درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

88/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   بحث درباره مفهوم وصف بود اکرم زیدا العالم یا اکرم العالم حالا الان این زید هست اما علمش فراموش شده اما بجای علمش خب 50 سال در روحانیت صدمه کشیده زحمت کشیده الان وضعش بد است می تواند این بجای آن علم بنشیند یا نه ؟ که اگر بگوئیم وصف مفهوم ندارد می گوئیم می شود اگر بگوئیم وصف مفهوم دارد نمی شود برای اینکه مفهوم را معنا کردیم یعنی آن چیزی که در کلام آمده علاوه بر اینکه علّت تامه است علّت منحصره است حالا گفته که اکرم العالم اکرم زیدا العالم خب اگر مفهوم داشته باشد می شود علّت منحصره ، علّت منحصره برای وجوب اکرام زید علم است هیچ چیز جای آن نمی تواند بنشیند اما اگر گفتیم مفهوم ندارد خب علم رفته آیا چیز دیگری بجای او می تواند بنشیند یا نه ؟ خب می شود فقیه اجازه بدهد فقر او بجای او بنشیند چنانچه راجع به شهریه معمولاً مراجع اجازه می دهند دیگر حتی بعد از مردنش هم به مرحومین اجازه می دهند اجازه خوبی هم هست اجازه درستی هم هست .

لذا آیا وصف مفهوم دارد یا نه ؟ مشهور گفتند نه وصف مفهوم ندارد علّت منحصره نیست می تواند غیر علم بجای علم بنشیند اگر نشست تعارضی توی کار نیست اگر مثلاً فقیهی گفت که شهریه مال طلبه های محصل حالا آن طلبه محصل نیست مبلّغ است بگوید که شهریه به این بدهید این تعارض ندارد برای اینکه آن طلبه محصل علّت منحصره برای گرفتن شهریه نبوده .

در جلسه قبل گفتیم دلیلی برای اینکه وصف مفهوم داشته باشد نداریم

همان عدم الدلیل دلیل العدم است باید اثبات بکنیم همینطور که شرط است سبب است علّت تامه است باید اثبات بکنیم علّت منحصره است و تا این اثبات نشود نمی توانیم بگوئیم مفهوم هست .

لذا عدم الدلیل دلیل براینست نمی توانیم بگوئیم که مفهومی توی کار است اما 4 تا دلیل آورده بودند برای اینکه وصف مفهوم دارد .

یکی هم گفته بودند اصل در قید احترازی باید باشد نه توضیحی .

یکی هم گفته بودند که این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است

روی این 3 تا دلیل صحبت کردیم و گفتیم هیچ کدام نمی تواند برای ما مفهوم درست بکند برای اینکه درست است اصل در قید احترازیت است به توضیحی این حرف درست است اگر هم این مفهوم نداشته باشد لازم می آید لغویت اینهم درست است تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت مبدا اشتقاق اینهم درست است آن مبدا اشتقاق یعنی علم علت است اما علّت تامه یا علّت منحصره ؟ اگر شما بگوئید علّت تامه دیگر لغو لازم نمی آید دیگر قید می شود احترازی دیگر می شود مشعر این سبب یعنی آن مبدا اشتقاق ، آن علم می شود سبب می شود علّت .

لذا اینکه می گویند اگر ما بگوئیم مفهوم ندارد لازم می آید لغویت لازم می آید آن مخالف قید ، قید احترازی نباشد لازم می-آید آن تعلیق حکم در وصف درست نباشد گفتیم که نه همه اینها درست است قبول هم داریم اصل در قید احترازیت است اگر تفاوتی بین وجود و عدم باشد لغویت است تعلق حکم بر وصف مشعر است بلکه ما می گوئیم حسابی دلالت می کند براینکه آن علم سببیت دارد اما همه اینها به ما می گوید که این وصف علّت تامه است به حدی که اذا انتفی القید انتفی المقید اذا انتفی الوصف انتفی الحکم اینها همه شکی نیست اما آیا این علّت منحصره است بمعنی اینکه اگر نباشد اگر شما قائل شدید که علّت منحصره است اگر دلیل دیگر آمد یک چیزی را جای وصف نشاند باید بگوئید تعارض است این درست است یا نه مثل همین مثالی که زدم اگر مرجع تقلیدی گفت که سهم امام مختص به طلبه متدین محصل است اما یک اجازه ای هم داد اینکه مرحومین هم به زن و بچه شان شهریه بدهند یا آن مبلغ هم شهریه بگیرد یا آن پیرمرد از کار افتاده که درس دیگر نمی تواند بیاید به او هم شهریه بدهید آیا اینها تعارض است ؟ اگر بگوئید مفهوم دارد تعارض است اگر بگوئید مفهوم ندارد تعارض نیست و ظاهراً آن کسانی که می گویند مفهوم دارد آن کسانی که می گویند مفهوم ندارد این اوصاف را بجای آن وصف اصلی نشاندن هیچ کس تعارض نمی بیند احتیاج به اینکه حکم حکومتی است و امثال اینها نمی بیند اگر از همان آقا بپرسند شما که گفتی شهریه مال طلبه متدین محصل این که محصل نیست می فرمایند خب وصف تبلیغش بجای تحصیل است آن وصف خانه ماندنش چهل سال توی حوزه ها کار کردنش جای آن علمش یا آن مرحومیت و زن و بچه بجای علمش اینها ظاهراً هیچ تعارضی ندارد تعارض که ندارد دلیل براینست که این 3 تا دلیلی که آورده اند دلالت نمی کند بر این که مفهومی توی کار است .

بله دلالت می کند براینکه علم علّت تامه برای وجوب اکرام .

و اما دلیل چهارم که عمده دلیل هم در باب وصف همین است گفتند اصلاً حمل مطلق بر مقید یعنی اینکه وصف ما علّت منحصره می گوید اکرم العلماء یک دلیل دیگر می گوید لاتکرم الفساق منهم شما می گوئید حمل مطلق بر مقید بکن یعنی حمل بکن بگو که اکرم العلماء یعنی عالم غیر فاسق و این حمل مطلق بر مقید حمل عام بر خاص یعنی اینکه وصف علّت منحصره برای وجوب اکرام عدالت علّت منحصره برای وجوب اکرام این دلیل که رویش هم پافشاری شده بهتر از آن دلیل اول ، دوم و سوم است اما اینهم همین ایرادهایی که کردیم اینجا هم هست با یک چیز اضافه و آن اینست ما که نمی گوئیم علیت ندارد علیت منحصره است یا نه ؟ برای اینکه می گوید اکرم العلماء الا الفساق منهم با دلیل منفصل ، متصل خب معنایش اینست که عدالت علّت تامه برای وجوب اکرام اما آیا می تواند چیز دیگری بجایش بنشیند یا نه ؟ خب اگر بگوئید مفهوم دارد باید بگوئید نه و اما یک دلیل دیگر آمد گفت که این آقا اگر خدمتگذار خلق خدا باشد ضرر برای اسلام نداشته باشد ولو فاسق است برای خاطر آن ترویجش پول به این بدهید .

خدا رحمت کند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم موسس حوزه علمیه قم آقای داماد از او نقل می کردند که به ایشان گفتند آقا این پولهائی که می دهی خیلی هایش بیخودی است فرمود می دانم اما این حوزه را باید بگردانم و اگر این حوزه را باید بگردانم باید یک پولی بدهد که در آخرت دستم را بگیرند یک پولی هم بدهم در دنیا پایم را نگیرند برای اینکه پا بگیرند دیگر نمی شود حوزه را بگردانی لذا مجبورم به یک عده درس نخوان به یک عده فاسق و فاجر من پول بدهم بتوانم حوزه را بگردانم در حالی که مرحوم حاج شیخ می فرمایند که شهریه برای طلبه متدین عادل محصل اما همینجا می گوید نه علّت منحصره نیست علّت تامه است خیلی چیزها بجایش می نشیند.

لذا اینکه گفتند حمل مطلق بر مقید یعنی علّت منحصره می گوئیم نه حمل مطلق بر مقید یعنی علّت تامه نه علّت منحصره این یک حرف است

یک حرف دیگری هم که بهتر از این است اینست که اصلاً حمل مطلق بر مقید از این بابها نیست حمل مطلق بر مقید یک جمع عرفی است یک جمع دلالی است و هیچ ربطی به باب مفهوم ندارد و آن اینست که رسم در میان عقلا اینست که اول عام را می گویند کلیات درست شد توی این مجلس بعضی اوقات می بینیم که می گوید که فلان قضیه رأی آورد کلیاتش درست شد حالا دیگر باید تبصره هایش را بررسی بکنیم حمل مطلق بر مقید اینست اول اراده استعمالی است نه جد کلیات درست شد بعد از آنکه کلیات درست شد آنوقت جزئیات در زبان ائمه طاهرین علیه السلام یکی پس از دیگری می آید به این می گویند حمل مطلق بر مقید این اصلاً ربطی به مفاهیم ندارد آن کلی ما اصلاً کلی استعمالی بوده نه جدی آن جزئیات ما این جدی است نه اراده استعمالی و جمع بین اراده جد و اراده استعمال حمل مطلق بر مقید است و حتی آن کسانی هم که قبل از مرحوم شیخ انصاری آن کسانی هم که می گویند حمل مطلق بر مقید حمل عام بر خاص مجاز است باز همین است ولو مجاز هم باشد اینطوری است که کلی گفته شده مجازاً ثم خاص گفته شده حقیقتاً آنوقت آن عام را حمل بر حقیقت بکنیم حمل بر مجاز بکنیم به قرینه خاص اینهم ربطی به مطلق و مقید ندارد برمی گردد به اینکه مجازاً یک کلیاتی گفته شده حقیقتاً یک خصوصیاتی گفته شده معلوم است خصوصیات را باید بگیریم چون حقیقت است عام را باید رها کنیم چون مجاز است دیگر دلیلی از برای اینکه وصف مفهوم دارد پیدا نکردیم عمده همین 4 تا دلیل است چنانچه آنطرف دیگر اصلا ً دلیل ندارد اما ما گفتیم عدم الدلیل دلیل است مثلاً مرحوم آخوند ( رض ) نقل می کنند نه اینکه قبول کنند آن کسانی که می گویند وصف مفهوم دارد گفتند ربائبکم الاتی فی حجورکم اذا دخلتم بهن گفتند این دلیل بر اینست که وصف مفهوم ندارد برای اینکه آیه شریفه می فرماید ربیبه ای که در حجر تو باشد در خانه تو تربیت شده باشد این ربیبه محرم است در حالیکه ربیبه دیگر اذا دخلتم بهن پیدا شود می خواهد مثلاً دختر شوهردار است اصلاً ربطی به مادرش ندارد حالا مادرش را کسی گرفته ربیبه آیا محرم است یا نه ؟ اگر دخول کرده باشد ربیبه محرم است فی حجورکم هم نیست گفتند که این آیه شریفه به ما می گوید وصف مفهوم ندارد فی حجورکم این علّت است برای محرمیت فی غیر حجورکم هم علّت برای محرمیت اذا دخلتم بهن پس مفهومی در کار نیست .

این حرف هم 3 – 2 تا اشکال مهم دارد یکی باز علّت منحصره درست نمی کنید علّت تامه درست می کنید اما مهم این که این قید ، قید توضیحی است از روایات می فهمیم والا اگر از روایات نفهمیم قید را می فهمیم همینطور که ربیبه به مجرد خواندن عقد این محرم نمی شود یک زنی را عقدش را خواندند دختر دارد خودش محرم است اما دخترش محرم نیست مگر اینکه دخول پیدا شود آنوقتی که دخول پیدا شد ربیبه محرم می شود والا مثلاً یک آدم بیخود عقد یک زن را کرد اما هنوز دخول نکرده عاشق دخترش شد دید دخترش بهتر از خودش است حالا طلاقش می دهد دختر را می گیرد می تواند یا نه ؟ آری برای اینکه هنوز نه دختری اش نشده نه دختری وقتی می شود اذا دخلتم بهن .

لذا باید برویم توی روایات و توی آیات و ببینیم آنها چه می گویند ؟ آیا قید غالبی است ؟ قید توضیحی است ؟ اصلاً قید هست ؟ قید نیست ؟ و آیه شریفه همین است قید فید غالبی است قید غالبی معنایش اینست که معمولاً زن بیوه سال که شوهر بکند بچه هایش را می آورد توی خانه شوهر لذا گفته ربائبکم الاتی فی حجورکم اذا دخلتم بهن تحریک عاطفه کرده .

لذا اگر ما بودیم و آیه روایت نداشتیم خب همینطور که اذا دخلتم را قید می گرفتیم علّت تامه می گرفتیم همینجور هم فی حجورکم را علّت تامه می گرفتیم ، قید می گرفتیم اما روایت به ما می گوید اذا دخلتم بهن

قید است و اما فی حجورکم قید نیست . قید ، قید غالبی است .

معلوم است که این کسانی که می گویند مفهوم نیست برای این آیه خیلی اشتباه کردند همان صاحب معالم به ما یاد داد گفت که استعمال اعم از حقیقت است حالا اینجا هم همینطور است استعمال است ما روی استعمال که نمی توانیم قیدیت درست بکنیم نمی توانیم بواسطه استعمال علیت درست بکنیم آنهم علّت منحصره درست بکنیم و استعمال اعم از حقیقت است اعم از علیت است اعم از علیت منحصره است .

دیگر اینجا چیزی نداریم یک حرف دیگری مرحوم آخوند ذکر فرمودند آنهم یک توضیحی است اگر چه مشکلش کردند بعد از مرحوم آخوند اما خیلی مشکل نیست و آن قضیه این است که ما باید یک موصوفی داشته باشیم وصفش رفته باشد موصوف باقی مانده باشد آنوقت بحث کنیم ببینیم که آیا آن وصفی که رفته علّت منحصره بوده یا نه ؟ مثل اکرم زیدا العالم که علمش رفته زیدش مانده حالا این زید وجوب اکرام دارد اگر غیر علم فضیلت بجایش بنشیند یک صفت دیگر بجای آن بنشیند .

لذا معمولاً می شود آن موصوف ما این خاص آن صفت ما عام اما ما باید موصوف مان باقی باشد اما صفت مان از بین رفته باشد آنوقت بحث

کنیم بگوئیم این صفت آیا علّت منحصره بوده یا نه ؟

و اما اگر آن موصوف مان از بین رفت مثل زید مرد حالا ما بحث بکنیم آیا علّت تامه است یا علّت منحصره دیگر هیچ وجه ندارد چرا ؟ برای اینکه مفهوم لقب است برای اینکه برمی گردد قضیه سالبه به انتفاء موضوع است پس باید موضوع باشد ، موصوف باشد صفت رفته باشد ثم بحث بکنیم بگوئیم حالا که صفت رفته صفت دیگر بجای او می تواند بنشیند یا نه ؟ و این کجا اتفاق می افتد ؟ در آنجائی که موصوف ما اعم از صفت باشد .

دیگر بحث ها همه برمی گردد به همین باز به این که آیا صفت علّت منحصره است یا نه ؟ اگر علّت منحصره است می-گوئیم که خب این موصوف بلا علم صفت دیگر بجایش می تواند بنشیند اگر هم گفتیم علّت منحصره نیست این موصوف دیگر نمی تواند اما اگر سالبه به انتفاء موضوع شد دیگر معنا ندارد ما بگوئیم چیزی که نیست آیا وصفش می تواند کار بکند یا نه البته بی شبهه نیست اما علی کل حال شهرت فرموده و بحث هم برده آنجا که موصوف ما اعم باشد خوب است دیگر حالا بخواهیم حسابی برویم و دقتهای عقلی و امثال اینها می شود شبهه کرد مثلاً شبهه اگر توجه کرده باشید توی ضمن بحث هم گفتم زید مرده خانواده بجایش نشسته آیا این شهریه را به او می شود داد یا نه ؟ خب اگر بگوئید آن وصف علّت منحصره است نمی شود اگر بگوئید علّت منحصره نیست می شود ، می شود شبهه کرد مثل همین مثالی که من شبهه کردم اما مرحوم آخوند گفتند دیگران هم گفتند یک شهرت هم درست کردند ما را توی چنگال عامین من وجه و تباین و مساوبین و عامین مطلق و اینها بردند ما اینها را هم رها می کنیم این مشکلی را هم من گفتم اشکالی که من کردم اینرا رها می کنیم غلبه همینجور است که باید موصوف ما باشد وصف ما رفته باشد بعد نمی دانیم آیا بجای این وصف می تواند صفت دیگر بنشیند یا نه ؟

خب الحمدلله بحث وصف هم تمام شد حالا بحث فردایمان راجع به اینست که آیا غایت مفهوم دارد یا نه ؟ کل شیء طاهر حتی تعلم انه قدر سرت من البصره الی الکوفه ، فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق این غایت حکم آیا این غایت باید بگوئیم که مفهوم دارد آنهم علّت منحصره یا نه ؟ معمولاً نه برای اینکه دلیل نداریم اما مرحوم صاحب کفایه تبعاً لرضی آن ادیب که می گویند شیعه هم بوده و راستی ادیب است مقدم بر همه ادباست این مرحوم رضی آن رضی اول گفته بعد هم صاحب کفایه گفته بعد از صاحب کفایه هم بزرگانی منجمله استاد بزرگوار ما حضرت امام می فرمودند اینکه غایت حکم مفهوم دارد غایت موضوع مفهوم ندارد این معنایش چیست مطالعه می خواهد ، دقت می خواهد تقاضا دارم لااقل اگر کتابهای عمده را نمی بینید کفایه را خوب ببینید تا فردا درباره اش حرف بزنیم انشاء الله .

وصلی الله علی محمد وآل محمد