درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

89/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : آیا میت در مرض موت می‌تواند همه اموالش را به غیر وارث بدهد؟

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولي.

  این مسئله سوم که یک مقدار در باره‌اش صحبت کردم مسئله مشکلی است.

  فرموده بودند یجوز له تملیک ماله بتمامه بغیر الوارث گفتیم که روی قاعده منجزات مریض اگر قائل بشویم که دم مرگ می‌تواند تصرف در اموالش بکند زائد بر ثلث، نه وصیت کند، بلکه هبه کند، صلح کند بیع کند گفتیم که می‌شود در مقابل قول مشهور که فرموده‌اند نمی‌تواند، فقط می‌تواند وصیت بکند آن هم به ثلث، زائد به ثلث هم نه مگر ورثه اجازه بدهند، لذا گفتیم مرحوم سید از افرادی هستند که منجزات مریض را امضا کرده‌اند و گفته‌اند اگر کسی دم مرگ است می‌تواند همه اموالش را بدهد به یک نفر، اما چرا فرموده‌اند به غیر الوارث؟ این را نمی‌دانم، دیروز گفتم که وارث و غیر وارث ندارد یک دفعه همه مالش را می‌دهد به زنش، زیاد هم اتفاق می‌افتد، می‌دهد به آن پسر که طلبه است، و آن پسری که زن نگرفته، نه، دخترش بی‌نواست همه اموالش را می‌دهد به دخترش لذا این کلمه بغیر وارث این خوب نمی‌تواند معنا بدهد.

  حالا بالاخره بنا براین کسی که دم مرگ است در مرض موت است بتواند همه اموالش را تصرف در آن بکند، و واگذار کند به یک کسی به صلح و هبه و بیع خب می‌شود اما باید توجه داشته باشیم که دیروز می‌گفتم این کار حرام است و روایت صحیح السند هم داریم که محروم کردن ورثه حرام است، ایستادگی در مقابل خدا و احکام خداست خدا می‌فرماید بمیر مالت پسروار و دختروار قسمت بشود حالا تو در مقابل خدا می گویی می‌خواهم بمیرم اما آن‌که خدا می‌گوید نه، گفتیم این حرام است لذا آن‌ها هم که قائلند به این‌که می‌تواند این کار را بکند وضعا، گفته‌اند نمی‌تواند بکند تکلیفا و مرحوم سید این جا باید فرموده باشند این را هم نمی‌دانم چرا نفرموده‌اند؟ دیروز می‌گفتم اگر داعی عقلایی باشد می‌شود که آن روایت‌ها را تخصیص بدهیم تخصیص لبّی، بگوییم آن جا جایز نیست که حس انتقام‌گیریش گل کرده باشد،لجاجتش عنادش، همین‌جور گتره‌ای بخواهد این کار را بکند و اما اگر یک داعی عقلایی باشد دیگر بگوییم که آن بنای عقلاء آن عقل تخصیص می‌دهد آن روایت‌ها را به جایی که گتره‌ای باشد اما اگر داعی عقلایی باشد طوری نیست، ولی علی کل حال حالا یا عرض من یا فرمایش آقایان این حرمت تکلیفی هست این را هم مرحوم سید باید فرموده باشند نفرموده‌اند، حرمت تکلیفی هست باید تخصیصش بدهیم، لذا روایت‌ها ندارد این حرف من را از همین جهت هم که آقایان منجزات مریض را امضا کرده‌اند فرموده‌اند که این حرام است، ولی ما می‌گوییم حرام است اگر داعی عقلایی روی آن نباشد، ممکن است یک کسی حرف من را قبول نکند، خیلی قبول نکرده‌اند گفته‌اند نه بابا این‌ها چیست که می‌گویی، روایت‌ها می‌گوید که تخطی از قانون ارث حرام است، اختیار مالش را ندارد از همین جهت هم بخواهد وصیت به همه بکند می‌گوید نمی‌توانی این کار را بکنی، همین الان هم اگر بخواهد وصیت کند می‌گویند نمی‌شود همین کسانی که منجزات مریض را امضا کرده‌اند مثل مرحوم سید، همه، می‌گویند بخواهد وصیت کند نمی‌تواند، فقط به ثلث می‌تواند، اما اگر بخواهد بفروشد می‌تواند، همه اموالش را می‌فروشد گفته‌اند طوری نیست، عقل دارد مال دارد مالش مال خودش است، می‌خواهد بدهد به یک کسی،

  خب بنابراین می‌تواند اما در مقابل حرف خدا ایستادن این را گفته‌اند حرام است، ما می‌گوییم حرام است وقتی داعی عقلایی روی آن نباشد مثل این‌که حس انتقام‌گیری، خیلی‌ها این جوری هستند دیگر می‌خواهد که مالش را برادرش خواهرش نبرد همه اموالش را می‌دهد به یک آقا همه اموالش را وقف می‌کند خب می‌شود اما این حس انتقام‌گیریش ما می‌گوییم این حرام است ولو وقف بکند این کار کار حرام است اما مشهور گفته‌اند نه حرام نیست، شاید مرحوم سید که این جا مطلق فرموده‌اندهمین است که هم جایز است وضعا هم جایز است تکلیفا، این جمله اول.

  جمله دوم که این هم مشکل است می‌فرمایند که لکن لا یجوز له تفویت شیئ منه علی الوارث اما بخواهد تفویت بکند این دیگر نمی‌شود.

  حالا تفویت کردن یک وقت این است که در مقابل وارث مالش را آتش می‌زند خب معلوم است که نمی‌شود، تفویت مال است، کاری به این نداریم که حالا به وارث می‌رسد یا نمی‌رسد و این‌ها، اما همان کاری که گفتیم در منجزات مریض می‌تواند واگذار کند به دیگری همین می‌شود الا این‌که مالش را آتش می‌زند در مقابل ورثه، ورثه ببیند حس انقام‌گیریش ارضا شود و بمیرد می‌گویند این نمی‌شود، روی عرض ما تفاوتی نمی‌کند که مالش را تفویت بکند یا بدهد به یکی، هر دو را ما می‌گوییم حرام است اما اگر مرحوم سید آن واگذار کردنش را بگویند حرام نیست خب تفویت کردنش حرام است چرا؟ برای این‌که این تبذیر است، ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین، حالا همین جا اگر کسی مالش را تفویت بکند داعی عقلایی روی آن است این جا جایز است یا جایز نیست؟ مثل این می‌بیند الان می‌میرد و یک پسر دارد این پسر هروئینی است این پسر بی دین است بهایی است و مالش می‌رسد به این، برای این‌که مال به این نرسد مالش را آتش می‌زند، می‌ریزد توی دریا، این ظاهراً حرام نیست دیگر، اگر حرام نباشد صورت اول و دوم دیگر مثل هم می‌شود، لذا اگر بدهد به یک طلبه مرحوم سید می‌گویند طوری نیست، اگر آتش بزند مرحوم سید می‌گویند حرام است خب می‌گوییم اگر داعی عقلایی روی آن نباشد هر دو حرام است اما اگر داعی عقلایی روی آن باشد هر دو مثل مثل هم است، حالا یا واگذار می‌کند به یک طلبه به قول ایشان یا این‌که می‌ریزد توی دریا، اگر بگویید تفویت است می‌گوییم تفویت، تبذیر، اسراف آن جاهاست که داعی عقلایی روی آن نباشد و الا اگر داعی عقلایی روی آن باشد دیگر اسراف و تبذیر اشکال ندارد.

  مرحوم سید مثال می‌زند به یک مثال دیگر، به مثال من مثال نمی‌زنند می‌فرمایند که تفویتش این است بگوید که مثلا من همه مالم را فروخته‌ام به این پسرم، دروغ بگوید، می‌گویند این تفویت است تفویت علی الورثه است و این حرام است.

  خب حالا همین جا که مثال می‌زنند لایجوز له تفویت شیئ منه علی الوارث بالاقرار کذبا خب این حرام است اگر داعی عقلایی روی آن باشد ما می‌گوییم که نه حرام نیست، دو تا پسر دارد یک پسر مقدس است یک پسر اهلیت دارد، یک پسر هروئینی است مالش را یک ماهه به آتش می‌کشد لذا دروغی می‌گوید من مالم را همه‌اش را فروخته‌ام به این، هدیه کرده‌ام به این پسرم این پسرم قبول کرده، خب این دیگر چرا حرام باشد؟ باید فرض کنیم آن جا که داعی عقلایی روی آن نباشد اگر داعی عقلایی روی آن نباشد هر دو مثل هم است اگر داعی عقلایی روی آن باشد هر دو مثل هم است این لکن مرحوم سید را چه جوری درستش بکنیم؟

  یک مسئله دیگر هم این جا هست و آن این است که این اگر دروغ بگوید مال منتقل نمی‌شود به پسر، این مال منتقل می‌شود به ورثه، آن کسی که می‌خواهد مال را تصرف کند جایز نیست تصرف کند دیگر برای این‌که این مرده مالش رسیده به ورثه مال که به ورثه رسیده این آقای میت مثلا گفت این مالم را داده‌ام به این پسرم دروغ گفته خب منتقل نشده حالا که مرده همه‌اش منتقل می‌شود به ورثه روی قانون ارث باید قسمت بکنند لذا آن آقا که به او دروغ گفته این دروغ هیچ نتیجه‌ای ندارد و این را مرحوم سید باید متذکر شده باشند که حتی آن تفویت بهتر از این است برای آن میت برای آین‌که در آن تفویت خب مال را آتش می‌زند تمام می‌شود و آن حس انتقام‌گیری درست می‌شود اما در این جا این دروغی که این می‌گوید حکم وضعی که پیدا نمی‌کند حکم تکلیفی است همان جا هم که داعی عقلایی دارد حکم تکلیفی است آن جا هم که داعی عقلایی ندارد حکم تکلیفی است، حکم وضعی راست بگوید یا دروغ بگوید داعی عقلایی داشته باشد یا نداشته باشد به مجردی که مُرد مالش منتقل می‌شود به ورثه، اصل مال منتقل نمی‌شود به آن آقا تا ما بگوییم که این کار حرامی است، نه، اصلاً منتقل می‌شود به ورثه و یجب بر آن کسی که اگر مالش را به او داده مال را برگرداند اگر هم نداده تصرف در مال مردم نمی‌تواند بکند ولو این آقا اقرار هم بکند کذبا که من مالم را داده‌ام به این، نداده است که خب نداده به مجرد مردن مال منتقل می‌شود به همه من‌جمله این پسر به اندازه خودش ارث می‌برد اگر هم غریبه باشد هیچ ارث نمی‌برد،

  لذا گفتم اگر داعی عقلایی باشد هر دو مثل هم است همان دروغ درست است مثل همین مثالی که زدم می‌خواهد همه مال را منتقل کند به پسر بزرگش، پسر کوچکش لاابالی است بهایی است، نمی‌خواهد پول به این برسد لذا دروغ می‌گوید، می‌گوید من مالم را دادم به پسرم خب این دروغ دیگر طوری نیست اما در صورتی که تفویت بکند هیچ، در صورتی که تفویت نکند این دروغش که فایده ندارد، فایده ندارد به این معنا به مجردی که مُرد مال منتقل می‌شود به همین پسر هروئینی، و آن پسر بزرگ دیگر حق ندارد بگوید همه‌اش مال من، چون دروغ گفته دیگر، آن هم می‌داند دروغ است.

  لذا فرق نمی‌بینیم بین صورت اول و دوم، می‌گوید من قبلا مالم را داده‌ام همه‌اش را به این، هدیه کرده‌ام هدیه از عقودات است ایقاع که نیست باید قبول کرده باشد آن قبول نکرده می‌داند دروغ است وقتی می‌داند دروغ است وقتی این مُرد نمی‌تواند تصرف در این مال بکند باید برسد به ورثه، این اگر از وارث است به اندازه ارثش، اگر ورثه نیست هیچ، لذا این جمله مرحوم سید را نمی‌شود درستش کرد که می‌فرمایند که لکن لایجوز له تفویت شیئ منه علی الوارث بر ضرر وارث بخواهد تفویت کند نمی‌شود مثالش چیست؟ بالاقرار کذبا لان المال بعد موته یکون للوارث فاذا اقربه لغیره کذبا فوت علیه ماله، نباید هم بگوید فوت علیه ماله باید بگوید فوت علیه مال ورثه

  دم مرگش بخواهد صلح کند، بفروشد می‌شود اما این صلح نمی‌کند خبر می‌دهد کذبا می‌گوید من قبلا این جور کردم خب این آقا که قبول نکرده، قبول نکرده صلح باطل است، هبه باطل است، از عقود است حالا که باطل شد حالا چه؟ وصیت هم که نیست، یک اخبار است به مجردی که مُرد مال منتقل می‌شود به دیگران، این آقا بخواهد تصرف در این اخبار بکند نمی‌تواند، می‌داند دروغ است دارد دروغ می‌گوید می‌خواهد تفویت بکند مال را با دروغ، بالاقرار کذبا یک دفعه کذبا نیست اقرار العقلا علی انفسهم جایز، دم مرگ می‌گوید من اسبم را دادم به پسر بزرگم، داده‌‌ام قبلا، مالش است، قبول کرده، صلح کرده‌‌ام این هیچ، اما می‌خواهد تفویت کند به قول مرحوم سید می‌خواهد دروغ بگوید لذا اقرار دروغی برای خاطر این‌که به ورثه نرسد، اقرار دروغی اخبار است، اقرار کذبی می‌کند هیچ کار نمی‌تواند بکند آن آقایی که می‌گوید من خانه‌ام را داده‌ام به این، این می‌داند دروغ گفته، خب منتقل نشده به او دیگر، اقرار کذب این جور می‌گوید من خانه‌ام را داده‌ام به این پسرم دروغ هم می‌گوید، چرا این اقرار را می‌کند؟ می‌خواهد تفویت کند علی الورثه، می‌خواهد به ورثه نرسد، می‌گویم خیلی خوب شما دروغ را گفتی اگر مصلحت‌آمیز هم باشد خوب است طوری نیست، مصلحت‌آمیز هم نباشد حرام است دروغ را بالاخره گفتی اما آن کاری را که می‌خواستی بکنی نشد، برای این‌که می‌خواستی با دروغ مال را منتقل بکنی، نشده، می‌گویی من خانه‌ام را داده‌ام به این، خانه را داده‌ام به این دروغ است، خب عقد نیست قبول هم از این آقا نیست این آقا می‌داند دروغ است برای این‌که قبول باید بکند، نکرده دیگر، اگر ایقاع بود می‌توانستیم بگوییم که آن آقا که نمی‌دانست، اما این آقا می‌داند، باید قبول بکند، انتقال از عقودات است، صلح باشد هبه باشد بیع باشد هر چه باشد اگر بخواهد منتقل بکند مثلا مشهور هم هست خانه‌اش را می‌دهد به زنش بدون این‌که به زنش بگوید و بعد می‌میرد ولو این زن مدرک هم داشته یعنی محضر هم رفته باشد همه کار کرده باشد این هبه درست نیست چرا؟ برای این‌که زن قبول نکرده، اگر می‌خواست خانه‌اش را بدهد به زنش باید به او بگوید ولو رفتن توی محضر و سند درست کردن و این‌ها فایده ‌ای ندارد باید به او بگوید، نگفته به مجردی که می‌میرد مال منتقل می‌شود، بین قبول و ایجاب تأخیر بیفتد ما جایز می‌دانیم، آقایان که جایز نمی‌دانند دیگر، آقایان می‌گویند که تا می‌گوید انکحت آن هم بگوید قبلت توی صیغه‌های عقد آدم می‌بیند یک عجله عجیبی توی کار است ما می‌گوییم نه، نیم ساعت یک ساعت هم طول بکشد طوری نیست، یک روز دو روز یک ماه، اما ما نحن فیه این جوری است که دم مرگ آن قبول نمی‌کند این هبه نمی‌کند تا بگوییم درست است آن جمله اول است که منجزات مریض همه‌اش درست است، فرض ما این است که این دارد دروغ می‌گوید انتقال نکرده وقتی انتقال نکرده این آقا هم که می‌گوید من خانه‌ام را دادم به تو قبلا خب می‌داند دروغ است یعنی می‌داند آن دروغ گفته این هم قبول نکرده، می‌میرد وقتی مرد بخواهد یا نخواهد مال منتقل می‌شود به ورثه وقتی مال منتقل شد به ورثه دیگر این آقا اگر از ورثه است به اندازه‌اش اگر هم از ورثه نیست هیچ،

  اقرار می‌کند ای بچه من همه همه بدانید من این خانه‌ام را داده‌ام به زنم، نداده خب نداده، اخبار است این، انشایش نبوده قبلا، نه قبول بوده نه از این انشاءبوده، الان دارد یک دروغ می‌گوید من قبلا انشاء کرده‌ام قبلا هبه کرده‌ام خب از دو جهت دروغ است یکی نکرده یکی هم بر فرض کرده باشد این قبول می‌خواهد، تا قبول نکند که منتقل نمی‌شود، خب حالا دم مرگ این اخبار را که می‌گوید وقتی بمیرد بخواهد یا نخواهد مال منتقل می‌شود به ورثه، این زن که اقرار کذب روی آن کرده بودند که خانه مال توست نمی‌تواند تصرف در این خانه بکند چرا نمی‌تواند؟ برای این‌که هبه نبوده، اگر هم هبه بوده ایقاع بوده قبول نبوده و قبول که نبوده خانه منتقل نمی‌شود لذا آن تفویت که مال را آتش بزند بهتر می‌شود بهتر برای خودش که بخواهد محروم کند ورثه را از این‌که این تفویت را بکند.

  اقرار العقلاء علی انفسهم جایز آن جاست که شک داشته باشیم، این یقینی است یعنی اگر دم مرگ بگوید که من خانه‌ام را قبلا داده‌ام به زنم، زنم هم قبول کرده و بخشیده‌ام خب هیچ، این که بحث ما نیست، بحث ما اقرار کذبی است و الا اقرار العقلاء علی انفسهم جایز خب ما می‌گوییم جایز است برمی‌گردد به آن صورت منجزات مریض، یک دفعه پیش این‌ها خانه را می‌بخشد ، یک دفعه نه، یک سال قبل خانه را بخشیده است و الان خبرش را می‌دهد هر دو درست است اما فرض مسئله که مرحوم سید کرده‌اند تفویت است، مثالش اقرار کذبی است، به مرحوم سید می‌گوییم اقرار کذبی نمی‌شود برای این‌که اخبار کذب است و این کار انشاء واقع نشده لذا به مجردی که مرد منتقل می‌شود آن زن هم که می‌داند کذب است تصرف در این خانه نمی‌تواند بکند، لذا خود مرحوم سید هم علیه شماها خود مرحوم سید هم می‌گویند لان المال بعد موته یکون للوارث فاذا اقربه لغیره کذبا فوت علیه ماله، همین جا می‌گوییم لا تفوت علیه ماله، چرا؟ برای این‌که به مجردی که مرد منتقل می‌شود به ورثه مرحوم سید می‌خواهند فرض کنند که این دروغ این کار را کرد و تفویت کرد مال را، می‌گوییم تفویت نکرده مال را، به قول خودتان می‌فرمایید که لان المال بعد موته یکون للوارث خب منتقل می‌شود به وارث، تمام شد حالا این اقرار کذبش چه؟ هیچ، اگر اقرار کرده باشد همان وقت که می‌خواهد بمیرد خب درست است یعنی واگذار کرده باشد یا شک داریم که وضعش چیست؟ اقرار می‌کند من خانه‌ام را یک سال قبل دادم به زنم، این هم درست است اما دم مرگ اقرار می‌کند دروغی برای این‌که ورثه را محروم از ارث بکند من خانه‌ام را دادم به زنم ونداده، خب وقتی نداده چه می‌شود؟ به مجردی که مرد منتقل می‌شود به ورثه ، وقتی منتقل شد به ورثه زن چون قبول نکرده می‌داند دروغ گفته تصرف در خانه نمی‌تواند بکند.

  نعم اذا کان مال له مدفون فی مکان لایعلمه الوارث یحتمل عدم وجوب اعلامه یک پولی دارد پیش یکی، ایشان می‌فرماید که مدفون شده یعنی مثل گنج مانند، این پول دارد این اگر بمیرد خب مالش از بین می‌رود اگر در حال مردن بگوید که من مثلا 10 میلیون دارم زیر خاک است بروید در بیاورید یا 10 میلیون از فلانی می‌خواهم بروید بگیرید، نمی‌گوید، ایشان اول می‌گویند طوری نیست، بعد می‌گویند عرفا این تفویت است.

  خب ظاهراً باید بگوییم که تفویت است دیگر، تفویت علی الورثه است برای این‌که به مجردی که مرد آن مال زیر زمین منتقل می‌شود به ورثه این‌ها نمی‌دانند که بروند مال را در بیاورند، کی کرده؟ این آقا، این آقا تفویت کرده علیه ورثه، واین نظیرش هم در فقه زیاد است که این جور چیزها تفویت است یعنی عرف این را تفویت می‌داند خب حالا که تفویت است چه می‌شود؟ خب کار حرامی انجام داده، حالا نظیر اسراف است نظیر تبذیر است آن جا که مالش را آتش بزند این جا مال را آتش نزده اما بالاخره مال به ورثه نرسیده.

  نعم اذا کان له مال مدفون فی مکان لایعلمه الوارث یحتمل عدم وجوب اعلامه لکنه ایضا مشکل و کذا اذا کان له دین علی شخص و الا حوط الاعلام، این ظاهراً نباید بگوید احوط اعلام است حتما باید اعلام بکند دیگر، مگر آن عرض من باشد بگویید آقا آن جا که داعی عقلایی است دیگر لازم نیست اعلام بکند، مثلا 200 میلیون دارد زیر خاک است گنج کرده حالا اگر به پسرش بگوید می‌رود در می‌آورد و هروئین می‌شود شراب می‌شود خب در این جا داعی عقلایی است تفویت نیست و اشکال ندارد این را مرحوم سید اگر فرموده بودند خیلی خوب بود، نفرموده‌اند، این دو سه جا هر سه اگر فرموده بودند خیلی خوب بود ولی اگر داعی عقلایی نباشد لجبازی باشد، بچه ندارد مالش را هم جمع کرده یک جا زیر خاک کرده می‌خواهد به برادرش به خواهرش نرسد، نمی‌گوید به این‌ها خب ظاهراً عقلا می‌گویند این تفویت مال کرده یعنی تفویت علی الورثه و تفویت علی الورثه حرام است، لذا این مرحوم سید در آن مانده‌اند علی الظاهر نباید بمانند و احتیاط بکنند احتیاطش البته احتیاط واجبی است برای این‌که اول می‌گویند مشکل بعد می‌گویند احوط، می‌شود احتیاط واجب، اما ظاهراً اگر ما باشیم باید احتیاط نکنیم و بگوییم حتما تفویت است حتما باید اعلام بکند، عرفا الان این تفویت است. مثل خیلی جاها که عرف تفویت می‌داند مثلا مرحوم آخوند در کفایه مثال می‌زند می‌فرمایند که سیل آمده یک دفعه در خانه‌اش را می‌بندد سیل نمی‌رود توی خانه خب این طوری نیست الا این‌که اگر از اهل دل باشد حاضر است خانه خودش خراب شود خانه دیگران بماند، خب می‌تواند در را ننبندد اما یک دفعه نه، سد را باز می‌کند آب آمده پشت یک دیواری این دیوار را این طرف و آن طرف می‌کند آب می‌رود توی خانه مردم، خب مسلم تفویت است حرام است ضمان‌آور هم هست.

  مسئله ما همین است دیگر الان می‌تواند مال را به وارث برساند نمی‌رساند داعی عقلایی هم روی آن نیست لج بازی می‌کند خب ما می‌گوییم تفویت است و حرام است و الاحوط مرحوم سید نباید باشد به جای الاحوط باید بگویند الا قوی.

  مسئله مشکل است حالا باز هم روی آن فکر بکنید اگر چیزی به نظرتان رسید بگویید برای فردا.

 و صلی الله علی محمد و آل محمد