درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

88/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   مشهور در میان اصول اینست که وصف مفهوم ندارد دیگر فرق هم نمی کند وصف معتمد یا وصف غیر معتمد یکدفعه می گوید اکرم العالم یک دفعه هم می گوید اکرم زیداً العالم گفتم که در هر دو صورت وصف مفهوم ندارد به معنا اینکه این علم علّت منحصر برای وجوب اكرام گفتند این از اکرام العالم استفاده نمی شود شرط است سبب است علّت تامه است اما علّت منحصره از اکرم العالم استفاده نمی شود بمعنا اینکه علم فقط وجوب اکرام دارد نه چیز دیگری نه کس دیگری دلیلش هم گفتند عدم الدلیل برای اینکه علت منحصره استفاده کردن نه از هیأت استفاده می شود نه از ماده استفاده می شود نه از جمله و وجهی از برای اینکه ما علاوه بر علّت تامه علّت منحصره هم درست بکنیم نداریم مثلاً در مفهوم شرط ما می گفتیم وضع ، تبادر ، عرف یک خصوصیتی از ان جائک زید فاکرمه استفاده می کند به نام علّت منحصره که اگر این جمله از شرطیت آمد بیرون این خصوصیت را ندارد مثل اینکه ان جائک زید فاکرمه می گوید مجیی زید یجب الاکرام له .

لذا آنجا بعضی می گفتند اطلاق شرط ، بعضی می گفتند اطلاق جزا بعضی می گفتند اطلاق جمله شرطیه هر کسی چیزی می گفت اما در مفهوم وصف هیچ کدام از این حرفها نمی شود بیاید اکرم العالم را از جمله بخواهیم استفاده بکنیم مفهوم لقب می شود نه مفهوم لفظ بخواهیم یک خصوصیتی از وصف بدست بیاوریم وصف علم که بگوید من علّت منحصره هستم برای وجوب اکرام این هم نمی شود بدست بیاوریم برای اینکه خیلی چیزها وجوب اکرام دارد منجمله پدر و مادر وجوب اکرام دارند فقرا ، مستمندان وجوب اکرام دارند یا مومنین وجوب اکرام دارند و ما بخواهیم وجوب منحصره به علم وجوب اکرام منحصر به علم نه از وصف استفاده می شود نه از جمله استفاده می شود وصف معتمد باشد بگوید زیدا العالم وصف غیر معتمد باشد بگوید اکرم العلماء هر چه علیت دارد یعنی علم علّت تامه برای وجوب اکرام اما علم علّت منحصره برای وجوب اکرام چیزی در آن نیست تا بخواهیم تمسک به او بکنیم .

لذا عدم الدلیل دلیل العدم ، این حرف .

در مقابل این حرف 4 تا دلیل آورده شده بر اینکه وصف مفهوم دارد؛

دلیل اولش گفتند که اگر وصف مفهوم نداشته باشد لازم می آید لغویت شما می گوئید اکرم زیدا با اکرم زیداً العالم تفاوت ندارد برای اینکه زید وجوب اکرام دارد علمش هم وجوب اکرام دارد خب پس این صفت برای چه آورده شده ؟ و این صفت آورده شده برای اینکه بگوید من علّت منحصره هستم برای وجوب اکرام والا یلزم لغویت .

استاد بزرگوار ما آقای بروجردی روی این حرف خیلی پافشاری داشتند برای اینکه می گفتند همه اوصاف احترازی است والا اگر آوردن صفت و نیاوردنش مثل هم باشد یلزم لغویت .

آقای بروجردی 3 – 2 مرتبه گفتم ایشان یک اصطلاح خاصی در مفاهیم دارند نسبت هم می دهند به قدما می گویند قدما هم همه همین را می گویند و آن انتفاء عند الانتفاء است یعنی ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء آن را ایشان اسمش را می گذارند مفهوم یعنی این علم یا هست یا نیست ، هست ثبوت عند الثبوت وجوب اکرام ، نیست انتفاء عند الانتفاء وجوب اکرام نیست اذا انتفی الشرط انتفی المشروط اذا انتفی الوصف انتفی الموصوف ایشان اینرا مفهوم می دانند یعنی هر کلامی یک ثبوت عند الثبوت دارد یک انتفاء عند الانتفاء دارد آن انتفاء عند الانتفاء را آقای بروجردی می فرمایند قدما می گویند این مفهوم .

لذا آقای بروجردی می فرمودند که همه مفاهیمی که گفته شده اینها حجت است چه مفهوم شرط چه مفهوم وصف چه مفهوم غایت چه مفهوم عدد چه مفاهیم دیگر اینجا هم روی همان مبنا ایشان می فرمایند که اگر این وصف که آمده فایده ای داشته باشد مفهوم داشته باشد خیلی خوب و اما اگر مفهوم نداشته باشد لازم می آید لغویت برای اینکه شما می-گویند بود و نبودش مثل هم و لغویت در کلام که نمی شود پس وصف باید مفهوم داشته باشد .

جوابش هم همانکه سابقاً گفتیم که آقا ثبوت عند الثبوت در هر کلامی مسلم است انتفاء عند الانتفائش هم در هر کلامی مسلم است حتی در مفهوم لقب زید قائم خب این ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء کجا ؟ آنجا که قائم نباشد زید نشسته باشد یا اصلاً زید نباشد این انتفاء عند الانتفاء لازم بین بمعنی الاخص از برای هر کلامی اما این مفهوم نیست مفهوم اینست که این اکرم زیدا العالم این عالم علّت تامه از برای وجوب اکرام اگر هست وجوب اکرام اگر نیست عدم وجوب اکرام این ضرورت اما این مفهوم نیست مفهوم اینست که آیا این علم علّت منحصره است یا نه ؟ اگر مومن هم باشد وجوب اکرام دارد اگر هم فقیر باشد فقیر متدین وجوب اکرام دارد پدر و مادر باشد وجوب اکرام دارد علم از مصادیق وجوب اکرام است نه علّت منحصره علّت تامه است اما علّت منحصره که ما می گوئیم وجوب اکرام فقط و فقط مال عالم نه مال غیر اینرا دیگر کلام دلالت ندارد تقریباً مبنائی است قدما که آقای بروجردی می فرمایند مسلم آقای بروجردی بیجا و گتره ای که نمی فرمایند قدما که گفتند مفاهیم همه همه حجت است اینها انتفاء عند الانتفاء در کلام را می گویند حجت است ما هم می گوئیم اما متأخرین که می گویند مفاهیم حجت نیست انتفاء عند الانتفاء را نه می گویند کلام ثبوت عند الثبوت دارد انتفاء عند الانتفاء دارد اما بعضی از کلمات علاوه بر علّت تامه علّت منحصره هم از آن استفاده می شود .

لذا آنکه استاد عزیز ما آقای بروجردی می گویند آقای آخوند نمی گویند آنکه آقای آخوند می گویند آقای بروجردی نمی-گویند یعنی به عبارت دیگر آنچه متأخرین می گویند قدما نمی گویند آنچه قدما می گویند متأخرین نمی گویند اما بین 2 تا کلام تهافتی ، تعارضی هم نیست .

قدما می گویند علّت منحصره اگر نباشد آنجا که علّت منحصره شرط است ، اگر نباشد حکم نیست خب متأخرین هم می-گویند آنجا که موضوع نباشد محمول نیست نه او با این می جنگد نه این برای آن اما یک اختلاف اساسی در معنای مفهوم ، مفهوم چیست ؟

قدما می گویند انتفاء عند الانتفاء .

لذا چون انتفاء عند الانتفاء است علّت تامه نباشد که در اینصورت لذا انتفی العله انتفی المعلول اما متأخرین چه می گویند ؟ می گویند علّت تامه هست بعضی جاها شرط است سبب است علّت تامه است و حکم هم بار است اما اگر این علّت تامه نشد هیچ چیز اما آیا این علّت منحصره هم هست ؟ بمعنی اینکه هیچ چیز جای این علّت تامه نمی تواند بنشیند در مفهوم شرط گفتیم علّت منحصره هست در اینجا می گوئیم علّت منحصره نیست در باب شرط از خصوصیت استفاده کردیم و دراینجا آن خصوصیت در جمله موصوفه نیست این یک دلیل .

دلیل دوم که مرحوم صاحب قوانین روی آن پافشاری دارد در همه جا اول قوانین هم که وارد شدند فرمودند تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت مبدا اشتقاق است یعنی وقتی می گوید اکرم زیدا العالم این مشعر است که علم وجوب اکرام آورد تعلیق کرده حکم را یعنی وجوب اکرام را روی وصف این مشعر به اینست که این مبدا اشتقاق یعنی آن علم علّت است برای وجوب اکرام تعلیق حکم بر وصف مشعر بر علیت مبدا اشتقاق .

توی صرف میر آن روزهای اول که ما صرف میر می خواندیم استادمان همین جمله بغرنج را برایمان گفت که تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت مبدا اشتقاق آنوقت نمی فهمیدیم چه می گوید که نباید هم به ما گفته باشد این حرف صاحب قوانین است .

2 تا ایراد به صاحب قوانین است ؛

اولاً این مشعر است به قول شما اما ظاهر هم هست ؟ با مشعر که ما نمی توانیم چیزی درست بکنیم .

اگر یادتان باشد مرحوم صاحب قوانین اول قوانین 20 – 10 تا قانون درست کردند و این 20 – 10 تا قانون هم معمولاً همه اش از ظنیات است که حجت نیست الظن یلحق الشئ بالاعم الاغلب و مفهوم شرط اولی از مفهوم وصف و امثال اینها منجمله از آن 30 – 20 قانونی که به ما توی اول قوانین داد یکی همین بود که تعلق حکم بر وصف مشعر به علیت مبدا اشتقاق است خب به ایشان می گوئیم آقا مشعر است اما ظاهر است ؟ ظهور عرفي ، ظهور عقلي ظهور قانوني ؟ اين اشعار حالا بفرمائيد هم اشعار هست يعني يك ظن غير حجت و اشعار كه نمي تواند براي ما حجيت بياورد اما عمده ايراد همان ايرادي است كه الان كرديم ما قبول مي كنيم تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت مبدا اشتقاق چه مي گويد ؟ مي-گويد علم علّت براي وجوب اكرام ما هم مي گوئيم اكرم زيدا العالم يا اكرم العالم علم علت براي وجوب اكرام ، علت تامه هم هست اما آيا علّت منحصره هست يا نه ؟ ديگر تعليق حكم بر وصف كه نمي گويد اين علت منحصره هست مي گويد اين علّت است مي گويد اين موضوع حكم است خوب است بفرمائيد اشعارش هم اصلاً بمعنا ظهور است تعليق حكم بر وصف ظهور دارد بر اينكه موضوع علّت از براي حكم است يا وصفش علّت براي حكم است اينها همه خيلي خوب است اما علّت منحصره يا علّت تامه ؟ اكرم زيداً هم همينطور است ، اكرم زيداً اين اكرام آمده روي زيد موضوع حكم اذا انتفي الموضوع انتفي الحكم اينها كه تويش حرف نيست مگر مي شود كه موضوع نباشد حكم باشد ؟

بنابراين اگر هم وصف نبود موضوع بود در اينكه موضوع عليت براي حكم دارد وصفش هم علت براي حكم است هيچ اشكالي نيست اما علّت تامه يا علّت منحصره ؟ علّت تامه اش يقين ، علّت منحصره بايد دليل بياوريم بگوئيم علاوه بر علّت تامه علّت منحصره

هم هست اينهم دليل دوم .

دليل سوم كه آنهم مثل اول و دوم گفتند اصل بر قيد احترازيت است اگر اصل در قيد احترازي شد احترازي بودن يعني دلالت بر مفهوم اكرم زيدا العالم يكدفعه مثلاً علم عنوان مشير است براي اينكه زيد را اكرام بكنند يكدفعه زيدا العالم اين وصف است مانده روي علم نه روي زيد و اصل در قيودات هم همه همه احترازي است نه توضيحي احترازي است نه احترامي خب معناي قيد احترازي يعني مفهوم باز جوابش همين است يعني مفهوم نه ، يعني علّت اصل در قيودات احترازي است احترازي هم به اين معنا كه آورده براي اينكه احتراز بكند در ساير چيزها آورده مي گويد اكرم العالم براي اينكه جاهل را اكرام نكنيم معلوم است اكرم العالم آورده براي اينكه كسي ديگر غير عالم استحقاق اكرام ندارد معلوم است اصل در قيد احترازيت است نه توضيحي .

لذا اكرم زيدا العالم اين عالم احتراز است نه توضيح اصل اينست ولو اينكه گاهي هم اوصاف براي توضيح و احترام است اما اينجا احتراز است .

اصل در قيودات احترازيت است ما هم مي گوئيم احتراز معناي احتراز هم اينست اگر اين وصف باشد حكم هست اگر اين وصف نباشد حكم نيست اينهم مسلم است ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء اما اصل در قيودات احترازي بمعنا اينكه بفهماند علاوه بر علّت تامه علّت منحصره هم هست يا نه اينرا ديگر از هيچ جا نمي شود استفاده كرد . اصل در قيودات احترازي است اما به همين اندازه مي گويد كه من علّت براي وجوب حكم هستم علّت تامه هم هست مي گويد علاوه بر اينكه شرط هستم سببم علاوه بر اينكه شرط و سبب و علّت تامه ام علّت منحصره هستم ديگر نمي شود استفاده كرد .

لذا اصل در قيود احترازيت باز هم از براي ما اثبات نمي كند كه وصف مفهوم دارد بمعنا اينكه دلالت كند من علّت منحصره هستم .

دليل چهارم مي شود گفت اما نمي دانم چرا جلسه را خسته مي بينم و همه ساكت اند الحمدلله حرف نمي زنيد خدا را شكر حرف نمي زنيد بمعني با هم حرف نمي زنيد باز هم شكر دارد اما چون جلسه را خسته مي بينم والا مطلب چهارم را هم مي گفتم كه گفتند باب مطلق و مقيد يعني قيد احترازي يعني قيد علّت تامه عمده دليل اينها كه مرحوم آخوند هم در كفايه رويش پافشاري دارند همين است گفتند حمل مطلق بر مقيد يعني وصف مفهوم دارد .

اينرا رويش مطالعه كنيد تا بحث اصولمان روز 2 شنبه انشاء الله فردا درس هست اخلاق هست .

وصلی الله علی محمد وآل محمد