درس خارج  فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری

85/09/29

كتاب الشهادات

جلسه:71

 اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

 مسئله امروز يك مقدار مسئله مشكلى است و آن مسئله اين است كه شهادت بر شهادت فرموده‏اند كه بايد الفاظ آن شاهد ذكر بشود واما اگر الفاظ را تغيير بدهد نمى‏شود و مثل مرحوم شيخ طوسى اين الفاظ را منقسم كرده‏اند به چهار قسم: يك اتمى درست كرده است يك اخفضى درست كرده است يك اخفض اخفضى درست كرده است و مرحوم صاحب جواهر و ديگران هم اقرار دارند مانصى در مسئله نداريم اما با فرضى كه اقرار دارند نصى درمسئله نداريم باز همان حرف شيخ طوسى در مبسوط را تاكيد روى آن دارندو روى الفاظ حتى روى كلمات، صاحب جواهر و ديگران تاكيد دارند حالا عبارت شيخ طوسى را كه همان عبارت را بزرگان مثل شهيدين مثل علامه مثل محققين همان عبارت شيخ طوسى را آورده‏اند واين عبارت‏ها مثلاً در نهايه هم نيست كه بگوييم متن روايت بوده و شيخ طوسى آن متن روايت را آورده نه، در مبسوط است و مبسوط يك كتابى است كه اولش مى‏فرمايد كه سنى‏ها با ما سرزنش مى‏كردند كه شما كتاب فرع نداريد فروعتان كم است ومن براى اين كه به آنها اثبات بكنم فروع ماخيلى بيشتر از فروع شماست فرقش هم اين است كه شما با قياس و استحسان فرع درست مى‏كنيد ما با روايات از اين جهت اين مبسوط را نوشتم. اما استدلالى نيست يك رساله است ديگر، تقريباً رساله عمليه مرحوم شيخ طوسى است آن وقت اين عبارات را كه در مبسوط بوده ديگر در ميان قدمائ مشهور شده بعد از قدماء در ميان متأخرين مشهور شده و من جمله محقق در شرايع همان عبارات شيخ طوسى را آورده‏اند وروى آن هم تاكيد دارند و احسن و حسن درست مى‏كنند و بعضى جاهايش را هم مى‏گويند نه حسن است و نه احسن و جايز نيست اين جور حرفها بگوييم و بالاخره روى الفاظ شاهد اصل حساب مى‏كنند كه آن شاهد اصل بايد آن الفاظ را بگويد هر چه او گفت آن الفاظ را بگويد.

 مرحوم صاحب جواهر اول كه وارد بحث مى‏شوند مى‏فرمايند كه روايتى درمسئله نداريم اما شيخ طوسى فرموده‏اند محقق فرموده‏اند و اين جورها هم تا آخر مى‏روند مى‏گويند اين جورهاهم بايد باشد اما در حالى كه فتواى تام روى كلماتشان نيست اما در ضمن مى‏فهمانند كه اصلاً شهادت بر شهادت يك امر عرفى است اين را مى‏فهمانند اگر جواهر مطالعه كرده باشيد دو سه جا اين كلام اين كه يك امر عرفى است آمده ولى على كل حال همين كه صاحب جواهر مى‏فرمايد نصى نداريم و شهادت بر شهادت يك امر عرفى است بايد عرف ببينيم چه مى‏گويد اما باز هم پافشارى دارند روى كلمات كه اين كلمات مرحوم محقق از مبسوط شيخ طوسى گرفته است.

 حالا ما قبل از آن كه عبارات را بخوانيم و ببينم لازم است يا لازم نيست اصلاً روى قاعده بياييم جلو ببينيم كه قاعده چه اقتضا مى‏كند؟ عرف چه مى‏گويد؟ اگر مثلاً دو تا عادل رفتند پيش دو تا عادل و آن دوتا عادل گفتند كه ما مى‏دانيم شهادت مى‏دهيم كه اين خانه مال زيد است خب معلوم است اينها همه عرفاً پذيرفته مى‏شود قاضى بايد بپذيرد حتى اگرسابقاً هم يادتان باشد چند روز قبل كه ما مى‏گفتيم روايات اهل بيت همين طور است الفاظ روايات اهل بيت بنا نيست كه راوى‏ها الفاظ اهل بيت‏عليهم السلام را نقل بكنند شايد يك درصد هم نداريم كه الفاظ رسول اللَّه، اهل بيت‏عليهم السلام در كلمات آمده باشد محتوى در الفاظ خودشان خب اين چه نبوى باشد چه ولوى باشد همه‏اش همين طور است. فقط آن كه بايد باشد و خدا روى آن سفارش كرده و با يك خصوصيت موكدى از طرف خدا به جبرئيل، جبرئيل به پيامبر، قرآن شريف است كه اين قرآن شريف است كه كلمه‏اى كم و زياد ندارد و حتى زير و زبرش هم به عقيده من كم و زياد ندارد.

 اعرابش هم از طرف خدا توسط جبرئيل به پيامبراكرم اين الفاظ كلام اللَّه است اما غير از قرآن فرق بين قدسيات و قرآن هم همين است قدسيات اگر سند داشته باشد آن هم الفاظ خدا نيست محتوى در قدسيات آمده همين طور روايات هم همين است روايات ما همه همه محتوايى است يعنى آن راوى از امام‏عليه السلام چيزى را شنيده آن چيز را آمده نقل كرده اما با الفاظ خودش از همين جهت هم مثلاً يك فصاحت وبلاغتى بعضى دارند بعضى ندارند به قول استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى مثل روايات عمار كم پيدا مى‏شود يك روايتى كه غلق عبارتى نداشته باشد به قول ايشان براى اين كه اين خراسانى بوده عربى بلد نبوده اما بالاخره مى‏توانسته محتوى را بريزد در يك الفاظ مثل ماها كه جزوه مى‏نويسيم، اينها كه عربى نيست اينها اسمش فارسى عربى است ديگر حالا او اين اندازه هم بلد نبوده محتوى را مى‏ريخته در يك الفاظى كه بالاخره از سر تا پاى اين عبارتهاى عمار ما روايت استفاده مى‏كنيم راجع به اخبار عرفى آن هم همين طور است مثلاً شما شنيديد كه فلانى گفت كه زيد عادل است مى‏آيد مى‏گويد كه فلانى گفت زيد عادل است مسلم پذيرفته مى‏شود آن چه لفظى گفته؟ هر لفظى مى‏خواهد بگويد ما با قاعده اصالة الصحه مى‏گوييم اين آقا محتوى را درست منتقل كرده و اما الفاظ چيست؟ خب مسلم بنا نيست كه آن الفاظ از آن مخبرعنه ذكر بشود در كلمات عرفى معمولاً اين جور است حتى يك مقدار من عقيده بالاتر از اينها هم دارم و آن اين است كه اصلاً نقل نكند كه من از فلانى شنيدم، خود محتوى را نقل بكند بگويد زيد عادل است اين على الظاهر باز هم درست است از دو نفر شنيده زيد عادل است مى‏آيد مى‏گويد كه زيد عادل است خب شما مى‏توانيد پشت سر اين نماز بخوانيد اگراز شما پرسيدند چرا؟ مى‏گوييد كه فلانى گفته؟ اگر از فلانى پرسيدند از كجا مى‏گويى؟ گفت فلانى گفته. خب درست است ديگر الان مورد فتوى هم هست وهمه هم مى‏گويند ديگر نگفته‏اند كه شهادت بر شهادت بايد الفاظ باشد بايد حتماً آن شاهد اصل ذكر بشود در باب عرفيات در باب موضوعات همه همه همين طور است كه وقتى يك كسى گفت كه اين خانه مال زيد است اولاً حاكم از او نمى‏پرسد از كجا مى‏گويى سابقاً در باب قضاوت گفتيم كه آيا حاكم حق دارد بگويد از كجا گفتى؟ گفتيم كه خب حالا اگر بگويد يك شبهه‏اى داشته باشد شبهه‏اش حلّ بشود بله اما لازم نيست كه حاكم بگويد از كجا مى‏گويى؟ اين دو تا بينه مى‏آيند مى‏گويند كه اين خانه مال زيد است آن هم كه مى‏گويد اين خانه مال زيد است حالا از كجا مى‏گويى؟ او بگويد مثلاً از قاعده يد مى‏گويم از كجا مى‏گويى؟ زيد گفته از كجا مى‏گويى؟ ديدم سند مالكيتش رااين حرفها هيچ كدام لازم نيست همين مقدار كه مى‏گويد كه اين خانه مال زيد است حاكم مى‏پذيرد حالا اين خانه مال زيد است گاهى سندش را ديده گاهى بيع و شرائش را ديده گاهى قاعده يد است گاهى استصحاب است گاهى هم به واسطه شاهد است اينها همه يك سنخ است ديگر و وقتى كه شهادت مى‏دهد چون عادل است دروغ نمى‏گويد اما حالا مدرك شهادت چيست؟ خب گاهى قاعده يد است گاهى بيع و شراء را ديده گاهى سند مالكيت را ديده گاهى هم شهادت بر شهادت است يعنى دو نفر به او گفته‏اند اين هم مى‏آيد مى‏گويد كه خانه مال زيد است اما لازم باشد در شهادت بر شهادت ما آن شاهد اصل رانقل بكنيم اين عرفيت ندارد كه واجب باشد يك دفعه مى‏گوييم خب طورى نيست يا از ما مى‏پرسند جواب مى‏دهيم طورى نيست اما لازم باشد شهادت بر شهادت ما بگوييم كه من شاهد نيستم، شاهد بر شهادت هستم خب در جاهاى ديگر كه نمى‏گوييد عرفيت هم ندارد سببش بايد مسلم باشد اين آقا كه تحمل شهادت مى‏كند بايد مسلم باشد حالا اين مسلم بودنش گاهى از دونفر عادل شنيده مى‏شود شهادت بر شهادت گاهى سند مالكيت را ديده مى‏شود شهادت اما به واسطه سند مالكيت آنجا هم واسطه بود به واسطه شهادت گاهى بيع و شراء را ديده شهادت به واسطه بيع و شراء گاهى تصاحب و قاعده يد را ديده شهادت به واسطه قاعده يد وعرفاً اصلاً لازم نيست كه در شهادت بر شهادت اين آقا بگويد كه من كه دارم شهادت مى‏دهم شهادت بر شهادت است اين عرفيت ندارد اگر بگويد طورى نيست اگر بپرسند دروغ نبايد بگويد و بگويد شهادت بر شهادت است طورى نيست و اما آن كه مى‏خواهيم عرفاً حجت باشد سابقاً در باب شاهد خب همين نزاع را داشتيم كه اول مرحوم محقق مى‏فرمودند كه در باب شهادت علم مى‏خواهيم بعد ما مى‏گفتيم نه، علم نمى‏خواهيم حجت مى‏خواهيم در باب شهادت حجت مى‏خواهيم و همين مرحوم محقق وقتى يك مقدار آمدند جلوتر ديگر قاعده يد واستصحاب را پذيرفتند كه به واسطه قاعده يدو به واسطه استصحاب مى‏شود شهادت داد ولازم هم نبود بگويد كه من شهادت مى‏دهم به واسطه استصحاب لذا همين جورى كه در قاعده يد مى‏گويد كه آقا اين خانه مال اين است اگراز او بپرسند به چه دليل؟ مى‏گويد به قاعده يد اما لازم نيست بگويد من شهادت مى‏دهم به قاعده يد، بنا نبوده تا حالا يا مثلاً اگرشهادت مى‏دهد به خبر ثقه خب سابقاً گفتيم كه درست است مشهور در ميان اصحاب گفتند درست است شهادت مى‏دهد به خبر ثقه مى‏گويد من مى‏دانم اين خانه مال اين است اگراز او بپرسند چرا؟ مى‏گويد خبر ثقه گاهى علم است به واسطه علم شهادت مى‏دهد اگراز او بپرسند از كجا مى‏گويى؟ مى‏گويد مى‏دانم بيع و شرائش را ديده‏ام يا مى‏دانم من يقين دارم سببش را هم نمى‏خواهم بگويم خب اگر بگويد علم دارم باز هم درست است لذا اگر قطع نظر از اين عبارات كه اين عبارات عبارات غريب و عجيبى هم هست كه مرحوم شيخ طوسى گفته‏اند ما صرف نظر بكنيم از اين حرفهاى شيخ طوسى مفروض عنه گرفته شده در روايات ما شهادت بر شهادت جايز است چنانچه شهادت به واسطه قاعده يد جايز است چنانچه شهادت به واسطه علم جايزاست آن سببش علم است آن هم سببش قاعده يد است سببش استصحاب است سببش خبر واحد است گاهى هم سببش بينه است و در هيچ جا به غير از بينه اين حرفها زده نشده فقط روى بينه كه مى‏آييم داد و فريادشان بلند است كه اين الفاظ بايد گفته بشود مى‏گوييم بابا اگرالفاظ بايد گفته بشود اگر سبب بايد گفته بشود در قاعده يد به طريق اولى بايد گفته بشود براى اين كه حاكم ممكن است قاعده يد را قبول نداشته باشد به استصحاب حتماً بايد بيشتر گفته بشود براى اين كه ممكن است آن حاكم استصحاب را قبول نداشته باشد اما سابقاً گفتند نه همين مقدار كه بينه بيايد شهادت بدهد كفايت مى‏كند مدركش قاعده يد است مى‏گفتند بس است مدركش استصحاب است مى‏گفتند بس است مدركش علم خودش است مى‏گفتند بس است و اما اين كه حالا بيايند سبب را هم بگويند خب تا حالا ما اين چنين چيزى نداشتيم عرفيت هم ندارد يعنى در كلمات فقهاء نداشتيم پايين‏ترى را خيلى اخفض اخفضش را نداشتيم مثل استصحاب خب بنا شد كه ما قبول بكنيم شهادت به واسطه استصحاب را ما بنا شد قبول بكنيم شهادت به واسطه خبر ثقه را كه يا علم ياعلمى وقتى يا علم يا علمى اين علمى ما گاهى خبر ثقه است گاهى استصحاب است گاهى قاعده يد است گاهى هم بينه است و بينه مهمتر از همه است خب حالادر آن پايين‏ترها اين بحث را نكنيم نه بحثش را كرده‏اند مفروغ عنه گرفته‏اند كه لازم نيست سبب ذكر بشود اما تا رسيدند به شهادت بر شهادت گفتند سبب بايد ذكر بشود به واسطه استصحاب گفتيم شاهد عدل شهادت مى‏دهد بدون اين كه ذكر سبب بكند خب اينجا هم شاهد عادل شهادت مى‏دهد بدون اين كه ذكر سبب بكند فرق كه نمى‏كند اگر شما اينجا قبول نكنيد بايد همه جا قبول نكنيد مخصوصاً آنجاها كه خيلى پايين است اين آقا دو تاعادل به واسطه استصحاب مى‏خواهند شهادت بدهند خانه مال زيد است روايت داشتيم كه جايز است روايت صحيح السند كه سابقاً هم خوانديم مى‏آيد پيش قاضى به قاضى مى‏گويد آقا من شاهد هستم اين خانه مال اين بچه هاست كه در اين جا نشسته‏اند قاضى حق ندارد بگويد از كجا مى‏گويى حالا اگر پرسيد از كجا مى‏گويى؟ مى‏گويد به قاعده يد مى‏گويد قاعده يد را از كجا مى‏گويى؟ مى‏گويد به واسطه روايات اهل بيت خب هر چه بپرسد او جواب مى‏دهد اما اين كه حالا قاضى بپرسد از كجا؟ آن وقت در قاعده يد شما مى‏فرماييد كه شهادت مى‏تواند بدهد سبب را هم لازم نيست ذكر بكند بر حاكم شرع هم لازم نيست كه بگويد از كجا و اين به واسطه قاعده يد مى‏تواند شهادت بدهد آن وقت مى‏آييد حالا بحث ما اين است آنجا شهادت بود به واسطه قاعده يد اينجا شهادت بر شهادت، شهادت است به واسطه بينه، بينه بالاتر است يا قاعده يد؟ آن وقت قاعده يد را مى‏گويد لازم نيست كه قاعده يد را بگويد اما در بينه مى‏گويد حتماً بايد بگويد من شهادت مى‏دهم كه بينه گفته است.

 سابقاً گفتيم كه اول مرحوم محقق وارد بحث شدند فرمودند اگر كسى بخواهد شاهد باشد بايد عالم باشد ما گفتيم كه نه، بايد مدرك داشته باشداكر كسى مى‏خواهد شهادت بدهد بايد مدرك داشته باشد گاهى علم است گاهى علمى خب اين را ما آنجا درست كرديم بعد دو سه صفحه كه از شرايع گذشتيم مرحوم محقق خودشان اقرار كردند همان حرف ما را كه آنجا مى‏زديم در حقيقت از حرف خودشان برگشتند مسلم پيش اصحاب است حالا مرحوم محقق گفتند كه اگر به جاى علم، علمى نشست علمى را خود مرحوم محقق مثال زدند به استصحاب مثال زدند به قاعده يد در هر دو روايت آوردند روايت صحيح السند ظاهر الدلاله گفت شاهد مى‏تواند شهادت بدهد به واسطه قاعده يد يعنى بر و بچه‏هاى يك ميتى در خانه نشسته‏اند و اين نمى‏داند اين خانه مال اينهاست يا نه؟ قاعده يد مى‏گويد خانه مال اينهاست استصحاب هم مى‏گويد خانه مال اينهاست آن وقت مى‏خواهند خانه را ضبط بكنند مى‏آيد پيش قاضى به قاضى مى‏گويد آقا من مى‏دانم اين خانه مال اينهاست آقاى قاضى هم حكم مى‏كند به واسطه اين بينه از او هم نمى‏پرسد از كجا مى‏گويى؟ لازم هم نيست بپرسد اگر جايز نباشد لااقل لازم نيست خب حاكم حكم كرد به واسطه شاهد آن شاهد تحمل شهادت كرد به واسطه قاعده يد، اينها را كه حرف نداريم يعنى تا اينجا مسلم پيش اصحاب است و سابقاً هم ما بحث كرديم وهيچ حرفى هم در آن نبود روايت هم داشتيم روايت صحيح السند حتى امام‏عليه السلام فرمود اگربه واسطه قاعده يد نتوانى شهادت بدهى لما كان للمسلمين سوق حتى سؤال كرد در روايت صحيح السند كه آقا لازم است من بروم بگويم به واسطه قاعده يد؟ گفتند نه، مى‏خواهى بگو مى‏خواهى نگو، روايت صحيح السند بود همه هم روى آن فتوى داده‏اند ديگر كه سبب را مى‏خواهى بگو مى‏خواهى نگو مى‏خواهى برو بگو كه به واسطه قاعده يدمن شهادت مى‏دهم اين خانه مال اين بچه هاست حضرت فرمودند كه اين را هم نمى‏خواهد بگويى برو بگو من شهادت مى‏دهم اين خانه مال بچه هاست بعد حضرت فرمودند اگر ما با قاعده يد جلو نياييم و درست نكنيم لما كان للمسلمين سوق، بنابراين شد كه شهادت به واسطه قاعده حجت است. حالا بياييم شهادت بر شهادت، شهادت بر شهادت اين آقاى فرع كه مى‏خواهد شهادت بدهد اين خانه مال بچه صغيرهاست از كجا مى‏گويى؟ رفته از دو شاهد عادل آنها شهادت داده‏اند كه ما سند رسمى اين را ديده‏ايم خريد و فروشش را هم ديده‏ايم مى‏دانيم خانه مال اين است مى‏آيد به قاضى مى‏گويد آقاى قاضى اين خانه مال اين برو بچه هاست اگر بپرسد از كجا مى‏گويى مى‏گويد به واسطه بينه مى‏شود شهادت بر شهادت اگر هم نپرسد كه هيچ. اين آقا به واسطه بينه شهادت داده، آن وقت آنجاها ما نگفتيم كه شهادت به واسطه بينه بايد الفاظش ذكر بشود اما اينجا كه مى‏رسيم مى‏گوييم شهادت بر شهادت است سپس الفاظ آن شهادت اصل هم بايد ذكر بشود روايت هم نداريم و هيچ جا هم بحثش نشده الا در مبسوط شيخ طوسى از مبسوط شيخ طوسى به اين كتاب و آن كتاب و آن كتاب تارسيده به مرحوم محقق اينجا الفاظ را نقل مى‏كنند لذا حرف من را آقايان مى‏گويند جايز نيست مى‏گويند بخواهد خودش شهادت بدهد نمى‏تواند در شهادت در قاعده يد مى‏گويند كه مى‏تواند قاعده يد رانگويد بگويد من شاهد هستم كه اين خانه مال اينهاست روايت هم داشتيم مورد فتوى هم بود اما وقتى به مسئله ما رسيده مى‏گويند كه نمى‏تواند محتوى را بگويد بايد شهادت بر شهادت بگويد بگويد من شاهد هستم كه شاهد گفته است اين خانه مال اينهاست خب مى‏گوييم آقا اگر اين لازم باشد معنايش اين است كه شهادت اين فرع اين كه تحمل شهادت كرده سبب را بايد ذكر كند حالا اين سبب را بايد ذكر كند در قاعده يد هم بايد ذكر كند در خبر ثقه هم بايد ذكر كند در استصحاب بايد ذكر كند در شهادت بر شهادت هم بايد ذكر كند اگر لازم نباشد خب هيچ جا لازم نيست اگر الفاظ لازم باشد در قاعده خبر ثقه هم بايد الفاظ لازم باشد در قاعده يد هم بايد اين خصوصيات آن قاعده يد معلوم باشد و حتى الفاظ در جاهاى ديگر خب تصريح كرده‏اند گفته‏اند اين خصوصيات را آوردن نه، شما محتوى را روى آن شهادت بده كفايت مى‏كند كه چند روز قبل همين مسئله بود كه آقا خصوصيات كه لازم نيست كه بگويد مثلاً من ديروز و پيش فلانى و ساعت چند ديدم كه اين فلانى يد دارد روى اين گفتند اين خصوصيات هيچ كدام لازم نيست همين مقدار كه بيايد بگويد كه من شهادت مى‏دهم اين خانه مال اين آقاست كفايت مى‏كند اگراز او بپرسند آقا مدرك چيست؟ مى‏گويد قاعده يد خب ما نحن فيه هم همين طور است شهادت مى‏دهد اين كه اين خانه مال اينهاست اگراز او بپرسند آقا از كجا مى‏گويى؟ مى‏گويد دو نفر عادل به من گفتند يعنى شهادت بر شهادت، كه حتى محتوى را بگويد كه آقايان مفروغ عنه گرفته‏اند نمى‏شود در جاهاى ديگر روايت صحيح السند مى‏گفت مى‏شود آقايان هم فتوى دادند حالا اينجا كه مى‏رسند مى‏گويند محتوى كه نه، از خودش بخواهد بگويد نه، بايد به قاضى بگويد كه شهادت بر شهادت من تحمل شهادتم فرعى است اصلى نيست اصلش مال دو نفر ديگر است آن الفاظ آن دو نفر را هم بگويد كه حتى رسيده به اينجا كه آن الفاظ آن دو نفر اگرتمام خصوصيات گفته بشود حجت است و اما اگر خصوصيات گفته نشود خصوصيات آن شاهد اصل، گفته‏اند كه فيه اشكال مثل مرحوم محقق اينجا گفته‏اند فيه اشكال كه ذكر سبب را هم بايد بكند يعنى بگويد كه آن دونفر به من گفتند برو شهادت بده خانه مال آن است براى اين كه ما ديده‏ايم مبايعه كرده است اين هم بيايد بگويد كه آن دو نفر گفتند اين خانه مال اين است به واسطه بيع حالا اگر اين به واسطه بيعش را نگفتند مرحوم شيخ طوسى گفته ايشان هم )محقق( مى‏فرمايند گفته‏اند فيه اشكال. حالا على كل حال ببينيد من دو تا اشكال به قوم دارم يك اشكال اين كه اين الفاظ )اين را صاحب جواهر مى‏فرمايد( بايد ذكر بشود از كجا؟ چه دليل داريد؟ دوم اين كه شما مفروض عنه گرفته‏ايد كه شهادت بر شهادت بايد معلوم باشد و محتوى را بيايد بگويد و از خودش بگويد نمى‏شوداين از كجاست؟ براى اين دو تا يك فكرى بكنيد تا روز شنبه عبارات شيخ طوسى را نوشته بودم مى‏خواستم بخوانم ديگر وقت گذشت.

    وصلى اللَّه على محمد و آل محمد