخباری روایت را می‌خواهد معنا کند تا عقل نداشته باشد می‌تواند معنا کند؟ عقل عادی، عقل عرفی یا اخباری تا این‌که موضوعات احکام را از عرف نگیرد می‌تواند حکم بلا موضوع بگوید؟ برمی‌گردد به این‌که همه احکام عقل عرفی دخالت در آن دارد هم موضوعا هم حکما، وقتی چنین باشد بنابراین دیگر فرق نمی‌کند این‌که مؤدای اصول باشد مؤدای امارات باشد یا مؤدای قطع و این‌که مرحوم سید این جا می‌فرمایند که اگر بدانیم نمازش باطل است باید دو دفعه به این میت نماز بخوانیم می‌گوییم چه فرقی می‌کند همان جا هم که فتوی می‌دهد می‌داند، به قول علامه رضوان الله تعالی علیه می‌گوید هذا ما ادی الیه ظنی و کل ما ادی الیه ظنی فهم حکم‌الله تا نتواند بگوید هذا حکم‌الله که نمی‌تواند توی رساله بنویسد تا نتواند بگوید حکم‌الله که نمی‌تواند مقلد بر آن عمل بکند این مقلد این رساله را که به او می‌دهند یقین دارد این فتاوی همه‌همه حکم‌الله است خود مجتهد هم که این رساله را می‌نویسد همه‌اش را می‌داند حکم‌الله است همین که می‌گوید الاقوی یعنی حکم‌الله، همان که علامه فرموده، حالا اگر امارات ظنی باشد اگر اصول ظنی باشد اگر طریق فتوی دادن ظنی باشد اما وقتی که فتوی را می‌دهد دیگر هذا حکم‌الله، هذا ما ادی الیه ظنی ولو این‌که اجتهاد ظنی است نه قطعی، قطع به آن معنا که یعنی یقینی، هذا ما ادی الیه ظنی و کل ما ادی الیه ظنی نتیجه می‌گوید فهو حکم‌الله، بنابراین این فرمایش مرحوم سید هم که فرق می‌گذارد بین مؤدای امارات و مقطوع، مؤدای قطع ظاهراً این هم درست نیست.

  چه درست است؟ این‌که وقتی بدانیم این در کارش حجت دارد این حجت او برای من هم حجت است نماز میت را خوانده من دیگر نباید نماز میت بخوانم، این نماز را به فتوای خودش درست می‌خواند من هم به او می‌توانم اقتدا بکنم این می‌گوید من پاکم من هم باید بگویم تو پاکی، ولو از نظر اجتهاد هم آن نجس باشد، نه، آن اجتهاد من به درد خود من می‌خورد به درد مقلدینم می‌خورد و ما بخواهیم بگوییم آن نجس است مسلم درست نیست، از اول فقه تا آخر فقه این حرف من می‌آید، این آقا که فرمودند نه، همه جا می‌آید حتی در قطعش هم می‌اید و این‌که اگر بخواهیم بگوییم نه هم آن اجماع مرحوم شیخ انصاری به هم می‌خورد هم اختلال نظام که من عرض کردم.

 وصلی الله علی ممد و آل محمد