درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

88/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   بحث مهمی که بحث فقهی هم هست این بحث آخر کفایه و این که اگر کسی رفته است در خانه غصبی در باغ غصبی حالا دارد برمی‌گردد این برگشت از باغ از وسط باغ دارد می‌آید بیرون و تخلص از غصب آیا این خروج واجب است؟ حرام است؟ گفتم که 5-4 قول در مسئله هست مرحوم صاحب قوانین می‌گویند اجتماع امر و نهی است هم واجب است هم حرام است، واجب است امر به خروج دارد، حرام است نهی از تصرف در غصب دارد و این دارد می‌آید بیرون تصرف در غصب است دیگر پس هم واجب است هم حرام.

مرحوم صاحب فصول می‌فرمایند واجب است اما نهی داشته باشد، نه دیگر نهی فعلی نمی‌تواند داشته باشد اما نهی سابق ساقط آن کتکش می‌زند لذا می‌گویند منهی است بالنهی السابق الساقط.

مرحوم آخوند در کفایه می‌فرمایند که امر ندارد اما منهی عنه است آن هم نه به منهی فعلی بالنهی السابق الساقط همان حرف صاحب فصول را نهی السابق الساقط اما می‌فرمایند مامور به هم نیست یعنی امر فعلی هم روی آن نیست.

مرحوم شیخ انصاری ایشان می‌فرمایند که امر دارد، نهی ندارد برای این که در وقتی می‌آید بیرون نهی فعلی ندارد و مامور به است واجب است از غصب برود بیرون.

دیروز می‌گفتم که ما قائلیم به این که منهی عنه است لاغیر نهی بالفعل تبعاً لاستاد بزرگوارمان حضرت امام (رض)، حرف ما ببینیم می‌شود درست کرد یا نه؟

دیروز می‌گفتم که این آقا الان دارد و همین تصرف در غصبش کتک دارد و اگر بگوید که من می‌خواهم بروم بیرون می‌گویند خب می‌خواهی بروی بیرون برو اما کتک تصرف در غصب را هم بخور به قاعده الامتناع بالختیار لاینافی الاختیار اگر بگوید مجبورم چاره‌ای ندارد بغیر از این که تصرف در غصب بکنم تا تخلص از غصب پیدا بکنم به او می‌گویند خب بله چاره‌ای نداری باید هم عقل می‌گوید بروی بیرون اما خودت خودت را در چاه انداختی اگر کسی تو را به زور برده بود توی باغ و به زور آنجا تو را نگاه داشته بود خب این حرام نبود حالا که می‌خواهی برگردی منهی عنه نمی‌تواند باشد چرا؟ برای این که مقدمات این کار دست تو نبود بنابراین قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار نمی‌آید اینجا پس این از وسط باغ بیاید بیرون بگوئید مامور به است منهی عنه نیست، منهی عنه نیست مسلم چنانچه اگر توبه کند در وسط باغ یک وقت متنبه شد زنگ خطر این که چرا توی باغ مردم آمدی؟ وای به تو خب گناه هر چه بزرگ گناه هر چه فراوان خدا می‌آمرزد این الان آمدن توی باغش آمرزیده شده حالا چه بکند؟ اول ازمنه امکان باید بیاید بیرون بگوئید مامور به است منهی عنه هم دیگر نیست چرا؟ برای این که مقدماتش دست خودش نبوده این الان که دارد می‌آید بیرون تخلص از غصب است، مقدماتش به دست خودش نبوده.

لذا این موارد آنجاها که ببرندش توی باغ یا در وسط باغ راستی توبه کند اینجاها حرف مرحوم شیخ انصاری درست است مامور به است و منهی عنه هم نیست برای این که مقدماتش منهی عنه نبوده الان هم که تخلص در غصب است الان هم که تخلص در غصب است منهی عنه معنا ندارد مامور به‌اش هم معنا پیدا می‌کند و شاید هم مرحوم شیخ که می‌گویند مامور به است همین تخلص از غصب را بخواهند بگویند نه خروج از غصب را فرق است بین تخلص از غصب و خروج از غصب، خروج از غصب خب رفته توی باغ مردم و کارهایش را کرده حالا هم می‌خواهد بیاید بیرون اما تخلص ظهورش این است می‌خواهد از این حرام نجات پیدا بکند لذا یا توبه کرده یا بردندش توی باغ حالا می‌خواهد از این حرام تخلص پیدا بکند فرار می‌خواهد بکند از این کار حالا که فرار می‌خواهد بکند بگوئید این مامور به است و اما اگر قضیه مقدمات خودش رفته توی باغ خودش از صبح تا عصر توی باغ بوده حالا هم خودش می‌خواهد برود بیرون نه توبه‌ای کرده فردا هم باز می‌آید توی این باغ ، نه توبه‌ای کرده نه کسی را بیرون می‌خواهد بکند نه کسی او را وارد باغ کرده خب در اینجا باید بگوئیم همه‌اش منهی عنه است آن وقتی که رفت توی باغ منهی عنه است آن وقتی که نشست توی باغ و تفریحش راکرده منهی عنه است حالا هم که دارد می‌آید بیرون منهی عنه است اگر هم کسی بگوید که این آخر چرا باید منهی عنه باشد؟ این خروج از غصب است می‌گوئیم این خروج از غصب دیگر فایده‌ای ندارد الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار.

از همین جهت هم یک مثالی مشهور در میان عوام معلوم نیست خواص بگویند طلبه‌ها به هم جک می‌خواهند بگویند می‌گویند که شراب کی حلال می‌شود؟ کی می‌تواند آدم شراب حلال بخورد؟ می‌گویند یک شیشه شراب بردار برو توی بیابان آنجا تشنه شو دیگر می‌خواهی بمیری شراب در مخمصه واجب است. این شراب را بخوری، حرام شد حلال ما این مثال را قبول نداریم می‌گوئیم که یک دفعه بسوء اختیار است یک دفعه نه جبر است اگر جبر باشد به او می‌گویند شراب را بخور کتک هم نداری حرام بخور، این که مشهور شده حرام حلال می‌شود یا مامور به معنا این که یک مصلحت تامه ملزمه دارد نه، حرام حرام است اما به قاعده اهم و مهم این حرام را باید بخوری لذا حرام است برای این که جان خود را حفظ بکنی این شراب را بخور آن وقت اگر بسوء اختیار باشد بگوید من که مجبورم بخورم می‌گویند الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار چرا خودت را مجبور کردی؟ بخلاف آنجا که خودش را مجبور نکرده باشد کتک ندارد اما حرام خورده مثل این که در بیابان گیر‌کرده، توی ماشین، توی کشتی‌گیر کرده در شرف مرگ است هیچ چیز نیست مگر یک شرابخوار و شرابش این حلال نمی‌شود این باید بخورد اما حلال نیست شراب حرام را می‌خورد کتک ندارد چرا؟ برای این که مقدماتش را خود فراهم نکرده لذا ما می‌گوئیم که این خروج از غصب مثل دخول در غصب است هیچ فرق با هم ندارد حرام حرام است هیچ وقت حلال نمی‌شود و آنجا هم که می‌تواند بخورد حرام را می‌تواند بخورد نه این که شراب حلال شده حلال را بخورد نه، حرام را، اما اگر بسوء اختیار باشد باید بخورد اما کتک هم دارد اما باید بخورد به قاعده اهم و مهم باید حفظ جان خودش را بکند و اما کتک باید بخورد برای این که حرام خورده می‌گوید دست خودم نیست می‌گویند الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار چرا ورود باغ شدی تا حالا بخواهی برگردی؟ چرا خودت را در مضیقه انداختی تا حالا بخواهی شراب بخوری؟ مثل آنجاهائی که می‌داند اگر برود توی این مجلس مبتلا می‌شود اگر برود توی این خانه زنا می‌کند اگر برود توی خانه رقص و داد و فریاد این نمی‌تواند بلند شود مثل خیلی عروسی‌ها الان همین جوری است دیگر می‌داند اگر برود توی این عروسی گناه است اختلاط زن و مرد است و ساز و آواز و این هم دیگر نمی‌تواند بلند شود خب این کتک دارد این وقتی که نشسته که نمی‌تواند بلند شود یا آن وقت که مجبورش کردند رفت توی جلسه شراب را خوردش دادند یا نه شراب را خودش خورد فرق نمی‌کند دیگر آن موقع حرام را باید بخورد صورت اضطرار هم حرام را باید بخورد شراب را که می‌ریزند توی دهانش همین طور که مست می‌کند حرام خورده اما در آنجاها که مقدمات دست خودش نیست کتک ندارد در آنجاها که مقدمات دست خودش است کتک باید بخورد یک امر، عقلائی است امر فلسفی هم هست حالا کار به آن فلسفه والامتناع بالاختیار را کجا جاری کردند ندارم اما یک امر عقلائی است دیگر عقلا می‌گویند که چرا شراب خوردی؟ چرا پای رقص نشستی؟ چرا جلسه گناه نشستی؟ می‌گوید نمی‌توانستم ننشینم نمی‌توانستم نیاشامم نمی‌توانستم نخورم می‌گویند چرا خودت را مبتلا کردی؟ به مقدمات می‌گیرند به ذی المقدمه کتک می‌زنند اما به مقدمات می‌گیرند به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار و عقلا هم این را ظلمش نمی‌دانند شارع مقدس هم می‌گوید بله اینها ظلم نیست ظلم آنجاست که مقصر نباشد اگر مقصر نباشد بخواهند کتک بخورد ظلم است اما اگر مقصر باشد کتک خورد روی همان چیزی که مجبور است روی همان چیزی که مجهول است روی همان‌ها کتک می‌خورد به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار، لذا این می‌شود منهی عنه فقط امر دارد یا نه؟ نه برای این که چیزی که مصلحت تامه ملزمه ندارد امر نمی‌تواند داشته باشد.

بله عقل می‌گوید برو بیرون شرع هم ممکن است بگوید آن شرع هم ارشاد است عقل می‌گوید برو بیرون عقل می‌گوید اگر می‌توانی این شراب را نخوری آب بخوری، آب بخور عقل می‌گوید توی مجلس گناه اگر می‌توانی برو بیرون خب اینها را عقل می‌گوید دیگر اما نمی‌گوید که این حلال شد حرام است اما به قاعده اهم و مهم برو بیرون فرق است بین این که بگوئیم حرام مامور به است یا این که بگوئیم به قاعده اهم و مهم باید بجا بیاورد لذا اصلاً اسمش را اهم و مهم هم گذاشتن مشکل است برای این که اهم و مهم آنجاست که هر دو امر داشته باشد حالا بگوئید اهم و مهم این عقل ماست که می‌گوید شراب را بخور اما عقل ما این جور می‌گوید شراب حرام را بخور به قاعده اهم و مهم اگر نخوری می‌میری عقل ما می‌گوید برای این که آبرویت نرود توی این جلسه بنشین اهم و مهم اما این جور می‌گوید توی جلسه گناه بنشین نه این که جلسه گناه جلسه گناه مامور به بشود و یک مصلحت تامه ملزمه پیدا بکند نه، مصلحت تام ملزمه است که امر می‌آورد اما بعضی اوقات امر در حالی که مصلحت تامه ملزمه ندارد آن عقل ما می‌گوید این کار را بکن یا این کار را نکن لذا در همه محرمات منجمله امر خروج از غصب عقل ما می‌گوید برو بیرون برای این که هر ساعتی که بنشینی بیشتر تصرف در غصب است پس برو زودتر بیرون اما این که دارد می‌رود بیرون این نمی‌توانیم بگوئیم که این خروج مامور به است بمعنا این که مصلحت تامه ملزمه دارد هیچ مصلحت ندارد حرام است اما عقل می‌گوید برو بیرون به قاعده اهم و مهم در اینجا بگوئید که بیشتر مبتلا نشود برای این که هر چه بیرون نرود کتک دارد پس چه بهتر هر چه زودتر برود بیرون اما حالا که دارد می‌رود بیرون تصرف در غصب است حرام است یعنی مفسده تامه ملزمه دارد تصرف در غصب است و بخواهیم مصلحت دارد، ذات این مصلحت ندارد بعنوان ثانوی می‌گویند حرام را بجا بیاور نمی‌گویند که واجب را بجا بیاور واجب که نیست حرام است همان وقتی که مولا هم می‌فهمد این دارد پایش را روی علف‌ها می‌گذارد و می‌رود بیرون می‌داند این دارد می‌رود بیرون اما بغض این هم در دل مولا چرا این دارد تصرف در غصب می‌کند؟

لذا باید برود بیرون اما نه این که دارد واجب بجا می‌آورد نه، دارد حرام

بجا می‌آورد اما عقل ما می‌گوید که تخلص از غصب است خروج از غصب است باید انجام شود انجام نشود آن به آن گناه می‌کند.

لذا مثلاً اگر خروج از غصبش این جوری باشد این از وسط باغ دارد قدم زنان می‌آید تا دم باغ این خروج از غصب است واقعاً برای این که آمد تا در باغ آن نوقت دیگر بحثش تمام شد در باغ را باز کرد رفت حالا کسی می‌تواند بگوید این خروج از غصب واجب بوده؟ یا حرام نبوده؟ خب مسلم حرام بوده دیگر لذا خروج از غصب یا این که نه مولا آمد تعقیبش کرد این فرار کرد صاحب باغ آمد تعقیبش کرد این فرار کرد آمد از باغ بیرون حالا این خروج از غصب واجب است ؟ مسلم نمی‌توانیم بگوئیم واجب است دیگر آن صورتش هم که به اختیار خودش خروج از غصب است آن هم مثل صورت اول و دوم است خروج از غصب حرام است مفسده تامه ملزمه دارد هیچ وقت نمی‌تواند حرام حلال شود، حلال حرام شود اصلاً انقلاب است، محال است چنین چیزی شما هیچ جا نمی‌توانید پیدا کنید که حرامی حلال شود، حلالی حرام شود، حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه یک جا پیدا کنید که حلال حرام شود؟

بله پیغمبر اکرم می‌فرمود می‌آید جایی که فساد اخلاقی حلال شده

است، ترویج روی او می‌شود تلویزیون شبانه روزی روی فساد اخلاقی دارد ترویج می‌کند اما حالا واقع و نفس الامر حلال امر شد؟ حرام حلال شد؟ نه، لذا این که مرحوم صاحب قوانین یا مرحوم صاحب فصول یا شیخ انصاری هر سه تایشان می‌گویند مامور به است ما به هر سه عرض می‌کنیم معقول نیست مامور به باشد منهی عنه است و نهی‌اش هم این است که گاهی توی سرش می‌زنند چرا تصرف در غصب کردی؟ گاهی هم توی سرش می‌زنند در حالی که خروج از غصب است نمی‌خواهد تصرف در غصب دیگر بکند اما به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الختیار باز کتک دارد.

بله عقل ما یا شرع که ارشاد هم هست، عقل ما می‌گوید هر چه زودتر از این حرام نجات پیدا کن نه این که عقل ما بگوید حرام حلال شد، حلال حرام شد، می‌گوید هر چه زودتر از این حرام نجات پیدا کن لذا مثلاً اگر راه یک کیلومتر باشد یک راه دیگر 100 قدم باشد عقل ما می‌گوید برو توی آن 100 قدمی، چرا؟ برای این که هر چه این حرام کمتر واجب‌تر، لازم‌تر نهی بالفعل دارد مثل همان دیروز مثال می‌زدم به آن روایت شریف که مرحوم آخوند درکفایه نقل می‌کنند که در روز قیامت خطاب می‌شود هل لاعملت؟ می‌گوید نمی‌دانستم می‌گویند هل لاتعلمت؟ لذا کتک را می‌خورد روی همان هل لاعملت، قبولش نمی‌کنند بگویند این جاهل قاصر بوده، جاهل مقصر بوده نماز باطل خوانده باید کتک بخورد از همین جهت هم مشهور در میان اصحاب شده الجاهل المقصر کاالعامد الا فی موضعین.

لذا معنایش این است که جاهل مقصر قضا دارد یا اعاده دارد خب معنایش همین است دیگر، پذیرفته نمی‌شود کتک روی همان خروج از غصب است کتک روی همان نماز باطل است اما عذرش پذیرفته نمی‌شود به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار.

لذا خروج مصلحت ندارد، خروج تصرف در غصب است و حرام است مصلحت تامه ملزمه خروج داشته باشد ندارد مثل همان خوردن شراب است با اختیار باشد حرام است بدون اختیار باشد حرام است توی دهانش بریزند حرام است خودش بخورد برای این که آبرویش نرود حرام است برای این که نکشندش حرام است برای این که هلاک نشود حرام است اما این حرام‌ها گاهی عقاب دارد گاهی عقاب ندارد آنجائی که با اختیارش باشد کتک دارد آنجا که با اختیار نباشد حرام خورده اماکتک ندارد همان طور که می‌گفتم مست می‌شود خب دیگر اختیار غیر اختیار که ندارد مست می‌شود این اثر وضعی‌اش است اثر تکلیفی‌اش هم همین است دیگر این کتک نه، چون که تقصیر نداشته آنجا هم که تقصیر داشته باشد کتک آری حتی همان که شراب را بریزند توی دهانش اگر مقدمات را خود فراهم بکند کتک دارد. حالا تصرف در غصب است صاحب باغ می‌گوید هر چه زودتر برو، شارع مقدس هم می‌گوید برو بیرون این یعنی کار واجب بجا بیاور؟ تصرف در غصب دارد می‌کند دارد ضرر می‌زند نمی‌شود بگوئیم دارد ضرر می‌زند اما مصلحت تامه ملزمه دارد همان آقا که می‌گوید هر چه زودتر برو بیرون بیرون خب ناراحت است که تصرف در باغش دارد می‌کند.

لذا اگر مثلاً علف‌ها را دارد خراب می‌کند پایش روی زمینی می‌گذارد که نباید بگذارد خب همه اینها صاحب باغ می‌گوید برو اما دندان روی جگر می‌گذارد که این هر چه زودتر از اینجا برود بیرون و اما بگوئیم این واجب دارد بجا می‌آورد نه، بنابراین آن که عرض من است دیگر در این‌باره صحبت نکنیم این است که این نهی بالفعل دارد و این نهی بالفعل معارض هم ندارد مامور هم نیست برای این که مامور به آنجاست که مصلحت تامه ملزمه بیاید و این ندارد بلکه مصلحت تامه ملزمه دارد و اما این نهی سابق ساقط مرحوم آخوند را نمی‌دانیم چه می‌خواهند بگویند خب اگر نهی ساقط است دیگر برای چه کتک داشته باشد بالنهی السابق الساقط.

 الا این که همان قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار را بخواهند بفرمایند که بگویند عقل الان نمی‌گوید که نرو بیرون می‌گوید برو بیرون البته ارشادی دیگر نهی بالفعل ندارد با آن نهی که وارد غصب نشو، با آن نهی کتک می‌خورد به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار اگر این عرض من درست باشد فرمایش مرحوم آخوند درست می‌شود و اما اگر مرادشان این است که نهی سابق و ساقط الان کتک می‌خورد روی خروج از غصب این دیگر نهی سابق و ساقط نمی‌توانند زجر از فعل باشد چون فرض کردیم ساقط است دیگر و زجر عن الفعل نیست و کتک ندارد .

ظاهراً مراد مرحوم آخوند که گرفته شده از صاحب فصول است که هر دو همین مرادشان است که نهی بالفعل دارد لذا ما تفسیر می‌کنیم به حضرت امام (رض) هم می‌گفتم که این فرمایش شما همان فرمایش مرحوم صاحب فصول و مرحوم آخوند است صاحب فصول اشتباهشان این است که می‌گوید مامور به است نه مامور به نیست اما این منهی عنه است بالنهی السابق الساقط به ایشان می‌گفتم ایشان هم راضی بودند به حرف من که ما بگوئیم مرحوم آخوند هم همین قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الختیار را می‌خواهند بگویند در حقیقت برمی‌گردد به این که کتک می‌خورد برای این که این خروج منهی عنه است چون که مقدماتش منهی عنه بوده.

دیگر اینجا چیزی نداریم اگر کسی چیزی داشته باشد که مفید باشد گفتنش بگوید تاعرض کنم والا بحث نهی در عبادات.

وصلی الله علی محمد وآل محمد