درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/09/29
كتاب الشهادات
جلسه:72
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اين هفته دو سه تا مسئله مشكل داريم وهمه مخصوصاً فضلاى جلسه مهيا بشوند براى حل كردن اين مسائل.
مسئله اول درجلسه قبل صحبت شدو ناقص ماند و آن مسئله اين بودكه مرحوم شيخ طوسى درمبسوط فرمودهاند كه شهادت بر شهادت يك شرطش اين است كه آن شاهداصل تمام خصوصيات را بگويد و آن شاهد فرع هم به طورى كه او گفته است بيايد شهادت بدهد و اگر اين گفتنىهاى او تام باشد آن هم همان تام را بيايد بگويد اگر هم پيش حاكم بوده هر چه به حاكم گفته همان را آن شاهد فرع بيايد به حاكم ديگر بگويدو ذكر سبب هم بكند و حتى اگر ذكر سبب نكرد شاهد بر شاهد باطل است و اين حرف شيخ طوسى آمده است زبان به زبان كتاب به كتاب نسل به نسل آمده تا الان درحالى كه به قول صاحب جواهر روايتى هم بر طبقش نداريم تا ما بگوييم مثلاً تعبد است و روايات اين جور مىگويد و چشم. روايت نداريم، اما همين صاحب جواهر كه مىفرمايند روايت نداريم قبول مىكند آنچه شيخ طوسى گفته اندو حتى روى على و الى هم ايشان حرف دارد چه رسد روى اصل مطلب. و عبارت را بنا شد امروز بخوانيم و از عجايب هم هست اين عبارتها اما بالاخره همه گفتهاند و ما روز چهارشنبه گفتيم كه اين عرفيت ندارد علاوه بر اين كه عقل ما نمىپسندد عرف هم يعنى عقلاء عقل عرفى هم نمىپسندد و مىگويد لازم نيست اين حرفها، شهادت بر شهادت مثل شهادت محتوى بايد حق باشد در هر الفاظى كه ريخته بشود آقا مىرود پيش آقايى مىگويد كه من شنيدهام تو مىدانى وضع اين خانه چه جورى است مىگويد بله من مىدانم اين خانه مال اين آقاست يك شاهدديگر همان دو نفر كه مثلاً از طرف حاكم آمدهاند از او هم مىپرسند كه وضع اين خانه را شنيدهايم تو مىدانى چه جورى است؟ مىگويد بله قاعده يد روى آن است خب اين دو نفر مىآيند به حاكم مىگويند كه بله بينه قائم است اين كه اين خانه مال اين است حاكم هم حكم مىكند اين خانه مال اين است اگر از حاكم بپرسند به چه دليل حكم كردى؟ مىگويد كه روى بينه اگر ازاو بپرسند اين بينه مثلاً اينجا چه ربطى به قم داردمى گويد شاهد بر شاهد اين بينه رفتهاند قم از آن بينه پرسيدهاند و به من گفتند اين خانه مال آقاست من هم حكم كردم اين خانه مال آقاست حالا ضبط الفاظ شاهد اصل لازم باشد خب اين نه عرفيت دارد نه عقلائيت يك دفعه مثلاً روايت صحيح السند ظاهر الدلاله است به قول حضرت امام فضولى موقوف چشم. تعبد. نماز صبح دو ركعت است چرا نمىدانم؟ ولى يك دفعه روايت نداريم مىخواهيم اين مسئله را تحميل كنيم بر مقلدين اين مسئله را جا بيندازيم خب اين نه عقلائيت دارد نه عرفيت دارد آن كه عرف مىگويد آن كه عقل ما مىگويد عقل دقى فلسفى مىگويد اين است كه آقا اين شاهد اصل بايد دروغ نگويد محتوى را به اين شاهد فرع بگويد آن شاهد فرع هم دروغ نگويد كم و زياد نكند محتوى را به قاضى بگويد قاضى حكم بكند حالا ديگر هر الفاظى كه باشد ذكر سبب شده باشد نشده باشد آن ذكر سبب كرده اين نكند شاهد بر شاهد است از خودش بگويدنه از شاهد بر شاهد جلسه قبل مىگفتيم اين خيلى خوب است خيلى واضح است و حتى يك چيزى كه اصلاً در كلمات هم نيامده و بايد بيايد آن مهمتر بود اين است كه شاهد بر شاهدمى تواند از خودش چيز بگويد، نگويد كه من از او گرفتهام مستقلاً شهادت بدهد اين خانه مال اين است آنوقت اگراز او بپرسند چرا؟ مىگويد بينه گفتهاند مىگفتيم اين هم اشكال ندارد در حالى كه در كلمات نيامده اين هم اشكال ندارد بنابراين مسئله خيلى مشكل است يعنى از يك جهت همه گفتهاند حرف شيخ طوسى را از يك طرف اين حرف به مقام قدس اينها نمىخورد عقل ما عرف متشرعه عرف عقلا اينها را قبول ندارد بلكه روايت به عكس داريم روايات صحيح السند ظاهر الدلاله هم راجع به شهادت هم راجع به شهادت بر شهادت مىگويد لازم نيست الفاظ را بگوييد، لازم نيست سبب را بگوييد، محكمه پسند باشد ولو زير و رو بكنى طورى نيست همين مقدار كه آن مثلاً خوب نتوانسته از نظر الفاظ بگويد و تو محتوى را ضبط كردهاى مىبينى اگر همانها را بخواهى بيايى بگويى محكمه پسند نيست، محكمه پسندش بكن، و بايد هم بكنى در روايات دارد بايد بكنى اين كار را ثواب هم دارد اگر اين كار را بكنى و تعجب است اينها خيلى بايد روى آن فكر بكنيد يعنى بناشد كه شما چهار شنبه و پنج شنبه يك هفت هشت ده ساعت روى اينها مطالعه كنيد بعد ما از شما استفاده كنيم ديگر، مطالعه و بررسىها و تحقيقها ديگر حالا مال شماست نه مال ما و آن روايتها را رها كردهاند و اصلاً اسمى هم نياوردهاند از آن طرف فرمودهاند كه روايت نداريم اما حرف شيخ طوسى بايد باشد حالا چرا؟ نمىدانم. اين روايتها را هم بخوانيم بعد كلام شيخ طوسى را بخوانيم اگرلازم شد.
روايت 1 از باب 4 راجع به شهادت بر شهادت است.
محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن على بن محبوب عن محمد بن الحسين عن ظبيان بن حكيم عن موسى بن اكيل عن داود بن الحصين سابقاً گفتيم كه اين روايت صحيح السند است اشكال در ظبيان شده مىگويند مهمل است اما مشايخ اجازه در همين كافى وتهذيب از او روايت نقل مىكنند از جمله يكى از اصحاب اجماع هم پسرش كه فوق العاده مهم است ابن فضال هم خودش مىگويند فطحى است اما از اصحاب اجماع است فطحى بودنش را قبول نداريم اما بالاخره از اصحاب اجماع است لذا ما گفتيم روايت لااقل مصحه است اگر صحيحه نباشد يقول اذا اشهدت على شهادة فاردت ان تقيمها فغيرها كيف شئت واضحتر از اين مىشود؟ اگر شهادت بر شهادت مىخواهى بدهى هر جور مىخواهى تغييرش بده محكمه پسندش بكن، اما حالا همان الفاظ را نقل كن نه، اگرآن الفاظ محكمه پسند نيست تو مىخواهى محكمه پسندش كنى اما محتوى را مواظب باش اين كم و زياد نشود اذا اشهدت على شهادة فاردت ان تقيمها فغيرها كيف شئت و رتبها و صححها بما استطعت حتى يصح الشىء لصاحب الحق تا اين كه بتوانى حق را درستش بكنى بعد ان لا تكون تشهد الا بحقه، اين عمده است عمده محتوى است و لا تزيد فى نفس الحق ما ليس بحق اين را مواظب باش كم و زياد نشود فانما الشاهد يبطل الحق و يحق الحق شاهد است كه مىتواند محكمه پسند كند حقى را اثبات كند و باطلى را از بين ببرد و بالشاهد يوجب الحق و بالشاهد يعطى و ان للشاهد فى اقامة الشهادة بتصحيحها بكل ما يجد اليه السبيل من زيادة الالفاظ و المعانى و التقصير فى الشهادة ما به يثبت الحق و يصححه و لا يؤخذ به زياده على الحق مثل اجر الصائم القائم المجاهد بسيفه فى سبيل اللَّه بنشينى فكر كنى تفكر ساعة خير من عباده سبعين سنة بنشينى فكر كنى محكمه پسند بكنى خدا ثواب هم خيلى به تو مىدهدو بر فرض هم يكى بگويد اقا اين شاهد است مىگوييم خب پس معلوم مىشود در شهادت لفظ لازم نيست و محتوى لازم است حتى روز چهارشنبه مىگفتم اگر مثلاً شهادت بدهد كه اين خانه مال اين است به قاعده يد و قاضى نمىپسندد خب نگويد به قاعده يد بگويد من شهادت مىدهم اين خانه مال اين است و علت را نياورد و حتى يك چيز ديگر بياورد بگويد كه من شهادت مىدهم اين خانه مال اين است حجت هم دارم، بعضى اوقات هم كه سابقاً گفتيم دروغ بگويد براى اين كه مىبيند اگر اين دروغ را نگويد حق مردم از بين مىرود شهادت زور گفتند بده به جاى اين كه بگويدكه بينه، مىگويد علم دارم مثل مرحوم محقق ازكسانى است كه مىگويد علم در شهادت مىخواهيم اين هم به جاى اين كه بگويد حجت است مىگويد علم دارم طورى نيست تقريباً اگر اشكال بكنيد اين جورها كه اسماعيل يقول بسم اللَّه الرحمن الرحيم ديگر معلوم است كه مىخواهيد يك چيزى بگوييد براى اين كه حرفها درست بشود يا يك چيز بگوييد حرف من رد بشود و الا بينى و بين اللَّه عقل عقلاء عقل ما اين روايتها مىگويد كه در شهادت دادن بايد كم و زياد نكند الفاظ هر چه مىخواهيد باشد اذا اشهدت على شهادة شهادت بر شهادت است لذا روايت 2 مربوط به شهادت است.
روايت2: و عنه عن داود بن الحصين قال سمعت من سئل اباعبداللَّهعليه السلام و انا حاضر فى الرجل يكون عنده الشهادة و هؤلاء القضاة لا يقبلون الشهادات الا على تصحيح ما يرون فيه من مذهبهم و انى اذا اقمت الشهادة احتجت الى ان اُغيرها بخلاف ما اشهدت عليه و ازيد فى الالفاظ ما لم اشهد عليه و الا لم يصح فى قضائهم لصاحب الحق ما اشهدت عليه افيحل لى ذلك؟ فقال اى واللَّه و كذلك اَفضل الاجر و الثواب فصححها بكل ما قدرت عليه مما يرون التصحيح به فى قضائهم حتى شايد بگيرد هم كه دروغ بگو آنها قاعده يد را قبول نمىكنند تو بگو مىدانم تو بگو بينه دارم شاهد برشاهد بوده و تغيير الفاظ و شهادت بر شهادت است وشهادت است و اينها مثلاً همين روايت حالا اگر شهادت باشد، شما شهادت بر شهادت بودهايد مىبيند اين قاضى شهادت بر شهادت راقبول ندارد نمىگويى شهادت بر شهادت است مىگويى كه مىدانم اين خانه مال اين است نمىگويى كه من شهادت مىدهم كه دو نفر عادل شهادت دادند آن خانه به واسطه قاعده يد مال آن است نمىگويى اين جور خب اين روايتها به خوبى مىگويد بله اين كار را مىتوانى بكنى مناط كلى دست مىدهد يك مناط كلى اين كه ما در باب شهادت محتوى مىخواهيم بايد حق بگوييم اما اين حق در چه لفظى ريخته بشود؟ در هر لفظى مىخواهد ريخته بشود چنانچه مثلاً تركى بوده فارسى مىگويد آن كه گرفته لُرى بوده اين تركى مىگويد الان مىخواهد شهادت بدهد آن دو تا شاهد كه از آنها شهادت گرفته انگليسى بودند لاتينى گفته اين مىآيد فارسى مىگويد اينها كه خب معلوم استاصلاً قضيه اين كه مىگويم مشكل است براى همين است از يك طرف قضيه واضح است از يك طرف همه مىگويند نه قضيه واضح نيست الفاظ بايد گفته بشود آنها مىگويند الفاظ بايد ذكر بشود آن الفاظ را بگويد، بگويد آقا گوش بده استرعاء كه قسم اولش است كه اسمش را گذاشتهاند استرعاء بگويدآقا گوش بده دقت كن ببين من چه دارم مىگويم با اين الفاظم، همان الفاظ را برو بگو، آن هم مىآيد همين الفاظ را مىگويد اين واجب است بايد حتماًالفاظ گفته بشود آنوقت الفاظ يك دفعه آن مىگويد يك دفعه پيش حاكم الفاظ را ضبط مىكند يك دفعه هم مىآيد مىگويد بدون سبب مىگويد يك دفعه باسبب مىگويد چهار قسمش كردهاند آن قسم من را هم اصلاً نگفته كه شهادت على شهادت نمىگويد بلكه آنچه شنيده مىآيد ازخودش مىگويد آن را هم گفتهاند نمىشود. و اين روايتها صريح در اين است كه مىشود اگر روايت اول و دوم را گفتيد شهادت بر شهادت است كه خيلى خب، اگر نگفتيد به قول ايشان مناط دست مىدهد يك مناط دست مىدهد آقايى كه مىخواهى شهادت بدهى مواظب باش ناحق نگويى اما الفاظ هر چه مىخواهد باشد. شهادتش پذيرفته مىشود ولو نديده باشد و بگويد من مىگويم اين خانه مال اين است اينجا مراد ماست اينجاست كه آقايان حرف دارند نه اين كه حالا قاضى از اوتفحص بكند و بگويد كه با چه قاعدهاى مىگويى؟ خب مجبور است بگويد با چه قاعدهاى مىگويم ولى همين جا قاضى بپرسد اگر مىبيند حق مىخواهد نابود بشود دروغ بگويد گفتهاند طورى نيست ديگر، شهادت زور را سابقاً صحبت كرديم همين بابها اينجا مىگويد طورى نيست.
روايت 3: محمدبن على بن الحسين باسناده عن عثمان بن عيسى عن بعض اصحابنا باز روايت مصححه است ولو مقطوعه است اما قاطعش عثمان بن عيسى است از اصحاب اجماع است قال قلت له تكون للرجل من اخوانى عندى الشهادةليس كلها تجيزها لقضاة عندنا اين قضاة عندنا را سابقاً اگريادتان باشد من معنا مىكردم يعنى قضات عامه، اصلاً قضات خاصه هم مىشود معنا كنيم يعنى مثلاً مثل مرحوم محقق، قاضى است گفتهاند رؤيت مىخواهد اين مىبيند اگر بگويد قاعده يد اين قبول نمىكند حق اين آقا پايمال مىشود مىگويد ديدم خب گفتند جايز است ديگر، شهادت بر شهادت مىبيند اگر بگويد اين آقا فتوايش اين است شهادت بر شهادت اصلاًنمى شود نمىگويد شهادت بر شهادت مىگويد ديدم مىگويد مىدانم خب همه را گفتهاند جايز است مسلم جايزاست اين روايتها هم مىگويد جايز است و روايت شاهد زور داشتيم آن را هم مىگفت جايز است حضرت فرمودند كه قال اذاعلمت انها حق فصححها بكل وجه حتى يصح حقه، توحق را اگر مىدانى كارى بكن حق به حقدار برسد هر جور مىخواهى بگو هر جور مىخواهى باشد، شهادت بر شهادت نگو، بگو خودم مىدانم قاعده يد است نگو، بگو ديدم، ديدن است نگو، بگو حجت است حق مردم درست بشود تو هم دروغ نگفته باشى از نظر محتوى اثبات حقى بكنى، نه اثبات باطل هر كار مىخواهى بكن اين روايتها كه روز چهارشنبه من عرض كردم آقا اين فرمايش اقايان عرف پسند نيست حالا عبارات مرحوم شيخ طوسى كه همه اين را گرفتهاند همه هم اتفاقاً يك تواتر لفظى دارد يعنى مرحوم شيخ طوسى ابتكارش هم مال ايشان است اول در مبسوط گفته بعد همان نسل همان الفاظ رانقل كردند نسل بعد همان را نسل سوم همين راتا رسيده به ما الان هم افرادى كه كتاب قضا نوشتهاند فرمودهاند كه تقريباً يك تواتر لفظى آن از آن گرفته آن از آن لذا اگر شما مطالعه كرده باشيد كه بايد اين كارها را كرده باشيد اگر مطالعه كرده باشيد مرحوم محقق عين عبارات مرحوم شيخ طوسى را در شرايع مىآورند عين عبارات را. ما بايد بگوييم كه همين را كه روايات مىگويد. قال المحقق حالا شما مىخواهيد بگوييد كه قال الشيخ فى المبسوط اما اين عباراتى كه دارم از محقق مىخوانم از نظر لفظ هم عين مبسوط است بعضى اوقات اين بزرگان هستند كه يك صفحه مثل اين كه آن وقتها رسم بوده و الادروغ است يك صفحه مثلاً از فخر رازى نقل مىكند و گويا وقتى مطالعه مىكنيم از خودش دارد مىگويد وقتى برويم مثلاً در تفسير فخر رازى مىبينيم از فخر رازى بوده و عين عبارات او را آورده، مرحوم صدر المتأللهين در اسفار بعضى اوقات همين كار را مىكند كه تعيير و سرزنشش هم كردهاند كه تعيير و سرزنش وارد نيست نه مرحوم علامه مجلسى هم گاهى اين كار را مىكند مرحوم صاحب جواهر هم گاهى مىبينيم كه عين عبارات را نقل مىكند از جامع المقاصد بدون اين كه نسبت بدهد حالا ما نحن فيه همين جور شده بدون اين كه مرحوم محقق نسبت بدهند به مبسوط عين عبارات مبسوط را اينجا ذكر كردهاند قال المحقق للتحمل مراتب اتمها ان يقول شاهد الاصل اشهد على شهادتى انى اشهد على فلان بن فلان لفلان بن فلان بكذا.
و هو الاسترعاء اين قلمبه و سلمبهها در مبسوط است و آمده و هو الاسترعاء استرعاء يعنى چه؟ يعنى اين چون كه گفت آرى بشنو، دقت كن، الفاظ من را برو نقل بكن كم و زياد نكن اسمش را گذاشتهاند استرعاء. استرعاء يعنى التماس كردن براى گوش دادن، آى گوش بده اين را مىگويند استرعاء و هو الاسترعاء كه مرحوم صاحب جواهر مىفرمايند استرعاء يعنى چه؟ التماس شاهد الاصل رعاية شهادته خب اين را ايشان مىفرمايند اتم است و اخفض منه پايينتر از اين ان تسمعه يشهد عند الحاكم اذ لا ريب فى تصريحه هناك بالشهادة در محكمه بگويد بينه اقامه شده الفاظى كه پيش قاضى مىگويد آن الفاظ را اين ضبط مىكند مىآيد شهادت مىدهد مىفرمايد خب اين ولو مثل آن اولى نيست اما اين هم بالاخره شاهد بر شاهد است ودرست است ويليه ان سمعه يقول انا اشهد على فلان بن فلان لفلان بن فلان بكذا و لم يذكر السبب مثل ان يقول من ثمن ثوب او عقار اذ هى صورة جزم اين را هم چون كه جزماً مىگويد اين الفاظ را نقل مىكند جزماًاين هم مثل صورت اول و دوم نيست اما خوب است اما چون كه ذكر سبب نشده مىفرمايند و فيه تردد لذا قسم سومش را مىگويد آن است كه ذكر سبب شده باشد آنوقت قسم چهارم مىفرمايند آنجا كه لم يذكر السبب بل اقتصر على قوله اشهد لفلان على فلان بكذا اين لم يصح تحملاً اين الفاظ اين را نقل بكند اين تحمل شهادت نكرده چرا؟ مىفرمايد لاعتياد التسامح بمثله، از عجائب است براى اين كه حرف زدن گترهاى پيش مردم زياد است پس بنابراين ممكن است آن شاهد اصل حرف زده بيخودى باشد چون نگفته كه بشنو، برو همين را بگو و ذكر سبب بكن اين طور كه من ذكر سبب مىكنم مىگويند چون احتمال هست دروغ بگويد تسامح باشد لذا اين قسمت پذيرفته نمىشود خب اقا اگر عادل است فرض ما عدالت است ديگر اگر عادل است تسامح يعنى چه؟ اصلاً معناى عدالت يعنى الغ احتمال الخلاف، نمىدانيم آيا اين تسامح كرده يا نه؟ خب نه نمىدانيم آيا اين شايعه است يا نه؟ نه نمىدانيم دروغ مىگويد يا نه؟ خب نه. آن عدالت اين جمله لاعتياد التسامح بمثله را خب مسلم مىزند ديگر. و فى الفرق بين هذه و ذكر السبب اشكال ايشان مىفرمايد ذكر سبب بكند يا ذكر سبب نكند با آن تفاوت ندارد همين مقدار كه بگويد كه شهادت مىدهم اين خانه مال اين است نگويد به قاعده يد و آن هم تحمل بكند مىتواند بيايد آنچه شنيده است تحويل بدهد و عين اين عبارتها در همه كتابها آمده سر تا پايش هم درست نيست هم استدلالها درست نيست هم الفاظ لازم نيست اما مسلم پيش اصحاب شده كه بايد الفاظ باشد بايد عين آن الفاظ رانقل بكند آن آقا هم ذكر سبب بايد بكندو الا اگر ذكر سبب نكند و اين تحمل بكند متحمل شهادت نيست فايدهاى ندارد لاحتمال اين كه دروغ بگويد و از آن طرف هم الفاظ را هم بايد نقل بكند اما بهترين راه اين است كه آن شاهد اصل بگويد آقا گوش بده عين الفاظ من را برو نقل بكن و من شهادت مىدهم اين خانه مال اين است و دليلش هم قاعده يد است اين خلاصه حرف شد. فردا مسئله ما مشكلتر است و آن راجع به اگرشاهد فرع آمد شهادت داد شاهداصل آمد گفت دروغ مىگويد چه بايد بكنيم اين راخواهش دارم چون مسئله مثل امروز مشكل است يك بررسى كامل بكنيد از شما استفاده بكنيم انشاءاللَّه.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد