درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/08/27
كتاب الشهادات
جلسه:49
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين چند روزه يك بحث جنجال آفرينى است و اميدواريم كه شماها مطالعه كرده باشيد، مطالعه كنيد و از شما استفاده كنيم انشاءاللَّه.
بحث را روز چهار شنبه عنوان كردم كه مرحوم محقق فرمودند كه الطرف الثانى فى ما به يصير الشاهد شاهداً و الضابط العلم اگرشاهد بخواهد شاهد باشد بايد عالم باشد به علم وجدانى و تمسك هم كردهاند به ولا تقف ما ليس لك به علم و تمسك كردهاند به يك روايت نبوى كه فرموده بود خورشيد را چه جور مىبينى بايد اين جور ببينى تا بتوانى شهادت بدهى اين حرف مرحوم محقق بود كه صاحب جواهر هم اول تمسك كردند به آيه شريفه كه الامن شهد بالحق و هم يعلمون و تمسك كردند به روايات 2 و 3 و 4 باب 25 و گفتيم اين روايتها معارض دارد همان روايت اول مىگويد كه شاهد تحمل شهادت به واسطه خبر ثقه مىتواند بكند. روايتها مىگويد كه شاهد تحمل شهادت به واسطه قاعده يد مىتواند بكند. روايات مىگويد شاهد تحمل شهادت را حتى به استصحاب هم مىتواند بكند و يك مقدار هم دو دفعه چون خيلى بحث مهم است يك مقدار باز روايت بخوانيم كه آن روايتها مىگويد شاهد تحمل شهادت را به اقرار مىتواند بكند روايات ديگرى مىگويد كه شاهد تحمل شهادت را به رجل واحد يعنى ثقه، به ثقه واحد مىتواند بكند يعنى خبر ثقه، تحمل شهادت مىشود برود شهادت بدهد كه ما در جلسه قبل مىگفتيم كه از اين روايتها استفاده مىشود اين كه آن كسى كه تحمل شهادت را مىكند بايد حجت داشته باشد حالا علم باشد يا علمى. ولى فقهاء مىگويند نه حتى بعد دربارهاش صحبت مىكنيم محقق مىفرمايد كه آيا به استفاضه مىشود تحمل شهادت كرد يا نه؟ مىگويد فيه تردد يعنى يك چيز مشهورى است وقف است شهرت پايه دار مىفرمايد نه در يك موارد خاصى مىشود آن مواردى كه اگر بگويم نه عسر و حرج لازم مىآيد مثلاً مثل نسب، فلانى سيد است خب از كجا اثبات مىشود؟ شهرت، همين كه مشهور است رسالهها هم مىنويسند مشهور در دهشان است كه اين سيد است سيد است، مرحوم محقق در همين استفاضهاش هم مىگويد فيه تردد و مرحوم صاحب جواهر مرحوم محقق را هو مىكند در حالى كه خودشان هم نظيرش را دارد مىفرمايد بنابراين اميرالمؤمنين منصوب به خلافت شد ما مشاهده كه نداريم پس بايد نتوانيم شهادت بدهيم يك قدرى پا را بالا مىگذارد صاحب جواهر مىفرمايد خب مىگويى لا اله الا اللَّه تو خدا را كه مشاهده نمىكنى آنها مال اهل دل است شهادت به رسالت شهادت به ولايت اينها را كه هيچ كدام را نديدهاى و بخواهى بگويى فيه تردد اصلاً يك چيز عجيبى از آن در مىآيد ولى وقتى برويم در كلمات قدماء متأخرين حتى مطالعه كردهايد ديگر حرفهاى جواهر را صاحب جواهر هم چه جزر و مد عجيبى در اين هفت هشت صفحه دارند.
حالا امروز مىخواهيم اين روايتها را بخوانيم كه مىگويد به اقرار مىشود شهادت داد چنانچه به خبر ثقه هم مىشود شهادت داد تحمل شهادت به اقرار، تحمل شهادت به خبر ثقه، )مرحوم محقق مىگويد حتماً بايد تحمل به واسطه علم وجدانى بشود. پيامبر را نديدهاى، نه پيامبر ديدهاى نه ائمه طاهرين ديدهاى
يا به قول ايشان نصب اميرالمؤمنين را به خلافت تو كه نديدهاى براى تو گفتهاند و ما اگر بخواهيم بگوييم افعال به مشاهده بايد باشد لا غير خيلى حرفها در آن در مىآيد يك دفعه مرحوم آقاى داماد«رضوان اللَّه تعالى عليه» درس مىگفتند يكى از فضلاى بزرگ هى اشكال مىكرد و يك حرف اين بود كه آقا از كجا مىگوييد آقاى داماد هم عصبانى شد گفت از كجا مىگوييد تو تخم پدرت هستى؟ خب از كجا اثبات كنيم؟ به غير از شهرت هيچ چيز نداريم به غير از اين همين چيزهايى كه با خبر ثقه و حجة و اقرار و امثال اينها و الا اگراينها را بخواهيم زمينش بزنيم و بگوييم در افعال مشاهده مىخواهد در غير افعال سماع اما در بعضى جاها آنجا كه مجبوريم بگوييم آن هم از باب حرج، اما سماعِ اقرار را، مىبيند اقرار كرد حالا بخواهد تحمل شهادت بكند مىگويند نمىشود در حالى كه حالا روايت مىخوانيم كه مىشود سابقاً هم اگر يادتان باشد مىگفت قاضى كه شاهد را مىفرستد خانه مثلاً يك بزرگى است كه صلاح نيست او بيايد شاهد را مىفرستد آنجا و آن اقرار مىكند مىگويد گفتههاى او را مىآيد مىگويدتحمل شهادت به اقرار يا مثلاً حتى در باب زن، زن خيلى عفيفه است مثل زنهاى امروز نيست از خانه بيرون نمىآيد لذا قاضى مىفرستد آنجا و زن اقرار مىكند و اقرار او را مىآورد پيش قاضى تحمل شهادت به اقرار و اين همه روايت كه ديروز يك مقدارش را خوانديم امروز هم يك مقدار بخوانيم نمىدانيم كه چرا اين جور رفتهاند؟ چرا اين جور گفتهاند؟ آن كه ما مىفهميم كه در جلسه قبل گفتيم اين است تحمل شهادت چه در افعال باشد چه در اقوال چه در نسب باشد چه در وقف باشدچه در چيزهاى ديگر همه همه به واسطه حجت مىتواند تحمل شهادت بكند و من جمله خبر ثقه حالا يك مقدار هم باز امروز روايت بخوانيم.
روايت 1 از باب 43 از ابواب شهادات:
محمد بن على بن الحسين باسناده عن على بن يقطين عن ابى الحسن الاول عليه السلام روايت صحيح السند است سندش هم خيلى عالى است قال لا بأس بالشهادة على اقرار المرئة و ليست بمسفره ولو اين كه حاضر نيست رو بندش را بردارد اما همين مقدار كه زير رو بند اقرار مىكند مىشود تحمل شهادت كرد اذا عرفت بعينها او حضر من يعرفها اگر بشناسى او را مثلاً زن برادرت است خب مىدانى كيست؟ چيست؟ اما حاضر نيست رو بندش را بردارد يا يك كسى پهلوى تو است كه او مىشناسد مىگويد اين زن فلانى است اقرار را تو مىتوانى تحمل بكنى فاما اذا كانت لا تعرف بعينها و لا يحضر من يعرفها فلا يجوز للشهود ان يشهدوا عليها و على اقرارها دون ان تسفر بايد رو بندش را بردارد لذا فرض كرده اقرارش حجت است يعنى تحمل شهادت به اقرار حجت است اما حالا روبندش را برندارد يا بردارد گفتهاند اگر نمىشناسى كه روبندش را بردارد و حرف بزند و اقرار بكند و تو تحمل شهادت بكنى و اما اگر مىشناسى ديگر حاضر هم نيست كه روبندش را بردارد و على اقرارها دون ان تسفر و ينظرون اليها تا اين كه نظر به او بكنند ببينند كه دارد اقرار مىكند نظير اين روايت زياد است سابقاً هم خوانديم در باب قضا تحمل شهادت به اقرار كه سابقاً اصلاً بابى بود مرحوم محقق هم فتوى روى آن مىدادند ديگران هم فتوى مىدادند كه اگر يك بزرگى است نمىتواند بيايد يا اين كه يك شل و مل است يا يك كسى است كه در مسافرت است و نمىتواند بيايد يا زن عفيفهاى است كه حاضرنيست بيايد در جلسه محاكمه همه اينها را مىگفت كه قاضى بايد بفرستد آنجا از آنها اقرار بگيرد شاهد برود در مسافرت از اينها اقرار بگيرد آن تحمل شهادت بكند بيايد به قاضى بگويد.
و اما روايات باب 44 كه مىگويد خبر ثقه،
روايت 1: محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن على بن محجوب عن محمد بن الحسين عن ظبيان بن حكيمة عن موسى بن اكيل عن محمد بن مسلم،
روايت سندش بسيار عالى است عن ابى جعفرعليه السلام.
فى الشهادة على شهادة الرجل و هم بالحضرة فى البلد قال نعم يك كسى است كه در بعضى روايات مىگفت مثلاً بزرگ است شأنش نيست در جلسه محاكمه بيايد حالا مىروند از او اقرار مىگيرند مىآيند پيش قاضى شهادت مىدهند گفتهاند طورى نيست مىگويد طورى نيست بعد فرمودند نه بالاتر از اينها ولو كان خلّف ساريه يجوز ذلك اذا كان لا يمكنه ان يقيمها هو لعلة تمنعه عن ان يحضره و يقيمها اگر معذور از آمدن است حالا يا مىخواهد برود مسافرت يا اين كه در مسافرت است يا شل و كور و امثال اينهاست و يا بزرگ است شأنش نيست و بالاخره مانع دارد وظيفه قاضى است برود يعنى خود قاضى نه، شاهدها بروند تحمل شهادت بكنند بيايند شهادت بدهند وقتى دو نفر شهادت دادند كه ما شنيديم اقرار كرد خب تحمل شهادت به اقرار لذا مىگويد فلا بأس باقامة الشهادة على شهادته، شهادت بر شهادت گاهى آن دو تا شاهد عادل هستند خب بينه تحمل آن بينه را مىكند يك دفعه نه، خبر ثقه است بينه تحمل مىكند شهادت را به واسطه يك نفر كه حتى در اقرار اگر آن فاسق و فاجر هم باشد خب باشد براى اين كه اقرار العقلاء على انفسهم جايز ولو كان فاسقاً و مىگويند كه آن ديگر آن كسى كه مىرود بايد عادل باشد شاهد است ديگر شاهد بايد عادل باشد و دو نفر هم بايد باشند حتى يك نفر هم مىشود يك نفر مىرود از او اقرار مىگيرد مىآيد يك نفر ديگر ضميمه مىشود دو نفر شهادت مىدهند حالا يا دونفر تحمل شهادت مىكنند به خبر ثقه يا به خبر ثقه مثل اقرار يا اين كه يك نفر و يك نفر ديگر ضميمه مىشود آن شهادت بر شهادت نيست. دلالت روايتها خيلى خوب است چنانچه اگر يادتان باشد دلالت آن روايتهايى كه ديروز هم خوانديم يعنى درس قبل خوانديم تحمل شهادت به استصحاب، تحمل شهادت به يد تحمل شهادت به خبر ثقه هر سه تا روايت صحيح السند بود ظاهر الدلاله بود مو هم زير درزش نمىرود حالا عجب اينجاست يك مقدار كه برويم جلوتر خب مشهور در ميان اصحاب اين است كه تحمل شهادت به قاعده يد مىشود روايت هم كه چهارشنبه خوانديم حتى حضرت فرمودند اگرقاعده يد را بگذاريد كنار كه لما كان للمسلمين سوق مرحوم محقق در آن مانده مىخواهد بگويد كه شهادت بده بر قاعده يد، نه شهادت بده بر ملكيت، در حالى كه صريح روايت حفص اين بود گفت مىتواند شهادت بدهد به يد مىتواند شهادت بدهد به ملكيت كه گفت يابن رسول اللَّه من ملكيتيش را نمىدانم فرمودند مىتوانى از او بخرى يا نه؟ گفت آرى گفت اگر مىتوانى بخرى از او مىتوانى بروى شهادت بدهى كه حتى شهادت بر ملكش را كه مرحوم محقق مىخواهد حمل بكند بعد مىرسيم كه مراد شهادت به قاعده يد است يعنى من مىبينم كه در خانه نشسته ولى در آن روايت حفص سؤال كرد آقا شهادت بر يد بدهم كه مىدانم و مىبينم يا شهادت بر ملكيت؟ فرموداند كه شهادت بر ملكيت گفت آقا نمىدانم كه ملكش است يا نه فقط مىدانم كه در خانه نشسته فرمودند از او مىتوانى بخرى يا نه؟ گفت كه بله گفت همين طور كه مىتوانى بخرى همين جور هم مىتوانى شهادت بدهى و اگر ما اين وسوسهها را بكنيم لما كان للمسلمين سوق حالا اين روايت خب ديگر همين را مىگويد.
شايعه نه، شهرت، استفاضه ظن متأخم با علم مثل وقف يك خانهاى را يك كسى تصاحب كرده اما مشهور در ميان معتمدين است اين وقف است مىتوانيم شهادت بدهيم يا نه؟ خب مشهور در ميان فقهاء راجع به وقف مىگويند مىشود البته من منحصر كردهام حالا مىرسيم بعضى مىگويند راجع به نسب مىشود بعضى مىگويند راجع به وقف و راجع مثلاً عتق مىشود و امثال اينها بعضىها هم ده شانزده تا شمردهاند اما حالا برسد به آنجا كه يك كسى بگويد مطلقا ديگر دو تا و سه تا و چهار تا و پنج تا و ده تا كه ندارد استفاضه است استفاضه ظن متأخم با علم است و تحمل شهادت بكند به استفاضه مىرود شهادت مىدهد اين كه اين خانه وقف است براى اين كه معتمدين محل همه مىگويند وقف است مىشود استفاضه حالا بالاتر از اين هاست عجب اينجاست مرحوم شيخ طوسى اينجاها همين جورها مشى كردهاند اين كه مشاهده بايد علم باشد يك مقدار مىرود جلو مىفرمايد اگر دو نفر عادل مىگويند خب بله مىشود مرحوم محقق ايراد مىكنند آقا دو نفر عادل اگر بشود يك نفر هم بايد بشود براى اين كه هر دو مظنه آور است به مرحوم محقق مىگوييم بله، يكى هم مىشود مظنه هم نمىخواهيم حجت مىخواهيم مىخواهد مظنه شخصى داشته باشد مىخواهد مظنه شخصى نداشته باشد همين مقدار كه ثقهاى خبر بدهد روايت عمر بن يزيد با كمال شهامت گفته وقتى ثقه شهادت داد برو شهادت بده. تحمل شهادت به حجت كه اين حجت گاهى استفاضه است گاهى عدل واحد است گاهى عدلين است گاهى راههاى ديگر مثل اقرار است و امثال اينها .
روايت 3: و باسناده عن على بن ابراهيم عن محمد بن عيسى عن يونس عن ابن سنان عن ابى عبداللَّهعليه السلام روايت سندش خيلى عالى است عبداللَّه بن سنان از آن 6 نفر اصحاب اجماع است:
محمد بن سنان هم پيش ما و پيش خيلى از بزرگان موثق است و دليلش هم اين كه بيش از 1000 روايت كلينى از محمد بن سنان دارد.
عن ابى عبداللَّهعليه السلام فى رجل شهد على شهادة رجل و قال الرجل لم اشهده قال فقال تجوز شهادة اعدلهما ولو كان اعدلهما واحداً لم تجز شهادته اگر اين ثقه پيش دو نفر شهادت بدهد خب مىتواند و اما اگر دو نفر نباشد نه راجع به آن اصل شهادت است كه آن شهادت كه بينه است آن بينه بايد دو نفر باشد و اما اين دو نفر تحمل شهادت بكنند به شهادت غير بينهاى خب مىگويند طورى نيست فرق است بين تحمل شهادت و اداى شهادت تحمل شهادت غير از اداى شهادت است اداى شهادت البينة للمدعى و اليمين لمن انكر و اما اين آقا كه مىخواهد تحمل كند تا برود شهادت بدهد در اداى شهادت دو نفر در تحمل شهادت يك ثقه كه بگويد اين آقا مىتواند بيايد پيش قاضى شهادت بدهد حالا اينها ثقه هم در آن نيست ديگر حالا بايد به آن بزنيم در اقرارهايش ثقه هم نمىخواهد اما درغير اقرار بايد ثقه باشد يعنى خبر واحد ديگر، خبر واحد ديگر خبر واحدى حجت است كه ثقه باشد، عادل هم نه در روايت عمر بن يزيد كه روز چهارشنبه خوانديم آن گفت ثقه يعنى خبر ثقه يك حجتى از حجج در ميان عقلاء است و در اسلام.
روايت 4: محمد بن على بن الحسين باسناده عن غياث بن ابراهيم عن جعفر بن محمد عن ابيه عليه السلام انّ عليّاً عليه السلام لا يجيز شهادة رجل على شهادة رجل الا شهادة رجلين على شهادة رجل خب حسابى مىگويد كه اگر يك شاهدى تحمل شهادت كرد به واسطه يك نفر آن مىتواند بيايد پيش قاضى با يك كس ديگر و شهادت بدهند كه مثلاً فلانى دزدى كرد يا فلانى اين جور گفت يا فلانى اين جور روشش بود مثلاً.
روايت 5: قال و قال الصادقعليه السلام از جازمات صدوق است و جازمات صدوق در من لا يحضر اول من لا يحضر مىفرمايد كه هر چه بگويم حجت است حالا آقايان كه قبول نكردهاند مىگويند كه دو قسم است گاهى با اسنادش است خيلى خوب آنها حجة است گاهى مىگويد روى عن مثلاً عن الصادقعليه السلام آن معلوم نيست حجت باشد حالا اينجا از جازمات صدوق است و جازمات صدوق كالمسند است يعنى خود صدوق «رضوان اللَّه تعالى عليه» با اين جزم كه مىگويد قال الصادقعليه السلام خود اين توثيق روايت است اذا شهد رجل على شهادة رجل فانّ شهادته تقبل و هى نصف شهادة براى اين كه يكى است ديگر اما اگر دو نفر باشندديگر دوتا مىشودو ان شهد رجلان عدلان على شهادة رجل فقد تثبت شهادة رجل واحد كالنص در مقصود است دو نفر عادل مىروند پيش يك آقا اين كه ندارد عادل، شما بگوييد عادل، ثقه، پيش يك ثقه، حرفها را مىزند آن دو نفر مىآيند پيش قاضى شهادت مىدهند روى حرفهاى آن آقا تحمل شهادت به ثقه، اداى شهادت به ثقتين به عدلين.
شهادت على شهادت على شهادت ما مىگوييم برو تا آخر مسلم است ديگر تفاوت نمىكند اگر آن ثقه گفت كه فلان ثقه به من گفته آن ثقه گفت فلان ثقه گفته همين جور هى ثقه ثقه اما در تحمل بايد دو نفر باشد چون اداى شهادت مىخواهد بكند اداى شهادت بايد بينه باشد. لذا اداى شهادت دو نفر، تحمل شهادت به يك نفر اين روايات باب 44 به خوبى دلالت دارد چنانچه روايات باب 43 دلالت بر تحمل شهادت به اقرار دارد بحث تمام شد حالا عبارت مرحوم محقق را مىخواهيم بخوانيم آن اندازه كه ما فهميديم اين است كه تحمل شهادت به حجت كفايت مىكند آن حجت گاهى اقرار است گاهى خبر ثقه است و گاهى استفاضه است وامثال اينها بالاخره آن آقا كه مىخواهد برود شهادت بدهد بايد حجت داشته باشد براى شهادت دادنش گاهى قاعده يد است گاهى استصحاب است اين روايات را كه نمىشود از بين ببريم نه اعراض اصحاب روى آنهاست و خودشان حالا هى مرتب كه مىرويم جلو مىبينيم كه خودشان بعضى اوقات فرمودهاند عدلينش را گفتهاند خبر ثقهاش را گفتهاند اشكال كردهاند به خبر ثقه عدلينش را اشكال كردهاند استفاضهاش را اشكال كردهاند بعضىها گفتهاند ديگر استفاضهاش كه اشكال ندارد بعضى مثل شيخ طوسى گفتهاند عدلينش اشكال ندارد و نمىشود هم اعراض اصحاب و امثال اينها بگوييم برمى گردد به اين كه تعبداً در باب قضا ما بينه مىخواهيم اين مسلم است اما اين بينه ضابطهاش چيست؟ مرحوم محقق گفتند علم، ما مىگوييم علم و علمى. همه حرفها در اين يك كلمه است كه تا آخر هم مرحوم محقق مىرود و مشكلشان است حتى استفاضه را مىگويد فيه تردد كه اگر تحمل شهادت باستفاضه ظن متأخم با علم كه اسمش را استفاضه مىگذارند اسمش را ظن متأخم با علم مىگذارند اينها همه اسماء است كه يك چيز است و آن اين است كه جورى گفته شده همين كه در رساله هاست كه مثلاً ماه به چه اثبات مىشود؟ خب اينها مىگويند كه به عدلين بعد مىگويند كه اگر عدلين نباشد به شياع مفيد للعلم يعنى مثلاً هفت هشت نفر معتمدين روزه بگيرها اين هفت هشت نفر اتفاقاً بگويند ماه كجا و چه و خصوصياتش را بگويند مىگويند ظن متآخم با علم است و ظن متآخم با علم يعنى ظن نزديك به علم همان علم عادى است همان علم عرفى است علم عرفى العلم حجة لا تناله يد الجعل اثباتاً و لا نفياً.
در باب حدّ گفتهاند چهار نفر عادل بايد ببينند كالميل فى المكحله كه من آنجا اشكال دارم )مىرسيم مسئله را( كه مىگويم اگر شياع مفيد للعلم شد همانجا هم حجت است.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد