درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

89/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : رو به قبله نمودن میت در همه حالات

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  مرحوم سید یک مسئله‌ای را متعرض شده‌اند که در فقه دیده نمی‌شود و آن این است که فرموده‌اند و الاحوط مراعات الاستقبال فی جمیع الحالات الی ما بعد الفراغ من الغسل، در حال احتضار باید رو به قبله باشد بعد از احتضار که مرده است تا اورا بلند نکرده‌اند باید رو به قبله باشد و همچنین در حال غسل هم باید رو به قبله باشد تا این‌که از غسل فارغ شوند البته بعدش هم خب می‌خواهند نماز بخوانند رو به قبله‌اش را نگفته‌اند در وقتی هم او را بلند می‌کنند تا دفن بکنند آن استقبال را نفرموده‌اند.

  آن‌چه فقهاء گفته‌اند و امکان هم دارد این است که در وقتی که نمرده است باید رو به قبله‌اش بکنند یا خودش رو به قبله بشود بعد از آن هم که مرد باید رو به قبله باشد تا او را بلند کنند و اما آن استقبالی که اگر پا شود صورتش رو به قبله باشد دیگر بر این هیچ جا لازم نیست در وقتی که می‌برندش که معمولاً ممکن نیست رو به قبله باشد در وقتی که غسلش می‌دهند آن هم دلیلی نداریم رو به قبله باشد وقتی هم آن را برای نمازش می‌آورند دلیلی نیست رو به قبله باشد در آن وقتی که نماز به او می‌خوانند که معمولاً رو به قبله نیست در آن وقتی که دفن می‌کنند رو به قبله‌اش هم باید به طرف راست رو به قبله باشد لذا این فرمایش مرحوم سید از دو جهت استیحاش دارد و خودشان هم ملتزم نیستند یکی این‌که وقتی بمیرد رو به قبله باشد در وقتی که مرده تا بلند نکرده‌اند رو به قبله باشد تا این‌جاها خوب می‌شود درستش کرد و رو به قبله باشد گفتیم دلیل داریم روایتش را خواندیم در حال احتضار، در وقتی هم که مرده است آن را هم روایت را خواندیم که فرمود که میت را استقبل بباطن قدمیه القبله، آن روایت هم خواندیم که فرمود اذا وجهت المیت للقبله فاستقبل بوجهه القبله لا تجعله معترضاً کما یجعل الناس که این روایات، روایات باب 35 گفتیم یکی از آن روایت‌ها مربوط به حال احتضار است دو سه تا روایت هم مربوط به وقتی است که مرده است و هنوز بلند نکرده‌اند تا این جاها هم اجماع روی آن است هم دلیل داریم و ظاهراً اشکالی در مسئله نیست.

  اما از آن طرفش هم این‌که در وقتی که دارند می‌برند رو به قبله باشد نه دلیل دارد نه کسی گفته ممکن هم نیست برای این‌که معمولاً توی راه گاهی تابوت رو به قبله است گاهی پشت به قبله است گاهی رو به مغرب است گاهی رو به مشرق است، کوچه‌ها تا برسانند می‌خواهند غسل بدهند در آن جا هم کسی نگفته که حتماً باید غسال این را رو به قبله غسل بدهد بعدهم مرحوم سید یک احتیاط مستحبی می‌کنند انشاءالله می‌رسیم خب غسل که تمام شد بلندش می‌کنند می‌برند برایش نماز بخوانند ممکن نیست رو به قبله باشد آن وقتی که می‌خواهند به او نماز بخوانند که حتما رو به قبله نیست رو به قبله به این معنا که بنشیند صورتش رو به قبله شود همان حال احتضار، وقتی می‌برند دفن بکنند که باز ممکن نیست رو به قبله باشد وقتی دفن می‌کنند رو به قبله بودنش هم یک وجه خاصی است نه مثل حال احتضار بلکه به دست راست و رو به قبله، لذا این احتیاط مرحوم سید، احتیاط واجب هم هست، نمی‌دانم مرادشان چیست هیچ وجهی از برای فرمایش ایشان نیست بلکه آن‌چه هست خلاف آن چیزی است که مرحوم سید این جا فرموده‌اند.

  بالاخره این فرمایش مرحوم سید که الاحوط مراعات الاستقبال فی جمیع الحالات الی ما بعد الفراغ من الغسل این نمی‌شود در حال بردنش که حتماً نمی‌شود در حال غسلش هم که واجب نیست بعدش هم که ایشان نفرموده‌اند بعد می‌گویند رو به قبله به معنا این‌که وقتی بلند بکنند مقادیم بدن، صورت رو به قبله باشد نه لازم است نه کسی گفته بلکه رو به قبله بودنش هم یک وضع خاصی است در حال نماز که اصلاً رو به قبله نیست در حالی هم که دفن می‌کنند آن رو به قبله بودنش غیر رو به قبله بودن در حال احتضار و در حال مرگ است .

  علی کل حال روایت‌ها همین است که خواندیم و این روایت‌ها بعضی دلالت می‌کند در حال احتضار را که یک روایت بیشتر نبود و خواندیم و آقایان به آن عمل نمی‌کردند و ما به آن عمل کردیم و دو سه تا روایت هم داریم بعد از مرگ است که هنوز بلند نکرده‌اند که عامه یکوضع خاصی به سر این می‌آورند دم در می‌گذارند مثل این‌که می‌خواهند بکشانند سوی قبر، حضرت فرمودند از این کارها نکنید حتما باید روبه قبله باشد بلندش نکنید تا این‌که بخواهید ببرید آن وقت از آن حال قبله که در حال احتضار بوده آن وقت بلندش بکنید دیگر وقتی بلندش کردند رو به قبله نه قاعده میسور است و نه لازم است و نه کسی گفته.

  مرحوم سید یک مستحباتی را در این جا ذکر فرموده‌اند که آن حالا خیلی اهمیت ندارد و اگر کسی بخواهد دیگر حتی در مفاتیح محدث قمی هم گفته شده واین مستحبات هم خیلی دلیل برایش نداریم قانون تسامح در ادله سنن فقهاء در رساله‌ها گفته‌اند که این کارها بشود خوب است، مثلا مثل این‌که برایش تلقین بخوانند و به او بگویند شهادات بگو، عدیله برایش بخوانند کلمات فرج برایش بخوانند و مخصوصاً یاسین و صافات و آیه الکرسی برایش بخوانند و اسم ائمه طاهرین را برایش بیاورند خب این‌ها یک چیزهایی است که خیلی خوب است یک مکروهاتی هم مرحوم سید فرموده‌اند که باید مواظب باشند همین‌طور که در میان عوام مردم هم مشهور است این‌که چیز سنگینی روی او نگذارند و جنب و حائض پیش او نباشد حرف‌های بی‌خودی پیش او زده نشود حرف‌های دنیا پیش او زده نشود در وقتی که نمرده، گریه برایش نکنند در مقابلش، زنها را تنها نگذارند برای این‌که زنها داد و فریاد کنند این میت زجر بکشد این‌ها هم یک امور عقلی است دیگر، عقل هم دلالت بر همه این‌ها می‌کند و معلوم است که روایت هم ارشاد به همان حکم عقل است و دیگر چیزی نیست که بخواهیم بگوییم تعبد هم است لذا در مکروهاتش امر عقلی است هرچه که عقل می‌گوید معلوم است که باید با این کسی که در حال احتضار است به آن عمل نکنند روایت هم دارد همان را عقل می‌گوید چیز سنگین روی شکمش گذاشتن، بچه بیاید روی او بیفتد زن حائض و نفساء و جنب در مقابلش بنشیند و حرفهای دنیا در مقابلش بزنند جیغ و فریاد بکنند خب همه این‌ها معلوم است خیلی بد است و باید نباشد، لذا این جاها دیگر چیزی ندارد.

  آن‌که خیلی چیز دارد و باید راجع به آن خیلی صحبت بکنیم این است که بعدش خب سه چهار تا مسئله مهم بعد از مردن این داریم یکی غسل است و یکی کفن است و یکی نماز و یکی دفن، لذا تغسیل و تکفین و صلوه علیه بعد هم دفن او.

  حالا مرحوم سید یک عبارتی دارند این عبارت‌ها را بخوانم ببینیم که چه جوری می‌شود معنا کرد می‌فرمایند که این 4 چیز یعنی غسل و کفن و صلوه و دفن واجبه علی جمیع المکلفین وقتی این میت مرد بر همه مکلفین البته آن کسانی که قدرت دارند باید برای تغسیل و تکفین و نماز بر او و دفن او تدفین او باید قیام بکنند یعنی واجب کفایی و تسقط بفعل البعض اگر بعضی رفتند برای این‌کار از این ساقط می‌شود فلو ترکوا اجمع اگر این میت را گذاشتند ماند نصف روز یک روز همه گناه کرده‌اند ولو کان مما یقبل صورته کالصلوه اگر مثلا مثل نماز می‌شود همه بجا بیاورند وقتی نماز جماعت و این‌ها خواندند همه آنها واجب به‌جا آوردند و وجوب هم ساقط می‌شود.

  بعد می‌فرماید یجب علی غیر الولی الاستیذان منه اما همه باید از ولی اجازه بگیرند در تغسیل و تکفین و نماز و دفن همه باید از ولی اجازه بگیرند بعد خودشان ایراد دارند می‌گویند خب اگر این وظیفه آنهاست و باید دیگران اجازه بگیرند چرا می‌گویید واجب کفایی؟ خب بگویید واجب عینی است برای پسرش برای دخترش آن وقت می‌تواند به دیگری مراجعه بکند اذن بدهد به دیگران بروند پدرش را خاک بکنند و اما این‌که می‌گویید اذن بگیرد اماواجب کفائیش چه جور می‌شود؟ لذا مرحوم سید می‌گویند و لاینا فی وجوبها علی الکل لان الاستیذان شرط الصحه لا شرط الوجوب، این یعنی چه؟ یعنی واجب است بر همه اما اگر دیگری یعنی غیر ولی بخواهد به جا بیاورد شرط صحتش این است که اجازه بگیرد اگر شرط وجوب نیست خب شرط صحت هم نیست اگر شرط صحت است شرط وجوب هم هست یک چیزی پیدا کنیم که شرط وجوب نباشد شرط صحت باشد لذا این جور بگوییم بگوییم که باید اجازه بگیرد وقتی اجازه گرفت نمازش صحیح است اما هنوز اجازه نگرفته نماز خواندن برایش واجب است، سؤال می‌کنیم این اجازه گرفتن شرط است یا جزء یا هیچ کدام؟ اگر خود جزء باشد شرط باشد خب باید بگوییم شرط وجوب و شرط صحت هر دو، اگر نه خب باید بگویید اصلاً شرط نیست و بگوییم شرط وجوب نه، شرط صحت آری، نمی‌شود درستش کرد، اصلاً نداریم یک چیزی که شرط وجوب نباشد اما شرط صحت باشد برای این‌که هر چیزی را شما فرض کنید که شرط صحت است شرط وجوب هم هست برای این‌که یا جزء است یا شرط است دیگر، مولا وقتی امر می‌آورد روی آن یا بدون شرط می‌آورد یا با شرط اگر بدون شرط بیاورد که نه شرط صحت است نه شرط وجوب اگر امر را بیاورد روی کل من ‌جمله استیذان می‌شود شرط وجوب شرط صحت هر دو،

  بالاخره نماز اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم این شرط برای وجوب است این شرط برای واجب که نیست، این شرط برای وجوب است یعنی وجوب ما نماز یک شرایطی دارد یک اجزاء دارد شرایطش آن 6 تاست من‌جمله طهارت، طهارت بدن و استقبال و من‌جمله طهارت از خبث و حدث من‌جمله وضو خب این‌ها شرایط برای وجوب است نه برای واجب نه شرط صحت نماز، همه شروط اگر داخل باشد به آن می‌گوییم اجزاء اگر خارج باشد به آن می گوییم شروط اما هر دو شرط وجوب است حالا یک چیز پیدا کنیم شرط وجوب نباشد اما شرط صحت باشد به معنا این‌که نماز را بخواهی بخوانی اگر بخواهی صحیح باشد باید این شرط بیاید در حالی که توی مأموربه نیست خب ما اگر بخواهیم چیزی را به‌جا بیاوریم باید تطابق مأتی‌به با مأموربه باشد لذا مأموربه باید ببینیم چندتا جزء دارد مأتی به من تطابق پیدا کند، با آن مأموربه تا بشود ساقط، مأموربه ما گاهی بسیط است مثل نماز اما شارع مقدس اجزاء وشرایطش را معلوم می‌کند یعنی شرط آن مأموربه را تعیین می‌کند می‌گوید که اوله التکبیر آخره التسلیم لذا این‌ها همه می‌شوند جزء مأموربه گاهی هم می‌گوید که علاوه بر اجزاء یک شرایطی هم دارد این‌که باید رو به قبله باشد باید با طهارت باشد باید لباس پاک باشد و امثال این‌ها آن 6 تا شرطی که اسمش را می‌گذارند مقارنات نماز نیست، شروط نماز است، خب هم شروط و هم مقارنات هر دو مربوط به مأموربه است نه مربوط به مأتی‌به خب مأتی‌به من باید مطابق آن مأموربه باشد حالا اگر مأموربه شرط نداشت و شارع مقدس بگوید که مأمور به تو شرط ندارد مثل همین واجب کفایی بر همه واجب است اما تو که می‌خواهی به‌جا بیاوری باید اجازه بگیری از ولی به قول ایشان بشود شرط صحت، می‌گوییم خب این شرط صحت نیست اگر جزء مأموربه نباشد مأموربه واجب کفایی باشد بر همه همه لازم است اگر شارع مقدس بگوید اجازه بگیر باید اجازه مربوط به تکلیف نباشد و بعضی از بزرگان گفته‌اند ما هم همین عقیده را داریم که بابا این اذن یک احترام به ولی است و معلوم است که باید از پسر این میت اجازه بگیرند اما اگر اجازه نگرفتند نماز خواندند نماز صحیح است چرا نماز صحیح است؟ برای این‌که شرط مأموربه نیست، مأموربه واجب کفایی است برای همه همه وقتی واجب کفایی شد برای همه همه اگر شرطی کردند دیگر آن شرط برمی‌گردد به خارج از مأموربه مثل حقیقتش هم همین است بگوید توی نماز به نامحرم نگاه نکن یا مثلا توی نماز مؤدب باش حالا اگر آن را هم نگوییم که جزء استحبابی است ولی اگر بگوید این نماز بر همه واجب است اما همه باید از این آقای ولی اجازه بگیرند، لذا اگر بگویید اجازه واجب است اما داخل در مأموربه نیست خوب است یعنی یک کار واجبی است که احترام گذاشته شده به ولی، گفته‌اند که اجازه بگیرید از ایشان نماز را بخوانید حالا اگر اجازه نگرفتند و نماز خواندند بگوییم نماز باطل است شرط صحتش بوده می‌گوییم خب اگر نماز باطل است باید جزء مأموربه باشد شما می‌گویید جزء مأموربه نیست، جزء مأموربه که نیست پس هیچ، نماز صحیح است و باید این امر یک امر خارجی باشد مثل نگاه کردن به نامحرم توی نماز یک نهی خارجی باشد باید نماز را باطل نکند اما هم بخواهیم بگوییم واجب کفایی است برای همه و هم بخواهیم بگوییم این شرط نیست با هم تهافت دارد.

  یک فرض دیگرهم می‌شود که ما بگوییم اصلاً بر ولی واجب است، این اجازه معنایش این است که اقا واگذار کن به ما، این هم حرف خوبی می‌شود که این 4 چیز تغسیل و صلوه و تکفین و تدفین این‌ها مربوط به ولی است پسر باید این کار را بکند اما پسر می‌تواند اجازه بدهد به دیگری مثل نمازها که برایش واجب است، بر پسر بزرگ یک نماز‌ها از پدر و مادر واجب است حالا بفرمایید نمازهای توی مرض موت حالا وقتی که این میت مرد واجب است بر این نماز بخواند اما می‌تواند اجازه بدهد به مادرش نمازش را بخواند می‌تواند پول بدهد و دیگری نماز را بخواند و این 4چیز یعنی هم غسل و هم کفن و هم دفن و هم صلوه این ‌ها همه همه مثل آن نماز است، واجب است بر ولی، الا این‌که می‌تواند بدهد به دیگری، بدهد به مردم مردم این کاررا انجام بدهند، این هم حرف خوبی است لذا اگر این را بگوییم برمی‌گردد به این‌که اصلاً بر مردم واجب نیست واجب کفایی، بلکه واجب عینی است بر اولیا، بر پسر بزرگ آن وقت اجازه می‌دهد دیگری انجام بدهد و لذا اگر این جور گفتید درست در می‌آید این واجب واجب عینی است برای پسر بزرگ مثلا الا این‌که می‌تواند واگذار کند به دیگری تا واگذار نکرده نمی‌توانند این‌ها نماز بخوانند اگر نماز بخوانند باطل است آن وقت اگر اجازه بدهد می‌توانند نماز بخوانند، نماز بخوانند درست است آن وقت این را اسمش را می‌گذاریم شرط صحت مثلا اما با آن حرف بالایشان که می‌گوید واجب کفایی است بر همه، جور نمی‌اید اگر کسی بگوید واجب کفایی است بر همه آن وقت روایاتی که اذن می‌گوید باید اذن بگیرید این روایت می‌شود خارج از مأموربه می‌شود یک احترام به ولی، یا نه، بگویید که اگر اجازه ندهد هرج و مرج لازم می‌اید برای این‌که هر کسی می‌خواهد هر جا این میت را دفن بکند هر کسی می‌خواهد هر جور غسلش بدهد و برای این‌که هرج و مرج لازم نیاید یا برای این‌که احترام به ولی باشد یا این‌که اولی به تصرف است به او می‌گویند از این اجازه بگیر لذا واجب کفایی است اما اجازه شرط صحت دیگر نیست بلکه یک شرط خارجی است و بگوییم خوب است لذا برمی‌گردد واجب کفایی اما شرط خارجی نه شرط صحت لذا اگر هم اجازه نگرفتند و نماز خواندند نماز درست است، این یک صورت،

  یک صورت بگوییم که نه، واجب عینی است بر ولی اما می‌تواند خودش به جا نیاورد اجازه بدهد دیگران به‌جا بیاورند دیگر وقتی که دیگران به‌جا آوردند دیگر از او ساقط می‌شود و اگر اجازه ندهد دیگر نمی‌توانند این‌ها نماز بخوانند آن وقت می‌شود باز شرط مأموربه نه شرط صحت، یا شرط صحت را این جوری معنا بکنیم بگوییم که واجب عینی است برای همه اما می‌توانند نائب بگیرند مثل این‌که مثلا نماز بر پسر بزرگ واجب عینی است اما می‌تواند نائب بگیرد در این جا هم همین طور و اما این حرف مرحوم سید که بگوید واجب کفایی است بر همه اما اجازه باید بگیرند و اگر اجازه نگرفتند نماز باطل است چرا؟ برای این‌که شرط صحت است نه شرط وجوب، این را نمی‌شود درست کرد، امیدوارم که روی این فکر بکنید و این فرمایش مرحوم سید را بتوانید درستش بکنید بگویید تا دو دفعه تکرار کنیم و اگر چیزی نداشته باشید دیگر باید بگویید واجب کفایی است و اصلاً اذن نمی‌خواهد یا باید بگویید واجب عینی است بر آنها و اذن می‌خواهد و علی کل حال اگر گفتید اذن می‌خواهد اذن خارجی اگر نماز بدون اذن بخواند باید بگوییم نماز صحیح است.

 و صلی الله علی محمد و آل محمد